از زاغه نشینی تا شهروندی در دنیای دیجیتال
گفت و گو با دکتر یونس شکرخواه
سه شنبه 24 خرداد 84 :: June 14, 2005
اصلاً جامعه اطلاعاتي يعني چه؟
به دكتر يونس شكرخواه گفتم شايد در روزگاري كه همه از اين اصطلاح حرف ميند و ميگويند ما در جامعه اطلاعاتي به سر ميبريم اين سؤال ابلهانه به نظر برسد، ولي واقعيت اين است كه بسياري از ما درك درستي از مناسبات جامعه اطلاعاتي نداريم.
با او قرار يك مصاحبه گذاشتم تا خودم كمي بيشتر از اين مناسبات بدانم و او هم به گمانم علاقه داشت كمي اين بحثهاي پيچيده را سادهتر و رسانههايتر كند.
اين نتيجه آن گفتوگوست. اگر شما هم مايليد فضاي جامعه اطلاعاتي را روشن تر ببينيد بهتر است آن را بخوانيد.
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
جامعه اطلاعاتي يعني چه؟
به سادهترين شكلي كه ميشود گفت اين است كه جهان در آغاز ، جامعه كشاورزي داشت كه در آن زمين نقش مهمي داشت، بعد به جامعه صنعتي رسيد كه در آن سرمايه مهم شد و الان هم به جامعه اطلاعاتي رسيده كه در آن اطلاعات، گرانبهاترين كالاست واگر بخواهيم عميق تر به مسأله نگاه كنيم بايد بگويم به جوامعي جامعه اطلاعاتي ميگويند كه درصد نيروي كار شاغل در گردآوري، طبقه بندي، پردازش و اشاعه اطلاعات، نسبت به بقيه مشاغل، درصد غالب باشد. به طور كلي به جامعه اطلاعاتي ميشود از چند وجه نگاه كرد:
1. نگاه متكي بر تكنولوژي كه در اين نگاه، متر اندازه گيري ميزان اطلاعاتي شدن يك جامعه، ميزان دستيابي آن جامعه به ابزارهاي تكنولوژيك است. در اين نگاه اصالت با ICT است.
2. نگاه متكي بر اقتصاد كه در اين نگاه، درصد دستيابي به اطلاعات با ميزان سرمايهگذاري و درآمد اقتصادي در ارتباط است و مفاهيمي مثل اقتصاد دانش محور و اقتصاد مبتني بر وب در اين ديدگاه ميگنجند.
3. ديدگاه مبتني بر اشتغال، يعني اينكه چقدر مشاغل يك جامعه با مفاهيمي چون گردآوري، پردازش، طبقه بندي و اشاعه اطلاعات در ارتباط است.
4. نگاه مبتني بر فضا كه به آن Spatial گفته ميشود، به اين معنا كه فضايي كه در آن كار ميكنيم و نفس ميكشيم تا چقدر مبتني بر درك و نقش اطلاعات است و اين چارچوبي است كه سايبراسپيس را با آن از جنبههاي نظري، انديشهاي و تئوريك ميشناسيم.
در مقياس كوچكتر، اين فضا نماد جوامع شبكهاي است و اينكه چقدر در جوامع، سرمايهها يعني همان كامپيوترها و سرورها با هم نت يا شبكه شده و چقدر به هم پيوند خورده و چقدر به مشاركت گذاشته شده و چقدر اطلاعات موجود در آن قابل دسترسي و مبادله است و مجموعه اينها است كه حافظه ما را از جامعه اطلاعاتي شكل ميدهد
در شكل تاريخي براي ما روشن است. ما در دوران كشاورزي توليد كننده و مصرف كننده داشتيم و در دوران سرمايه داري، صاحب سرمايه و الان هم اين اتفاق هست؟ آيا الان هم جوامع توليد كننده اطلاعات و جوامع صرفاً مصرف كننده داريم؟
بله دقيقاً داريم. در واقع، فضاي مجازي يا سايبراسپيس ضمن اينكه مجازي است، واقعيت هم دارد و شكل صفر و يك شده همان دنياي واقعي است .
اين يك توهم است كه گمان كنيم فضاي ديجيتال پديده اي جدا و مستقل از دنياي واقعي پيرامون ما است. در سايبراسپيس صرفاً اين مناسبات است كه تسهيل شده و همه چيز در دسترس قرارگرفته است. قبلاً اگر ميخواستيد فرضاً ساعت بيگ بن را در لندن ببينيد حتماً بايد جابه جايي صورت ميگرفت، اما امروز، به سبب وجود سايبراسپيس، اين امكان هست كه ما بيگ بن را به خانه بياوريم و در واقع توانسته ايم در سپهر مجازي، سرعت دسترسي مان را افزايش دهيم. اگر در دنياي واقعي فقير وجود دارد، در سايبراسپيس هم فقير وجود دارد و اگر در دنياي واقعي ثروتمند وجود دارد، در دنياي مجازي هم ثروتمند وجود دارد.
الان مثل دوراني كه هم صاحب سرمايه داشتيم ، هم انسآنهاي گرسنه، ميشود گفت صاحبان اطلاعات سرمايه داران عصر جديد هستند و مصداق گرسنههاي آن جوامع هم انسآنهاي كم بهره از اطلاعات هستند؟
دست كم در فضاي فعلي قطعاً با شما موافقم. چون ديگران زودتر از ما به اين فضا رسيدند، چون سرمايههايشان پوستههاي كلاسيك خودش را گسست و به فضاي وب سرريز شد. براي مثال شبكه CNN كه مقرش در آتلانتاست عليرغم گستره وسيع جهاني پوشش شبكهاياش باز هم سايت CNNi (سي زنان ان اينراكتيو) را ميسازد و من معتقدم CNNi بسيار پر قدرت تر از يك تلويزيون محلي يا ملي است، چون بعضي وقتها يك ساعت پخش مستقيم CNN برابر است با سرمايه يك سال يك تلويزيون محلي. بنا بر اين سرمايه CNN ميخواهد در سايبراسپيس هم سرمايه مسلط و رو به رشد باشد .افزون بر اين در فضاي سايبر، در تبيين بحث مورد نظر شما، شاهد ادبيات تندتر و راديكال تري نسبت به دنياي واقعي هستيم و طيفي از اصطلاحاتي را داريم كه از دنياي آزاد و برابر در وب، تا پان كاپيتاليسم ديجيتال را در بر ميگيرد. يا اصطلاحي مثل طبقه مجازي را داريم كه به طبقههايي اشاره دارد كه در دنياي واقعي هم قدرت و مناسبات قدرت را تعريف ميكنند و به دست ميگيرند و شكل ميدهند. طبقه مجازي به همين افراد در سايبراسپيس اطلاق ميشود.
جهان سوم سرمايه داري، الان جهان سوم اطلاعات است؟
بله با اين تفاوت كه در سايبراسپيس همان قدر كه ممكن است با خطر مواجه شويد، ممكن است با فرصت هم مواجه شويد. يعني ميتوانيد با داشتههاي خودتان تجارت خوبي به راه بيندازيد و چهره خوبي از خودتان نمايش دهيد.
در فضاي سايبر امكان دسترسي به اطلاعات نامحدود است. شعار اينترنت اين است كه فاصله شما با آنچه كه ميخواهيد يك كليك است.
يك كليك تا چي؟ تا آنچه كه طرف مقابل ميخواهد به آن دسترسي داشته باشيد، نه تا هر چيزي كه دل شما ميخواهد. اگر فرضا به عنوان دانشجو به چند كتاب احتياج داشته باشيد آيا به آنها دسترسي داريد؟ همين كه كليك ميكنيد از شما كارت اعتباري ميخواهند. دسترسي هست، سطح دسترسي هم هست. پس باز هم در فضاي سايبر بين سطح دسترسي يك شهروند جهان اول با همتاي او در جهان سوم تفاوت اساسي وجود دارد. اگر الان محصولات نرمافزاري در ايران از نظر كپي رايت حمايت شود آن وقت باز هم ميتوانيد سي دي دايره المعارف اينكارتا يا بريتانيكا را به قيمت سه تا چهار هزار تومان بخريد؟ خريد يك پكيج ويندوز و آفيس برايتان چيزي حدود قيمت يك لپ تاپ تمام ميشود. پس ميبينيد در سايبراسپيس هم دوباره فقير و غني تعريف ميشوند. بر همين اساس، در مورد همين نرمافزارها، سه نگاه در جامعه اطلاعاتي موجود است. يك نگاه ميگويد نرمافزار بايد رايگان باشد، يك نگاه ميگويد بالاخره مالك نرمافزار خلاقيت به خرج داده، پس داراي حق است و نگاه سوم طرفدار جنبش نرمافزاري اوپن سورس يا منبع باز است. يعني معتقدند شركتهاي نرم افزاري بايد همراه نرم افزارهاي خود، سورس آنها را هم ارائه كنند. اين بحث به خاطر اين است كه بحث فقير و غني مطرح است.
پس كساني در فضاي سايبر موفق ترند كه در دنياي واقعي به سرمايههاي بيشتري دسترسي داشته باشد.
بله، براي اينكه من فضاي سايبر را آينه دنياي واقعي ميدانم، اما عرض كردم در سايبراسپيس سرعت عملياتي سازي آراءتان به طرزي شگفت و بي سابقه افزايش يافته است. فرضا يك نفر هست كه پنجاه قصه بلد است و اين قصهها را براي بچه هايش و براي بچههاي همسايههايش هم ميگويد اما اگر اين پنجاه قصه را به فضاي سايبر بياورد قيمت پيدا ميكند. يك قصه ممكن است سناريوي يك فيلم شود و دگي او را زير و رو كند، نمي شود منكر اين شد كه به هر حال در اين فضا فرصتهايي هم پيش روي همه هست.
اين فرصتها براي من كه در جهان سوم دگي ميكنم و آن كسي كه فرضاً در نيويورك دگي ميكند در فضاي وب فرصتهاي برابري است؟
نه! برابر نيست. آرزوي جذابي است، اما به زودي رنگ واقعيت به خود نمي گيرد. من يك مثال ميم. شما الان ده هزار كتاب داريد و اين ده هزار كتاب را ميخواهيد در فضاي ديجيتال ارائه كنيد و بگوييد هر كس هر كدام از اين كتابها را داونلود كرد فقط يك دلار به من بدهد كه به اين ترتيب اگر ده هزار كتاب شما داونلود بشود، ميشود ده هزار دلار. اما سؤال اينجاست كه شما در فضاي وب كجا ميخواهيد كتابهايتان را بگذاريد؟ بايد بگرديد دنبال جايي به اسم سرور كه در اختيار داشتنش پول ميخواهد. اگر در اختيارتان قرار ندهند بايد آن را بسازيد و بنابراين دوباره ميبينيد كه رابطه سرمايه و دانش، خودش را در فضاي وب هم به شما نشان ميدهد.
پس تلاشهاي ما جهان سوميها مثل دنياي واقعي تا زماني كه به آن فرصتهاي خاص نرسيم به جايي نخواهد انجاميد، براي اينكه در دنياي مجازي، صاحب سرمايه اطلاعاتي باشيم، شايد خيلي نا اميدانه باشد چشماندازي كه من از آن حرف ميم؟
ببينيد عدهاي معتقدند اگر افراد در بعضي از جوامع به فضاي وب كشيده شوند، جز زاغهنشينان دنياي ديجيتال چيز ديگري نخواهند شد. اما به نظر من، داشتن برنامه براي بهرهوري از فرصتهايي كه در فضاي وب هست ضريب موفقيت افراد را در دنياي سايبر بالاتر ميبرد. در همين آمريكا كه زادگاه اينترنت است و يا در آن طبقه بندي چهارگانه مبتني بر تكنولوژي، اقتصاد، اشتغال و جنبه فضاي انديشهاي و تئوريك كه به آن اشاره كردم ، اينترنت ستون فقرات بازي است و در هر چهار تلقي قلب تپنده ماجراست. در آمريكايي كه مهد اينترنت بوده در دوره آيهاور جاده سازي و بزرگراه سازي در دستور كار قرار گرفت، چون احساسشان اين بود كه اگر بزرگراه داشته باشند هم به شكوفايي اقتصادي شان كمك ميكند و هم ضريب امنيت شان را از جنبه نظامي و خطرات ديگر، بالا ميبرد. در آن پروژه بزرگراه سازي، بعضي از شهرها دور از بزرگراهها باقي ماندند و دچار مرگ و مير تدريجي اقتصادي شدند. چون به خاطر دور ماندن از بزرگراهها نميتوانستند محصولات و خدماتشان را به ديگران برسانند. به نظر من، اين اتفاق الان در بزرگراههاي اطلاعاتي امروز هم در جريان است. يعني اگر شما خودتان را در كنار بزرگراههاي اطلاعاتي قرار ندهيد، ممكن است نابود شويد و اگر كنار بزرگراهها قرار بگيريد، ميتوانيد وارد بازار شويد. پس اين تفكر كه چون جهان سومي هستيم ما را چه به اين فضا، مثل سم است.
چه كسي نقشه اين بزرگراههاي اطلاعاتي را ميكشد؟
آمريكاييها شروع كردند.آنها پروژهاي داشتند به اسم پروژه ARPA كه يك آژانس بود. اين آژانس در دل پنتاگون و براي نيازهاي دفاعي وزارت دفاع آمريكا شكل گرفت و الان معلوم شده كه چرا آمريكاييها براي رشدشان در اينترنت از روسها تشكر ميكنند. آنها به خاطر ترسي كه از حملههاي احتمالي روسها به آمريكا داشتند، به اين فكر افتادند كه اگر اطلاعاتشان را شبكه كنند و اين اطلاعات در Node ها يا همان كامپيوترهاي موجود در يك شبكه، ذخيره شود، حتي اگر چند Node هم در اثر حملههاي احتمالي روسها آسيب ببيند باز هم بقيه Node ها سالم ميماند. بنابراين آمدند و شبكه ARPA را طراحي كردند و حالا ميدانيم كه آنها فقط با چهار Node كارشان را شروع كرده بودند وبعدها به پانزده Node رسيده بود. بعدها هم همين نظاميها در ARPA بودند كه لازم ديدند با پروژههاي دانشگاهي در زمينههاي نظامي ارتباط بگيرند، بنابراين به دانشگاهها لينك دادند و وقتي پاي سرمايهگذاري براي عملياتي سازي طرحهاي نظامي و دانشگاهي به ميان آمد پاي تجارت و اقتصاد هم به اين عرصه باز شد كه در واقع حالت جنيني اينترنت بود و درهمين مرحله بود كه NSF ادامه كار را به دست گرفت و گفت حالا كه ميتوان به همه سرويس داد، چرا اينكار را نكنيم؟ و به اين ترتيب بود كه اينترنت باز هم گسترش يافت و NSF كه ديد نمي تواند با توجه به رشد روز افزون كاربران، موضوع را از نظر مالي و اجرايي اداره كند آنرا به بخش خصوصي واگذار كرد و از آن هنگام بود كه اينترنت از نظر گسترش، منفجر و جهاني شد. توطئهاي هم پشت گسترش اين بزرگراهها نبوده اما حالا دارد اتفاقاتي ميافتد مثلاً شما براي مبادله اطلاعات از كابل مسي استفاده ميكنيد و من از فيبر نوري. بنابراين ترافيك و جابه جايي اطلاعات براي من حتي ميتواند در حالت Super bandwidth باشد ولي ظرفيت باند شما نازك و باريك بماند. اتفاقاً به نظر من اين لوله كشي شدن يا سيم كشي شدن جهان اصلاً مسأله اصلي نيست. مطمئن باشيد شايد روزي برسد كه به همه خط و اشتراك اينترنت رايگان بدهند. چون اصل ماجرا اين است كه بايد از محتوايي در سيمها و كابلها حركت ميكند پول در آورند نه از فروش خود سيمها. چه بسا فردا كامپيوترهايي ساخته شود كه براي اتصال به اينترنت حتي هارد هم نداشته باشند و به قيمت مثلا پنجاه دلار به فروش برسند و شما هم اين نوع كامپيوترها را رايگان بدهند! چون اين جزء بازي است وتا آنها را نداشته باشيد و يا به اينترنت وصل نباشيد نمي شود به شما اطلاعات فروخت. بنابراين توطئه پنهاني پشت اين سيم كشي و بزرگراه كشي نيست. اما اگر شما تلاش نكنيد و خودتان را براي بهره وري فعالانه به كنار اين بزرگراهها نكشانيد شايد اين توطئه باشد. چون عدهاي هستند كه نمي خواهند كاربران به كنار بزرگراهها بيايند چون اگر كنار اين بزرگراهها بيايندديگر مصرف كنندگاني منفعل باقي نخواهند ماند.
آيا ميتوان گفت كه يكي از اهدافي كه در كنفرانسهاي منطقه اي نظير كنفرانس منطقهاي آسيا – اقيانوسيه در تهران كه تا كنفرانس سران جهان درباره جامعه اطلاعاتي در تونس برگزار ميشود ، رفع اين تبعيضي باشد كه در توزيع اطلاعات شاهد هستيم؟
لزوماً نه. در اين كه به هر حال وارد جوامعي شده ايم كه دارند به تدريج اشباع اطلاعاتي ميشوند، ترديدي نيست به همين خاطر، هر كشوري برنامه اي در دستور كار خودش گذاشته تحت عنوان برنامه جامعه اطلاعاتي و نامي هم براي برنامه اش انتخاب كرده است، به عنوان نمونه، مالزياييها بينش 2020 را دارند، ژاپنيها تكنوپوليس دارند، در ايران تكفا مطرح است و آمريكاييها NII را در دستور كاردارند. الان در ادبيات جامعه اطلاعاتي اصطلاح Stakeholder را داريم به معني دارندگان سهم يا سهامداران كه عبارتند از سه بخش دولتها، بخش خصوصي و جامعه مدني. ممكن است بگوئيد جامعه اطلاعاتي يك ابتكار يا حتي يك اختراع است.اما اين ابتكار و اختراع چطور ميخواهد نهادينه بشود و به نفع چه كسي؟ به نفع دولتها، به نفع بخش خصوصي يا به سود جامعه مدني؟
راهي وجود دارد كه اين جامعه اطلاعاتي همگاني بشود يا همه شهروند اين جامعه بشوند؟
بله. راههاي فراواني وجود دارد. نكته اي كه شما طرح كرديد يك اصطلاح مهم در عرصه ارتباطات است به اسم Information Society for All يا همان جامعه اطلاعاتي براي همه كه به سختي در برخي از قطعنامههاي جهاني قرار گرفته است. به نظر من بازي تازه دارد شروع ميشود. يعني نمي شود گفت پرونده جامعه اطلاعاتي از اجلاس ژنو 2003 باز شده و ظرف اين دو سال با اجلاس 2005 تونس هم بسته ميشود. اگرچه دارند بر اساس خواستههاي سران جهان قطعنامه مينويسند و مثل WTO كه در اقتصاد اين كارها را ميكند، كشورها را به تشكيل جامعه اطلاعاتي متعهد ميكنند اما بازي تازه شروع ميشود چرا كه دغدغهها نسبت به ماهيت و بافت جامعه اطلاعاتي زياد است. روانشناسان ممكن است دغدغههايي درباره پيامدهاي حضور افراطي در فضاي سايبر داشته باشند، جامعه شناسان دغدغههاي ديگري چون هويت و نهادها را دارند، زبانشناسان نسبت به زبان دغدغه دارند و ... من فكر ميكنم اگر كمي هوشيار باشيم بايد بگوييم هر چهار زاويه ورود به جامعه اطلاعاتي كه در ابتدا به آنها اشاره كردم، مجموعه اي از كميات و كيفيات است كه گونههاي بدلي بسياري از پديدهها را هم در خود دارد.
جاي نگراني دولتها كجاي اين معادله است؟چون آنها بيشتر از همه درگير اين بحث اند.
دولتها با اينكه بخش عمده اي از بحثهاي جامعه اطلاعاتي مربوط به بخش خصوصي و جامعه مدني هم هست، هنوز حرف اول را در اين روند ميند. البته بخش خصوصي كه در پي منافع خاص خودش است بيشتر از جامعه مدني درگير اين روند شده، چرا كه جامعه مدني صرفاً به عنوان عضو ناظر حضور دارد و ميشود در كل گفت كه دولتها هنوز نقطه ثقل بحثهاي جامعه اطلاعاتي را تشكيل ميدهند.
چرا نهادهاي مدني درگير نشده اند؟
ببينيد اگر ميخواهيد با قطار WSIS حركت كنيد، اين قطار ايستگاههاي تعريف شده اي دارد يك راه هم اين است كه به قطار WSIS توجه نكنيد. من در رساله دكتري خودم شش پرسش مهم داشتم كه آنها را با برجسته ترين صاحبنظران جهاني موجود در عرصه بحثهاي جامعه اطلاعاتي در ميان گذاشتم. يكي از سؤالهاي من اين بود كه بين جامعه مدني و جامعه اطلاعاتي چه نسبت متقابلي وجود دارد؟ پاسخها و ديدگاههاي اين 9 صاحبنظر جهاني طيف متنوعي بود از اينكه جامعه مدني در جامعه اطلاعاتي نابود ميشود تا اين ديدگاه كه جامعه مدني در هيچ دورهاي از تاريخ چنين فرصتي به دست نياورده كه اين چنين رسا و با صداي بلند حرف بد. آنهايي كه ميگويند جامعه مدني ممكن است در جامعه اطلاعاتي نابود شود، نگران تك صدايي در جامعه اطلاعاتي امروز هستند و آنهايي كه پاسخ دادند كه جامعه اطلاعاتي براي جامعه مدني، فرصت بلند حرف زدن ايجاد كرده به اين دليل اين ديدگاه را دارند كه ميبينند ميشود با فشردن دكمه Publish در كسري از ثانيه و در اوج سرعت و سهولت، آراي خود را در جهان منتشر كرد. اما به نظر من نه انتشار سريع و آسان آراء در جهان الزاماً به معناي جذب آن آراء است و نه الزاماً ورود جريآنهاي فكري غالب يا همان آراي main stream در فضاي ديجيتال، به معناي محو و نابود شدن آراي آلترناتيو است. من شخصاً فكر ميكنم همين كه سازمآنهاي مدني به عنوان عضو ناظر وارد اين اجلاسها شده اند معناي بزرگي دارد كه از دو حال خارج نيست يا دولتها ديگر نميتوانند بدون چنين آرايش و بزكي به بازي ادامه بدهند يا اينكه واقعاً سازمآنهاي جامعه مدني از اين فرصت براي ارائه آراي خود استفاده خواهند كرد. هرچه باشد، دو طرف به اين ترتيب همديگر را به رسميت شناخته اند و اين اتفاق كمي نيست كه جامعه مدني يك سهامدار در نشستهاي بزرگ جهاني نظير WSIS باشد.
در جهان سوم هميشه دغدغه اين است كه ما در موج جامعه اطلاعاتي گم شويم. سؤال من اين است ما واقعاً گم ميشويم و جزئي از يك هويت جهاني ميشويم يا هويت ما جزئي از هويت چهل تكه جهان ميشود؟
بستگي دارد به اينكه چكار ميخواهيم بكنيم. اصلاً اگر گم نشويم عجيب است. چون ما وارد فضايي ميشويم كه واقعاً بي مرز است. علت اينكه شما اين همه شخصيت تركيبي در دنياي امروز ميبينيد، چيست؟ افرادي را ميبينيد كه پايبنديهاي شديدي به سنتها دارند، اما رفتارهاي نقطه مقابل آن را هم همزمان دارند. مثلاً شام انگليسي ميخورند، عطر فرانسوي ميند و سيزده به در هم ميروند! خب اينها نشان دهنده يك هويت مات است، رفتارهاي چندگانه و چند ضلعي كه بعضي هايش ممكن است ظاهراً قابل جمع نباشد، اساساً محصول همين فضا و زمانه سايبر است. مثلاً رفتار نسلي كه در ايران به آنها نسل سه ميگويند، با رفتار نسلي كه در غرب به آنها نسل X ميگويند، فرق چنداني ندارد. آنها هم بزرگ شده همين فضاي سايبر هستند. مسأله هويت كه مورد نظر شماست، يك مسأله بسيار كليدي است كه عدهاي اسمش را بحران هويت گذاشتهاند. همه مردم ، در همه جاي جهان تا قبل از گسترش اينترنت آدمهايي قابل پيش بيني تر و شايد هم بشود گفت آدمهايي متعادلتر بودند. چرا؟ چون تا پيش از بروز اينترنت، مصداقهاي فرهنگي ديرتر و آهسته تردر جهان جابه جا ميشد. يعني يك نفرمثلاً بايد ميرفت چين و ماچين و مدتها بعد بر ميگشت تا عدهاي ديگر خبردار شوندكه فرضاً لباس چيني چه ريختي است و يا خورد و خوراكشان چگونه است. اما الان اين اتفاق با توجه به حضور اينترنت، فقط چند ثانيه طول ميكشد، پس در زمانه سايبر، زمان جابه جايي نمادها و مصداقهاي فرهنگي بسيار كوتاه شده و ميتوانم بگويم كه زمان اخطارها كوتاه شده است. همه چيز زود شليك ميشود و فرصت واكنش هم به حداقل رسيده و به ديگر زبان همه در همه جا، بدون جا به جا شدن فيزيكي در سرزمينهاي خودشان، خواسته و نا خواسته به مهاجرت كشيده ميشوند و در معرض فرهنگها و آداب و رسوم گوناگون قرار ميگيرند. بنابراين خطر تغيير هويت، ساييدهشدن هويت ويا حتي از دست دادن هويت به شدت افزايش يافته و اين خطر براي يك سرزمين خاص هم نيست و براي همه ساكنان اين كره خاكي وجود دارد و اين خاصيت فضاي سايبر است، چه آنرا دوست داشته باشيم و چه دوست نداشته باشيم. در واقع، هويت، مسأله و موضوع همه است. پس اگر شما در فضاي سايبر ذخيرهسازياي اندكي داشته باشيد ، به ناچار بايد مصرف كننده باشيد و هويت ديگران را به خود بگيريد، اگر هم همه درها را ببنديد ايزوله ميشويد. اگر فضا را هم كاملاً باز بگذاريد دو اتفاق ميافتد يا به مبادله ميرسيد يا به مصرف كشيده ميشويد.
پس شكل درستش چيست؟
توليد فرهنگي. درها را به روي فرهنگ باز بگذاريد و خودتان هم توليد فرهنگي داشته باشيد.
آن وقت مبادله اتفاق ميافتد؟
جبراً به مبادله كشيده ميشويد. قاعده بازي در فضاي سايبر اين است كه اگر جنس و لحن خودتان را به ديگران عرضه كنيد، زودتر پذيرفته ميشويد و اين يعني تبادل فعال ، اما اگر جنس و لحن ديگران را به كار ببريد، در آن صورت اصلاً به بازي گرفته نمي شويد، چرا؟ چون آنها شبيه آنرا داشته اند و جنس و لحن تكراري و بدلي را نمي خواهند.
بحث كنترل اطلاعات و سد زدن اطلاعات و فيلترينگ خيلي گسترده است اما تا آنجا كه به نشستهاي جهاني جامعه اطلاعاتي مربوط ميشود ميخواهم بدانم چيزي دولت ها را متعهد ميكند كه مانع اين مبادله نشوند؟
ببينيد معناي علمي فيلترينگ اين نيست كه الان مطرح است، اين سانسور است. فيلترينگ يعني تعيين سطح دسترسي براي استفاده از اطلاعات. اما اينكه بخواهيد كسي به اطلاعات دسترسي پيدا نكند تا آگاه نشود يا عليه يك تفكر حاكم تصميم سازي نكند، اين سانسور آن هم به صورت كلاسيك آن است. چون در دنياي امروز ، سانسور ديگر ندادن و حذف اطلاعات نيست، بلكه بمباران اطلاعاتي است، يعني آنقدر اطلاعات ميدهند كه نتوانيد تحليل كنيد. اما از طرف ديگر،تكنولوژي هم امكان دور زدن اطلاعات را ميدهد و هم امكان خريد firewallهاي بهتر را براي عدم دسترسي به اطلاعات. با اين حساب، اگر پول بدهيد ميتوانيد تكنولوژي بهتري بگيريد، اما آن جنبه اقتصادي كه اول صحبت هايمان مطرح كردم اينج