درباره ادبيات دانشجويى ايران
ويترين اعتراض و پرسشگرى
شاهرخ تندروصالح
شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
تشكل هاى دانشجويى در ايران خاصه در حوزه هاى انديشه و فرهنگ كمتر در چشم اندازى جدى و نگاهى حرفه اى مورد توجه قرار گرفته است. اين كم توجهى يا بى توجهى اما نمى تواند صورت كلى تلقى هايى باشد كه نزد عموم شهروندان پيرامون دانشجو و تشكل هاى دانشجويى در ايران وجود دارد. چه اينكه نام دانشجو از آغاز تشكيل دانشگاه در ايران تا به امروز با نوعى اعتبار فرهنگى _ اجتماعى همراه بوده است. با اين وجود شايد يكى از عللى كه سبب در محا ق ماندن تشكل هاى دانشجويى و اعتبار انديشه هاى ادبى- فرهنگى آنها در مناسبات فرهنگى _ اجتماعى شده است توقعات دامنه دارى باشد كه نقطه آغاز آنها در جامعه ما در فضاهايى ملتهب گذاشته شده است. شناخت اين توقعات يا به زبانى ديگر مطالبات عمومى از دانشجويان و جريانات انديشه اى دانشجويى چيست و كجا است؟ آغازگر اين مطالبات در كجاى تاريخ پرفراز و فرود ما ايستاده است و نخستين پرسشى كه از دانشجو و تشكل هاى دانشجويى شده معطوف به چه موضوعاتى بوده است؟
اگر بپذيريم كه قشر دانشجو بخشى از نخبگان جامعه هستند كه از طبقات مختلف اجتماع در مكان فرهنگى دانشگاه با يكديگر به تعامل نظرى پيرامون مسائل متنوع مى رسند و ميان طبقه اى را تشكيل مى دهند مى توان بر اين نكته نيز تامل داشت كه جامعه دانشجويى كشور نمايه اى از مطالبات عمومى و درون ساخت موضوعات اصلى جامعه را در خود دارند كه ادبيات به منزله يك فرصت براى آنها در شرايطى خاص، تريبون بيان آن مطالبات مى شود. ادبيات دانشجويى از اين منظر با ادبيات حرفه اى ها فاصله دارد. اين فاصله نه در درونمايه و ساختار كه در پرداخت تخصصى آثار است. با اين وجود ادبيات دانشجويى كه در قالب آثار شعرى، ادبيات داستانى، نمايشنامه نويسى، ادبيات سينمايى و ادبيات انتقادى قابل تفكيك است مى تواند به عنوان موضوعى نو مورد بحث نقد و نظر منتقدين باشد.
• • •
۱- چيستى ادبيات دانشجويى
ادبيات دانشجويى در ايران مقوله اى شناخته شده نيست اما اين ناشناسى يا ناآشنايى ما با آن دليلى بر نبود آن نيست.
در يك صورت كلى اگر بخواهيم ادبيات دانشجويى را گونه اى ادبى در كنار ساير گونه هاى ادبى بدانيم نامفهوم خواهد بود. همچنين اگر در مقام مقايسه آن با جنبش هاى دانشجويى در غرب- مثلاً جنبش دانشجويى دهه ۶۰ فرانسه- برآييم باز به نوعى گنگى و نامفهومى برخواهيم خورد. چه اينكه اين دو نيز داراى دو افق متفاوت انديشه اى- رفتارى هستند. با اين حال مى توان فرضياتى را براى ادبيات دانشجويى ايران متصور شد و به پژوهش پيرامون آنها پرداخت فرضياتى مبتنى بر درون ساخت ها و مضامين.
ريخت شناسى ادبيات دانشجويى ايران بدون شناخت رفتار درونى اين قشر از جامعه امكان پذير نيست.
دانشجو در جامعه ايران قشرى برگزيده و نخبه از طبقات مختلف جامعه است كه به فراخور گروه سنى اش در موقعيت خاص اجتماعى قرار مى گيرد. به عبارتى ديگر دانشجو در جامعه ما مى تواند عنوان ميان طبقه اى برشمرده شود كه از دل طبقات فرودست، متوسط و فرادست جامعه و طى درصدهايى تقريباً معلوم به ميان طبقه دانشجو منتقل مى شوند. علت انتقال يافتن اين قشر در گام نخست ادامه تحصيل و تكميل آموزش و پرورش است. ويژگى هاى اين بخش از آموزش در كشور ما با در نظرداشتن محدوديت هاى رنگارنگ و متعددى كه براى اين گروه سنى (بين ۲۰ تا ۳۰ سال) وجود دارد نخست در رفتارهاى اجتماعى و حضور ساده و موثر جوانان خود را نشان مى دهد. از آنجا كه چنين تاثيرى در جامعه ما با پس زمينه هايى سياسى اتفاق مى افتد اين حضور آن گونه كه بايد پررنگ و موثر نيست و اگر است در مسيرى خاص قرار دارد كه نمى تواند صورت عمومى به خود بگيرد. از ديگر سو همراه با شكل گيرى چنين تشكلى در قلمرو نهاد آموزشى دانشگاه، خود به خود مطالبات تفكيك شده و پنهان طبقات مختلف اجتماع با يك تجميع در رفتارهاى پرسش گرانه دانشجويان بروز يافته و مطرح مى شوند. پس مى توان رفتار انديشه اى دانشجويان در مقاطع مختلف اجتماعى و فرهنگى را نوعى رويكرد مسئله شناسانه قلمداد كرد؛ رويكردى كه در بطن خودنمايه اى از مسائل مختلف جامعه را دارد. بخشى از اين رفتار را مى توان در گرايش دانشجويان به ادبيات و قالب هاى ادبى نيز مرور كرد.
شعر، داستان، نمايشنامه نويسى، نقد ادبى و فيلمداستان همه و همه از قالب هايى هستند كه در اين دوره (دوره دانشجويى) بخشى از تجربه انديشه اى نسل جوان را به خود اختصاص مى دهد. نخستين چيزى كه در نگاه اول در آثار ادبى دانشجويى به چشم مى آيد تامل بر آسيب هاى سياسى _ اجتماعى و تاثير آن آسيب ها بر كليت جامعه است؛ جامعه اى كه به تمامى هزينه هاى متفاوت عبور از پيچ و خم هاى گذر و سادگى و اصلاح و اميد به آينده را مى پردازد و باز چنته اش از تهى سرشار است.
شناخت چنين وضعيتى كه به طور معمول و حداقل در زمانى نزديك به چهار سال (متوسط دوره تحصيلى براى كارشناسى) اتفاق مى افتد، به مرور شرحى از وضعيت تامل دانشجو بر مسائل و وضعيت موجود را در برابر ما قرار مى دهد كه مى توان از مشاهده آن به كلياتى از آسيب هاى اجتماعى رسيد. در اين قلمرو است كه صورت كلى ادبيات دانشجويى خود را متاثر از جريانات موجود فرهنگى _ اجتماعى و تا حدود بسيار اندكى ادبى كشور مى بيند. حال شايد بشود چيستى ادبيات دانشجويى را با موضوعاتى كه اين ادبيات به آنها مى پردازد گره زد و نتيجه خود را از آن گرفت. اگر بتوان ادبيات دانشجويى را راوى بخشى از واقعيت هاى درونى شده جامعه و تجربه هاى زيسته عمومى در ميل به آزادى، عدالت، استعمارستيزى و استثمار گريزى دانست مى توان ميل كلى اين ادبيات را در آرمان گرايى و واقعيت ستيزى ديد. با اين همه نگاه انتقادى به ادبيات دانشجويى بيشتر متمركز بر فاصله آن با ادبيات حرفه اى است. اين نگاه معمول نگاهى سلبى است كه متاسفانه سايه اقتدارطلبى حرفه اى ها را همراه خود دارد. درحالى كه مى توان استخوان بندى و اسكلت اصلى ادبيات ده معاصر ايران را از آن متاثر دانست. مرور تاريخ روشنفكرى ۱۵۰ ساله ايران به خوبى افت و خيزهاى تجربه گرايانه حرفه اى ها را نشان مى دهد افت و خيزهايى كه ارتباط چندانى با چيزى به نام ادبيات ناب ندارد و به نوعى تجربه آزمون و خطاهاى مكرر و متوالى است. ريشه دواندن نگاه هاى حزبى _ ايدئولوژيك در ادبيات و سرخوردگى هاى حاصل از آن بخشى از بدنه ادبيات معاصر ايران را اسير عبث پويى ها كرد. رفتار روش شناسانه جامعه دانشجويى رفتارى در جهت هرچه بيشتر معنادار ساختن مطالبات عمومى در آثار ادبى است.
۲- دگى؛ پرسش و ديگر هيچ
پرسش، خلاقانه انديشى و نوآورى عناصر لاينفك آثار ادبى دانشجويى است. اين آثار از سويى نشان دهنده درون ساخت دگى فردى و طبقاتى دانشجويان و از سويى نمايه رفتار پرسش گرانه آنها است چنين رويكردى در ادبيات ما هرچند در قالب آثار تجربه گرا و آماتور ديده مى شود اما عموماً مصرف كننده ايده هاى ترجمه اى و رنگارنگ و فرضيات وارداتى و تجربيات ساختارى ادبيات ديگران نيست بلكه خود توليدكننده نوعى انديشه- هرچند شتاب زده و آميخته با رفتارهاى متشنج سياسى انديشى- است. هسته اصلى اين انديشه دريافت هاى نخبه گرايانه از وضع موجود و نگرش انتقادى به آنها است. با اين همه اين ادبيات نوظهور جوان و منتقد بى جبهه و جهت، ويترين و تريبونى جز نشست هاى دانشجويى و كنگره هاى ادبى در فضاى دانشگاه ندارد. در قالب انتشارات نيز تلاش هاى معمول دانشجويى در بولتن ها و گاهنامه هاى خودگردان مى ماند. تيراژ بسيار محدود اين بولتن ها و گاهنامه ها به خودى خود در محدودماندن شعاع تاثير اين ادبيات موثر بوده است. شعر، داستان، نمايشنامه و نقد ادبى همراه با مباحث تئوريك مباحثى هستند كه گرايش عميق دانشجويى را به خود معطوف داشته اند.
افق تقابلى ادبيات و انديشه هاى دانشجويى در ايران را مى توان در ادوار زير باز شناخت:
۱- سال هاى ۱۳۱۳ تا ۱۳۲۰
۲- سال هاى ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲
۳- سال هاى ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲
۴- سال هاى ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷
۵- سال هاى ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹
۶- سال هاى ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲
۷- سال هاى ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۷
۸- سال هاى ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۶
۹- سال هاى ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۳
در حوزه شعر، شعر دانشجويى ايران توامان آميزه اى از شعار و شور سياسى و انديشه شتاب است. اما به رغم اين پيچيدگى و اغتشاش درون ساختى، به نوعى تجربه كننده درگيرى تخيل شاعرانه با واقعيت هاى دگى است؛ واقعيت هايى كه از سطوح دگى طبقاتى آنها به هندسه ذهن و زبان انديشه دانشجويى مى رسد و در ناخودآگاه آن رسوب مى كند و افقى اجمالى از واقعيت درآميخته با تخيل شاعرانه را نشان مى دهد. شب شعرهاى دانشجويى و افق مضامين شعرى دانشجويان از آغاز شكل گيرى نهاد دانشگاه به اين طرف مضامين اجتماعى را در خود داشته است.
افت وخيزهايى كه تاريخ معاصر ايران با آن روبه رو بوده به نوعى در نگاه دانشجويان و مشاركتشان در امور عمومى كشور منعكس مى شود: شكست هاى پياپى سياسى- اجتماعى، سرخوردگى هاى آرمانى، جريان پرشتاب نفوذ بيگانگان و تقسيم انرژى اميدستيز اين جريان در بافت اختاپوس قدرت و در نهايت، «عشق» كه «من» «عاشق»ش تنها صورتى مصطلح دارد و از عنصر عاطفه و آميزشش با تخيل، آن گونه كه در شعرهاى تغزلى ايران مى بينيم، خبرى نيست. عناصر اصلى شعر در اين ادوار، عموماً زير سايه درنگ هاى سياسى شاعران دانشجو تنفس مى كند. مرور كارنامه شعر دانشجويى در نشريات كشور و همزيستى شان با جريانات سياسى- فرهنگى نشان مى دهد كه برخى از چهره هاى شاخص شعر معاصر ايران از دل همين جريان متولد شده و برآمده اند. سال هاى پس از انقلاب ۵۷ به اين طرف اما دانشگاه با صورت بندى ديگرى از جريانات ادبى روبه رو شد. چهره هايى از اين جريانات راوى شعرهايى شدند كه از توفان ها و لاله هاى شهريور تا ليچ انداختن زخم سكوت را در آينه شعر خود مرور مى كنند. شاعر اين جريان نيز همچنان صورت غالب انديشه اش رفتارهايى سياسى است و گمانه هايى سياسى- اجتماعى كه علاوه بر رنگ باختن ذهن شاعرانه در شعارزدگى، تخيل شاعرانه پيش از انقلاب را مرور مى كند: تكرار در تكرار در تكرار فرسودن! در حالى كه ريشه كلى ادبيات دانشجويى همان طور كه قبل از اين آمد مبتنى بر پرسشگرى و رفتارهاى خلاقانه است. اما چرا چنين وضعى بر روى ادبيات دانشجويى هموار مى شود.
در حوزه ادبيات داستانى نيز گرايش ويژه اى به كوتاه نويسى و بهره گيرى از عنصر روايى گفت وگو دارد. اين ويژگى نشان دهنده گرايش به ادبيات چندصدايى در ميان علاقه مندان به تجربه ادبى نويسى در بين دانشجويان است.
نمايشنامه نويسى و اجراهاى دانشجويى از آنها بيشترين برد را در بين علاقه مندان ادبيات دارد. اين قالب به نظر مى رسد قالب به ثمر رسيده اى در ميان ساير قالب ها باشد.
درخصوص نقد ادبى آثارى كه از جريان ادبيات دانشجويى توليد مى شود گرايشى بى وقفه به رفتار آكادميك دارد؛ رفتارى كه در نقد عمومى ما كمتر مى توان نشانه اى از آن يافت.
شيوه هاى ارائه آثار ادبيات دانشجويى به مخاطبان خود شيوه هايى ناكارآمد و محدوديت آفرين است. مجموع رسانه هايى كه در اين خصوص به كار گرفته مى شوند همه و همه در به بايگانى سپرده شدن دستاوردهاى فردى ادبيات دانشجويى در جشنواره ها و كنگره هاى شعر و داستان، عدم برخوردارى از فوايد نشست هاى نقد حضورى، علمى و آكادميك از مجموع عوامل در محاق ماندن تلاش هاى ادبيات دانشجويى ايران است. چند عامل به وجود آورنده اين نقيصه است:
الف - ميل رسانه ها به جريانات نخبه گرا و حرفه اى و پرهيز از تريبون دادن به تجربه گرايان
ب - عدم خودباورى در ميان دانشجويان در ارائه آثار خود
پ - عدم برخوردار بودن از آينگى نقد دانشجويى
۳-مشخصه هايى از ادبيات دانشجويى ايران
•ويترين كلى ادبيات دانشجويى ادبيات «اعتراض» و «پرسشگرى» در حوزه نقد است. اين حوزه را مى توان در حقيقت حوزه پرسش از بدنه «قدرت» و «قانون» دانست.
•ادبيات دانشجويى در ايران جريانى شناخته شده نيست اما حركتى مداوم، ريشه دار و پرسابقه است. از دهه چهل به اين طرف، جامعه دانشجويى نگاه هاى واقع گرايان و آثار ايده آل نگر خود را از اين كانال عرضه كرده است.
•از مشخصه هاى اين ادبيات مى توان به گريز از پاستوريزاسيون و پاستوريزه شدن «ذهن» و «زبان» اين ادبيات اشاره داشت. منظورم از ادبيات پاستوريزه ادبياتى است كه از اواخر دهه شصت در ايران شكل گرفت و ريشه دواند و به نام گرايش به مدرن و پست مدرن ادبيات دانشجويى ادبيات سخنگو و پرسشگرا است. ادبياتى منتقد است و تلاشى است براى بيان مطالبات عمومى مردم. اين نكته را در شعر دانشجويى بيشتر مى توان ديد.
•ادبيات معاصر يا به علت برآمدنش در دوران پرآشوب قاجار و درگير شدن پيشگامان ادبيات مشروطه با جلوه هاى استبداد در ساختار قدرت و قانون در كشور و راه يافتن اعتراضات نويسندگان آن دوره به ادبيات خاص آن دوره، رنگ و بوى سياست گرفت. اين مسئله يعنى سياسى شدن ادبيات به خاطر پررنگى مسائل سياسى در كشور ما و در سايه قرار گرفتن ادبيات ناب است. سياسى بودن هيچ ارتباطى با فرهنگى بودن ندارد. براى من شخصاً حرمت ادبيات بيش از آن است كه بخواهد در پرده رقصانى سياست و سياسيون ايفاى نقش كند. از اين منظر كه نگاه مى كنيم شائبه سياسى بودن ادبيات معاصر شدت مى گيرد، در حالى كه اينها شايد بخشى از اصالت حقه ادبيات باشد.
•ادبيات دانشجويى ادبيات سرخورده و رخوت زده نيست، به دنبال بستن دست و پاى خود و يا گريز از واقعيت هاى دگى نيست؛ ادبياتى تحليلگر است كه خب، ممكن است در توصيف و تحليل واقعيت ها در اغراق يا هر مسئله سوءتفاهم برانگيزى اندكى متوقف بماند اما همين كه از تخيل و توهم فاصله دارد و با نفس دگى خاصه در وطن ما درگير است خودش اصل است.
شك نداشته باشيم كه آثار جهانگشا يا نيك فرسايى كه نمونه هايش را در ادبيات جهان رديف مى كنيم از دل ادبيات دانشجويى ما بيرون خواهد آمد.
يك پيشنهاد براى ديده شدن اين ادبيات، قائل شدن شخصيت حقيقى براى ادبيات دانشجويى است.
از دل دانشجويان دهه شصت و ادبيات دانشجويى دهه شصت، منتقدانى برآمده اند كه جريانات مصطلح به اصلاحات و اصلاحگرا مديون ادبيات پرسشگر و منتقد دانشجويى ايران است.
منبع: شرق