روز سينما؛ورود سينما به ايران
افشين ارجمند
دوشنبه ۲۱ شهريور ۱۳۸۴
مظفرالدين شاه قاجار در بيست و چهارم فروردين 1279 از تهران به قصد اروپا حركت كرد. او پس از سياحت مفصل در اغلب ممالك اروپا، در اوايل تابستان به چشمههاي معدني شهر معروف «كنتركس ويل» فرانسه رفت، مشغول معالجه شد و در همين ايام بود كه سينما را شناخت. در سفرنامه مباركه مظفرالدين شاه ميخوانيم كه شاه روز يكشنبه هفدهم تير 1279 به اتفاق ميرزا ابراهيمخان عكاسباشي به تماشاي دستگاه «سينموفتوگراف» و لانترن ماژيك رفته است. اين حادؤه پنج سال پس از رواج اختراع برادران لومير در پاريس رخ داده است. او كه از تماشاي دستگاه به شگفت ميآيد در سفرنامهاش اينطور مينويسد: )شاه اين دوربين را اشتباها «سينموفتوگراف» مينامد.(
«طرف عصري به عكاسباشي فرموديم آن شخصي كه به توسط صنيعالسلطنه از پاريس سينموفتوگراف و لانترن ماژيك آورده است، اسباب مزبور را حاضر كنند كه ملاحظه نماييم. رفتند نزديك غروب او را حاضر كردند. رفتيم به محلي كه در نزديك مهمانخانهيي است كه نوكرهاي ما در آنجا شام و ناهار ميخوردند. نشستيم اتاق را تاريك كردند. هر دو اسباب را تماشا كرديم. بسيار چيز بديع خوبي است. اغلب امكنه )اكسپوزسيون( را بطوري در عكس مشخا تماشا ميدهد و مجسم مينمايد كه محل كمال تعجب و حيرت است. اكثر دورنماها و عمارت و حالت باريدن باران و رودخانه سن و غيره و غيره را در شهر پاريس ديديم و به عكاسباشي فرموديم كه همه آن دستگاهها را ابتياع نمايد.»
حدود يك ماه پس از نخستين ديدار مظفرالدين شاه با سينما، در سهشنبه بيست و سوم مرداد 1279، در شهر «اوستانه» در ساحل دريا در بلژيك، جشن روز عيد گل برگزار ميشود و ميرزا ابراهيم خان عكاسباشي مشغول عكس «سينموفتوگراف» اندازي از شاه است.
«... امروز عيد گل است و ما را دعوت به تماشا نمودند رفتيم به تماشا جناب اشرف صدراعظم و وزير دربار هم در ركاب بودند. بسيار عيد با تماشايي بود. تمام كالسكهها را به گل مزين كرده و توي كالسكهها و چرخها را پر از گل نموده بودند كه كالسكهها پيدا نبود و خانمها سوار كالسكهها شده با دستههاي گل در جلوي ما عبور ميكردند و عكاسباشي هم مشغول عكس سينموفتوگراف اندازي بود...»
به اين ترتيب باني ورود نخستين دوربين فيلمبرداري و نمايش فيلم، مظفرالدين شاه است و نخستين فيلمبردار ايراني نيز ابراهيم خان عكاسباشي محسوب ميشود.
ميرزا ابراهيم خان عكاسباشي
ميرزا ابراهيم خان عكاسباشي نخستين فيلمبردار ايراني، متولد مرداد 1253 در تهران و متوفي به سال 1294 در چابكسر قزوين است. او پسر ميرزا احمد صنيعالسلطنه، عكاسباشي دربار ناصرالدين شاه بود. درباره صنيعالسلطنه روايت شده است كه بدون اجازه ناصرالدين شاه با معيرالممالك به اروپا سفر كرد و شاه بر او غضب كرد. معيرالممالك بازگشت، ولي صنيعالسلطنه حدود ده سال در اروپا باقي ماند و پسرش ميرزا ابراهيم خان از چهارده سالگي در پاريس به تحصيل عكاسي، گراورسازي و عكاسي روي چيني پرداخت و زماني كه سرانجام ناصرالدين شاه به پدرش رخصت بازگشت به وطن را داد، او نيز همراه پدر به تهران آمد و به دستور شاه در خدمت مظفرالدين شاه )ميرزا( كه وليعهد بود و در تبريز بسر ميبرد درآمد. پس از كشته شدن ناصرالدين شاه، ميرزا ابراهيم خان عكاسباشي در ركاب مظفرالدين شاه به تهران آمد. مظفرالدين شاه در آبان 1277، لقب عكاسباشي را به ميرزا ابراهيم خان داد و خواهر همسرش، زيورالسلطان طلعت السلطنه را نيز به ازدواج او درآورد. ميرزا ابراهيم خان نخستين فيلم را در اوستانه بلژيك در مراسم جشن گلها فيلمبرداري كرد و سپس همراه با شاه به ايران بازگشت. شروع نمايش فيلم از ه
مان روزهاي نخست بازگشت مظفرالدين شاه، لااقل در دربار و بعد رفته رفته نزد بزرگان و اشراف، به هنگام ميهمانيهاي عروسي و ختنهسوران آغاز شد.
نمايش فيلم در هر دفعه، غالبا دوبار و جداگانه يك بار براي مردها و يك بار براي ها صورت ميگرفت.
عكاسباشي ضمن نمايش مرتب فيلم در دربار و نزد اشراف، گاه و بيگاه نيز به فيلمبرداري ميپرداخت. از كارهايي كه عكاسباشي صورت داده، لااقل دو نامه در دست است...
يك نامهيي از جانب يكي از درباريان خطاب به ميرزا ابراهيم خان:
«برادر مكرما
بندگان اعليحضرت اقدس همايون شاهنشاهي ارواحناه الفدا ميفرمايند كه صبح زود اسباب سينموفتوگراف را برداشته و در سبزه ميدان از تمام دستجات قمهها و سايرين عكس بيندازيد.»
دو نامهيي از شخا شاه از قصر دوشان تپه خطاب به ميرزا ابراهيم خان:
«عكاسباشي،
فردا صبح دوربين سينموفتوگراف را با دو سه رولو زود بياور كه عكس شهرها را بگيريم.»
دوربيني را كه ميرزا ابراهيم خان با آن در دربار فيلمبرداري ميكرد، دوربين مدل «گومون» بود. اين دوربين را هنري ساوج لندر، جهانگرد انگليسي نيز در بازديد از قصر گلستان در 1280 مشاهده كرده است.
با آغاز سلطنت محمدعلي شاه پس از فوت مظفرالدين شاه ميرزا ابراهيم خان جايش را به عبدالله ميرزا قاجار )شاگرد پدرش( داد و خود به زراعت در ولدآباد كرج و نيز به امور چاپي مشغول بود. او در اواخر عمرش املاك ساعدالدوله را در قزوين اجاره كرد و در قهوهخانهيي در چابكسر دچار سكته شد و درگذشت.
ميرزا ابراهيمخان عكاسباشي در زمان سلطنت احمدشاه فاميل مصور رحماني را انتخاب كرد و به هنگام مرگ چهل و يك سال داشت. او چهار دختر و يك پسر از خود باقي گذاشت.
ميرزا ابراهيمخان صحافباشي
سينماوقتي در امريكا و اروپا پنج سال پيش از تهيه «سينما توگراف» به دستور مظفرالدين شاه و به وسيله ميرزا ابراهيم خان عكاسباشي، زاده شد، يك هنر اجتماعي بود و كوشش ميشد كه توده مردم هر چه بيشتر جلب آن شوند. و به همين جهت ايجاد سالنهاي ارزان قيمت يا استفاده از چادر براي جذب بيشتر تماشاگر، يكي از مهمترين هدفها بود. )مثلا ژرژ ملي يس فيلم «سفر به ماه» را زير چادر نمايش داد( اما در ايران برعكس، سينما ابتدا حالت اشرافي داشت و پادشاه آن را ابتدا در دربار و بعد نزد اشراف و اعيان رواج داد.
نخستين گام براي عمومي شدن سينما، به وسيله ميرزا ابراهيم خان صحافباشي برداشته شد. اين مهم در آذر 1284 روي داد. ميرزا ابراهيم خان صحاف باشي در خيابان لاله زار، روبروي سينما كريستال مغازه آنتيكفروشي داشت و كارش فروش اشياي زينتي بود كه از ژاپن يا اروپا وارد ميكرد. صحافباشي در خرداد 1276 با اجازه مظفرالدين شاه از بندر انزلي به قصد سفر دور دنيا، ايران را ترك كرد. ميرزا ابراهيمخان در دارالفنون، زبان انگليسي خوانده بود و سفرهاي دور و دراز زميني و دريايي را به منظور تجارت، از حدود 1258 آغاز كرده بود. او در خرداد 1276 طي سفري شش ماهه كه براي داد و ستد جواهر به دور دنيا رفته بود با سينما توگراف آشنا شد. يعني دو سالي پس از رواج سينما توگراف. روز جمعه بيست و پنجم ذيالحجه 1314 هجري قمري، در تماشاخانه پاريس در لندن.
در سفرنامه ميرزا ابراهيم خان پس از اشاره به نمايشهاي مختلفي كه ملاحظه كرده، اشارهيي نيز به فيلمهايي كه ديده است، يافت ميشود:
«فقره ديگر به قوه برقيه آلاتي اختراع كرده كه هر چيز را به همان حالت حركت اصلي مينمايد مثلاص آبشار امريكا را به عينه نشان ميدهند. فوج سرباز را با حالت حركت و مشق، قطار آهني را در حالت حركت به همان سرعت تمام مينمايد و اين فقره از اختراعات امريكايي است.»
صحاف باشي در بازگشت به ايران )حدود مهر 1283( نخستين سالن نمايش فيلم را در حياط پشت مغازهاش داير كرد. )سه راه مهنا چهار راه مهناي فعلي در لالهزارنو كه تا خيابان ارباب جمشيد ادامه داشت(. مشتريان او در اين دوره از اعيان، از جمله اتابك و علاءالدوله بودند و از فيلمهايي كه نمايش ميداد يكي داستان مردي بود كه بيش از صد مرد را وارد كالسكه كوچكي ميكرد و يا از مرغي بيش از بيست تخم ميگرفت و اين فيلمهاي فانتزي، نوع معمول فيلمهاي آن زمان بود.
صحاف باشي در رمضان 1322 هجري قمري، در اول خيابان چراغگاز )اميركبير فعلي( سالني باز كرد كه نخستين سالن عمومي سينما در ايران است. معروف است كه مقابل درب ورودي سالن نمايش دالان سينما سه دستگاه جهاننما قرار داشت كه تماشاگران از سوراخي كه در آن تعبيه شده بود، تصاويري برجسته ميديدند. از فيلمهايي كه در اين سالن كه معمولاص فقط شبها باز بود به نمايش در ميآمد ميتوان از فيلمي ياد كرد كه در آن مردي مشغول جارو كردن كوچهيي است، در اين حال ماشين جاده صاف كني از راه ميرسد و او را زير ميگيرد و جاروكش به صورت باريك و بلند در ميآيد. بعد يكي از روي چهارپايهيي با تخماخي روي سرش ميكوبد و مرد اين بار كوتاه و چاق ميشود و... اين سينما يك ماه رمضان فعاليت داشت و بليتهايش يك، دو، سه و پنج ريال بود. عبدالله انتظام، يكي از نخستين تماشاگران سينماي چراغگاز تعريف ميكند كه وقتي تماشاگران سرجاي تعيين شده نمينشستند، صحافباشي كه همواره لباده بلند سياهرنگي به تن داشت با صداي بلند ميگفت: «حيا كنيد، برويد سرجايتان، آهاي يك قرانيها برويد سرجايتان...»
عمر سينماي چراغ گاز كه تماشاگرانش آدمهاي نسبتاص پولدار بودند تنها يك ماه رمضان بود. دو روايت براي تعطيلي زودرس سالن چراغ گاز در دست است: روايت نخست، حاكي از آن است كه با بدگويي گروهي از مردم كه تاسيس سالن سينما را در خيابان چراغگاز بيديني ميدانستند، يكي از علما به تكفير سينما ميپردازد و صحافباشي به ناچار سينمايش را تعطيل ميكند. روايت دوم اين است كه چون صحافباشي از مبارزان مشروطهخواه بود، به لحاظ درگيريهايي كه با دربار داشت با بدگوييهايي كه از سينما شد، بهانهيي به دست درباريان داد تا سينمايش را به تعطيلي بكشانند. صحافباشي به دنبال اين حادؤه، پروژكتور خود را به آرتاشس پاتماگريان )اردشيرخان( واگذار كرد.
روسيخان
دو سال پس از ميرزا ابراهيمخان صحافباشي سرانجام اين روسيخان بود كه توانست سينما را در ايران رواج دهد. مهدي روسيخان، نام ايراني يكي از تكنسينهاي عكاسخانه عبدالله ميرزاقاجار است كه نام اصلياش ايوانوف بود. او در مهر 1254 در تهران متولد شد. پدرش انگليسي و مادرش از تاتارهاي روس بود. مدتي شاگرد عبدالله ميرزا بود كه پس از درگذشت مظفرالدين شاه و آغازسلطنت محمدعليشاه و كنار رفتن ميرزا ابراهيمخان عكاسباشي به رياست بخش عكاسي دارالفنون و همچنين مقام عكاسباشي دربار دست يافته بود. مهدي روسيخان پس از مدتي، خود )در فروردين 1286( به تاسيس عكاسخانهيي دست زد و به همين منظور اعلاني مبني بر گشايش عكاسخانه مستقل خود به چاپ رسانيد.
روسيخان ابتدا در بهمن 1285 مشغول نمايش فيلم در اندرون دربار و خانههاي نجبا و اشراف گرديد و پس از نمايشهايي در مجالس عروسي، از جمله عروسي ظلالسلطنه در باغشاه، سرانجام از ابتداي رمضان 1325 قمري\ 1286 شمسي به نمايش فيلم در عكاسخانه خود اقدام كرد . آگهي از شروع كار نمايش فيلم روسيخان در روزنامه حبلالمتين در فاصله يك ماه )دوم مهر و بيستوسوم آبان 1286( وجود دارد. روسيخان شخصيت سياسي مشكوكي داشت ، آزاديخواه نبود و با دربار ومرتجعان ارتباط برقرار كرده بود. يكي از نزديكان و دوستانش، پالكونيك لياخوف، فرمانده قزاق بود كه معمولاص با صاحب منصبان و سركردههاي خود براي تماشاي فيلم به سالن او ميرفت. روسيخان در 1291 به فرانسه مهاجرت كرد و به خدمت همسر محمد عليشاه درآمد و تا زمان مرگش، در خدمت خاندان قاجار در «سنكلو» )حومه پاريس( بود. او در بيستوهشتم اسفند 1364 درگذشت.
اوگانيانس
اوانس اوگانيانس مهاجر ارمني روس بود كه در سال 1279 در عشقآباد تركمنستان متولد شد. پس از اتمام تحصيلات در رشته سينما در هنرستان سينمايي مسكو به لحاظ مشكلات خانوادگي و مالي، پس از متاركه با همسرش، به همراه دخترش «زما» در 1308 از طريق مشهد وارد ايران و بعد تهران شد. اوگانيانس فكر تاسيس مدرسه سينمايي و فيلمسازي در ايران را با يكي ديگر از مهاجران روس، گريشاساكوار ليدزه )صاحب سينما ماياك( در ميان گذاشت و با تشويق و ياريهاي اوليه مالي او كارش را آغاز كرد. اوگانيانس پس از به پايان بردن دو دوره كامل مدرسه آرتيستي سينما و توليد دو فيلم بلند سينمايي و همكاري در تهيه چند فيلم خبري، در انجام ادامه فعاليتهايش، افتتاح دوره سوم مدرسه سينمايي و ساختن فيلمهاي جديد ناكام ماند و نظير عبدالحسين سپنتا كوشش بسياري صرف كرد تا بتواند نظر مقامات ايران را جهت تاسيس استوديوي فيلمسازي و توليد فيلم ايراني جلب كند كه موفق شد.
اوگانيانس پس از يك دوره دگي در خارج از ايران و بازگشت دوبارهاش به كشور ايران، مسلمان شد و نام رضامژده را براي خود انتخاب كرد و فعاليتهاي زيادي براي رونق مدرسه آرتيستي انجام داد. در گام بعدي اولين فيلم بلند صامت ايراني، آبي و رابي را با سرمايه ساكوار ليدزه جلوي دوربين برد. «آبي» و «رابي» نمونههاي ايراني دو كمدين دانماركي «پات» و «پاتاشون» بودند كه نقش آنان را محمد ضرابي و غلامعلي سهرابي بازي ميكنند.
آبي و رابي آماده نمايش شد. نخستين نمايش عمومي نخستين فيلم بلند ايران، ساعت 2 بعدازظهر جمعه دوازدهم دي در سينما ماياك بود. دويادداشت درباره آبي و رابي وجود دارد كه البته در هر دو نوشته، بحث بيشتر در مورد حواشي است تا خود فيلم. يكي مقاله اعتصامزاده، مفسر ستاره جهان و ديگري مقاله شهزاد در روزنامه ايران كه ظاهراص ميبايست همان شهرزاد يا رضاكمال باشد.
فيلمهاي ديگري نيز توسط اوگانيانس ساخته شد، مانند: حاجيآقا آكتور سينماأ داستان فيلم «حاجيآقا آكتور سينما» درباره يك رژيستور سينماست كه به دنبال سوژه تازهيي ميگردد. يكي از شاگردانش، «پرويز» او را از وجود «حاجيآقا» پدرهمسرش، مطلع ميكند كه بشدت مخالف بازيگري او و دخترخويش است.)1311(
اوگانيانس به طرق گوناگون سعي فراوان بهكار برد تا نظر مقامات دولتي را به توليد فيلم در ايران جلب كند.
ادامه تهيه فيلم «سوار سفيد» فيلم ديگر اوگانيانس، پس از مدت كوتاهي به كلي منتفي شد. ظاهراص اشكال كار، خود اوگانيانس بود كه قادر به ايجاد ارتباط با سايرين نبود و سرانجام نيز خاچاطوريان ترجيح داد كه تهيه فيلم را متوقف سازد.
سپنتا و دخترلر
سپنتا ميگويد: من تازه از نشر تعدادي از كتابهايي كه طي سه سال تحقيق و فعاليت با نظر دينشاه ايراني فارغ شده بودم كه از روي اتفاق با پديده فيلم و سينما آشنا شدم. ماجرا از اين قرار بود كه دينشاه ايراني، دوستي داشت با نام اردشير ايراني كه صاحب كمپاني فيلمبرداري «امپريال فيلم» در بمبئي بود. در جلسهيي اردشير ايراني از دينشاه ايراني و من به استوديوش دعوت كرد. بعد از ديدن قسمتهاي مختلف استوديو، شاهد فيلمبرداري فيلمي به نام دالكو گيلركي دختر روستايي بوديم كه به زبان اردو تهيه ميشد... ملاحظه اين صحنه، متدرجاص اين فكر را برايم پيش آورد كه چرا فيلم نسازيم...? اين امر را با پروفسور بهرام گورانكلساريا در ميان گذاشته و تمايل خود را به فعاليت در زمينه سينما ابراز داشتم.
مشكل اساسي سپنتا و شايد اردشير ايراني، انتخاب بازيگران فيلم بود كه ميبايست به زبان فارسيآشنايي ميداشتند. ايراني الاصل در هند زياد بود، ولي اكثريت قريب به اتفاقشان، ايراني بودنشان را به ارث برده بودند، برخي از آنان اجدادشان بيش از هزارسال پيش به هند مهاجرت كرده بودند و حالا در واقع هندي بودند تا ايراني.
در جستوجو و پيگيريهاي همه جانبه، سرانجام همسر يكي از كارمندان استوديو به نام «روحانگيز» كه متقاعد شده بود به عنوان نخستين بازيگر سينماي ايران، هميشه به ياد خواهد ماند، جهت ايفاي نقش اصلي فيلم دختر لر برگزيده شد.
مشكلي كه روحانگيز داشت لهجه غليظ كرمانياش بود كه اين اشكال را سپنتا با نسبت دادن شخصيت اصلي داستان «گلنار» به كرمان حل كرد.
انتخاب بازيگران نقشهاي ديگر چندان مشكل نبود. هادي شيرازي و سهرابپوري )در نقشهاي «قليخان» و «رمضان»( با اينكه سالهاي زيادي در هند اقامت داشتند، فارسي را به هر صورت ميتوانستند صحبت كنند. نقشهاي فرعي را سپنتا با تغيير صدا و لحن، خودش صحبت كرد.
سرانجام نخستين فيلم ناطق ايراني موجوديت يافت. «دختر لر» كه بعدها مردم از آن به عنوان «جعفر و گلنار» ياد كردند و در تهران، ايران ديروز، ايران امروز، هم به دنبال دخترلر ضميمه شد، با اين مشخصات به نمايش درآمد:
رژيستور: اردشير ايراني، رستم ايراني، اشعار و مذاكرات: ع. سپنتا
آرتيستهاي مهم: روحانگيز: گلنار، ع.سپنتا: جعفر، هادي شيرازي: قليخان
سهرابپوري: رمضان، 35 ميليمتري، سياه و سفيد، صدابرداري سرصحنه به طريق اپتيك، سرعت فيلم 24 كادر در ؤانيه، طول فيلم: چهارده هزار فوت. مدت نمايش: دو ساعت و ده دقيقه.
منبع: روزنامه اعتماد