جريان شناسى مقوله روشنفكرى در ايران


جمشيد معظمى

۲۳ تیر ۱۳۸۴


از جمله واژگانى كه امروزه استفاده و استعمال فراوانى در فرهنگ و ادبيات گفتارى و نوشتارى جامعه ما دارد واژه روشنفكر است. روشنفكرى از جمله مقولات و محصولات فكرى جهان مدرن و پيشرفته امروزى است و طى قرون اخير باب شده به طورى كه قبل از رنسانس و عصر روشنگرى در قرون وسطى يا قبل از آن هرگز چنين واژه اى مورد استفاده فرهيختگان يا عالمان نبوده است. در كشور ما نيز در قرن نوزدهم ميلادى اين مقوله وارد عرصه فرهنگى و انديشگى جامعه ما شده است. به طورى كه در دوران صفويه، افشاريه و ديه ما هيچ گاه داراى چنين واژه اى نبوده ايم البته در آن دوران افراد و فرهيختگان و انديشمندانى بوده اند كه برخلاف باورها و سنت هاى رايج زمانه خود مى انديشيده اند و فراتر از زمان و مكان جامعه خود تفكر مى كرده اند. ولى به دليل شرايط اجتماعى خاص آن دوران هرگز نمى توانيم به آنها واژه روشنفكر را اطلاق نماييم.

فردى چون ملاصدرا كه به دليل افكار و انديشه هاى بلند و مترقيانه خويش كه در باورهاى خشك مغزانه و متحجرانه فرهيختگان آن زمان نمى گنجيد مدت هاى مديدى را به تبعيدى خودخواسته تن داد.

واژه روشنفكر را فرهيختگان و متفكران به انحاى متعددى تعريف كرده اند از آن جمله معلم شهيد دكتر على شريعتى مى گويد: روشنفكرى يك نوع پيامبرى است و پس از خاتميت روشنفكرانند كه راه انبيا را در تاريخ ادامه مى دهند. روشنفكر انسان آگاهى است كه بر قوم خويش مبعوث است تا مردم را به سوى آگاهى و آزادى و كمال انسانى هدايت كند و در نجات از جهل، شرك و ظلم آنان را يارى دهد اين است كه شاخصه ذاتى روشنفكر اجتماعى بودن در كنار و در ميان مردم بودن و در برابر سرنوشت يك ملت اسير يا يك طبقه محكوم خود را متعهد احساس كردن است روشنفكر به گفته شاندل پيامبرى است كه تنها به او وحى نمى شود ولى رسالت وحى را بر دوش دارد.

آرى روشنفكرى نوعى پيامبرى است. آگاهى بخشيدن، دغدغه مردم داشتن و آرمان گرايى، جامعه باورى، ظلم ستيزى، فداكارى و ايثارگرى از جمله خصوصيات بارز يك روشنفكر متعهد به جامعه و سرنوشت مردم خويش است.

لذا روشنفكر بايد دغدغه هايى فراتر از معاش و دگى مادى داشته باشد. در جامعه ما اين مقوله در اوايل حكومت قاجاريه شكل گرفت. شكل گيرى آن هم به دليل جنگ هاى ايران و روسيه تزارى بوده است. عباس ميرزاى قاجار نايب السلطنه فتحعلى شاه آغازگر و مبدع اين مقوله در جامعه ما محسوب مى شود. اين شاهزاده اصلاح طلب قاجار با ملاحظه ضعف و انحطاط ايران در مقابل روس ها سعى وافرى در جهت آسيب شناسى ايران در مقابل غرب عموماً و روس ها را خصوصاً داشت. در اين رابطه او با برقرارى ارتباطاتى با غربيان تلاش مى كرد كه عقب ماندگى هاى ايران را به لحاظ مادى و معنوى جبران نمايد. او توسط يكى از خلفاى ارامنه ايروان اطلاعاتى راجع به انقلاب كبير فرانسه پيدا كرده بود و تلاش مى كرد كه بتواند با ناپلئون ارتباط برقرار نمايد. ايجاد روزنامه، ارسال افرادى به غرب جهت فراگيرى علوم و فنون جديد از جمله اقدامات اين شاهزاده اصلاح طلب و روشنفكر است. عباس ميرزا كوشش مى كرد كه ضعف هاى بنيادى جامعه ايران را اصلاح نمايد ولى متاسفانه عمر او كفاف نداد و قبل از به سلطنت رسيدن درگذشت. با مرگ او در فرايند روشنگرى و اصلاحات كه در پرتو افكار بلند و روشنفكرانه او صورت مى گرفت براى مدتى طولانى وقفه ايجاد شد. ميرزا تقى خان اميركبير دومين دولتمرد روشنفكر و اصلاح طلب ايرانى بوده كه در نظام پوسيده قاجاريه به قدرت رسيد. اميركبير كه طى مسافرت هاى متعدد خود به كشورهاى روسيه و عثمانى توانسته بود با پيشرفت هاى علمى و فرهنگى آنها عميقاً آشنا شود علاوه بر داشتن نظام فكرى و انديشگى مدرن و سازمان يافته واجد مديريتى كارآمد نيز بوده است. امير طى دوران نزديك به چهار سال صدارت ايران اصلاحات بسيار عميق و دامنه دارى را جهت پيشرفت كشور و ترقى مملكت انجام داد.

امير افكار خود را در زمينه هاى مختلف جهت توسعه كشور عملياتى مى كرد. در مقوله فرهنگ سازى و بسترپردازى جهت رشد و آگاهى عمومى و تربيت و پرورش نخبگان به ايجاد مدرسه اى عالى به نام دارالفنون اقدام نمود.

اصلاح نظام ادارى كشور، نظم و نسق دادن به امور مالى و ساماندهى نيروى نظامى كشور و اقدامات ديگر او نشان از افق ديد بلند و متعالى وى است. اگرچه با مرگ او كه با دسيسه چينى داخلى و تحريكات اجانب صورت گرفت اصلاحاتش متوقف شد ولى اقدامات او زمينه و بسترهاى لازم جهت انقلاب مشروطيت را فراهم كرد.

دارالفنون كه تنها مدرسه عالى كشور بود به جايگاه و پايگاهى براى تربيت نخبگان و فرهيختگان تبديل شده بود. فارغ التحصيلان آنجا با عزيمت به اروپا و آشنايى با انديشه هاى انقلابى انقلابيون فرانسه، تدريجاً باعث رشد و آگاهى عمومى مى شدند و بذرهايى كاشته شدند كه نهايتاً منتج به انقلاب مشروطيت شد. موقعيت جغرافيايى و ژئوپولتيكى ايران نيز باعث توجه و عنايت دولت هاى استعمارگر غربى شده بود. ايرانيان وطن خواه و ترقى خواه از عقب ماندگى ايران و مردم آن رنج مى بردند و احساس حقارت مى كردند، تلاش مى كردند كه با شناخت غرب يا غرب شناسى يا غرب گرايى (Westernization) و نوگرايى (Modernization) به جبران عقب ماندگى هاى ايران بپرداد؛ افرادى چون ميرزا صالح شيرازى و ميرزا جعفرخان مشيرالدوله تبريزى كه از دانشگاه هاى انگليس فارغ التحصيل شده بودند. ميرزا صالح در كتاب خاطرات خود به مطالب جالبى اشاره مى كند. وى مى گويد سيستم سياسى دستگاه دادگسترى در لندن كتابخانه ها، يتيم خانه ها، دانشكده هاى پزشكى، واكسيناسيون و غيره و علاوه بر اين شرحى در مورد جنگ هاى استقلال آمريكا و انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه و ديگر رويداد هاى مهم بيان كرده است. با نگاهى كوتاه به تاريخ انگليس و برخى از قوانينى كه در انگليس به تصويب رسيده از ماگناكارتا (Magnacarta) ياد كرده و مى گويد كه يكى از دستورهاى لازم اين فرمان آزادى براى مردم است.

او انگليس را «ولايت آزادى»، مجلس عوام را «مشورت خانه» و نمايندگان آن را وكيل الرعايا مى ناميد. ميرزاصالح براى مجلس عوام اهميتى بيش از حد قائل شده است و مى گويد كه مردم آزادى مطلق دارند كه نمايندگان خود را انتخاب كنند و نمايندگان هم به نوبه خود مورد اعتراض مقام هايى قرار گيرند. نمايندگان مجلس عوام نيز هر فرمانى را كه به وسيله پادشاه و يا مجلس اعيان صادر مى شود در صورتى كه بر آن باور باشند آن فرمان به سود مردم نيست حق دارند آن را معلق ساد. ولى پادشاه و دو مجلس با هم قواى سه گانه انگليس را تشكيل مى دهند.ميرزا صالح شيرازى با تاسيس روزنامه كاغذ اخبار تلاش مى كرد كه سطح انديشه عمومى جامعه را نيز بالا ببرد. روشنفكران سكولاريست نيز فعاليت هاى عمده اى جهت پيشرفت كشور ايفا مى كردند. از جمله آنها فتحعلى آخوندزاده كه از يك خانواده ايرانى مقيم شكى قفقاز بود و شرح دگى خود را به شيوه كوتاه و پراكنده در موارد گوناگون در نوشته هاى خود داده است. وى در يكى از نوشته هاى خود در رژيم ناصرالدين شاهى خطاب به ايرانيان نوشته است: اى ايرانيان اگر مى توانستيد منافع آزادى و حقوق بشر را دريابيد شما هرگز بردگى و فروتنى را نمى پذيرفتيد. شما به آموختن دانش ها مى پرداختيد و انجمن هاى سرى بنياد مى كرديد و با يكديگر متحد مى شديد كه خود را از استبداد و مستبدين رها سازيد. ميرزا ملكم خان نيز از جمله روشنفكران سكولاريست اين دوران است. او يك ديپلمات و مرد سياسى نوگرايى بود كه رساله غيبى يا دفتر تنظيمات خود را به صورت يك نامه براى مشيرالدوله فرستاده بود. ميرزا ملكم معتقد بود كه ما بايد براى پيشرفت كشور از نوك پا تا فرق سر غربى شويم. سيد جمال الدين اسدآبادى روحانى اى بود كه سال ها با سلاطين مستبد عثمانى و ايران و مصر جنگيد و تلاش وافرى براى دنياى اسلام انجام مى داد. ايرانيان روشنفكر مقيم هندوستان نيز نقش عمده اى در شكل گيرى انقلاب مشروطيت داشتند. سيد جلال مويدالاسلام سفرنامه معروف حبل المتين را منتشر مى كرد.

منبع: شرق – ۲۱ تير