نگاهی به فيلم  زيادی ساخته تهمينه ميلانی
پرويز جاهد- منتقد فیلم
شنبه 15 مرداد 1384
 
 زيادی، هشتمين ساخته تهمينه ميلانی است که از چندی پيش در تهران و برخی از سينماهای ايران به روی پرده رفته است.
 زيادی داستان زنی تحصيل کرده و معلم به نام سيما ( مريلا زارعی) است که شوهر او احمد، ( امين حيايی)، جوانی لاابالی که دنبال ولخرجی و عياشی است، با دختری به نام صبا ( السا فيروز آذر) رابطه برقرار می کند و به بهانه رساندن او به روستای زادگاهش، با او همسفر می شود. 
هنگامی که آنها در جاده گرفتار ماموران انتظامی می شوند، احمد از سيما می خواهد به کمک آنها شتافته و به پليس بگويد که صبا خواهر زاده اوست. به دنبال آن سيما نيز خود را به آنها تحميل کرده و با آنها همراه می شود.
در ادامه مسيرشان آنها مجبور می شوند که به دليل بسته بودن جاده در يک هتل بين راهی اقامت کنند. در همين هنگام پليس آن منطقه در جستجوی مردی است به نام رحيم ( پارسا فيروزفر) که ش را به خاطر خيانت به قتل رسانده است. سيما پس از شنيدن اين خبر با قاتل احساس همدردی می کند و بعد از ملاقات تصادفی با او سعی می کند او را از دست نيروهای انتظامی نجات دهد.
وقتی سيما با احمد و صبا به سراغ رحيم می روند، بين احمد و رحيم درگيری پيش می آيد و رحيم در حين دعوا تير خورده و کشته می شود. در پايان سيما و صبا دست هم را گرفته، احمد را به خيال خود رها کرده و به راه خود می روند.
مگر ها هم حق دارند؟
های همسايه در حياط خانه سيما (شخصيت  اصلی فيلم) نشسته و سرگرم پاک کردن سبزی اند. يکی از آنها خبری را در روزنامه ای که سبزی لای آن پيچيده شده با صدای بلند می خواند که مربوط به کنوانسيون حقوق هاست. بعد از های ديگر می پرسد: مگر ها حقوق هم دارند؟
با اين سکانس، تهمينه ميلانی پرسشی را طرح می کند که فيلم  زيادی می خواهد به آن پاسخ دهد: اينکه آيا زنان ايران به حقوق خود رسيده اند يا همچنان زير سلطه مردان و جامعه مردسالارند و هنوز به آگاهی و شناخت حقوق خود نرسيده اند.
ميلانی در ميان فيلمسازان  ايرانی، تنها فيلمسازی است که با ساختن فيلمهايی چون دو ، نيمه پنهان، واکنش پنجم و اينک  زيادی، به عنوان يک فيلمساز فمينيست و کسی که به طور مشخص پيرامون مسائل زنان کار می کند، شناخته شده است.
دو  اعتراض سنجيده و انتقاد هوشمندانه ميلانی به وضعيت يک  تحصيل کرده و نسبتا مدرن ايرانی در يک خانواده سنتی و مردسالار بود. زنی که حقوق ابتدايی او و خواست ها و تمايلات انه اش از سوی همسرش ناديده گرفته شده و به آسانی لگد مال می شد. در  زيادی نيز ميلانی دوباره همين موضوع را دستمايه کار خود قرار داده است.
ملودرام خانوادگی
 زيادی با اينکه عناصر لازم را برای شکل گيری يک ملودرام جذاب و ديدنی دارد، اما شخصيت پردازی ضعيف ميلانی و گنجاندن ايده های اضافی و تحميلی و لحن به شدت شعاری و موعظه گر فيلم، مانع از شکل گيری يک ملودرام محکم و پذيرفتنی شده است.
مشکل ميلانی اين است که هرچه را در کتاب های جامعه شناسی يا روان شناسی می خواند و يا در سمينارهای فمينيستی و زنان می شنود، می خواهد عينا بدون کمترين خلاقيت هنری در فيلم هايش بازسازی کند.
اين مشکل دقيقا از آنجا ناشی می شود که او در گفتگوهايش همواره بر اين نکته تاکيد می کند که سينما برای او تنها وسيله ای است که بتواند با آن حرفهايش را بد. او در گفتگو با روزنامه شرق می گويد: "اساسا اينکه من سينماگر شدم، فقط صرفا ساختن فيلم نبود، من فکر می کردم که بايد راجع به زنان با مردم حرف بم و سينما را برای اين کار انتخاب کردم..."
بديهی است که چنين رويکرد تقليل گرايانه به سينما نمی تواند منجر به توليد يک اثر سينمايی درخشان و برجسته شود. به خاطر چنين نگاهی است که فيلم تهمينه ميلانی از سطح يک ملودرام ضعيف با روابط و مناسبات ساختگی فراتر نمی رود.
مشکل او اينجاست که می خواهد در قالب يک داستان دراماتيک حرفهايش را بد اما شخصيت های او آنقدر صحيح و پرورش يافته نيستند که بتوانند حامل شعارهای سياسی و اجتماعی ميلانی باشند. 
در فيلم ميلانی  ها آنقدر درمانده، بيچاره و رقت انگيد که کمترين سمپاتی را در تماشاگر برنمی انگيد. از اين روست که وقتی لب به سخن باز می کنند و حرفهايی فراتر از ديالوگ های عادی و روزمره می ند، به شدت غير واقعی و تصنعی به نظر می آيند.
به اين ترتيب شخصيت ها و رفتار و مناسبات آنها اصل باورپذيری را خدشه دار می ساد. رابطه اشويی احمد بی هويت با سيمای معلم و تحصيل کرده، تا حد زيادی غير منطقی است. 
سيما با اينکه تحصيل کرده است اما آنقدرخرفت است که نمی داند شوهر لاابالی و هرزه اش می تواند در بيرون از خانه با های فاسد و تباه شده ای مثل صبا رابطه نامشروع داشته باشد و وقتی پی به اين رابطه می برد، ناباورانه و بهت زده به رفتار آنها می نگرد. 
او حتی حاضر می شود برای نجات شوهرش از چنگال نيروی انتظامی، با او تبانی کرده و به دروغ رابطه او را با صبا (معشوقه اش) موجه اعلام کند.
سيما شخصيتی است که قرار است در طول اين سفر تحميلی و غيرمنطقی متحول شده و از يک  عقب مانده سنتی به يک  آگاه و شجاع و قدرتمند و مستقل تبديل شود که با قاتلی فراری همدلی کرده و او را از دست ماموران نجات دهد، مشروب بخورد و فاسق همسرش را به عنوان يک قربانی پذيرفته و دست در دست او پشت به شوهر خائنش در افق دور شود.
احمد( با بازی ديدنی امين حياتی) به عنوان يک لمپن بی قيد و بند که تنها به پول و  فکر می کند، شخصيت قابل قبولتری دارد اما او آنقدر مزه پرانی می کند و مسخره بازی در می آورد که حضورش با فضای جدی و روشنفکرانه فيلم ناهمخوان است و تاثير شعارهای اخلاقی و اجتماعی ميلانی را از بين می برد.
درس های اخلاقی
فيلم پر است از شعارها و درس های اخلاقی که از زبان شخصيت های اصلی و فرعی صادر می شود، از مرد ريشوی داخل رستوران گرفته که با وقاحت و بی شرمی مشتريان رستوران را زير رگبار فحش و ناسزا می گيرد،  ها را فاسد و مردان همراهشان را بی غيرت می نامد، تا افسر پليس که با زنان درمانده ای چون سيما و صبا احساس همدردی کرده و سخت مراقب است تا گير مردان متعصب و خطرناکی چون آقارحيم يا مردان هرزه و فاسدی چون احمد نيفتند. 
از ميلانی انتظار می رود که به عنوان يک فيلمساز فمينيست، منتقد ساخت ها و مناسبات اجتماعی و امنيتی جامعه مردسالار باشد که قاعدتا ريشه نابسامانی هايی است که زنان فيلمهای او از آن رنج می برند اما اين ساخت ها نه تنها آنقدر بد نيستند بلکه خيلی هم خوبند.
پايان بندی بسيار ضعيف فيلم است. سيما بدون هيچ دليل منطقی و قانع کننده ای احمد و معشوقه او را به کلبه قاتل فراری (رحيم) می کشاند تا گره گشايی فيلم در آنجا صورت گيرد و تکليف فيلم حل شود. در سکانس پايانی همه چيز ناشيانه و سرهم بندی شده است. احمد و رحيم به نحوی ساختگی با هم درگير می شوند و رحيم به ساده ترين شکل ممکن از بين می رود.
به اين ترتيب آيا می توان گفت که ميلانی به پرسش اصلی فيلم خود پاسخ درستی داده است؟
شناسنامه فيلم
فيلمنامه نويس و کارگردان: تهمينه ميلانی ـ تهيه کننده: محمد نيک بين ـ فيلمبردار: فرج حيدری ـ تدوين: شهرزاد پويا ـ بازيگران: مريلا زارعی، امين حيايی، پارسا پيروزفر، السا فيروز آذر و ...
منبع: بی بی سی