در جستجوی هويت ملی


شهرام اسلامی


اين پرسش که "هويت ملی ما چيست؟" تنها اعتراف به ناروشنی صرف مفاهيم هويت و ملت نزد ما نيست، بلکه در واقع بيانگر بحرانی آزاردهنده هم در پهنة ملت و همهنگام سرگردانی در معضل هويت است. هويت ( اينهمانی و يا همانگی) که بصورت اسم در اين ترکيب از و و اهميت بيشتری برخوردار است خود مفهومی فلسفی- منطقی است که يکی از اصول اساسی اين حوزة نظری می باشد. تبيين هويت در رابطه با فرد با مشکلات کمتری مواجه است. اما اگر نخواهيم در اينجا (به دليل کوتاهی سخن) هويت جمعی را از هويت فردی استنتاج کنيم و يکسره به هويت ملی بپردازيم، بايد که به چند فاکتور پايه ای توجه داشته باشيم. نخست: در نبود آگاهی ملی به سختی می توانيم تعريفی ايجابی از هويت ملی ارائه دهيم. اين ناآگاهی در برخورد غيرنقادانة ما با تاريخ مان، خود را در ابعادي گسترده به نمايش می گذارد. دوم: بحران هويت ملی در ايران در پيوند با ناتوانی ساختاری - تاريخی فرديت شکل هول انگيزی به خود گرفته است. سوم: در غياب مبانی مفهومی، که منتج از تحليل همه جانبه جامعه ايران باشد، بايد در بکار گيری مفاهيم عاريتی از سيستم های متفاوت فلسفی- جامعه شناختی حداکثر وسواس را داشته باشيم. با توجه به موارد فوق تنها می توان از چيستی و چگونگی هويت ملی به گونة پروژه ای، که بايد متحقق شود، سخن رانيم، ما با پديده ای کاملاً موجود روبرو نيستيم که زير پوششی از بدفهمی ها خود را پنهان ساخته باشد. هويت ملی را همچون مفهوم و واقعيت بايد ساخت و سازماندهی کرد.

هويت بطور کلی و هويت ملی بطور اخص پديده ای ايستا و جاودانی نيست. در حيات هر جامعه ای ما با تغييرات زبانی، دينی، اقتصادی، دولتی، سرزمينی و غيره مواجه ايم، به اين اعتبار نه می توان از هويت اصيل و يا حتا طبيعی ويا فطری سخن راند، چرا که هويت ها همه ساختة انسان است و هويت ها، چه در وجه جغرافيايي و چه در وجه تاريخی، بر هم نيز تاثيرگذارند. (اگر از برخی جوامع ابتدايي و منزوی چشم پوشی کنيم. که به هر صورت دغدغه تبيين هويت نيز در آنها بلا موضوع است.)

از آنجا که هويت ما تنها با داشتن مشخصاتی ويژه می تواند خود را از هويت ديگران متمايز می سازد، می توان ميان تبيين درون نگر و برون نگر از هويت تفاوتی قائل شد. تبيين درون نگر، که بيشتر مورد توجه ماست، مجبور به توضيح استمرار تجارب زندگی از يکسو و تأثير آنها بر سازماندهی عمل و سرانجام استخراج هنجار های اجتماعی است. تبيين برون نگر گرچه مشخصات هويت ملی را برميشمارد، اما فاقد خاطرة معين از تجارب شخصی است و هنجارهای اجتماعی برآمده را همچون امری بيگانه مورد بررسی قرار می دهد.

مختصات برخورد با هويت ملی بطور کلی با دو روند در مقياس جهانی مواجه است. از يکسو پس از فروپاشی سوسياليسم واقعاً موجود، با اعتلای گرايشات ناسيوناليستی و بازيابی هويت ملی روبروايم، و از سوی ديگر با روند جهانی شدن هويت های ملی کم رنگتر می شوند و نهاد ها و سازمان های فرا مليتی بخشی از وظايف دولت های ملی را به عهده می گيرند. حتا پروژه بزرگی مانند اروپای متحد سهم فراوانی در دامن زدن به بحث های موجود پيرامون هويت ملی و گذار از آن را بدنبال داشته است و سخن از الگو های پسا ملی و هويت های منطقه ای و قاره ای می کند.

گرچه در اين مقدمة کوتاه بگونه ای تبيين هويت ملی را با نگاهی فلسفی به سويي متوجه ساخته ايم، که بطور کوتاه عفلانی بودن شاخص اصلي آن است، اما در پايان به جنبه ای ديگر از هويت اشاره خواهيم کرد. هويت جمعی تنها در شکل خردورزانة همچون آگاهی به مشارکت همگانی و برابر برای تدوين اين هويت در روند زندگی درونی همان جمع قابل تصور است.

شکل گيری اين هويت ملی وعقلانی برای برخی در کارکرد فرهنگ ( به معنای وسيع کلمه) نهفته است. آنها با برجسته کردن فرهنگ، عناصری چون زبان عمومی و دين همگانی را از آن اخذ کرده و سپس با مطلق سازی اين عناصر، هويت ملی را صرفاً وامدار آنها می دانند. برخی نيز با تبيعت از ديدگاه هگلی، هويت ملی را تنها در شکل دولت متکی بر قانون قابل تبيين می دانند. اگر از تلاش برخی که با ايدئولوژی های جامعه شناسانه برای هويت ملی پايه های تشريحی جستجو می کنند، بگذريم، می توان رويکردهای متفاوت پيرامون هويت ملی را ميان دو قطب اراده گراييِ ذهنی و سرنوشتِ مشترکِ عينی در نوسان ديد. که در هر قطبی، به هر گونه، بخشي از مشخصات هويت ملی براستی جای دارد. در هر دو سوی اين جستجو بدنبال هويت ملی، ما با تعيينات هنجاری و ارزش گذار مواجه ايم. رابطة دولت و ملت در گذشتة ما (صرف نظر از مقاطع کوتاه) بيشتر با افتراق ميان ايندو قابل فهم است، چرا که هر دو مفهوم، تنها در معنای قديمی شان فعليت داشته اند، چرا که بيان نو در واقع گذار از اين اشتقاق است، و خود اشاره به شرايط نوينی از شکل گيری هويت ملی است. غيبت دولت منتخب مردم و پايه های دمکراتيک اين دولت، ما را به سمت آن کشانده است که هويت خود را در حوزة فرهنگ بجوييم و اصطلاح ملت فرهنگی بيان خاموش اين استيصال در حوزة اعمال ارادة مشترک مردم در شکل قدرت سياسی است. نگرش نوين به حوزة حقوق که سرانجام در شکل دولت حقوقی، که از دولت قانونی صرف فراتر است، خود را متجلی می سازد و در قانون اساسي خود را حقانيت می بخشد، يکی از موئلفه های بحث های نظری در پهنة اجتماعی است، که از کانت تا هابرماس فلاسفه بدان اهميتی کليدی داده اند. هويت ملی در شکل تدوين و پذيرش قانون اساسي، همچون ميثاق همگانی، اوج انتزاعی، بخردانه ولی تقليلی خود را بازمی تاباند. اگر ايده های آزادی و رهايي فرد و جامعه، که همچون فانوس دريايي راهنمای کشتیِ هويت يابی فردی وملی است، کارآيي خود را در زمينة نظری بيشتر نشان مي دهد، اما در حوزة عملی، تبيين کارکرد هويت ملی را می توان همچون پاسخ به نيازی دانست، که جهت گيری و کنش را همچون قيد و تکيه گاه ضرورتاً لازم دارد.

چهار حوزه ای که با سازماندهی به نهاد های خود در جامعه، برای هويت ملی نقش بازی می کنند، و شرايط شکل گيری و استمرار آن را امکان پذير می کنند، می توان بطور اجمالی چنين برشمرد:

نخست: فرهنگ، که در اينجا به معنای وسيع کلمه مد نظر است. حرکت در جهت وحدت ملی در حوزة فرهنگی، تمدنی؛ محو نابرابری های قومی- دينی؛ فرصت های برابر افراد در جهت شکوفايي فرهنگی و تربيتی _ آموزشی

دوم: سياست، شکل گيری دولت دمکراتيک، افزونی مستمر کار افزار های دمکراتيک در جهت شرکت هرچه بيشتر مردم به گونه ای همگانی

سوم:حقوق،: شکل گيری دولت حقوقی بر مبنای حقوق بشر، قانونگذاری صرفاً توسط نمايندگان مردم، برابری کامل در برابر قانون، رفع هر گونه تبعيض حقوقی، قانون اساسی متکی بر خرد خودبنياد

چهارم: اقتصاد، رفع نابرابری های اجتماعی- اقتصادی، فرصت های برابر برای همگان تا مشارکت ملی در اقتصاد جهتی به سوی تعديل داشته باشد.

مسلماً در هريک از چهارحوزة فوق می توان موارد ديگری را نيز گنجاند که تضمين کنندة هر چه بيشتر هويت ملی گردد. اما در اينجا قصد ما نشان دادن حرکت همگرايانه برای استحکام هويت و مليت بوده است. و اينها همه نمونه هايي بيش نيستند. کسب واقعی هويت ملی و توضيح نظری آن در کشوری چون ايران، با اقوام و اديان و عقايد وشرايط اقتصادی و اجتماعی گوناگون و با توجه به گستردگی سرزمينی آن، تنها مي تواند از اجتماع فاکتور های متعدد حاصل گردد. حتا بايد در شکل گيری هويت ملی و تبيين آن از جنبه عقلانی پا فراتر گذاشت و به جنبه های احساس عمومی و نماد های مشترک و تأثرات همگانی توجه خاصی نمود. اين مواردنمونه هايي اند که در زندگی واقعی هر جامعه ای نقش بازی می کنند و در روانشناسی اجتماعی تنها می توان آنها را محاصرة نظری کرد، ولی به تمامی نمی توان آنها را تسخير کرد. جوامع و تاريخ، برنامه و حرکتی صرفاً منطقی و عقلانی ندارند.

هويت ملی و تبيين نظری آن جستجويي بی وفقه است که در هر شرايطی به مواد و مصالح متفاوت نيازمند است.

منبع: سایت اندیشه