خواندن عمل متقارن نوشتن
فرانسواز پلوکن/ ترجمه: اصغر نوری
دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۴ 
 
 گفت وگو با پل ريكور، فيلسوف فرانسوى درباره كتاب خواندن
 
پل ريكور در ۲۰۰۳ نود سالگى اش را جشن گرفت. تقريباً همين قدر سال تجربه خواندن... چون از نظر او، بدون پادرميانى خواندن، نمى توان به معنا دست يافت. تمام آثار او تجربه خواندن را مى آمود، تجربه اى كه او آن را به متون روايى، فلسفى و مذهبى اختصاص داده است.
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
•خواندن جايگاه قابل ملاحظه اى را در آثار شما به خود اختصاص مى دهد. مى توانيد دنياى بدون خواندن را تصور كنيد؟
فرض غيرمنطقى اى نيست، اين موضوع وقتى پيش مى آيد كه من كور شده باشم. فكر مى كنم در بين بداقبالى هاى ممكن، ترجيح مى دهم ناشنوا باشم تا نابينا. از دست دادن بينايى، برايم به منزله از دست دادن خواندن است.
•اين عشق به خواندن، خيلى زود سراغتان آمد؟
من يك بچه يتيم بسيار تنها بودم. خيلى زود و پيش از موقع معمول شروع كردم به خواندن و مى  توانم بگويم كه از آن به بعد، خواندن اصلى ترين فعاليتم شد. با والتر اسكات شروع كردم و بعد خيلى سريع، بالزاك و ديكنز كه اين آخرى نقش بسيار بزرگى در آينده ام بازى كرد. در نه سالگى «سرود كريسمس» را همانند كتابى گرانبها دست گرفته بودم، هنوز هم گاهى وقت ها آن را بازخوانى مى كنم. شروع اش نبوغ آميز است. اغلب شروع كتاب ها، شاهكار نوشتارند. زيباترين شروع مطمئناً به پروست برمى گردد با «خيلى وقت ها، صبح زود مى خوابيدم...»
•بعدها كدام نويسنده ها بر شما تاثير گذاشتند؟
كسانى كه مرا كاملاً تحت سلطه خود درمى آورند، بى شك شكسپير و داستايوفسكى هستند،  چرا كه آنها مى توانند تمام روابط بشرى را شرح دهند. چيزى كه نزد داستايوفسكى مرا مجذوب مى كند، اين است كه او خودش يكى از شخصيت هايش است. برادران كارامازوف چهار نفرند. همچنين فلوبر و فداكارى كاملش براى نوشتن را تحسين مى كنم.
•خواندن چگونه روى خواننده تاثير مى گذارد؟
خواندن عمل متقارن نوشتن است. اين تجربه، روى هم رفته نمايش دنياى ممكن است. دورشدن از واقعيت و نزديك شدن به خيال. خواننده بايد با سه نوع الزام روبه رو شود. يكى از اين الزام  ها از استراتژى پنهان نويسنده ناشى مى شود. نويسنده از طرفى تلاش مى كند خواننده را گمراه كند و از طرف ديگر مى خواهد به او تعليم بدهد... دومين الزام به خود متن مربوط مى شود؛ به گونه اى كه متن ذاتاً از دست نويسنده اش در مى رود. در هدايت متن، حكم  ها و دستورهايى وجود دارد. در مورد متن روايى، حوزه اى كه من به طرز ويژه اى به آن علاقه مندم، اطاعت از سنت روايت كردن در ميان است و همين طور لزوم وارد كردن گسيختگى هايى در متن معين تا اينكه متن، همانند متنى اصيل جلوه كند.
سومين الزام از انتظارات خواننده ناشى مى شود. اين شخصيت فرهنگ دارد و همچنين ادراكى كمابيش فراهم آمده از محيطش، ديگران و از خودش. تحت نام انتظار، موضوعى ديالكتيكى نهفته است كه اطراف تجربه و افق انتظار سازمان يافته است. اين نكته اخير خيلى مهم است. خواندن مى تواند يك جور اطاعت باشد يا برعكس، به روشى جذاب تر، باعث نوعى نامانوسى نسبت به متن شود. كشف اين افق هاى دوردست تجربه، با تاييد انتظارات خواننده در تضاد است، خواننده اى كه اغلب تلاش مى كند در متن، يقين هايش را محكم تر كند و با وجود اين، جذاب ترين چيز، گمراه شدن است. خواندن آثار كسانى مثل جويس، بكت و كافكا باعث نوعى عدم استحكام مى شود كه اجازه نمى دهد يك افق منسجم به وجود بيايد.
•سفارش اساتيد به خواندن، شايد باعث بازشدن ذهن ها شود...
تنهايى و انزوا شرايطى هستند كه مى توانند آدم را به خواندن ترغيب كنند. در مورد من اين گونه بوده است. ولى از طرف ديگر، امروزه نهادها خواندن را توصيه و حمايت مى كنند. خواندن را به مانند يك آزمايش قابليت و توفيق مى نگرند. به سبب اين نهادينه كردن، خواندن در پروژه اى وسيع تر قرار مى گيرد كه متعلق به خواننده نيست بلكه متعلق به كسى است كه او را به خواندن ترغيب مى كند تا او را در اجتماع خوانندگان بگنجاند.
•شما به ويژگى آشوبگرانه خواندن علاقه منديد.
بله، خواندن موقعيت   هاى متفاوت خواننده را براى او به نمايش مى گذارد و داورى ها و قضاوت هاى اخلاقى را طرح ريزى مى كند. تجربه نكردن درجات متفاوت علاقه مندى به پرسوناژها، خيلى دشوار است. يكى انگارى مدل هاى مسحوركننده و مدل هاى پست نظم را به هم مى ريزد. تضاد بين چيزى كه از لحاظ ادبى مسحور مى  كند و در عين حال باعث نوعى انزجار اخلاقى مى شود (مثلاً فريبندگى اعمال شده توسط لوليتا اثر ناباكف)، به خودى خود يك چيز آموزشى است. اين تضاد باعث به وجود آمدن نوعى قضاوت مى شود، خواه به اين دليل كه اثر شامل آن نمى شود و خواه به اين دليل كه هويت هاى متضادى پيشنهاد مى كند. در عمل خواندن، نوعى تمايل به جابه جايى ظرفيت هاى علاقه مندى يا حتى تمايل به اعمال كردن يك علاقه مندى متغير وجود دارد.
•خواندن از زبان غيرمادرى مستلزم چه الزامات مضاعفى است؟
كسى كه به جماعتى بيگانه آموزش مى دهد، در نهايت درمى يابد كه الزامات ناگفته بسيارى وجود دارد كه تصور نمى شدند. الزاماتى در استراتژى نويسنده و همچنين الزاماتى صريح و خاص ژانر ادبى و شكل هاى متداول به نوعى تجربه و افق هاى انتظار ديگرى اينجا وجود دارند. در نظم روايى، وجود طرح تيپيك محدوديت پذيرش خاص هر فرهنگ را نشان مى دهد. مثلاً دنياى خيالى گوگول، همانندى در ادبيات ما ندارد.
•آثار گوگول را از روى ترجمه هايشان خوانده ايد؟
بله، من روسى بلد نيستم. در مورد آثار انگليسى، آلمانى و يونان قديم دوست دارم چاپ دوزبانه كتاب ها را بخوانم. همه چيز به پروژه نهادى بستگى دارد. اگر آدم فقط بخواهد معنا را بداند، ترجمه ابزار مناسبى است. اولين كاركرد ترجمه اين است كه خواننده را از ياد گرفتن زبان بيگانه بى نياز مى كند... در عوض، اگر آدم بخواهد به لطف خواندن آثار نويسنده ها، زبان ياد بگيرد، متن اصلى تحميل مى شود.
•كتاب هاى دوزبانه خيلى كم اند، به نظر مى رسد خواندن ترجمه كتاب  ها در يادگيرى يك زبان ضرورى است...
بله. شايد من ويژگى گسيختگى ادبيات را به حد كافى مشخص نكردم. گسيختگى بين زبان نوشتارى كه به دقت روى آن كار شده و زبان روزمره. خواندن ترجمه ها تماس با متن ادبى را كاهش مى دهد. به نظر من بين تساهل خواندن ترجمه ها و تماميت فرو رفتن در متن اصلى، چاپ دوزبانه توافق دلپذيرى به وجود مى آورد. به اين ترتيب خواننده كمك مستقيمى در اختيار دارد. اول ترجمه را مى خواند و بعد متن را در زبان اصلى بازخوانى مى كند. اين خيلى ساده است.
•جوانان امروز كمتر مى خوانند و بيشتر به طرف تصوير مى روند…
مثالى برايتان مى م. از من مى خواهند در كلاسى كه نتيجه ده ساله ام نيز در آن حضور دارد، يك دوره آموزش فلسفه برگزار كنم. بچه ها متنى درباره حكايت غار افلاطون در اختيار دارند كه برايشان قابل خواندن است. تصميم مى گيرم برايشان توضيح دهم كه چيزى كه مى گوييم، توصيف چيزها نيست بلكه آفريدن يك دنياى خيالى و در اين مورد به خصوص، نوعى تخيل آموزشى است. غافل از اينكه بچه هاى اين كلاس، قبلاً با حكايت   هاى لافونتن آشنا شده اند و موقعيت   هاى مشابه اين حكايت ها را با دگى واقعى درك كرده اند. وارد شدن در كار قياس، شروع به انديشيدن است. در حكايت، بخش اخلاقى قضيه در تبديل پرسوناژهاى حيوانى به شخصيت   هاى انسانى به دست مى آيد و اين موضوع، آموزشى براى قوه تشخيص است. در مورد دروغگوها و رياكارها، كه در حكايت   هاى بى شمارى به نمايش درمى آيند، بايد زبان را به عنوان موضوع بدگمانى در نظر گرفت. شاگردان ده ساله اين موضوع را به خوبى مى فهمند؛ چيزى كه فايده عادت دادن جوانان به خواندن فراتر از سطح خود را اثبات مى كند. از طرفى، هر كسى از خواندن كتاب هاى دشوار نفع مى برد، كتاب هايى دشوارتر از حرف هايى كه خود او درباره آن كتاب ها مى د...