حرکت پیوسته سیاستمدار در جهان سیاست

دانشگاه گفت و گو با احمد نقیب زاده استاد


يوسف ناصرى

پنجشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۴


ماكس وبر جامعه شناس آلمانى كه تز دكترايش را در مورد شركتهاى دوران قرون وسطى نوشته، در سالهاى پايانى عمرش دو سخنرانى «دانش به مثابه حرفه» و «سياست به مثابه حرفه» را در سال۱۹۱۹ ايراد كرد. اين سخنرانى ها در سال۱۹۲۰ يعنى يك سال قبل از فوتش به صورت مكتوب چاپ شد. خصوصياتى كه دانشمندان و سياستمداران ، از نظر وبر دارند در اين دوسخنرانى مطرح شده و مطالعه و بررسى كتاب خالى از فايده نيست.
مفيد بودن اين كتاب، دكتر احمد نقيب زاده استاد دانشكده حقوق و علوم سياسى تهران را واداشته بود تا دست به ترجمه آن بد و به زعم خودش اميدوار شود كه به توسعه تفكر علمى وواقع بينى سياسى در ايران كمك كند. در گفت وگو با نقيب زاده مباحث طرح شده دركتاب دانشمند و سياستمدار مورد بحث قرار گرفته است. گفت وگو با اين استاد دانشگاه در پى مى آيد.
ماكس وبر جامعه شناس آلمانى تحت چه شرايطى آن دوسخنرانى را راجع به انديشمند و سياستمدار ايراد كرده است؟
ماكس وبر دوسخنرانى دانش به مثابه حرفه و سياست به مثابه حرفه را در سال۱۹۱۹ ايراد كرد. اين دوسخنرانى برايند تحقيقات او در حوزه هاى جامعه شناسى، سياست شناسى و علم شناسى است كه بعد از مدتى منتشر هم شد. در سال۱۹۱۹ يك سال بعد از شكست آلمان در جنگ جهانى اول، كنفرانس هاى صلح در جريان بود و با رويكردى كه ماكس وبر داشت در حقيقت مى خواست علم وديدگاههاى علمى را به جاى ديدگاههاى احساسى مستقر سازد. او نگران اين بود كه مردم و ملتها بيشتر به صورت احساسى قضاوت كنند و اين نوع داوريها براى آينده خطرناك باشد. اين بود كه در سخنرانى علم به مثابه: مبانى علمى و پايه هاى علم را مورد بررسى قرار داد و نشان داد رابطه علم و ارزش چه هست و داوريهاى ارزشى چگونه وارد داوريهاى علمى مى شوند و داوريهاى علمى چه ويژگى هايى بايد داشته باشند. فضاى كلى آن دوره، فضايى بوده كه احساسات بر عقلانيت غلبه داشته و ماكس وبر دقيقاً مى خواست اين مسأله را گوشزد كند كه غلبه احساسات چه پيامدهايى را مى تواند در پى داشته باشد.
در ايام بعد از جنگ جهانى اول (۱۸-۱۹۱۴) كنفرانس هاى صلح ورساى در حال برگزارى بود ولى اين كنفرانس ها عمدتاً درصدد بود مشخص كند عامل اصلى جنگ چه بوده تا اينكه به آينده و برقرارى صلح درازمدت نظر داشته باشند.
ماكس وبر در رأس هيأتى از جامعه شناسان و اساتيد دانشگاههاى آلمان در سخنرانى اش در كنفرانس صلح ورساى گفته بود الآن جنگ تمام شده و اگر شما مى خواهيد جنگ جهانى ديگرى رخ ندهد بايد نظر به آينده داشت و نه نظر به گذشته و نبايد دنبال مقصر گشت. وقتى حادثه اى به وجود مى آيد علل وعوامل گوناگونى در آن دخيل هستند ولى با ديدگاهى كه شما داريد برخورد مى كنيد و دنبال مقصر مى گرديد و از قرار معلوم هم مى خواهيد آلمان را به عنوان شروع كننده جنگ معرفى كنيد، اين عمل پيامدهاى ناگوارى دارد. چون يك ملت را مى خواهيد تحقير كنيد و حق يك ملت را مى خواهيد ناديده بگيريد و همين احجاف ها ريشه هاى جنگ آينده را تشكيل خواهند داد و اگر چنين رفتارى داشته باشيد، ده - پانزده سال ديگر، مجدداً با جنگ ديگرى رو به رو خواهيد شد.
دقيقاً بعد از ۱۵سال هيتلر در آلمان به قدرت رسيد و قدرت گرفتن او به معناى پايان گرفتن صلح در جهان بود، در حقيقت ورود هيتلر به صحنه قدرت، پايان صلح در جهان و مقدمه جنگ جهانى دوم بود.
بر چه مبنا ماكس وبر گفته بود جنگ ديگرى اتفاق مى افتد. او چگونه به اين ارزيابى دقيق رسيده بود؟
ماكس وبر بنا بر مطالعاتى كه انجام داده بود اينچنين نتيجه گيرى كرده بود. اما از آنجا كه جنگ جهانى دوم به وقوع پيوست ارزيابى او هم دقيق شد. اساساً ماكس وبر مى خواست بگويد وقتى جنگى رخ مى دهد شما نمى توانيد يك نفر يا يك كشور و يا يك عامل خاص را مقصر بدانيد و آن را به عنوان مقصر اصلى معرفى كنيد و ساير عوامل را كه در وقوع آن نقش داشته اند، ناديده بگيريد. او مى خواهد بگويد، وقتى يك ملت را تحقير مى كنيد و با بى عدالتى به كار او رسيدگى كنيد اين كار مانند آتشى زير خاكستر خواهد بود كه روزگارى زبانه خواهد كشيد. بنابراين او اعتقاد داشته كسى كه نظر به صلح در سالهاى آينده را در سر مى پروراند بايد نگاهش را از گذشته برگيرد و دنبال كينه توزى وانتقام نباشد. در حقيقت به فكر اين باشد كه چگونه مى توان بناى صلح را بر پايه عدالت بر پا كند.
چرا ماكس وبر در اواخر عمرش به ايراد اين دوسخنرانى پرداخت و به طور شفاف سعى كرده اين دوحوزه را با ذكر وجوه تمايز شرح دهد؟
ماكس وبر در سخنرانى دانش به مثابه حرفه گفته علم در عمل به چه شكلى است و در سخنرانى دوم خواسته سياست را در عرصه عمل بسنجد. اساساً چون وظيفه يك سياستمدار و ميزان تعيين كننده بودن او در قرن بيستم بسيار زياد بوده و مى توانسته سرنوشت جامعه را تغيير دهد، ماكس وبر هم ضرورى ديده در اين باره صحبت كند و نتيجه تحقيقات خودش را در اين سخنرانى ها و جمع بندى كلى عرضه نمايد. كتاب دانشمند و سياستمدار براساس اين دوسخنرانى منتشر شده و در واقع آخرين كتاب ماكس وبر هست. هر چند كه كتاب «جامعه و اقتصاد» او بعد از مرگش چاپ شد.
جامعه شناسى ماكس وبر يك جامعه شناسى سياسى بر پايه سلطه است. او سياست را عبارت مى داند از سلطه گروهى كه توانسته اند با انسجام خود قدرت را در دست بگيرند. تعبيرش هم از دولت اين است: گروهى كه در محدوده سرزمينى خاص، انحصار قدرت يا كاربست قدرت و زور مشروع را به خودشان اختصاص مى دهند. ماكس وبر اگرچه هيچ گاه وارد عرصه سياست نشد ولى با نگرش جامعه شناسى سياسى به تحقيق و تأليف روى آورد.
شما به عنوان مترجم در مقدمه تان گفته ايد سخنرانى هاى وبر تحت شرايطى ايراد شده كه نظم كهن فرو ريخته بود. منظور شما از نظم كهن چيست واين فروپاشى چه پيامدى بر جاى گذاشته بود؟
منظورم از نظم كهن، امپراتورى آلمان بود كه فروپاشيده و جمهورى دموكراتيك وايمار نيز در حال شكل گيرى بود. بنابراين در چنين شرايطى دچار بى نظمى و حالتى آناميك است و داوريهاى ارزشى و احساساتى در جامعه غلبه دارد. به عبارت ديگر احساس بر عقل، غلبه دارد و قضاوتهاى ارزشى بر علم ترجيح داده مى شود. وبر مى كوشد مرزهاى علم وارزش را مشخص كند و به تعريف انواع چهره هاى مدعى رهبرى بپردازد. ظاهراً او بين سياستمدار حرفه اى و فرد مدعى آن تفاوت جدى قائل بوده است.
شما اظهار اميدوارى كرده بوديد كه ترجمه كتاب بتواند به توسعه تفكر علمى و واقع بينى سياسى كمك كند. فكر مى كنيد ترجمه كتاب در سال۱۳۶۹ تأثير مطلوبى بر جا گذاشته است؟
تأثيرگذارى اين كتاب در حوزه دانشجويى و نخبگى بود ولى ميزان اين تأثير، بسيار اندك بوده است. خوشبختانه در كشور ما تحول عظيمى ظرف ده سال اخير به وجود آمده وگرنه در همان زمان كه من كتاب را ترجمه مى كردم تفكر اخلاق ارزشى بر همه جا حاكم بود و اين نوع تفكر، لطمات زيادى به جامعه و بويژه به دانشگاههاى ما وارد مى ساخت.
در مقدمه آورده ايد كه مرض خاص نظام دموكراسى عوامفريبى است و به مطالب كتاب «جامعه شناسى احزاب سياسى» ميخلر هم استناد مى كنيد. در آن زمان مصداقى هم در نظر داشتيد؟
دقيقاً منظور من هيتلر بود. وقتى دموكراسى وايمار دچار بحران شد، هيتلر از اين بحران استفاده كرد و به قدرت رسيد.
بحران جمهورى حاكم بر آلمان بعد از جنگ جهانى اول ناشى از چه بود؟
يك عامل معين را نمى توان ذكر كرد. چرا كه واقعاً بحث بسيار پيچيده اى است. اما در مجموع، عوامل چندى موجب بحران شدند. يكى ضعف نهادهاى دموكراتيك در آلمان بود. ديگرى ضعف فرهنگ سياسى بود. پديده احساسات ناسيوناليستى هم به عنوان يكى از عوالم بحران ساز جمهورى وايمار به شمار مى آيد وجمع شدن اين عوامل دموكراسى را در آنجا به ورطه نابودى كشيد وبهره ور اين قضايا هم حزب ناسيونال - سوسياليسم (نازيسم) آلمان بود.
ريمون آرون در مقدمه اى بر كتاب بيان داشته كه در مواقع بحرانى فرد عوامفريب دموكراسى را نجات مى دهد. به چه شكل، نجات دموكراسى توسط شخص كاريزما اتفاق مى افتد؟
ريمون آرون گفته در مواقع آرام، رؤساى دموكراسى را ديوانسالاران شرافتمند، مديران با كفايت و آشتى دهندگان تشكيل مى دهند و در مواقع بحرانى، فرد كاريزما كه عوامفريب است دموكراسى را نجات مى دهد.
او مى خواهد بگويد كه در مواقعى كه آرامش در جامعه وجود دارد، نهادهاى دموكراتيك شكل مى گيرند و دموكراسى به سمت عقلانيت پيش مى رود و نقش سياستمدار هم كاهش پيدا مى كند. در حقيقت مثل هواپيمايى است كه اوج گرفته و در حال حركت است ولى درزمان بلند شدن و فرود آمدن حتماً بايد كسى باشدكه آن را كنترل كند.
اما اين عوامفريبى به زعم شما، آلمان را به عرصه جنگى ديگر كشيد.
زمانى كه سطح مشاركت مردم كاهش پيدا مى كند، فرد عوامفريب مى تواند مردم را به صحنه بكشاند و سطح مشاركت درعرصه سياسى را بالا ببرد. عوامفريب به طور لحظه اى مى تواند دموكراسى را از نظر حضور مردم نجات دهد.
سخنرانى هاى ماكس وبر سالها قبل از ظهور هيتلر ايراد شده است. چرا اين سخنرانى ها در روشنگرى جامعه آلمان تأثير زيادى نداشته ؟
سخنرانى هاى ماكس وبر در سال ۱۹۱۹ انجام شد و در سال ۱۹۲۰ به صورت كتاب انتشار يافت. در آن زمان، آلمان درگير مسائل داخلى مانند پرداخت غرامت، بازسازى و درگيرى احزاب بود واصلاً سخنرانى هاى ماكس وبر به فراموشى سپرده شد.
سالها بعد مشخص شد كه سخنرانى ماكس وبر در كنفرانس ورساى و يا اين دو سخنرانى چقدر پرمحتوا بوده است. در آن دوره، مردم آلمان، درگير مسائل روزمره بودند و بسيارى از آنها از تاريخ و فرهنگ و دانشمندانى مثل ماكس وبر غافل ماندند و نتيجه اعمال خودشان را هم ديدند.
ماكس وبر، نسبت به علم و جايگاه آن، مباحثى را مطرح مى كند. آيا مى شود به مهمترين و اصولى ترين اين مباحث اشاره كنيد؟
ماكس وبر، بين دو ديدگاه اروپايى و آمريكايى تفكيك قائل مى شود و معتقد است كه ديدگاه اروپايى اصيل تر از ديگرى به علم مى نگرد، چرا كه ديدگاه اروپايى، علم را به عنوان يك ارزش والا مى پذيرد در حالى كه در آمريكا بين علم و كالا فرقى نمى گذارند.
ماكس وبر ابراز تأسف مى كند از اين كه دانشگاههاى اروپا هم به تدريج مانند دانشگاههاى آمريكا مى شوند و دانشجو فكر مى كند همانطور كه پدرش پول مى دهد و ميوه مى خرد، به همان صورت هم مى تواند برايش علم بخرد.
آيا اين دو شيوه نگرش را در قالب آرمان گرايانه و عملگرايانه مى توان مورد بررسى قرار داد و نتيجه گرفت كه آمريكايى ها علم را به صورت كاربردى تر مورد استفاده قرار مى دهند؟
به هر حال ، علم فوايدش عملى است و به بيان ديگر فوايد علم در عمل ظهور مى كند ولى او در حقيقت از خردگرايى وعقلانيتى ابراز تأسف مى كند كه جهان به سوى آن در حال حركت است و او هم قبول مى كند كه چنين حركتى درحال تحقق هست ولى باور دارد اين خردگرايى الزاماً دستاورد مطلوبى براى بشر نخواهد داشت.
ماكس وبر معتقد است كه خردگرايى، يك دنياى خشك و بى روح را به ارمغان مى آورد ولى اذعان مى كند اين دنيا به هر صورت محقق خواهد شد كه در ابتدا در حوزه بوروكراتيك بروز پيدا مى كند و سپس در ساير حوزه ها. يعنى اين خردگرايى، يك دنياى بى روح را به ارمغان مى آورد ولى گريزى هم از آن نيست. بنابراين در اينجا، ماكس وبر مسأله اى را مطرح مى كند كه راه حلى هم براى آن ارائه نمى دهد.
فوايد علم از نظر ماكس وبر شامل چه مواردى است؟
ماكس وبر اعتقاد دارد كه علم باعث تسلط فرد بر دگى خودش مى شود. او همچنين اعتقاد دارد كه علم، روش تفكر است يعنى ابزار براى فكر كردن و انضباط دادن به آن به حساب مى آيد.
به عبارت ديگر، اصولاً علم به ادراكى كه انسان از جهان اطرافش دارد، نظم و انضباط مى دهد و آن را قابل پيشرفت مى سازد.
به اين معنا كه از يك مرحله مى توانيد به مرحله ديگرى برسيد ولى به طور كلى رسالتى برعهده علم يا عالم نمى گذارد، براى اين كه علم حقيقتى است كه شما كشف مى كنيد و معلوم نيست اين حقيقت، مطابق ميل و سليقه شما باشد يا نباشد. هيچ چيزى از ابتدا مشخص نيست. بنابراين كسى كه مى رود دنبال علم، در واقع عاشق حقيقت هم هست و فقط مى خواهد كشف كندكه حقيقت چيست. اگر روزى علم به شما بگويد فلان پديده و يا باور داشتن به آن صحيح نيست شايد دنيا بر سر شما خراب شود ولى اگر به اين نتيجه رسيده شما گريزى از قبول آن نداريد.
ريمون آرون در مقدمه مدعى شده كه به نظر وبر فضائل سياستمدار با فضائل دانشمند سر سازگارى ندارد. آيا واقعاً صداقت و راستگويى در كار علمى با الزام همراه است و در عرصه سياست فقدان صداقت پذيرفتنى و غيرقابل ايراد است؟
ماكس وبر و ريمون آرون هر دو كسانى هستند كه سياست را مساوى با قدرت مى دانند. بنابراين ديدگاه فيلسوفانه اى را بيان نمى كنند كه بخواهند در آن به مدينه فاضله اى هم دست پيدا بكنند.
اگر سياستمدار مى خواهدبه يك هدف معينى دست پيدا كند، در سوى ديگر دانشمند اصلاً مقصودش رسيدن به هدف نيست. مقصود دانشمند دستيابى به حقيقت است ولو اينكه حقيقت به ضرر همه عالم تمام شود. اين ويژگى ها است كه خصايص دانشمند و سياستمدار را از همديگر متفاوت و متمايز مى سازد.
آرون گفته علم مورد نظر وبر علمى است كه در خدمت مرد عمل قرار مى گيرد.
منظور او اين است كه در نهايت دستاوردهاى علم مورد استفاده سياستمدار قرار مى گيرد. در اروپا اگر مسيونرهاى مذهبى تبليغاتى كرده اند، اين سياستمداران بوده اند كه بيشترين استفاده از اين تبليغات را نصيب خود كرده اند. آن مسيونرها براى سياستمدار تبليغ نمى كردند، بلكه در راستاى اهداف خود تبليغ مى كردند و سياستمدار هم از چنين تبليغى نفع مى برد.
در مقدمه آرون آمده برخى مى پندارند تنازع بين اخلاق عقيدتى و اخلاق مسؤوليتى تصنعى است. ماكس وبر چه تعريف و برداشتى از اين دو نوع اخلاق عرضه مى كند؟
به نظر او، اخلاق مسؤوليتى ، اخلاقى است كه شما مسؤوليت اعمال، برنامه ها و گفته هاى خودتان را مى پذيريد ولى اخلاق عقيدتى آن است كه براساس وظيفه عمل كنيد ولو اينكه پيامد اين رفتار شما به ضرر همه تمام شود. كسى كه به اخلاق عقيدتى پايبندى نشان مى دهد مى گويد من اين كار را برحسب وظيفه انجام مى دهم و كارى هم به پيامدهاى آن ندارم.
كسى كه معتقد به اخلاق عقيدتى است، حالت رسالت گرايانه دارد؟
فقط حالت رسالت گرايانه نيست. بيشتر جنبه تكليفى و انقيادى دارد.
چه كسانى به اخلاق مسؤوليتى بيشتر پايبندند؟
كسانى كه به عقلانيت ابزارى پايبند هستند و معتقدند كه انسان مى تواند با رفتار خودش، آينده را تعيين كند، اين افراد، كسانى هستند كه با محاسبات دقيق عمل مى كنند تا به نتيجه هم برسند. اگر هم به نتيجه مورد نظر و مطلوب نرسيدند اذعان مى كنند به شكست و بنابراين مسؤوليت اعمال خودشان را برعهده مى گيرند. اما كسى كه به اخلاق عقيدتى اعتقاد دارد و طبق آن عمل مى كند، اينگونه نيست. حتى در صورت شكست حاضر نيست، مسؤوليت شكست را به عهده بگيرد. چنين آدمى مى گويد ما به وظيفه خودمان عمل كرديم و كارى به نتايج و پيامدهاى آن نداريم.
چگونه مى شود فردى با پايبندى نشان دادن به اخلاق مسؤوليتى، در عمل مسؤوليت پذير مى شود و خودش را در رقم خوردن نتايج اقدامات خود سهيم و مؤثر مى داند؟
اين بستگى دارد به نحوه نگرش انسان به جهان. انسانى كه فرد را مسؤول اعمال خودش مى داند و قادر به رفع مشكلات مى داند متقاوت است از انسانى كه فرد را مأمور انجام وظيفه به شمار مى آورد. البته فقط افراد مذهبى نيستند كه معتقد به اخلاق عقيدتى هستند.
ريمون آرون گفته ماكس وبر به تنازع جديد اخلاق مسؤوليتى و اخلاق عقيدتى شديداً باور داشته است.
دقيقاً همين گونه است و ماكس وبر به طور كامل به تقسيم بندى ميان اخلاق مسؤوليتى و اخلاق عقيدتى پايبند بود و بعد هم در سيستم فكرى او جايگاه خاصى دارد. مثلاً مى بينيد كه عقلانيت را معطوف به هدف، عقلانيت را معطوف به ارزش و يا عقلانيت را معطوف به وسيله مى داند و فقط يك نوع عقلانيت پيش روى شما نمى گذارد. بر اين مبنا، عقلانيت معطوف به ارزش، همان اخلاق عقيدتى است. در حالى كه عقلانيت معطوف به ابزار را نيز همان اخلاق مسؤوليتى مى داند.
به نظر من، نوع نگرش ماكس وبر يك منظومه است كه اگر شما بخواهيد وارد اين منظومه بشويد، اجزاى آن را نمى توانيد از همديگر تفكيك كنيد و به تجزيه و تحليل افكارش مشغول شويد.
مى خواهم بگويم كه كليت فكر ماكس وبر، يك كليت به هم پيوسته است و شما نمى توانيد اقتصاد، مردم شناسى از ديد او را از همديگر جدا كنيد و هر يك از آنها را بررسى كنيد.
آيا فقط افراد مذهبى لزوماً به اخلاق عقيدتى پايبندى نشان مى دهند؟
خير؛ هر كس به ايدئولوژى خاصى معتقد باشد هم داراى اخلاق عقيدتى مى شود. حتى رهبران شوروى سابق هم كه به تئورى هاى كارل ماركس عمل مى كردند داراى اخلاق عقيدتى بودند.
اگر شما بخواهيد اقتصاد كشور را سر و سامان بدهيد و فقط بخواهيد اخلاق اقتصادى را مراعات كنيد، صرفاً بايد مطابق اصول اقتصادى عمل كنيد. يعنى كالا توليد كنيد و سپس آن را به بازار عرضه كنيد. شما ديگر كارى به اين كه اين تقسيم درآمد، عادلانه هست يا نه نداريد. يعنى اخلاق تان كاملاً معطوف به ارزش هاى خاصى است كه در عمل اقتصاد قابل توجيه است. اما ممكن است كسى بيايد و بگويد بر مبناى اخلاقى كه من به آن اعتقاد دارم بايد فلان سياست اجرا شود ولو اين كه مردم فقير بشوند. اما اگر كسى مسؤوليت اعمال خودش را بپذيرد و بگويد من فلان فرمول اقتصادى را پياده مى كنم و در اين راه نبايد، جنگ، خشونت، تعارض طبقاتى و چيزهايى از اين قبيل رخ دهد، در حقيقت آن فرد به اخلاق مسؤوليتى اعتقاد دارد.
بنا بر اين در همه حوزه ها اين دو نوع اخلاق قابل تفكيك از يكديگر هستند.
ماكس وبر تنازع بين اخلاق مسؤوليتى و اخلاق عقيدتى را در سه سطح مناظرات سياسى، مبانى نظم عادلانه و اهداف غايى مورد بررسى و تحليل قرار مى دهد. تنازع بين اين دو نوع اخلاق را با ذكر مثال در سه سطح ياد شده از ديد ماكس وبر توضيح مى دهيد؟
در سطح مناظرات سياسى، وقتى يك كانديدا مى خواهد سخنرانى كند بايد ديد به اخلاق مسؤوليتى اعتقاد دارد و مسؤوليت اعمال خودش را مى پذيرد يا نه. اگر مسؤوليت اعمال خود را پذيرا باشد، مى توان از او توضيح خواست و او را مورد پرسش قرار داد و به او تذكر بدهيم كه فلان رفتار شما با اهدافى كه مورد نظر داريد همخوانى ندارد. اگر كسى در مناظره سياسى بگويد من به دنبال عمل به عقيده خودم هستم ديگر وضعيت فرق مى كند. در سطح دوم، وقتى مى خواهيد نظم اجتماعى برقرار كنيد، باز همين مسأله خود را نشان مى دهد. بايد ديد كه شما مسؤوليت اعمال خودتان را مى پذيريد يا نمى پذيريد. اگر شما چنين مسؤوليتى را پذيرا هستيد بايد راه حل هاى كارسازى براى استقرار نظمى عادلانه ارائه دهيد و بالاخره اين كه در نهايت شما چه مى خواهيد از كارى كه انجام مى دهيد. يعنى بالاخره غايت آمال و هدف نهايى شما چيست.
بنابراين ماكس وبر مى خواهد بگويد اين دو نوع اخلاق در تمام سطوح و در تمام وجوه دگى افراد خودش را نشان مى دهد.
ماكس وبر چه كسى را سياستمدار مى داند؟
ماكس وبر در سخنرانى سياست به مثابه حرفه معتقد است كه به دو شيوه مى توان به كار سياسى پرداخت: يكى دگى براى سياست است به اين معنا كه فرد، ثروتمند باشد و سپس وارد عرصه سياسى شود و شيوه دوم دگى از طريق سياست است كه فرد با وارد شدن به عرصه سياسى، امرار معاش مى كند و درآمد خودش را از اين طريق كسب مى كند.
ماكس وبر، سه ويژگى عمده را براى سياستمدار برمى شمارد. اول اين كه «شوق» به كار سياسى داشته باشد، ديگرى اين كه احساس مسؤوليت كند و در نهايت نگاه سريع يا سرد داشته باشد. در مورد مؤلفه اول بايد گفت كه اگر شما در يك مرحله شكست خورديد و سريع عصبانى بشويد معلوم مى شود كه سياستمدار خوبى نيستيد ولى اگر گفتيد باز هم صبر مى كنم و هنوز هم فرصت هست، معلوم است كه شما «شوق» سياست داريد.
احساس مسؤوليت هم همين است كه در عالم سياست، شما بايد مسؤوليت اعمال خودتان را بپذيريد و قبول كنيد كه مسؤوليت يك جمع و يا يك ملت را برعهده مى گيريد. بنابراين خود به خود مى توان فهميد كه اخلاق ارزشى با حوزه سياست سازگارى ندارد.
نگاه سرد و يا سريع، در حقيقت عدم چسبندگى سياستمدار را نشان مى دهد. اگر شما بخواهيد به چيزى بچسبيد و سرعت عمل لازم را نداشته باشيد. نمى توانيد به اهداف مورد نظر برسيد. مانند يك كشتيبانى مى شويد كه در حال حركت در دريا هستيد ولى در ميان راه مثلاً درخت يا جزيره اى مى بينيد و تصميم مى گيريد در آنجا بمانيد. چون از آن درخت خوشتان آمده و حاضر نمى شويد به مسير خود ادامه دهيد. بنابراين چسبندگى در عالم سياست، شما را از فعاليت باز مى دارد. در حالى كه در جهان سياست بايد پيوسته در حال حركت باشيد.
به چه صورت اين عمل بايد صورت بگيرد؟
به اين صورت كه خود را با محيط و تحولات جديد تطبيق بدهيد.
از ديد ماكس وبر، سياستمدار چگونه آرامش درونى خود را حفظ مى كند؟
يك سياستمدار بايد دچار احساسات زودگذر نباشد و اساساً دچار احساسات نشود. سياستمدار، بايد با آرامش كامل تصميم بگيرد. اصولاً كسى كه دچار احساسات و عواطف مى شود، گريه مى كند و يا به نحو غير منتظره اى مى خندد، در واقع مى ترسد و در عالم سياست، سياستمدار نبايد بترسد. سياستمدار بايد توان تحمل حوادث مختلف را داشته باشد.
ماكس وبر به اين باور دارد كه در محيط علمى، دانشمند بايد رفتار غير تهاجمى داشته باشد ولى در محيط سياست، اوضاع فرق مى كند. او خشونت را حربه سياست مى داند.
اين تفاوت هايى است كه وبر در مورد علم و سياست ارائه مى دهد. در حوزه علم، دانشمند بايد مراقب باشد و آمادگى امتحان و پذيرش نظريات جديد را داشته باشد و از شنيدن اين نظريات خوشحال شود. اما در حوزه سياست بايد حرف خودتان را به كرسى بنشانيد و بنابراين بايد با تهاجم عمل كنيد.
يعنى در عمل همان آموزه هايى كه ماكياول در كتاب «شهريار» بيان كرده؟
بله؛ در واقع سياستمدار بايد به شكلى آن آموزه ها را دنبال كند.
ماكس وبر، خودستايى را خصلت مشترك انسان ها دانسته است. آيا اين خودستايى براى يك سياستمدار مشكل ساز نخواهد شد؟
مشكل ساز كه مى شود ولى شما نمى توانيد ديگرى را بستاييد و بعد براى خودتان كار كنيد. اين هم يكى از تعارضاتى است كه در حوزه سياست وجود دارد و شما نمى توانيد بگوييد رقيب من و يا حزب مخالف بهتر كار مى كند. در عالم