28 مرداد 1332 در گفت و گو با صادق زيباکلام
تقصير اصلي با ما بود، نه استعمار
بابک مهديزاده 
۳۰ مرداد ۱۳۸۴ 
 
 
دکترصادق زيباکلام نويسنده کتاب "ماچگونه ما شديم" در خصوص کودتاي 28 مرداد 1332 نظرات جالبي دارد. او بيش از آنکه به دنبال ريشه يابي علت کودتا باشد به دنبال اين معضل است که چرا ايران همواره خانه امني براي استعمارگرايان بوده و چرا ايرانيان در بگاه هاي تاريخي صحنه را خالي مي کنند. مثل روز کودتاي 28 مرداد 1332 که به يک باره اسطوره مصدق شکست و شعار مرگ بر مصدق دولت مردمي او را ساقط کرد.
چگونه شد ملتي که تا قبل از 28 مرداد 1332 شعار ده باد مصدق سر مي دادند به يک باره در خانه ها نشستند و مقدمات سقوط دولت مصدق را فراهم آوردند؟
سوال بسيار جالبي است که تا به امروز مورخين ما چه قبل و چه بعد از انقلاب هنوز به اين سوال جواب نداده اند و به دنبال کشف رمز و راز اين پديده عجيب نرفته اند. حال سوالي که مطرح مي شود اين است که چه شد مردمي که در 30 تير 1331 وقتي که شاه بعد از رفتن مصدق مرحوم قوام السطنه را نخست وزير کرد فرداي آن روز، صبح شنبه مردم در خيابان هاي سرچشمه، بهارستان، لاله زار، بازار و...عليه حکومت دولت قوام و شاه و به نفع مصدق تظاهرات کردند. آن هم در شرايطي که نيروهاي نظامي و انتظامي به مردم حمله مي کردند و حتي شليک کردند و خيلي ها هم کشته شدند ولي مردم متفرق نشدند، عقب نشيني نکردند و شعار مي دادند "ازجان خود گذشتيم ، باخون خود نوشتيم ، يامرگ يا مصدق". اما چه شد که 14 ماه بعد در 28 مرداد 1332 واکنشي به کودتا نشان ندادند؛علي رغم اينکه کودتا از عصر روز 27 مرداد شروع شده بود و اولين تظاهرات خياباني به نفع شاه به وسيله شعبان جعفري و زنان روسپي و غيره بود. اما اين تظارهات با واکنش مردم رو به رو نشد. صبح 28 مرداد هم تظاهرات از ساعت 8 ، 9 صبح شروع شد و مرتب بيشتر مي شد و افراد بيشتري به آن مي پيوستند. چيزي که جالب است اين است که کودتا در مقابل چشم مردم انجام مي شد. اگر عصر جمعه تعداد تظاهرکنندگان 200 ، 300 نفر بود 11 صبح شنبه تبديل به هزاران نفر شده بود و با تسخير راديو کار تمام شد و اعلام شد که به دستور شاه سرلشکر زاهدي نخست وزير شده است. حال سوال اصلي که مطرح مي شود اين است که اول، مردم پس کجا بودند؟ دوم، روحانيون و مرحوم آيت الله کاشاني کجا بودند؟ سوم، رهبران جبهه ملي کجا بودند و چهارم، حزب توده کجا بود؟ پنجم احزاب و گروه اي ملي مثل پان ايرانيست ها و زحمتکشان کجا بودند؟ بازاري ها کجا بودند؟ اين ها آيا خوابشان برده بود؟
به نظر شما جواب اين سوالات چيست؟
اين ها سوالاتي است که تا به امروز نخواستيم يا نتوانستيم به آن پاسخ دهيم. يافتن اين سوالات نيز در اين مصاحبه کوتاه مقدور نيست. بنده مي خواهم طرح سوال کنم، براي دانشجويان، براي روزنامه نگاران، مورخين، اساتيد دانشگاه، محقيقن و سياستمداران ما. چون اين سوالات مهم است. اگر کودتا ساعت 5 ، 6 صبح انجام مي شد مي گفتيم همه خواب بودند اما ساعت 9 صبح دکتر مصدق نخست وزير بود ، ساعت 11 هم نخست وزير بود. مرحوم سرهنگ ممتاز رييس گارد نخست وزيري تنها کسي بود که مردانه ايستاد و مقاومت کرد. چرا؟ اين سوالي است که مطرح مي شود که چرا در روز روشن کودتا اتفاق مي افتد. ما به جاي اينکه برويم پاسخ اينها را بدهيم غريب به 52 سال است که فقط براي اين کودتا نوحه سرايي مي کنيم ، گريه و زادي مي کنيم و فغان و شيون سر مي دهيم. از طرف ديگر هم درست نيست که فقط بگوييم اين انگليس و آمريکاي جهان خوار دست به دست هم دادند و کودتا را به راه انداختند. درست است که آن ها کودتا را برنامه ريزي کردند اما حتي يک سرباز هم وارد خاک ايران نکردند. اين را بايد بپذيريم که کودتا را هموطنان ما، ارتش ما انجام داد. شعبان بي مخ که از کره ماه نيامده بود. بنابراين به جاي اينکه تحليل کنيم که چرا کودتا انجام شد بپرسيم که چرا کسي به سود مصدق حرکتي نکرد و همه در خواب بودند و نگوييم که همه بدبختي ها زير سر عامل خارجي است. در همين جنگ 8 ساله نيز هرجايي که فتح و پيروزي داشتيم از آن خودمان بود اما هرجا شکست خورديم به پاي کمک هاي آمريکا و دنيا نوشتيم. هميشه همين گونه بوديم. هرجا پيروزي بوده ما ايراني ها بوديم و هر جا شکست خورديم کار کار بيگانگان بوده. آيا استعمار انگليس 31 تير 1331 حضور نداشت. 14 ماه قبل از کودتا. آن زمان که شاه و ارتش قدرتشان بيشتر بود. چرا آن مقطع توانستيم شاه را وادار به عقب نشيني کنيم. هيچ کس در آن روز نمي گفت آمريکا. اما در 28 مرداد چون خودمان مسوول کودتا بوديم آمديم چشممان را به روي واقعيت ها بستيم و فقط و فقط گفتيم اسناد سيا، اسناد اينتنجلت سرويس ، اسناد فلان و يک کلام هم نمي آييم نمي گوييمچرا 100 هزار نفري که در خيابان ها شعار يا مرگ يا مصدق سر مي دادند 14 ماه بعد ديگر نيامدند. در عوض همه همديگر را مقصر مي دانند. حزب توده تقصير را به گردن مصدق مي اندازد، مصدق به گردن کاشاني، کاشاني به گردن حاميان مصدق والي آخر. ما مثل چپق سرخپوستان تقصير را هميشه به هم پاس مي دهيم. نمي گوييم اگر آمريکا اين قدر قدرتمند است پس در انقلاب 57 کجا بود. مگر اين مملکت بيابان بود و کسي نبود که تيم روزولت و شاه هرکاري دلشان مي خواهد مي کنند. چه شد که تمام حاميان مصدق نتوانستند جلوي کودتا را بگيرند. در اين مصاحبه هم اين سوال را مطرح مي کنم که نقش ما ايراني ها در اين کودتا چقدر بوده و تا کي مي خواهيم تقصيراتمان را به گردن ديگران بياندازيم.
در همين ارتباط، شما در کتابتان [ما چگونه ما شديم] دليل کودتاي 1332 را اينگونه توصيف مي کنيد: "اين که غربيان توانستند در 28 مرداد 1332 کودتا کنند بدين علت بود که ما متفرق و ناآگاه بوديم. در پاره اي از موارد فاسد و فاسق بوديم" و اضافه مي کنيد "که در غير آن صورت غربيان نمي توانستند توفيق يابند." در واقع شما اساساً در کودتاي 28 مرداد نقش قدرت هاي بيگانه را کمتر از نقش عدم آگاهي مردم قبول داريد؟
ترازو دستم نيست که نقش کدام بيشتر بوده. نمي خواهم وارد جزييات کار شوم و فقط اين مساله را مطرح مي کنم که چرا در مواجهه با واقعيت از آن فرار مي کنيم. هميشه همين طور بوده ايم. در اين 8 سال اصلاحات هيچ کس از اصلاح طلبان حتي يک بار ننشست و ببيند که چه کار کردند و ضعف هايشان چيست. چقدر از اين ضعف ها از خودشان بوده و چقدر به مثلا شوراي نگهبان و جناح راست برمي گردد. تا سال ها بعد از انقلاب هر مشکلي بود مي گفتيم تقصير شاه بوده . اگر يک روز آب نمي آمد مي گفتيم آن ها [رژيم شاه] نمي توانستند آب وصل کنند يا اگر برق قطع مي شد مي گفتيم که آن ها نمي توانستند يک نيروگاه بساد. وقتي زمان هاشمي شد سعي کرديم خطا را به گردن 10 سال اول بيندازيم. زمان خاتمي خطا را به گردن هاشمي و الان هم همه چيز را به گردن هاشمي و خاتمي مي اندازيم. ما همواره از نقد خود فرار مي کنيم و اين از ويژگي هاي ما است.
با اين اوصاف شما به تز "استعمار عامل عقب ماندگي" چندان قائل نيستيد
مطلقا چنين اعتقادي ندارم! يک روزي اعتقاد داشتم که اگر پيشرفت نکرديم مقصر انگليسي ها بودند يا فرانسه و آلمان بوده، صهيونيست بوده يا آمريکا بوده، ولي 26 سال است که در اين مملکت نه آمريکايي حاکم است و نه روسيه ، نه اسرائيل و نه ديگران. از قضا مشکل هم بسيار داريم. الان مي خواهيم يقه چه کسي را بگيريم؟ سال 57 اگر جوان فاسد بود مي گفتيم که آمريکا برنامه براي فاسد کردن جوانان ما دارد. اما الان يقه چه کسي را بايد بگيريم؟ نه ، ديگر براي من غيرقابل قبول است که به اين تفکر پوسيده عهد دقيانوس پايبند باشم که استعمار باعث عقب ماندگي ما شده. من اين تز را قبول ندارم؛ چرا ترکيه، مالزي، کره جنوبي و امارات توانستند و چرا ما نتوانستيم. اگر استعمار اين قدر قدرت دارد بايد جلوي همه اين ها را مي گرفت. ترکيه را بايد مي گرفت، پس چرا اين گونه نيست. چرا اصلا ما نرفيتم و انگليس را مستعمره نکرديم. من از استعمار دفاع نمي کنم فقط دارم سوالي را مطرح مي کنم... 
استعمار هم معمولا در کشورهايي که زمينه استعمارشدن را دارند رشد مي کند.
پس بايد به اين سوال پاسخ دهيم که چرا در کشور ما زمينه هميشه مساعد بوده. چون عقب مانده بوديم. چرا آلمان و ژاپن مستعمره نشدند؟ چرا عقب مانده ها مستعمره مي شوند؟ آيا کشوري پيشرفته وجود دارد که استعمار بيايد و آن کشور را عقب مانده کند. نه، اول عقب مانده هستي و بعد استعمار مي آيد. حاشا و کلا که بنده بخواهم بگويم که استعمار بي گناه است. مگر کورم و نمي بينم که چگونه نفت ما را غارت کردند. همان قدر که دنبال ريشه يابي کودتا نرفتيم دنبال ريشه يابي اين هم نرفتيم که چرا هميشه عقب مانده بوديم. هيچ وقت نپرسيديم که بعد از سال 1800 که استعمار شروع شد ما چقدر روزنامه و چقدر دانشگاه داشتيم. آري، ما عقب مانده بوديم. 
دوباره به بحث 28 مرداد برگرديم. با توجه به تحليلي که شما داريد، به عقيده شما حتي عملکرد دکترمصدق هم در بروز کودتا نقش داشته است؟
بنا ندارم که تجزيه تحليل مفصلي کنم ولي خيلي مختصر مي گويم که دکتر مصدق هم در جريان شکسن ملي شدن نفت کم تقصير نداشت. همان گونه که آيت الله کاشاني مقصر بود. يکي از تقصيرات دکتر مصدق اين بود که پيشنهاد معقول انگليسي ها را که با ميانجيگري آمريکا بود قبول نکرد. چرا نکرد؟ چون از افکار عمومي وحشت داشت. چون آن ها مي گفتند که دکتر مصدق خيانت کرد. اصلا برفرض که اين را مي گفتند مصدق بايد با قدرت آنچيزي را که خير و صلاح مي دانست انجام مي داد و محکم سر مواضعش مي ايستاد و نبايد به جو مملکت توجه مي کرد.
به عنوان سوال آخر، عدهاي معتقدند دموکرات بودن مصدق دليل شکستش بود. شما چه فکر مي کنيد؟
بحث دموکرات بودن نيست. احساسم اين است که آخرين پيشنهاد انگليس بد نبود. البته اگر نفت را صددرصد ملي مي کرديم و کودتا هم اتفاق نمي افتاد خيلي بهتر از اين پيشنهادات بود. اما در آن مقطع نمي توانستيم و بهترين دستاورد هم همان پيشنهاد بود ولي دکتر مصدق به خاطر آبرو و ترس از تظاهرات قبول نکرد. از وقتي انگليسي ها ديدند منصفانه ترين پيشنهادات مقبول واقع نمي شود به دنبال سرنگوني دکتر مصدق رفتند. قراردادي هم که بعد از سقوط بسته شد قابل قياس با پيشنهاد انگليسي ها نبود...
منبع: روز