كارگران و يك داستان هميشگى

تساوى در حقوق و مزايا


داوود پنهانى

دوشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۴



در آخرين هفته هاى ماه ژوئن سال ۱۸۶۳ كليه روزنامه هاى لندن خبرى تحت عنوان «مرگ در تنهايى به علت كار زياد» منتشر ساختند. اين خبر مربوط به دختر خياطى به نام «مرى آن واكلى» بود كه در يكى از معروفترين سالن هاى مد دربارى كار مى كرد. داستان كهنه اى كه بارها نقل شده بود از نو كشف مى شد. اين دختر به طور متوسط روزى ۱۶‎/۵ ساعت كار مى كرد، ولى در زمان جشن درباريان اين دختر تا ۳۰ ساعت متوالى به كار اشتغال داشت.
او نيروى كار فرسوده خويش را گاه به گاه به وسيله جرعه هاى قهوه به حال سيال نگاه مى داشت. چه آنكه مى بايست با شتاب هرچه تمامتر لباس هاى جشن «ليدى ها»ى نجيب زاده را براى «بالى اى» كه به افتخار پرنسس تازه وارد ولز داده مى شد، آماده نمايد. «مرى آن واكلى» ۲۶‎/۵ ساعت بدون انقطاع با ۶۰ دختر كار كرده بود. ۳۰ نفر از اين دختران در اتاقى كه به زحمت داراى يك سوم از هواى لازم براى استنشاق بود كار مى كردند شب ها هر دو نفر از آنها در يك تخت خواب در يكى از زاغه هاى متعفن مى خوابيدند خوابگاه ها فقط به وسيله تخته از يكديگر مجزا شده و اين در حالى بود كه آنجا يكى از بهترين سالن هاى مد لندن به شمار مى رفت. «مرى آن واكلى» روز جمعه بيمار شد و روز يكشنبه درگذشت. بدون آنكه قبلاً آخرين لباسى كه در دست داشت آماده كرده باشد. دكتر در برابر هيأت تحقيق درباره علت مرگ با كلمات خشكى چنين شهادت داد. «مرى آن واكلى» در نتيجه آن مرده است كه ساعات طولانى در كارگاهى كار كرده كه بيش از حد كارگر داشته و در اتاقى خوابيده كه بيش از اندازه تنگ بوده وهواى كافى نداشته است.
از روزگارى كه برخى متفكران اجتماعى در سوداى دستيابى به مدل خاصى از دگى بر مبناى عدالت، به مطالعه در امور دگى پايين ترين طبقات اجتماعى مى پرداختند ساعات زيادى از عمر جهان گذشته است. آنها با استفاده از گزارش هايى كه از وضعيت كارگران در داخل كارخانجات دريافت مى كردند به تأمل در دگى مردان و انى پرداختند كه تحت شديدترين فشارها وسختى ها در اين كارخانه ها روزگار مى گذراندند. وضعيت رقت بار وناگوار دگى زنان و مردان كارگر، انديشمندان بزرگ را بر آن داشت تا به طراحى مدلى از دگى اجتماعى بپرداد كه در آن چنين رنج هاى از ميان رفته، در نتيجه آدميان براساس اصول متعارف انسانى دگى كنند. آن ايده ها هرچه بود و هرگونه كه درعرصه سياسى پيش رفت، در حيات اجتماعى تأثيرات بسيارى برجا نهاد.
راز نگون بختى عيان شده بود تا شرايط كار تحت معيارهاى انسانى ترى تدوين شود. تمايزات و تقسيم بندى هاى ۸ ساعته مبنى بر كار، استراحت و تفريح براى دگى شبانه روزى طبق قوانين جديد نظام كار جهانى به خوبى بازگو كننده وضعيتى است كه در نتيجه تلاش هاى متفكران و انديشمندان بى پرواى آن روز دنيا در امروز جهان به بار نشست.با اين همه وضعيت آنگونه كه در باورهاى ذهنى مدنظر قرار گرفته بود پيش نرفت.مرى آن واكلى انگليسى در اين سوى جغرافيا جايش را به دختركى تهيدست سپرد كه در دنياى امروز به دگى در منطقه تهيدست نشين دراطراف پايتخت رضايت داده است.اينگونه است كه تهران سال ۲۰۰۵ به جاى منچستر ۱۸۶۳ مى نشيند تا روابط كار در يكى از كارخانه هاى آن به نوعى باز توليد روابط كار در سالهاى آن قرن باشد.
اينجاست كه ساعات كار به شكلى تنظيم مى شوند كه كارگران خط توليد عملاً در حالتى پيش از ساعات كار در كارخانه به فعاليت ادامه مى دهند. دختران متولد سالهاى ۶۰ تا ۶۴ در تعهدنامه هاى كارى خود كه از سوى كارفرما تنظيم شده چنين مى نويسند:« تعهد مى كنم كه هر موقع كارفرما به نيروى اضافى كارم نياز داشته باشد در كارخانه اضافه كارى كنم. به عبارتى هيچ گونه اختيارى در تنظيم ساعات كار در توان كارگر نيست. آنها از ساعت ۷‎/۵ در كارخانه حاضر مى شوند. تنظيم ساعات كار از طرف كارفرما از نظمى غيرانسانى برخوردار است. يكى از دختران كارگر مى گويد: «كار ساعت ۷‎/۵ شروع مى شود.اگر ۷‎/۳۵ دقيقه به كارخانه برسيم ما را راه نمى دهند. براى يك ربع تأخير بايد برويم از مدير بخش مربوطه برگه مرخصى بگيريم. مى گويند بايد غيبت غيرموجه را با فرستادن برگه موجه كنيم.چون قبلاً به آنها اطلاع نداده ايم.
يكى ديگر از دختران مى گويد: «۸‎/۵ صبح به كارخانه رسيدم، صبح خواب مانده بودم. با مسافتى كه بايد براى رسيدن به كارخانه طى مى كردم، فاصله فراوانى داشتم در نتيجه دير رسيدم مرا به كارخانه راه نمى دادند مگر آنكه به آنها توضيح بدهم كجا بوده ام».
در كارخانه مورد نظر ۶۵۰ دختر و پسر جوان در شرايطى اينگونه به كار ادامه مى دهند. «قرار دادها را ۶ ماهه مى بندند. براى كسانى كه تازه آمده اند يك ماهه تنظيم مى شود بعد مى شود سه ماهه و سر آخر ۶ ماهه. بين هر بار قرارداد بستن نيز چند روز فاصله مى افتد».
يكى از دختران به شرايط داخلى محيط كارى اشاره مى كند كه در آن تمامى اعمال و رفتار كارگران از طريق دوربين هاى مداربسته كنترل مى شود: « از ۷‎/۵ تا ۵ بعدازظهر كار مى كنيم ولى نيمسال دوم تا ۷ بعدازظهر در كارخانه هستيم. تازه از ما تعهد گرفته اند كه براى اضافه كارى حتماً حاضر باشيم. پنج شنبه ها، تعطيلات ، هر موقع كه بخواهند. در نيمه سال دوم تا ۱۰ شب هم در كارخانه مى مانيم.» اگر در هنگام كار يكى از كارگران با همكار بغل دستى اش يك جمله رد و بدل كند مورد مؤاخذه قرار مى گيرد كوچكترين مقاومتى حكم اخراج كارگر بينوا را به دنبال دارد». هر موقع بازديد كننده اى قراره به شركت بياد مدير عامل اعلام مى كنه كه دخترها تمامى تار موهاى خودشان را بپوشانند. واى به حال دخترى كه يك تار مويش بيرون باشد.
در قلمروى اينگونه جلوه هاى ناخوشايند از خودبيگانگى در قالب ناآگاهى از ساده ترين تحولات دنياى بيرون به سادگى به چشم مى آيد. يكى از كارگران كارخانه در هنگام بازگويى خاطرات خود به موردى اشاره مى كند كه در ترسيم اين وضعيت بهتر به كار مى آيد:« يه دختره هست كه تو دانشگاه فيزيك خوانده، اصلاً تلويزيون نمى بينه. هيچ يك از بازيگران تلويزيون يا سينمايى را نمى شناسه، او پلنگ صورتى را هم نمى شناسه.اصطلاحات روزمره زبان را بلد نيست. خيلى دردناك است».
دخترك تعريف مى كند كه در يكى از روزها كه باران مى آمده، وقتى با ذوق و شوق براى او از علاقه اش به باران مى گفته و اينكه هنگام بارندگى ديوانه مى شود. نگاه ساكت وسرد مخاطب در پى گفتن جمله ديوانه مى شوم شكست خورده است. «فكر مى كرد جدى مى گم، گفت چرا ديوانه مى شوى. خيلى جدى مى پرسيد».
انتقاد از وضع شركت عواقب ناگوارى دارد. «يكى از دخترها به اتاقم آمد وگفت جو اينجا خيلى خاصه، من هم از دهانم درآمد كه بله جو اينجا يه جورايى جو خاصيه. به فاصله چند دقيقه بعد سروكله مدير عامل پيدا شد، آمد و نشست و پيش روى من به مدير قسمت ما زنگ زد و گفت خانم... گويا خيلى بيكارند، هركارى كه مانده به ايشان بسپاريد» مدير كارخانه اوضاع را زير نظر دارد. تحركات درونى كارگران جوانى كه اغلب از مناطق تهيدست نشين جنوب غرب تهران آمده اند. «حق نداريم روزنامه با خود به شركت بياوريم ، حق نداريم باتلفن حرف بيم. تنها زمان آزادى زمان ناهار است. اگر با موبايل صحبت كنيد،مدير عامل دائماً دراطراف شما پرسه مى زند تا بفهمد كه چه مى گوييد». يكى از كارمندان قسمت هاى ادارى در كارخانه فرضى مى تواند نكته اى بگويد كه به كار گزارش بيايد:« آدم به ياد داستانهاى چارلزديكنز مى افتد، كار اينجا توى معدن نيست، اما سختى هاش همون شكليه.» و سختى كار براى اين دختران و پسران جوان به اشكال مختلف وجود دارد. «مريض شدم وقتى رفتم دكتر معلوم شد به خاطر كار زياد دركارخانه دچار مسموميت سرب شدم».
كارخانه مورد نظر مى تواند در هركجاى اين كشور پهناور وجود داشته باشد. شرايط نامناسب كارى و استفاده از نقاط خلأ در لابه لاى قوانين در رفتار يك كارفرما با كارگران جوان كاملاً مشهود است. فقدان نظارت بر رفتار سلطه آميز كارفرما اقتدارى دو چندان بخشيده است. يكى از همين روزها به كارخانه فرضى برويد. آن نگاه كاشف گستاخ را به كار بيندازيد. تصاوير موردنظر در برابر ديد مى نشينند، همه حقيقى اند و در تبار تاريخى خويش از روزگارى تغذيه مى كنند كه در آن فقدان قانون مشخص براى روابط كارگر وكارفرما تا سالهاى ۱۳۲۰ ادامه داشت.
قانون كار ايرانى و وضعيت زنان كارگر
ملاحظات حقوقى درنظر گرفته شده براى روابط كارگر وكارفرما در سراسر دنيا خيلى دير به دست ما رسيد. آنقدر كه روزهاى دگى ما از حدود سالهاى ۱۳۲۰ فراتر رفته بود.تا پيش از آن بهترين تعريف و بزرگترين دستاورد ما از قوانين ميان كارگر و كارفرما به عقد اجاره اى محدود مى شد كه از زمان روى كار آمدن رضاشاه و به دنبال تأسيس برخى كارخانه هاى محدود در كشور شكل گرفته بود. قانون خاصى حاكم نبود.
مقررات محدودى نظير فرمان والى ايالت كرمان و سيستان و بلوچستان كه تاريخ ۲۵ قوس ۱۳۰۲ بر پيشانى آن رقم خورده بود ، حمايتى بسيار ابتدايى بود كه در قالب آن امتيازاتى محدود براى كارگران ومرد قاليباف در نظر گرفته مى شد. وضعيت زنان كارگر در اين دوره اسفناك تر از همتايان مرد خويش بود. آنها از سالهاى بعد از ۱۳۰۰ به شكلى جدى وارد صنعت پارچه بافى شده بودند با مشكلات بسيارى مواجه مى شدند. براى فهم گسترده ورود آنها به اين صنعت كافى است بدانيم كه تنها در كرمان نزديك به هفت هزار كارگر در صنعت قاليبافى آن سالها استخدام شده بود كه ۷۵درصد آنها را كودكان ميان ۶ تا ۱۲ساله و زنان تشكيل مى دادند. اوضاع كار براى اين زنان و كودكان دختر بسيار سخت و زشت بود. بسيارى از آنها باقى عمر فلج مى شدند. كشيشان انگليسى كه در آن دوران از كرمان ديدن كرده اند در ذكر وضعيت اين افراد به موارد عجيبى اشاره كرده اند: «اينان ناچار بودند در سردابهاى زيرزمينى غارگونه عارى از نور كافى، نمور و محروم از تهويه كار كنند. شيوه نشستنشان به گونه اى بود كه پيوسته قوز كرده بودند. اين وضع نشستن بيشتر به بد شكل شدن و از ريخت افتادن هميشگى بازوان و ساق پاهايشان و رسيدن زيانهاى جبران ناپذير به سلامتشان منجر مى گشت.» آن روزهاى سخت ادامه داشت: «كارگران دختر در كرمان بيشتر به جمود مفصل در قسمت تحتانى شكم مبتلا بودند، بيشتر اينان پس از آبستنى در هنگام زايمان جان مى سپردند.» زمان در سكون حركت مى كرد تا احساس خلأ درخشانترين دستاورد اين دوره لقب گيرد.
شهريور۱۳۲۰ و هواى آزادى پس از رفتن رضاشاه، احزاب سياسى و گروههاى كارگرى را به تحرك انداخت. اعتصابات كارگرى بازتاب ساده انتظاراتى بود كه يك عمر استبداد و عقب ماندگى مانع از شكل گيرى و طرح آنها شده بود. به دنبال آن اعتصابات تصويب نامه كار به عنوان واكنشى در برابر اعتصابات كارگرى در بيست وهشتمين روز ارديبهشت سال۱۳۲۵ به تصويب هيأت وزيران رسيد. به اعتقاد «سيد محمدرضا علويون»حقوقدان و استاد دانشگاه، اين تصويب نامه كه از روى مسامحه قانون كار ناميده شده است، مشتمل بر ۴۸ماده و ۳۴تبصره بود و با توجه به فعال بودن سازمانهاى كارگرى جنبه حمايتى آن نسبتاً زياد بود. به طورى كه برخى از مقررات آن در قوانين بعدى كنار گذارده شد.»
چندسال بعد به درخواست دولت هيأتى از كارشناسان دفتر بين المللى كار عازم ايران شد. آنها لبخندان در جلساتى شركت كردند كه در يك سوى ديگر آن افرادى تحت عنوان كارشناسان داخلى حضور پيدا كرده بودند. طرح قانون كار در اين جلسات ريخته شد تا لايحه اولين قانون كار تدوين شود. لايحه تقديمى دولت در كميسيونهاى پيشه، هنر، بازرگانى و دادگسترى مجلس با اصلاحاتى به تصويب رسيد.
خورشيد هفدهمين روز خردادماه سال۱۳۲۸ هنوز به مركز آسمان نرسيده بود كه ماده واحده اى در مجلس شوراى ملى به تصويب رسيد كه براساس آن اجازه اجراى گزارش كميسيونهاى مذكور به دولت داده شد. با اينكه اعتبار آن قانون به صورت آزمايشى يكساله اعلام شده بود، ۹سال نفس كشيد. قانون كار مصوب بيست و ششمين روز اسفند سال۱۳۲۷ پايان عمر آن را لايحه اعلام كرد. قانون جديد كه در هنگام تدوين از آن به عنوان يك قانون آزمايشى نام برده مى شد، با اصلاحاتى كه بعدها در آن به عمل آمد ۳۲سال بر روابط كار و كارگر در سرزمين اجدادى حكومت كرد. «علويون» امتيازات در نظر گرفته شده براى كار زنان در آن قانون را اينگونه بررسى مى كند: «فصل چهارم قانون مذكور از ماده۱۶ تا ۲۰ به بيان شرايط كار زنان و كودكان اختصاص داشت و به موجب آن كار شب به استثناى كار پرستارى در بيمارستانها و مشاغل ديگر به تشخيص وزارت كار براى زنان ممنوع بود. همچنين اشتغال زنان در ايام باردارى آنان ممنوع اعلام شده بود و كارفرمايان حق اخراج آنان را در اين دوره نداشتند. مادر شيرده نيز به ازاى هر سه ساعت كار، نيم ساعت فرجه شيردهى به نوزاد خود را داشت. ضمن آنكه كارفرما در كارگاههاى بيش از ده نفر كارگر بايد محلى را براى نگهدارى از كودكان در نظر مى گرفت.»
با تمام اين گفته ها دستاوردهاى موجود در شرايط «حداقلى» باقى مانده است. اين را مى توان در برخورد نزديك با كارگاهها و كارخانه هايى يافت كه زنان كارگر در آنجا مشغول به كارند. در اين وضعيت و مرد به يكسان آزار مى بينند. در چنين مكانهايى شرايط به گونه اى پيش رفته كه كارفرما خود از خلأ بين قوانين بهترين سود را مى برد. شايد از اين روست كه ساعات كارى دستكارى مى شود. اينجاست كه زنان حتى در مشاغل ساده كه نياز به تحليل فكرى ندارد ۶۹ تا ۹۰درصد از ۱۰۰درصد حقوق مردان را دريافت مى كنند. قراردادها به گونه اى تنظيم مى شود كه هر چند ماه يكبار بايستى تمديد شود و مسأله بيمه به عنوان يكى از مسائل جدى در حوزه هاى كار همچنان خودنمايى مى كند. مطالعات مركز تحقيقات دانشگاه تهران نشان مى دهد كه ۴۶‎/۶درصد زنان شاغل در محيطهاى اينگونه زيرپوشش بيمه نيستند. اين مشكلات را به خاطر بسپاريد. در اين وضعيت تصوير كارخانه اى را به ياد بياوريد كه در آن كارگران حق رد و بدل كردن كلمه اى با همديگر را نداشته باشند؛ شىء كامل.
منبع: روزنامه ایران