نگاهى به خاستگاه و بنيانگذارى دانشگاه در ايران

از پادگان نظامى تا پايگاه دانش


حسن سالارى

يكشنبه ۳ مهر ۱۳۸۴



غربى ها مدرسه افلاطون را مادر دانشگاه هاى امروزى اروپا مى دانند. اين مدرسه را افلاطون در ۳۸۷ سال پيش از ميلاد در دره آكادموس در نزديكى آتن برپا كرد و از اين رو به آكادمى افلاطون مشهور شد. در اين مدرسه فلسفه و رياضى درس داده مى شد. امروزه به چنين نهادهايى كه براى آموزش موضوع ويژه اى يا براى هدف ويژه اى و براساس دستور كار مشخص ساخته مى شوند، آكادمى (فرهنگستان) مى گويند. دانشگاه را نيز اينگونه تعريف كرده اند: نهادى براى آموزش عالى كه سه ويژگى اصلى دارد:
۱- دانشكده هايى در رشته هاى مختلف دانش
۲- تسهيلاتى براى پژوهش استادان و دانشجويان
۳- رتبه هاى آموزشى كه به دانشجويان و استادان داده مى شود.
با اين تعريف قديمى ترين دانشگاه ها را بايد در كشورهاى اروپايى جست وجو كنيم، زيرا در جهان گذشته دادن رتبه هاى علمى ((academic degrees به مفهوم امروزى رسم نبود. با وجود اين نهادهاى آموزش عالى كه تسهيلاتى براى پژوهش استادان و دانشجويان هم داشته باشند، در گذشته هاى دور به ويژه در مشرق زمين نيز وجود داشته است كه از قديمى ترين دانشگاه هاى اروپا بسيار قديمى ترند. چنين نهادهايى در ايران، هندوستان، چين و مصر وجود داشته و برخى از آنها از جمله دانشگاه الازهر در مصر هنوز به فعاليت دانشگاهى خود ادامه مى دهند. قديمى ترين نهادى كه به دانشگاه هاى امروزى شباهت داشت، حدود ۶ قرن و نيم پس از برپايى آكادمى افلاطون، يعنى در سال ۲۷۱ پس از ميلاد، در شهرى به نام گندى شاپور برپا شد. اين نهاد را مدرسه گندى شاپور ناميده اند، اما اگر به ساختار آموزشى و پژوهشى آن بيشتر دقت كنيم، به دانشگاه بيشتر شباهت دارد. در اين جا تلاش مى كنيم در چارچوب مقاله اى كوتاه شما را با فضاى علمى هجده قرن پيش ايران آشنا كنيم.
• از پادگان نظامى تا پايگاه دانش
گندى شاپور يكى از هفت شهر اصلى امپراتورى ايرانيان در ايالت خوزستان بود. برخى بنيانگذارى اين شهر را به اشكانيان نسبت مى دهند، اما برخى ديگر بر اين باورند كه اين شهر را شاپور اول سرسلسله دودمان ساسانى پس از شكست ارتش والريانوس امپراتور روم ساخت و از آن به عنوان پايگاه نظامى و محل نگهدارى اسيران رومى استفاده مى كرد. واژه گندى شاپور نيز كه به مفهوم پادگان نظامى شاپور است، از اين نظر حمايت مى كند. آن شهر در دوره شاپور دوم (Shapur II) ساسانى، ملقب به «هويه سنييا» يعنى ذوالاكتاف (۳۷۹- ۳۱۰ ميلادى)، سى سال پايتخت ساسانيان بود. برخى ديگر از مورخان نوشته اند كه بنيانگذارى گندى شاپور را اردشير اول آغاز كرد و پسرش شاپور دوم آن را به پايان رساند. ابن نديم مى نويسد: «اردشير براى گردآورى كتاب از هند و روم و بقاياى آثارى كه در عراق مانده بود، كسانى را بدان ناحيه ها فرستاد و از آنها هرچه را متفرق بود، گرد آورد و آنچه را متباين بود تاليف كرد.» او مى خواست مدرسه اى بسازد كه به بزرگى و شكوه آن مانندى وجود نداشته باشد. اما مهلت اين كار را پيدا نكرد و پسرش شاپور اول راه او را ادامه داد.
شاپور پس از هفت سال موفق شد بازگشايى دانشگاه گندى شاپور را جشن بگيرد و در روز بازگشايى چنين گفت: «شمشيرهاى ما مرزها را مى گشايد و دانش و فرهنگ ما، قلب ها و مغزها را تسخير مى كند.» قفطى نويسنده كتاب اخبارالحكما از قول تاريخ نگاران مى گويد: «شاپور هر دانشمند جديدى را كه براى درس دادن در دانشگاه برگزيده مى شد، پيش از درس در مجلس دانشمندان احضار مى كرد و سپس به مناظره امر مى كرد. اگر دانشمند نورسيده از اين آزمون پيروز بيرون مى آمد، لباس ويژه استادى را بر تن مى كرد كه بسيار آراسته بود.»
گندى شاپور در زمان خسرو انوشيروان به شهرت تاريخى خود رسيد. در عهد انوشيروان (۵۷۹- ۵۳۱ ميلادى) به خواست او نهضت علمى توانمندى در ايران پيدا شد. وى بنا بر نقل اكاثياس فلسفه را از اورانوس طبيب و فيلسوف آموخته بود و به عالمان و حكيمان و مترجمان و اديبان توجهى خاص داشت و هر يك را به كارى مى گماشت. چنان كه بولس ايرانى را مامور تاليف كتابى در منطق ارسطو كرد و با كمك جبرائيل درستبد، يعنى وزير يا رئيس بهدارى، در سال بيستم از سلطنت خود پزشكان گندى شاپور را گرد آورد تا به روش پرسش و پاسخ كتابى در علوم طب بنويسند. استفاده او از برزويه پزشك در ترجمه كتاب هاى هندى و معاشرت حكيمانه او با بزرگمهر كه به فرمان انوشيروان به هند سفر كرده بود، مشهور است. (از جمله كارهاى ماندگار برزويه ترجمه كتابى از سانسكريت به نام Panchatantra به زبان پهلوى بود كه با نام كليله و دمنه مشهور شد.)
در دانشگاه گندى شاپور انجمن هاى علمى ويژه اى برپا مى شد كه به كنگره هاى پزشكى امروزى شباهت زيادى داشت. براى مثال در ۵۵۰ ميلادى جلسه هاى مناظره و گفت وگوى طولانى تشكيل شد. در اين جلسه ها پزشكان مشهور از جاى جاى جهان آن روز در گندى شاپور گردهم آمده بودند و نظرها و تجربه هاى خود را به يكديگر در ميان مى گذاشتند و چنان كه پيشتر گفتيم، خسرو انوشيروان در برخى از اين جلسه ها شركت مى كرد و خود نيز در گفت وگوها وارد مى شد.
از رويدادهاى مساعد علمى دوره آن شاهنشاه، پناه جستن هفت تن از دانشمندان مشهور يونان است كه از بيم تعصب يوسى نيانوس امپراتور روم شرقى، به ايران آمدند و به فرمان خسرو به مهربانى پذيرفته شدند. اين حكيمان پيروان شيوه نوافلاطونى بودند و انوشيروان با بعضى از آنان به خصوص پريسكيانوس مباحثه هايى داشت و از پرسش ها و كتابى از پاسخ هاى آن دو ترتيب يافت كه اكنون ترجمه ناقصى از آن به لاتين در كتابخانه سن ژرمن پاريس با عنوان «حل مسائلى درباره مشكلات خسرو پادشاه ايران» موجود است. اين كتاب شامل بحث هاى مختصرى در مسائل مختلف روانشناسى، كارهاى اندام ها، حكمت طبيعى، نجوم و تاريخ طبيعى است. شهر گندى شاپور قديمى ترين بيمارستان آموزشى جهان را نيز در خود داشت. در همين حوزه است كه از تركيب شيوه هاى پزشكى يونانى و ايرانى و هندى، روشى كه از هر سه آنها كامل تر بود به وجود آمد. جورجيس پسر بختيشوع و بختيشوع پسر وى و ابويزيد چهاربخت و پسرش عيسى و ماسويه و پسرش يوحنا و شاپور پسر سهل از جمله پزشكان و دانشمندانى بودند كه در اين راه تلاش كردند و تاليف هاى آنان پايه هاى اساسى علم طب در تمدن اسلامى شد.
بدين ترتيب گندى شاپور به مهمترين مركز علوم، فلسفه و پزشكى جهان قديم تبديل شد و آرام آرام دانش در ايران به جايگاه يگانه اى دست يافت و داراى مركزهاى متعدد زرتشتى، عيسوى و مانوى شد كه در آنها علومى از جمله منطق، نجوم، رياضيات، طب، داروسازى، طبيعيات، فلسفه و كلام مورد مطالعه بود. دانشمندان همين مركزها بودند كه با غلبه عرب آرام آرام زبان خويش را از پهلوى و سريانى به عربى برگرداندند و كتاب هاى خود را بدان زبان تاليف كردند و سپس برخى از آنان به بغداد رفته و آن شهر نيز مركز دانش شد.
• بنيانگذارى خانه دانش
در سال ۱۴۱ هجرى قمرى در زمان منصور خليفه دوم عباسى و به راهنمايى خالد بن برمك ايرانى نقشه بغداد را مهندسان ايرانى طراحى كردند و آن را نزديك يكى از آبادى هاى قديم ايران به نام بغداد به معناى شهر خدا ساختند. برمكيان آئين كشوردارى را همراه خود به بغداد بردند و پايه هاى تمدن اسلامى را بنيان نهادند.
در سال ۱۴۸ هجرى قمرى منصور به بيمارى سختى مبتلا شد كه پزشكان نتوانستند او را درمان كنند. از اين رو جرجيس پسر بختيشوع مدير بيمارستان گندى شاپور براى درمان او به بغداد دعوت شد. اين پزشك ايرانى پس از درمان منصور چهار سال در بغداد بماند و پزشكى ايرانى را در بغداد آموزش داد. او پس از بازگشت به ايران عيس بن شهلافا را جانشين خود كرد و به اين ترتيب پزشكى ايرانى به دنياى اسلام راه يافت.
بغداد در زمان هارون الرشيد به اوج شكوفايى خود رسيد. هارون علاوه بر دعوت از دانشمندان، به گردآورى و ترجمه كتاب هاى خطى از زبان يونانى، سريانى و پهلوى به عربى فرمان داد. پس از هارون، پسرش مامون بيت الحكمه يا خانه دانش بغداد را به سال ۲۰۰ هجرى (۸۰۰ ميلادى) بنيان نهاد و به ساختن رصدخانه و كتابخانه اى در كنار آن فرمان داد. اين كارها باعث جذب دانشمندان از جاى جاى جهان به سوى بغداد و رونق گرفتن آموزش و پژوهش شد. به ويژه مجموعه اى از برترين مترجمان آن روزگار، از جمله حنين بن اسحاق، ثابت بن قره و ابن مقفع كه همه از حوزه ايران برخاسته بودند، گردهم آمدند و دانش بشر تا آن زمان را از زبان هاى يونانى، پهلوى، سريانى و سانسكريت به عربى برگرداندند. نتيجه اين فعاليت ها شكوفايى فعاليت هاى علمى و آموزشى در قرن سوم و چهارم هجرى شد كه از آن با عنوان عصر طلايى اسلام ياد مى شود. موفقيت خانه دانش بغداد باعث شد مركزهاى مشابهى در ديگر سرزمين هاى اسلامى ساخته شود. از جمله الحاكم بامرالاه، خليفه فاطمى مصر، دارالعلم را در سال ۳۹۵ هجرى قمرى (۱۰۰۵ ميلادى) در قاهره بنيان نهاد كه در آن رياضى و علوم طبيعى درس داده مى شد. اين مركز داراى كتابخانه اى بود كه به قولى بيش از يك ميليون كتاب داشت.
جاى شگفتى است كه در جامعه اسلامى چه در علوم شرعى و چه در علوم عقلى اغلب پيشوايان علم ايرانى بودند. جز در مواردى نادر و اندك و چنانچه برخى از آنان منسوب به عرب بودند، زبانشان فارسى و محيط تربيتشان ايرانى بود. (مقدمه ابن خلدون)
• دانشگاه جيره اى
خواجه نظام الملك وزير ايرانى باتدبير سلجوقيان به ساختن و مجهز كردن مدرسه هايى فرمان داد كه به نظاميه شهرت يافتند. نظاميه ها كه در بغداد، نيشابور، اصفهان، بلخ، مرو و آمل ساخته شده بودند، به صورت شبانه روزى اداره مى شدند و هزينه آنها را حكومت پرداخت مى كرد. اين نظاميه ها برنامه آموزشى منسجمى داشتند كه زير نظر خواجه تنظيم شده بود و تا ۱۵۰ سال با كمترين تغيير پيگيرى مى شد. از نقص هاى اين مدرسه ها اين بود كه كم كم بحث و گفت وگوى آزاد در آنها كم رنگ شد و بيشتر بر فراگيرى فقه شافعى، صرف و نحو، ادبيات عرب و قرآن و حديث تاكيد شد.
• مركزهاى آموزشى و پژوهشى
۱- رصدخانه ها: نخستين رصدخانه حدود سال ۲۱۲ هجرى (۸۲۸ ميلادى) در بغداد بنا شد و دو اخترشناس برجسته، فضل بن نوبخت اهوازى و محمد بن موسى خوارزمى بر آن رياست داشتند. پس از اين رصدخانه، رصدخانه هاى متعددى در جاى جاى سرزمين هاى اسلامى ساخته شد كه هريك با نام اخترشناسى برجسته، پيوسته است. رصدخانه بتانى در رقه و رصدخانه عبدالرحمان صوفى در شيراز از جمله آنها است. البته پس از قرن چهارم رصدخانه ها با نام اميران ارتباط پيدا كردند، مانند رصدخانه علاءالدوله در همدان كه براى بوعلى سينا بنا كرد. كمتر از يك قرن بعد نيز ملكشاه سلجوقى، رصدخانه بزرگى را بنيان نهاد كه بزرگانى مانند عمر خيام نيشابورى (Omar Khayam) در آنجا فعاليت داشتند و تقويم جلالى دقيق ترين تقويم جهان را طرح ريزى كردند. پيشرفت رصدخانه ها با بنيانگذارى رصدخانه مراغه به اوج خود رسيد. بناى اين رصدخانه در سال ۶۵۷ هجرى (۱۲۶۱ ميلادى) به سفارش نصيرالدين طوسى و به فرمان هولاكو نوه چنگيزخان مغول آغاز شد. هولاكو براى نگهدارى اين سازمان پژوهشى موقوفه هاى ويژه اى در نظر گرفت. كتابخانه اى شامل ۴۰۰ هزار جلد كتاب و ابزارهاى اخترشناسى از جمله ذات الربع ديوارى به شعاع ۴۳۰ سانتى متر، كره هاى ذات الحلق، حلقه انقلابى، حلقه اعتدالى و حلقه سموت نيز فراهم شد. در همين جا بود كه زيج ايلخانى به سال ۶۷۰ هجرى (۱۲۷۶ ميلادى) فراهم شد. رصدخانه مراغه فقط مخصوص رصد ستارگان نبود و يك سازمان علمى گسترده بود كه بيشتر شاخه هاى دانش درس داده مى شد و مشهورترين دانشمندان آن عصر از جمله قطب الدين شيرازى كاشف علت اصلى تشكيل رنگين كمان (قوس و قزح) در آنجا جمع شده بودند. به علاوه، چون در آن زمان ارتباط علمى چين و ايران به علت استيلاى مغولان بر هر دو سرزمين برقرار شده بود، دانشمندان چينى از جمله فردى به نام فائو مون جى در اين مركز فعاليت داشتند. همچنين فيلسوف و فرهنگ نامه نويس مسيحى ابن العبرى در رصدخانه مراغه به درس دادن اصل هاى اقليدوس و المجسطى بطلميوس مشغول بودند.
اوج شكوفايى رصدخانه ها را در قرن نهم هجرى مى بينيم، يعنى زمانى كه الغ بيگ نوه تيمور لنگ رصدخانه خود را در سمرقند بنا نهاد. رصدخانه اى كه آن را با رصدخانه استانبول بايد حلقه انتقال اين سازمان به غرب دانست. الغ بيگ كه خود اخترشناس شايسته اى بود، بهترين رياضيدانان زمان را در رصدخانه خود كه پيشرفته ترين ابزارهاى پژوهشى آن زمان (از جمله قوسى از نصف النهار به ارتفاع ۵۰ متر) را داشت، گردهم آورد. مهمترين آنان غياث الدين كاشانى بود كه به خواهش الغ بيگ به سمرقند رفت و در نامه اى كه براى پدرش نوشته از فعاليت هاى رصدخانه سخن گفته است: و دو حلقه فرموده بودن از برنج ريخته، شش گز قطر، جهت رصد ميل و رصد آفتاب، بر نهج بطلميوس، غافل از آن كه بعد از بطلميوس هر رصد كه كردند، انواع دقت ها استنباط كردند و از آن حلقه كه بطلميوس كرده بود، عدول كردند، چه آن «خالى از خللى نيست...»
۲- بيمارستان ها: در بيمارستان ها علاوه بر درمان بيماران به آموزش و پژوهش نيز پرداخته مى شد. ابن نديم در كتاب الفهرست درباره رازى مى نويسد: «رازى در مطب خود مى نشست. زير دست او شاگردانش و زير دست آنها شاگردان ايشان و بعد از آنها شاگردان ديگر مى نشستند. چون بيمارى وارد مى شد به اولين كسى كه ملاقات مى كرد، حال خود را تقرير مى كرد. اگر او به تشخيص طبى نمى رسيد، بيمار را به دسته ديگر احاله مى داد. اگر آن دسته هم از تشخيص عاجز مى شدند، به دسته بالاتر رجوع مى كردند تا اينكه بالاخره به استاد مى رسيد و او شخصاً بيمار را معاينه مى كرد و در آن موضوع وارد بحث مى شد.» اين سطح بندى آموزشى هنوز هم در بيمارستان ها مرسوم است. درس هاى پزشكى بيشتر در بيمارستان ها داده مى شد. طبيب هر بيمارى را كه معاينه مى كرد و نسخه اى برايش مى نوشت با استدلال براى دانشجويان توضيح مى داد. پرستاران نيز دستور غذاى بيمار را مى نوشتند. سپس استاد پس از سركشى بيماران در جايگاه ويژه اى مى نشست و درباره موضوعى بحث مى كرد. بنا به نوشته ابن اصيبعه در طبقات الاطباء درس بيمارستانى هر روز سه ساعت طول مى كشيد. جالب اين كه پزشكانى مانند رازى اين مطالعه هاى بيمارستانى را در كتاب هاى خود نوشته اند كه اين شيوه به پيشرفت دانش پزشكى كمك زيادى كرده است.
۳- كتابخانه ها: كتاب و كتابخانه از ديرباز مورد توجه ايرانيان بوده است. كتابخانه دانشگاه گندى شاپور از قديمى ترين كتابخانه هاى جهان بوده است كه به گفته برخى تاريخ نگاران، ۲۵۹ سالن داشته است و در همه آنها كتاب هاى سريانى، هندى، پهلوى و يونانى در جايگاه هاى مختلف چيده شده بود. ادوارد براون آن را بزرگترين كتابخانه اى مى داند كه در تاريخ تمدن دنيا ديده شده است. كتابخانه بغداد نيز با تلاش وزيران ايرانى هارون و مامون شكل گرفت و در همين شهر به دستور يحيى بن فضل به سال ۷۹۴ ميلادى (قرن دوم هجرى) نخستين آسياب ويژه كاغذسازى ساخته شد. طولى نكشيد كه در ديگر سرزمين هاى اسلامى، از جمله مصر و حتى در صقليه (سيسيل) و اندلس (اسپانيا) نيز كارخانه هاى كاغذسازى ساخته شد. به اين ترتيب فراوانى كاغذ به نگارش كتاب و گسترش فرهنگ كتابخانه و كتابخوانى كمك فراوانى كرد.
پس از كتابخانه بغداد، كتابخانه عضدالدوله ديلمى در شيراز آنچنان بزرگ بود كه مقدسى مى پنداشت هيچ كتاب در انواع علوم نوشته نشده كه نسخه اى از آن در آن كتابخانه وجود نداشته باشد. چنين وصفى را درباره كتابخانه سامانيان نيز نوشته اند، كتابخانه اى كه بوعلى سينا مدتى در آن به پژوهش و رونوشت بردارى مشغول بود. خانم زيگريد هونكه پژوهشگر آلمانى در كتاب فرهنگ اسلام در اروپا مقايسه خوبى بين وضعيت كتابخانه ها و كتابخوانى در سرزمين هاى اسلامى و اروپايى انجام داده است. وى مى نويسد: «سال ۱۰۰۰ ميلادى است، اكنون يكى از كتابفروش هاى بغداد به نام ابن النديم فهرستى در اختيار عامه گذاشته است كه شامل تمام كتاب هايى است كه تا آن زمان به زبان عربى بيرون آمده است. خود اين فهرست ۱۰ جلد است كه عنوان هاى نجوم، رياضيات، فيزيك، شيمى و طب را در بر مى گيرد... در همين سال جهان اروپا با ترس در انتظار آخرالزمان يعنى به آخر رسيدن عالم از نظر تاريخى و جغرافيايى و سيارات بود... و مردم اروپا ندا مى دهند و جار مى ند كه اينك عيسى رجعت خواهد كرد و جهان و جهانيان را به سزاى عملشان مى رساند و همه جا را به آتش مى كشد... در همين زمان است كه قيصرك بيست ساله اى به نام اتوسوم (۱۰۰۲-۹۸۰ ميلادى) با رعايت دستورهاى شديد مذهبى رمولوس مقدس با پاى برهنه از شهر روم به زيارت كوه گارگانوس مى رود. در اين زمان ابن سينا نيز بيست ساله بود و داشت با علم و دانش نام خود را به گوش جهانيان مى رساند.»
• كلام آخر
هر چند ايرانيان در دانش و فرهنگ پيشتاز بشريت بوده اند، ايران امروزه از نظر علمى از بسيارى از كشورهاى جهان پس افتاده است. البته ايرانيان هنوز هم در دانش و فرهنگ پيشتاد و نگاهى به دانشمندان ايرانى كه در سراسر جهان به فعاليت مشغول هستند، گوياى اين سخن است. بنابراين جوانان ايران ضمن آگاهى از گذشته پرافتخار خود بايد براى نوزايى فرهنگ و تمدن ايرانى تلاش كنند.
• براى مطالعه بيشتر
۱- صفا، ذبيح الله. علم در ايران، از مجموعه مقاله هاى كتاب ايرانشهر، جلد اول، صفحه ،۶۹۵ چاپخانه دانشگاه (كميسيون ملى يونسكو در ايران) ۱۳۴۲
۲- صفا، ذبيح الله. مدرسه، از مجموعه مقاله هاى كتاب ايرانشهر، جلد اول، صفحه ،۷۱۴ چاپخانه دانشگاه (كميسيون ملى يونسكو در ايران) ۱۳۴۲
۳- هونكه، زيگريد. فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضى رهبانى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ چهارم ۱۳۷۳
۴- نصر، سيدحسن. علم و تمدن در اسلام، انتشارات خوارزمى، چاپ دوم ترجمه فارسى ۱۳۵۹
۵- عبد الله دفاع، على. مشاهير فيزيك در تمدن اسلامى، ترجمه دكتر رضا محمدزاده، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چاپ اول ۱۳۸۲
۶- نيرنورى، حميد. سهم ايرانيان در تمدن جهانى، انتشارات فردوس، چاپ اول ۱۳۷۲
۷- زرين كوب، عبدالحسين. كارنامه اسلام، انتشارات اميركبير، چاپ دوم ۲۵۳۵ شاهنشاهى
۸-The Cambridge Illustrated History of the Islamic World by Ira M. Lapidus, Francis Robinson (Editor)

منبع: شرق