گفت وگو با بهرام بيضايى درباره نمايش:
 «مجلس شبيه در ذكر مصائب استاد نويد ماكان و همسرش مهندس رخشيد فرزين»
حسن محمودى
يكشنبه ۲۶ تير ۱۳۸۴
 
، «مجلس شبيه در ذكر مصائب نويد ماكان و همسرش رخشيد فرزين» نوشته و كار بهرام بيضايى در بيست پرده به مدت ۱۲۰ دقيقه از ۱۲ تيرماه در سالن اصلى مجموعه تئاترشهر با بليت ۴۰۰۰ تومانى به روى صحنه رفت. اين نمايش قرار است ۴۵ اجرا داشته باشد. استقبال از آن به گونه اى است كه چند روز قبل از اجرا با اعلام خبر امكان رزرو بليتش، يك ماه اجراى آن پيش فروش شد. با احتساب ظرفيت بيش از ۵۵۰ صندلى پيش بينى مى شود كه چيزى در حدود هشتاد ميليون تومان فروش داشته باشد. رقمى كه براى تئاتر ايران يك اتفاق به حساب مى آيد. در حالى كه روز به روز به ميزان علاقه مندان به تماشاى اين نمايش افزوده مى شود، مديريت تئاترشهر خبر از اين داده است كه به علت فشردگى درخواست هاى اجرا در سالن اصلى، امكان تمديد نمايش بيضايى وجود ندارد. على عمرانى، مژده شمسايى، مهرداد ضيايى، سيدمهرداد ضيايى، حسين محب اهرى، مريم بوبانى، مهدى سيامى، فهيمه رحيم نيا، علاء محسنى، رضا افشار، صادق ملكى، على يداللهى، ماه گل مهر، على اوليايى، سپيده صيفورى، كيان اطهرى نژاد، آزاده چاووش، ريحانه سلامت، سميرا حسن نژاد، الهام يگانى، محمود محكمى، مجيد رحمتى، ميلاد رحيمى، بابك رفاهى، نازآفرين كاظمى، محمدعلى حسين على پور، پژمان عبدى و ايمان عنايتى در اين نمايش بازى دارند. در اين ميان مژده شمسايى پيش از اين درفيلم كوتاه «گفت و گو با باد» و نيز در دو فيلم بلند بيضايى در «مسافران» و «سگ كشى» و نيز نمايش هاى صحنه اى «بانو آئويى» و «شب هزار و يكم» و على  عمرانى در «شب هزار و يكم» با بيضايى همكارى داشته اند. محسن شاه ابراهيمى طراح صحنه و طراح لباس نمايش است. محمدرضا درويشى نيز دومين تجربه ساخت موسيقى تئاتر هاى بيضايى را كرده است. درويشى ساخت موسيقى نمايش «شب هزار و يكم» را نيز به عهده داشت. ماجراى نمايش مربوط به شاعر و استاد اخراجى روشنفكرى به نام نويد ماكان است كه با همسرش رخشيد فرزين؛ مهندس معمارى و مرمت آثار باستانى و حافظ ميراث فرهنگى درگير كابوس مى شود. سه مرد پالتوپوش در خيال و واقعيت در دگى نويد ماكان و همسرش مدام محاصره شان كرده اند. كابوس ها در زمانى شكل مى گيرد كه دوستان و دگان استاد ماكان را هر يك به شيوه اى به قتل رسانده اند. پس از مدت ها دورى از درس و بحث به ماكان اجازه داده اند كه دوازده جلسه پيرامون ادبيات معاصر سخنرانى كند. كابوس و خيال سه مرد پالتوپوش شريك خواب و بيدارى  و شوهر مى شود. نويد ماكان برخلاف همسرش مى پندارد با پناه بردن به قانون مى تواند از شر كابوس هايش رهايى يابد. او به نزد حافظان امنيت جامعه شكايت مى برد. در كلانترى ستوان برآبادى براى اقامه دعوا سند و مدرك مى خواهد. نگهبانان بى خواب آسايش شهروندان گره اى از كار اساتيد نمى توانند باز كنند. او و همسرش به ناچار به بيرنگ روانشناس حاذق  پناه مى برند. كابوس ها پى درپى بر وحشت دگى آنان مى افزايد و در نهايت آنچه در ابتدا در خواب و بيدارى به شكل كابوس ظاهر و پنهان مى شوند به واقعيت مى پيوندند. 
•كارنامه بندار بيدخش
بهرام بيضايى به سال ۱۳۱۷ در تهران به دنيا آمد. خانواده اش اهل كاشان بودند و آنگونه كه خود بيضايى نوشته در كار تعزيه بوده اند و هر سال تعزيه هايى را اجرا مى كرده اند. بهرام بيضايى يكى از معدود هنرمندان ايرانى است كه هم در صحنه تئاتر كارنامه اى درخشان دارد و هم در سينما. در عين حال او هميشه به پژوهش در زمينه تئاتر هم علاقه داشته و در سال هاى دهه ۱۳۴۰ كتاب هايى را درباره تئاتر در چين، ژاپن و ايران منتشر كرده كه هنوز هم منبع درسى دانشجويان تئاتر محسوب مى شود. بيضايى آنچه بر صحنه آورده و يا به فيلم درآورده و قلمى كرده، برگى به فرهنگ و هنر ايران افزوده است. او در كارنامه خود جوايز معتبرى را در داخل و خارج از كشور به خود اختصاص داده است. برخى از اين جوايز عبارتند از : جايزه ويژه هيات داوران نخستين جشنواره فيلم تهران ۱۳۵۱ براى فيلم «رگبار»، جايزه از هفتمين جشنواره بين المللى فيلم هاى كودكان و نوجوانان تهران ،۱۳۵۱ جايزه بهترين فيلم كوتاه از جشنواره شيكاگو ۱۳۵۲ و جايزه مدال نقره از جشنواره جهانى فيلم مسكو ۱۳۵۲ براى فيلم كوتاه «سفر»، جايزه جشنواره اوبرويليه فرانسه ۱۳۶۹ و جايزه آرشيو سلطنتى فيلم بلژيك ۱۳۷۰ براى فيلم «باشو غريبه كوچك»، جايزه ويژه هيات داوران دهمين جشنواره فيلم فجر تهران ۱۳۷۰ براى فيلم «مسافران»، جايزه بهترين فيلم ۱۹ دوره جشنواره فيلم فجر از نگاه تماشاگران براى فيلم «سگ كشى» ۱۳۸۰. رگبار (۱۳۵۱)، سفر (فيلم كوتاه ۱۳۵۱)، غريبه و مه (۱۳۵۲)، كلاغ (۱۳۵۶)، چريكه تارا (۱۳۵۷)، مرگ يزدگرد (۱۳۶۴)، شايد وقتى ديگر (۱۳۶۶)، مسافران (۱۳۷۱) و سگ كشى (۱۳۷۹) كارنامه فيلمسازى بيضايى است كه در اين ميان فيلم سگ كشى از استقبال بى نظيرى در سالن هاى سينما روبه رو شد. بيضايى همواره در سينما با مخاطبان قابل توجهى همراه بود. اجراهاى صحنه اى او نيز از تئاترهاى پر مخاطب بوده اند. «شب هزار و يكم» اجراى قبلى بيضايى به قدرى از مخاطب برخوردار شد كه به ناگهان آمار تماشاگران را بالا برد.بيضايى در سال ۱۳۵۸ نمايش مرگ يزدگرد را به روى صحنه برد. او بعد از هجده سال محروم شدن از صحنه در بهار ۱۳۷۷دو نمايشنامه «كارنامه بنداربيدخش» نوشته خودش و «بانو آئويى» را به طور همزمان در سالن چهارسو و سالن قشقايى واقع در تئاترشهر به روى صحنه برد. «شب هزارو يكم» را نيز در سال ۱۳۸۱ در سالن چهارسو اجرا كرد. در سال هايى كه بيضايى از صحنه به دور ماند و مجال فيلمسازى را نداشت، به نوشتن نمايشنامه و فيلمنامه مشغول شد كه اغلب آنان منتشر شده است. 
• آخرين نمايش
«مجلس شبيه در ذكر مصائب استاد نويد ماكان و همسرش مهندس رخشيد فرزين» هفتمين تجربه اجراى صحنه اى در كارنامه مردى است كه چيزى حدود چهل سال است در حوزه تئاتر فعاليت مى كند و امروزه يكى از نامدارترين هنرمندان عرصه تئاتر و سينما محسوب مى شود. نام بيضايى آن چنان اعتبار دارد كه وقتى جلسه نقد و بررسى نمايشش در هفته اول اجرا در سالن اصلى برگزار مى شود، چيزى حدود پانصد نفر با كنجكاوى تمام مشتاق شنيدن پاسخ هاى يك كارگردان هستند. اين طرفداران و منتقدان تا ساعت يازده شب به حرف هاى او گوش دادند و در نهايت جلسه با سخنان يك تماشاگر  چنين به پايان رسيد كه با صدايى مملو از احساس گفت كه چهاردهه از دگى اش با خاطرات آثار بهرام بيضايى سپرى شده است و برخى از لحظه هاى دوست داشتنى اش را لابه لاى نوشته هاى بيضايى به جا گذاشته است. اگر بيضايى در ميان تماشاگرانش، طرفداران زيادى دارد، منتقدانى نيز دارد كه در همان جلسه با تندترين پرسش ها او را مورد نقد قرار دادند. جوانى خطاب به او گفت از روزى كه به دنيا آمده است، بيضايى از خواب ها و كابوس هايش مدام تا به امروز گفته است و در اين خواب ها و كابوس ها همه چيز تلخ و وهم آلود است. در اين ميان جوانى نيز از او و نمايشى كه با موضوع قتل هاى جيره اى بر روى صحنه دارد به عنوان يك سوپاپ اطمينان ياد كرد. او گفت به همان راحتى كه در اين كشور دگر انديشان را كشتند به شما نيز اجازه داده اند تندترين واكنش سياسى را نشان دهيد. بيضايى در جواب او بى هيچ تاملى گفت كه بر اين انگ ها واقف بوده اما ترجيح داده حتى اگر از او به عنوان سوپاپ اطمينان نيز استفاده مى كنند، اثرش را به روى صحنه ببرد. مشتاقان تماشاى اجرايى از بيضايى بر صحنه به حدى است كه نام او مى تواند يك ماه تمام صندلى هاى سالن اصلى مجموعه تئاتر شهر را با ظرفيت بيش از پانصد نفر و با بليت سه هزارتومان در روزهاى قبل از شروع اجرا رزرو كند. اتفاقى كه باعث مى شود نمايش «مجلس شبيه در ذكر مصائب استاد نويد ماكان و همسرش مهندس رخشيد فرزين» در مدت يك ماه اجراى خود فروشى در حدود هشتاد ميليون تومان داشته باشد. تماشاگرانى كه براى تماشاى نمايشى از بهرام بيضايى از روزها قبل در صف ايستادند تا بتوانند بليت رزرو كنند، به حتم بعد از تماشاى اين نمايش چندان قادر نباشند نام نمايشى را كه ديده اند به طور كامل بيان كنند. به حتم اغلب آنان خواهند گفت به تماشاى نمايشى از بهرام بيضايى رفتيم كه در مورد قتل هاى جيره اى است. بازيگران نمايش«مجلس شبيه...» از چنان شهرتى برخوردار نيستند كه بخشى از خيل تماشاگران اين نمايش را به حساب بازيگران مشهور آن گذاشت. «مجلس شبيه...» به شدت تلخ است و هيچ مجالى براى تفرج و خنده و حتى لذت باقى نمى گذارد. با اين حال به نظر مى رسد حتى اگر ماه ها مدت اجراى آن تمديد شود به همين اندازه تماشاگر خواهد داشت. بهرام بيضايى وقتى تمرين نمايشى را شروع مى كند، حتى متمايل به افشاى اطلاعاتى اندك هم نيست. در هنگامى كه او مشغول تمرين «مجلس شبيه...» است حتى از دست رسانه ها كه گوى سبقت را در انتشار اخبار از هم مى ربايند به شدت معترض است. در شب هاى اول اجرا نيز به هيچ وجه حاضر نيست با خبرنگاران رو به رو شود و تن به مصاحبه بدهد. تنها دستيار او محمد رضايى راد كه برنامه ريز كارش نيز هست، اشاره اى به اين نكته دارد كه شايد بيضايى به پرسش هاى كتبى پاسخ دهد. از ميان بيست پرسش كتبى بيضايى تنها حاضر شد به ده تاى آنها به طور مختصر پاسخ دهد. او حاضر نيست به پرسش هايى كه به حواشى كار او مى پردازد پاسخ دهد. ده پرسش اغلب در حول و حوش موضوع مفهوم روشنفكرى از منظر او و تعهد هنرمند در برابر ماجراهاى سياسى و البته دوستانى كه او نمايشنامه اش را به پاس احترام به آنها نوشته شده است، مى باشد. البته شايد او حق داشته باشد در اين شرايط خاص وارد بازى سياسى شود. شايد بيش از هر چيز ديگر نگران اين موضوع است كه مبادا اتفاقى براى نمايشش پيش بيايد. اين نگرانى را در شب سوم وقتى كه از وضعيت يكى از بازيگرانش حرف مى زد به طور ضمنى اعلام مى كند. او قبل از اجرا به روى صحنه مى آيد و اميدوار است اسپاسم عضلانى يكى از بازيگرانش آخرين اتفاقى باشد كه قرار است براى نمايشش پيش بيايد. چند شب بعد دستيار و برنامه ريز او به خبرنگاران وعده داد كه روز بعد مى توانند در دفتر بيضايى براى مصاحبه حاضر باشند. دفتر بيضايى در يكى از نقاط شمالى شهر تهران روبه روى پارك شطرنج آرامشى دارد كه نمى توان كابوس هاى او را در آن آرامش و نظم و زيبايى ديد. از ساعت ده صبح تا دو بعد از ظهر بيضايى به پرسش ها پاسخ داد و شبش نيز در جلسه نقد و بررسى كه از سوى انجمن منتقدان و نويسندگان تئاتر برگزار شد به آرامى  و با شوخ طبعى حاضر شد و رندانه به منتقدان مخالفش جواب هاى كوتاه و گاه كنايه آميز و از سر گلايه داد. او تلاش كرد با تكيه به خيل تماشاگرانى كه تا ساعت يازده به پاى حرف هاى او نشستند، به منتقدانش اشاره كند كه استقبال تماشاگر نمايانگر موفقيت او است. اين در حالى است كه اغلب اين تماشاگران بعد از آن كه از او به عنوان استاد ياد كردند بر او خرده گرفتند كه توقعاتشان را برآورده نكرده است. اگر مخاطبان او بى سروصدا به تماشاى نمايشش پرداختند و با شور و شعف فراون برايش زمان مديدى دست زدند و با اشك شوق از سالن بيرون رفتند، در مقابل خيلى از همكاران تئاترى اش انتظار شكست او را داشتند. اين عده وقتى از اين كه اجرا در گيشه با شكست روبه رو شود، نااميد شدند، به نقد او و طرح نقاط ضعفش روى آوردند. سوژه اى كه در «مجلس شبيه...» روايت مى شود يادآورى و بازگويى ديگرى از قصه قتل هاى جيره اى است. موضوعى كه هر چه بيشتر از آن سخن گفتند كمتر نتيجه اى را عايد پيگيرانش كرد. بيضايى در برهه اى كه تماشاگرانش نگران وضعيت هنر به ويژه هنر نمايش هستند، كابوس هاى خود و همفكرانش را در دوره اى از تاريخ اين كشور به تصوير مى كشد. كابوس هايى كه برخى نگرانند مبادا دوباره تكرار شوند. چه بخواهيم و چه نخواهيم بيضايى نامى است در تئاتر ما كه اين روزها مجموعه سوت و كور تئاتر شهر را باز هم نظاره گر دوره پررونقش كرده است. روزهايى كه با نمايش«فنز» به كارگردانى محمد رحمانيان در تالار چهارسو به رونقش اضافه شده است و قرار است با برنامه اى كه مديريت هنرهاى نمايشى و مديرانش اتخاذ كرده اند اگر در دولت جديد مجال باشد با حضور كسانى چون على نصيريان، عزت الله انتظامى، داود رشيدى، رضا كيانيان، فرهاد آئيش، بهمن فرمان آرا، آزيتا حاجيان و ... رونق اين روزهايش را حفظ كند.
•« افرا- يا روز مى گذرد» نام نمايشنامه اى است كه قرار بود دو سه سال پيش اجرا كنيد. اين متن را در مرحله اى كنار گذاشتيد و به سراغ نمايشنامه «شب هزار و يكم» رفتيد. اين پرسش مطرح است كه در موقعيت جديدى كه براى كار كردن پيدا كرديد، آيا باز هم نمايشنامه « افرا- يا روز مى گذرد» را براى اجرا مدنظر داشتيد؟
افرا را در همين دفتر كارم تمرين مى كرديم. اما نفهميدم چرا به طور ناگهانى به ما نه بودجه دادند و نه محل تمرين و نه زمان اجرا و نه قرارداد بستند. در نتيجه بعد از بيست و دو سه روز تمرين، كار را تعطيل كرديم. بعد از يك سال دوباره آمدند سراغ من ؛ ولى من نسبت به آن متن اذيت شده بودم و نمايش «شب هزار و يكم» را كار كردم.
•در مديريت جديد «افرا- يا روز مى گذرد» را براى اجرا پيشنهاد ندادند؟
چرا؛ اما احساس كردم ديگر تلخ شده ام و الان دلم مى خواهد كار ديگرى را به روى صحنه ببرم.
•اگر همين ابتدا از شما بپرسم اساساً چرا اين متن را نوشته ايد چه جوابى خواهيد داد؟
جواب مى دهم كه نوشتن چرا ندارد.
•اجراى «مجلس شبيه...» مصادف با مقطع خاصى به لحاظ تغيير و تحولات سياسى است. اين را هم واقف هستم كه پروسه اجراى نمايش شما تقريباً از يك سال پيش شروع شده است و طبعاً نه شما و نه مديران و سياستگزاران فرهنگى متوجه اين نكته بوده اند كه تغيير و تحولات سياسى به چه سمتى سوق پيدا مى كند. 
موقعى كه من اين متن را مى نوشتم چنين موقعيتى نبود. قرار بود اصلاً اين متن را در دى ماه سال گذشته يعنى قبل از جشنواره اجرا كنيم. بعد آنها درگير جشنواره شدند. اصلاً خيلى دير به من جواب دادند. بعد هم كه تمرين را شروع كردم و در ميانه كار متوجه وضعيت جو احتياط مديران شدم مى خواستم كار را تعطيل كنم. چون اصلاً دلم نمى خواهد درگير ماجراهاى سياسى شوم. ولى ديگر قرارداد بسته شده بود و مدتى تمرين كرده بوديم و مجوز داشتيم. اصلاً من اين كار را آذرماه سال گذشته نوشتم. آن روزها اصلاً صحبت انتخابات نبود. حوصله اين را ندارم كه وارد ماجراهاى سياسى شوم.
•قبل از شما دو نمايش ديگر نيز با دستمايه و موضوع قتل هاى جيره اى روشنفكران به روى صحنه رفت. «يك دقيقه سكوت» محمد يعقوبى و «تولد» نادر برهانى مرند كه از اتفاق كارهاى موفقى هم بود و مورد توجه نيز قرار گرفت. شما اين كارها را ديده ايد و از آن خبر داشتيد؟
متاسفانه نديده ام. هر كس روايت خودش را دارد؛ و وجود هيچ كدام نفى يا مانع آن يكى نيست.
•شما در چنين موقعيتى اين سوژه را به روى صحنه مى بريد. روايت سرراست و ركى نيز در نمايشنامه داريد. نشانه ها و ماجراها كاملاً براى تماشاگران ملموس است. برخى از منتقدان كار شما دست روى همين نكته مى گذارند و اجراى شما را متهم به يك اجراى سطحى و رو از ماجرا قلمداد مى كنند و معتقدند كه متن از عمق چندانى برخوردار نيست و جاهايى به شعاردهى محض اكتفا كرده ايد. چه جواب و توضيحى در برابر اين موضع گيرى داريد؟
توضيحى ندارم. پيش بينى مى كردم چنين بگويند و آن را تحمل مى كنم. زمان بايد بگذرد تا دريابيم منتقدان درست مى گويند يا نمايشنامه. و مگر ما تا چه اندازه بى تفاوتيم كه فريادهاى كسى را كه احساس مى كند مرگ دنبالش است و مى  خواهد ديگران را به كمك بطلبد، شعار مى ناميم؟ هر فريادى شعار نيست. فرياد كسى زيرتيغ آيا شعار است؟ من قطعه اى در اين باب نوشته ام كه تقديم مى كنم به اينگونه منتقدان. در واقع همه يك صدا نيستند. برخى به اصرار مى خواهند بگويند كه خودشان خيلى عميق هستند. باشد آنها عميق اند. آنها انسان هايى عميق و متفكر هستند. من ترجيح دادم اين كار در همين شكلى كه هست باشد.
•ماجرايى را كه شما در بيست پرده روايت مى كنيد براى تماشگرتان آشنا و ملموس است. به حتم وقتى نيز آن را مى نوشتيد بر آن واقف بوديد. شما حتى نخواسته ايد قصه را به گونه اى ديگر پرداخت كنيد.
وقتى داشتم اين متن را مى نوشتم مى خواستم به عده اى از دوستانم كه هم اكنون در ميان ما نيستند اداى احترام كنم و آن هم به همين شكل كه مى بينيد. اما در واقع فكر نوشتن اين متن در قالب فيلمنامه و براى فيلم به سال ها پيش برمى گردد. تقريبا همزمان با وقتى كه «افسونگان» را نوشتم كه سوگواره اى بود براى برخى از همين رفتگان. صحنه آخر جداگانه و كامل، و طرح فصل بندى شده فيلمنامه، سال ها نوميدانه دم دستم در كشويى بود. ولى در اين سال ها نه خواستند من فيلمى بسازم و نه سرمايه گذارى روى چنين موضوعى خطر مى كرد. سال گذشته سرانجام خواستم هر طور هست اين بار را به زمين بگذارم و اين نمايشنامه را نوشتم كه به نظر مى آيد مورد علاقه كسانى است كه نمى خواهند اين واقعه از حافظه جمعى ما پاك شود. 
•اين را بايد يك يادآورى قلمداد كرد يا هشدار؟
هر نوع يادآورى اين موضوع در واقع هشدارى براى آينده نيز هست. براى برخى ها خيلى زود، موضوع ها كهنه مى شود. چيزى كه به آن مى گوييم ميل جمعى به فراموشى! فكر مى كنم بخشى از آن عمقى نگرى تقلبى است. تظاهر به عمق در ما از اين اتفاق ها كهنه تر است. بايد اين موضوع باز بر صحنه مى آمد و استقبال تماشاگران هم نشان مى دهد كه آنها هم نمى خواهند فراموش كنند. آنهايى كه فكر مى كنند خيلى عميق ترند و نياز به نمايش عميق ترى دارند مى توانند به تالار هاى ديگر بروند.
•كابوسى كه در « مجلس شبيه در ذكر مصائب استاد نويد ماكان و همسرش مهندس رخشيد فرزين» راويت مى كنيد را بايد بازتابى از آنچه قبل از اين بر سر جامعه فرهنگى آمده دانست يا اينكه به نوعى آن را مى توان كابوسى از آينده جامعه ما نيز به حساب آورد؟
اين كابوسى است تاريخى كه قربانيانش همواره صاحبان قلم و انديشه بوده اند. اين داستانى است نه تنها از گذشته كه همچنين از آينده، و هر زمان و هر جا مى تواند اتفاق بيفتد.
•در نمايشنامه هاى « ندبه»، «افرا- يا روز مى گذرد»، «مجلس شبيه در ذكر مصائب استاد نويد ماكان و همسرش مهندس رخشيد فرزين» و يا فيلمنامه « اتفاق خودش نمى افتد» به زبانى معاصر روى مى آوريد و ديگر خبرى از زبان آركائيك به كار رفته در متن هايى از جمله « بندار بيدخش» يا «جنگ نامه غلامان» نيست. آيا اين رويكرد در وهله نخست به صرف موضوع و سوژه اى است كه دستمايه كارتان قرار مى دهيد، يا به اين نتيجه رسيده ايد كه بايد با تماشاگر با زبان خودش حرف زد؟
در هر اثر با زبانى كه مناسب موضوع باشد مى شود حرف زد. رابطه با تماشاگر وقتى گنگ مى شود كه زبان مناسب موضوع يا انديشه چيره بر اثر نباشد. «افرا- يا روز مى گذرد» و «اتفاق خودش نمى افتد» نخستين نوشته هاى من نيستند كه در آنها به زبان روز حرف زده شده. اگر نوشته هاى چاپ شده مرا خوانده بوديد اين را نمى گفتيد. تاريخ نگارش «دنياى مطبوعاتى آقاى اسرارى» ۱۳۴۵ است و پيش از آن تاريخ نمايشنامه گم شده «رگبار» ۱۳۴۲ است. مى كوشم زبان هر اثر مناسب جهان آن باشد.
•در برخى جاها به طور مشخص به بهرام بيضايى ارجاع داده مى شود. شكل گيرى شخصيت استاد نويد ماكان در اين نمايشنامه تا چه اندازه منطبق بر خاطرات و دگى شخصى خود شماست؟ آيا مى توان گفت در بازگويى اين نكته براى مخاطب تعمد داشته ايد؟
خيال نمى كنم تعمدى داشته ام. نوشته خودش، به روانى آمد، زياد دست من نبود. از همان چند صفحه اول احساس كردم كه به هرحال آن را به دگى شخصى من ارجاع مى دهند و دليلى نديدم كه نشان ندهم متوجه اين موضوع هستم. شخصيت استاد ماكان و همسرش مهندس رخشيد فرزين از دگى كسانى مى آيد كه در آغاز نمايش به آنها درود فرستاده شد، و تجربه ها و خاطرات و دگى من آنها را به هم پيوند داده است.
•مى گويند صحنه بازجويى از استاد ماكان، بازسازى تجربه شخصى شما است.
چه فرقى مى كند.
•در اين سال ها شمارى از شاعران، مترجمان و انديشمندان از سوى محافل خودسر به قتل رسيدند. نمايشنامه شما نيز با ارجاعاتى كه مى دهيد مشخصاً روايت همين قتل ها است. در برخى صحنه ها نيز نشانه هايى آشكار به ماجراى قتل يكى از آنان داريد. با اين حال مشخصاً نمى شود گفت به طور مشخص داريد كدام يك از قتل ها را روايت مى كنيد. مى خواهم بپرسم آيا به طور مشخص ماجراى قتل يكى از آنها را مد نظر داشته ايد؟
به طور مشخص همه شان، و تك تك شان!
•نمايشنامه « ندبه» يك واكنش سياسى نسبت به شرايط دوره اى از عصر شماست و نمايشنامه اخيرتان نيز نوعى واكنش تند به شرايط سياسى اين دوره اى است كه من و شما داريم در آن دگى مى كنيم. پرسش اين است كه به نظرتان شرايط كنونى با شرايط اجتماعى آن روزگار چه تفاوت هاى محسوسى دارد؟
« ندبه» در تابستان ۱۳۵۶ نوشته شد؛ نمايشى است درباره مشروطيت، با زبان دوران خودش، و «مجلس شبيه...» نمايشى است كه در آخر پاييز ۱۳۸۳ نوشته شد، با موضوعى معاصر و زبان امروزى اش. هر كدام بازتاب موقعيت و زمان خودشان اند. از تاريخ وقايع «ندبه» يك قرن تمام مى گذرد. تفاوت محسوس ميان اين دو متن درست به اندازه همين يك قرن تحولات اجتماعى ايران است.
•متن را كه خواندم و بعد به تماشاى نمايش آمدم برايم جالب بود كه بدانم شيوه اجرايى چه زمانى و چگونه شكل گرفت؟
شيوه اجرايى كار همراه با نوشتن متن شكل گرفت و در تمرين ها نمود يافت و هماهنگ شد. بسيارى از توضيح ها در متن نوشته نشده بود ولى در ذهنم وجود داشت و به موقع به كار آمد.
  
 
•به نظر مى رسد بازيگرها قبل از هر چيز ملزم به بازى طبق قراردادى كه شما به عنوان كارگردان گذاشته ايد، هستند. به عبارتى بازيگران از بازى هاى درونى خود فاصله مى گيرند و مدام نيز مى كوشند تا اين فاصله را با بازى درونى خود حفظ كنند. شايد بشود گفت بازى ها از بيرون به بازيگران تحميل شده است و آنها مراقب هستند كه از بازى درونى خود فاصله بگيرند.
من خيلى اين چيزى را كه بازى درونى مى گويند نمى فهمم.
•منظور من قراردادى است كه بين شما به عنوان كارگردان و بازيگر بسته مى شود.
بازى درونى نيز يك نوع قرارداد ديگر است. بازى نيرويى است بى شكل كه در صحنه شكل گرفته است و بازيگر روى صحنه دارد نيروهايش را به سمتى هدايت مى كند. بازى درونى يعنى بازى كه سعى مى كند به ما بگويد واقعى است؟ ما كه مى داني