يادمان‌ احمد محمود

روايتگر سمج‌ تلخكامان‌ جامعه‌ جنوب‌


نیلوفر دهنی

سه شنبه 12 مهر 1384

«خالد، فردا ساعت‌ ده‌ صبح‌ بيا ميدون‌ مجسمه‌
تك‌ سرما شكسته‌ است‌. گاهي‌ آسمان‌ پوشيده‌ از ابر مي‌شود اما نمي‌بارد آفتاب‌ اسفندماه‌ داغ‌ است‌، باد سوز ندارد كارون‌ سيلابي‌ شده‌ است‌ بوي‌ بهار مي‌آيد، ميدان‌ مجسمه‌ دارد شلوغ‌ مي‌شود، دسته‌دسته‌، آدم‌ها از دهانه‌ خيابان‌ها سرازير مي‌شوند و تو ميدان‌ مجسمه‌ هوا آفتابي‌ است‌، همچنين‌ كه‌ آدم‌ها تو ميدان‌ مجسمه‌ زياد مي‌شوند، مغازه‌داران‌ بنا مي‌كنند به‌ پايين‌ كشيدن‌ كركره‌ها، حالا ديگر حساب‌ دستشان‌ است‌ اگر شلوغ‌ شود و اگر در گوشه‌يي‌ از ميدان‌ حادؤه‌يي‌ رخ‌ بدهد، احتمال‌ شكستن‌ شيشه‌ها زياد است‌.
تو ميدان‌، همه‌ جور آدم‌ هست‌، كارگران‌ آبي‌پوش‌ نفت‌ و كارگران‌ راه‌آهن‌ با اندام‌هاي‌ ورزيده‌ و چهره‌هاي‌ تيره‌، كارگران‌ ريسندگي‌ با رنگ‌هاي‌ پريده‌ شاگردان‌ مدرسه‌، كارمند، كاسب‌، ‌ پير، جوان‌ و همه‌ قاطي‌ هم‌، مرد ميانه‌ سال‌ حرف‌ مي‌د، قضيه‌ نفت‌ است‌ و قضيه‌ استعمارگران‌...»
سه‌ سال‌ از درگذشت‌ احمد محمود نويسنده‌ برجسته‌ ايراني‌ گذشت‌. زبان‌ رمان‌نويسي‌ احمدمحمود زبان‌ ويژه‌ خودش‌ است‌. جملات‌ كوتاه‌ و واژه‌هاي‌ ساده‌ و عامه‌ فهم‌ و به‌ كارگيري‌ مناسب‌ اصطلاحات‌ محلي‌.
احمد محمود داستان‌نويسي‌ را با مجموعه‌ داستان‌هاي‌ كوتاه‌ شروع‌ كرد كه‌ مجموعه‌ پسرك‌ بومي‌ و غريبه‌ها يكي‌ از آنهاست‌. اوج‌ كار داستان‌نويسي‌ احمد محمود با رمان‌ معروف‌ همسايه‌ها شروع‌ شد و موضوع‌ رمان‌ به‌ سال‌هاي‌ پيش‌ از ملي‌شدن‌ صنعت‌ نفت‌ و جنبش‌ ملي‌ شدن‌ نفت‌ در محيط‌ خوزستان‌ برمي‌گردد.
خالد قهرمان‌ داستان‌ جواني‌ است‌ كه‌ به‌ مبارزه‌ سياسي‌ كشيده‌ مي‌شود و پس‌ از تحمل‌ دان‌ به‌ سربازي‌ كه‌ در واقع‌ تبعيد است‌ فرستاده‌ مي‌شود. احمد محمود در سال‌ 1360 رمان‌ داستان‌ يك‌ شهر را منتشر كرد كه‌ در واقع‌ دگي‌ خالد را در تبعيدگاه‌ بندر لنگه‌ پي‌ مي‌گيرد. فضاي‌ داستان‌ به‌ نوعي‌ بيان‌ روح‌ سال‌هاي‌ پس‌ از كودتاي‌ 28 ا#مرداد است‌، سكون‌ و رخوت‌ پس‌ از شكست‌ يك‌ جنبش‌ پرهياهو، .... و يك‌ سال‌ بعد احمد محمود دگي‌ خالد را در خوزستان‌ جنگزده‌ دنبال‌ كرد كه‌ حاصل‌ آن‌ رمان‌ كوتاهتر زمين‌ سوخته‌ بود. آخرين‌ رمانش‌ هم‌ درخت‌ انجير معابد بود. اين‌ بار نويسنده‌ يك‌ تفكر عميق‌ فلسفي‌ هستي‌ شناسانه‌ را در بطن‌ داستان‌ نشانده‌ است‌. در اين‌ رمان‌ نويسنده‌ از سياست‌ به‌ درون‌ انسان‌ها نقب‌ مي‌د. آنچه‌ كتابهاي‌ احمد محمود را خواندني‌ مي‌كند اين‌ است‌ كه‌ با اينكه‌ او درباره‌ مردم‌ و سياست‌ مي‌نويسد، به‌ دنبال‌ شعارهاي‌ كليشه‌يي‌ نيست‌، مردم‌ براي‌ او يك‌ بهانه‌ نيستند. براي‌ سياسي‌ نوشتن‌ خواندن‌ داستان‌هاي‌ محمود تجربه‌ شيرين‌ و گاه‌ درآمدي‌ است‌ از شناخت‌ انسان‌هاي‌ متفاوت‌ جامعه‌. قهرمانان‌ رمان‌هاي‌ او مردان‌ سياست‌ نيستند، قهرمان‌هاي‌ رمان‌هاي‌ او در بطن‌ جامعه‌ ريشه‌ دارند، انسان‌هايي‌ هستند با همه‌ قوت‌ها و ضعف‌هايي‌ كه‌ همه‌ ما به‌ نوعي‌ با خود داريم‌...»
روز دوازدهم‌ مهرماه‌ سال‌ 81، حوالي‌ ساعت‌ ده‌ و پانزده‌ دقيقه‌ صبح‌، خالق‌ رمان‌هاي‌ درخت‌ انجير معابد، همسايه‌ها، زمين‌ سوخته‌، داستان‌ يك‌ شهر و مدار صفردرجه‌، پس‌ از مدت‌ها بيماري‌ در بيمارستان‌ مهراد تهران‌ درگذشت‌. بيماري‌ تنگي‌ نفس‌ اين‌ سالهاي‌ واپسين‌ بشدت‌ او را مي‌آزرد و از دو سال‌ قبل‌ از چشم‌ بر هم‌ گذاشتنش‌ آنچنان‌ شدت‌ گرفت‌ كه‌ او را به‌ بيمارستان‌ كشاند.
جوايز ادبي‌ كه‌ اين‌ سال‌هاي‌ آخر و بويژه‌ در سال‌ 80 به‌ او تعلق‌ گرفت‌ از نگراني‌ جامعه‌ ادبي‌ نسبت‌ به‌ وضعيت‌ جسمي‌ او حكايت‌ مي‌كرد، چه‌ اگر اين‌ نگراني‌ نبود شايد جامعه‌ ادبيات‌ كشورمان‌ در اهداي‌ اين‌ جوايز كه‌ حق‌ مسلم‌ نويسنده‌يي‌ اينچنين‌ بود آنقدر تعلل‌ مي‌كرد تا او از دنياي‌ ما مي‌رفت‌ و پس‌ از مرگش‌ جوايزش‌ را اهدا مي‌كردند، آنچنان‌ كه‌ با بسياري‌ از اهالي‌ ادب‌ و هنر اين‌ مرز وبوم‌ تاكنون‌ چنين‌ معامله‌يي‌ شده‌ است‌.
احمد محمود كه‌ نام‌ خانوادگي‌اش‌ در شناسنامه‌ اعطا بود، چهارم‌ دي‌ماه‌ 1310 در اهواز به‌ دنيا آمد، محل‌ تولدش‌ اهواز بود ولي‌ او خود را بيشتر اهل‌ دزفول‌، يعني‌ شهر پدر و مادرش‌ مي‌دانست‌. آنچنان‌ كه‌ در آخرين‌ سفرش‌ به‌ اهواز نيز دزفولي‌ها تا او را به‌ شهر خودشان‌ نبردند و از او در مراسم‌ ويژه‌يي‌ تجليل‌ نكردند، آرام‌ ننشستند. اما محمود بيش‌ از آنكه‌ اهوازي‌ يا دزفولي‌ باشد متعلق‌ به‌ تمام‌ جنوب‌ بود. او روايتگر خطه‌ جنوب‌ و بويژه‌ خوزستان‌ بود و ماجراي‌ همه‌ داستان‌هايش‌ نيز در اين‌ منطقه‌ روي‌ مي‌دهند.
در جواني‌ سياست‌ آنچنان‌ جذبش‌ كرد كه‌ به‌ تاوانش‌، دان‌ و بعد تبعيد به‌ بندر لنگه‌ را تجربه‌ كرد. درخت‌ انجير معابد، حاصل‌ سال‌هاي‌ تبعيدش‌ بود. «درخت‌ تناور سايه‌ افكني‌ بود كه‌ زير آن‌ بساط‌ خود را پهن‌ مي‌كرديم‌ و غذا مي‌خورديم‌.»
از نتايج‌ دان‌ و تبعيد همين‌ بس‌ كه‌ ديگر هيچ‌گاه‌ نتوانست‌ درس‌ بخواند.
«... سال‌ 1336 كه‌ رها شدم‌، شرايط‌ دگرگون‌ شده‌ بود. با همه‌ اشتياقي‌ كه‌ داشتم‌ نشد و نتوانستم‌ به‌ تحصيل‌ ادامه‌ دهم‌. پس‌ نيمه‌ درس‌خوانده‌ باقي‌ ماندم‌. بي‌قراري‌ و ناسازگاري‌ وجوه‌ مشخا روزگار جواني‌ من‌ بود، همين‌ بود كه‌ در هيچ‌ كاري‌ نتوانستم‌ پايدار باشم‌. اگر بنا باشد مشاغلي‌ را كه‌ داشته‌ام‌ تعداد كنم‌، از بيست‌ مي‌گذرد.
بعد از انقلاب‌ به‌ اصرار خودم‌، بازخريد شدم‌ و خانه‌نشين‌ تا شايد به‌ درد درمان‌ناپذيري‌ كه‌ همه‌ عمر با من‌ بود و هست‌ سامان‌ بدهم‌. دير بود اما چاره‌ نبود. نمي‌دانم‌ اين‌ درد چه‌ وقت‌ و چگونه‌ به‌ جانم‌ افتاد، اما مي‌دانم‌ كه‌ اولين‌ نشانه‌ باليني‌ آن‌ در سال‌ 1333 بروز كرد وقتي‌ كه‌ داستانكي‌ نوشتم‌ با نام‌ «صس‌ب‌ مي‌شه‌» و در يكي‌ از مجلات‌ پرتيراژ آن‌ روزگار چاپ‌ شد و بعد اگرچه‌ در مشاغلي‌ كه‌ لازمه‌ تامين‌ هزينه‌ دگي‌ بود ناپايدار بودم‌، ولي‌ در انديشيدن‌ به‌ نوشتن‌، پايدار و حتي‌ سمج‌! با اين‌ وصف‌ شرمنده‌ از شصت‌ و سه‌ سال‌ عمر و اين‌ حجم‌ كم‌ كار ... حاصل‌ عمرم‌ چيزي‌ در حدود پنجاه‌ شصت‌ داستان‌ كوتاه‌، يك‌ داستان‌ بلند )بازگشت‌( و چهار رمان‌ منتشر شده‌ و نيز چند رمان‌ تمام‌ و نيمه‌ تمام‌ ديگر است‌.
چندتايي‌ فيلمنامه‌ هم‌ نوشته‌ام‌، ديگر چه‌ بگويم‌? از انبوه‌ يادداشت‌هاي‌ بايگاني‌ شده‌? نه‌!
... از جمله‌ مشكلاتي‌ كه‌ هميشه‌ داشته‌ام‌ نوشتن‌ دگينامه‌ خودم‌ بوده‌ است‌. شايد علتش‌ اين‌ باشد كه‌ وقتي‌ به‌ سالهاي‌ پشت‌ سرم‌ نگاه‌ مي‌كنم‌ مي‌بينم‌ چيزي‌ براي‌ گفتن‌ ندارم‌. اين‌ است‌ كه‌ در مي‌مانم‌. همچنان‌ كه‌ حالا درمانده‌ام‌.»
شهرت‌ محمود وقتي‌ ماندگار شد كه‌ براي‌ چاپ‌ نخستين‌ داستانش‌ «صس‌ب‌ مي‌شه‌» در سال‌ 1333 به‌ دفتر مجله‌ اميد ايران‌ رفت‌. داستانش‌ كه‌ چاپ‌ شد، داستان‌ ديگري‌ برد، قبلي‌ را با نام‌ «احمد احمد» چاپ‌ كرده‌ بود و حالا اعضاي‌ تحريريه‌ از او مي‌خواستند نام‌ احمد احمد را تغيير دهد، چرا كه‌ اين‌ نام‌ آنها را به‌ ياد دوست‌ عزيز از دست‌ رفته‌يي‌ مي‌انداخت‌، همانجا بود كه‌ گفت‌: «خب‌ بگذاريد احمد محمود» و احمد محمود بر تمام‌ داستان‌هايي‌ كه‌ پس‌ از آن‌ نوشت‌ حك‌ شد.
اولين‌ مجموعه‌ داستانش‌ «مول‌» را سال‌ 1336 چاپ‌ كرد و از آن‌ موقع‌ به‌ نويسنده‌ داستان‌هاي‌ كوتاه‌ شهرت‌ يافت‌.
پس‌ از آن‌ در فاصله‌ سالهاي‌ 1336 تا 1353 كه‌ اولين‌ رمانش‌ با نام‌ همسايه‌ها را چاپ‌ كرد تنها داستان‌ كوتاه‌ نوشت‌.
خودش‌ مي‌نويسد: «مجموعه‌ داستان‌هاي‌ مول‌ و بيهودگي‌ را خودم‌ چاپ‌ كردم‌ هركدام‌ پانصد نسخه‌. دريا هنوز آرام‌ است‌ را گوتنبرگ‌ چاپ‌ كرد سه‌ هزار نسخه‌ اين‌ همه‌ قبل‌ از سال‌ 1340 بود. رمان‌ همسايه‌ها را بهار سال‌ 1345 در اهواز به‌ پايان‌ رساندم‌. بخش‌هايي‌ از آن‌ با عنوان‌ «بخشي‌ از رمان‌ منتشر نشده‌ همسايه‌ها» در سال‌هاي‌ 46 به‌ بعد در مجلات‌ تهران‌ چاپ‌ شد تا سال‌ 1353 كه‌ اميركبير چاپ‌ و منتشرش‌ كرد.»
با چاپ‌ همسايه‌ها، احمد محمود به‌ عنوان‌ رمان‌نويس‌ در جامعه‌ ادبي‌ شناخته‌ شد هرچند در همان‌ زمان‌ داستان‌ كوتاه‌ هم‌ مي‌نوشت‌. سال‌ 1358 «داستان‌ يك‌ شهر» و پس‌ از آن‌ در سال‌ 1361 «زمين‌ سوخته‌» را به‌ چاپ‌ رساند و در دهه‌ بعد مجموعه‌ داستان‌هاي‌ «ديدار»، «قصه‌ آشنا» و «از مسافرت‌ تا تب‌خال‌» را به‌ دوستدارانش‌ تقديم‌ كرد. سال‌ 1372 مدار صفردرجه‌ را به‌ چاپ‌ رساند. آخرين‌ رماني‌ كه‌ در زمان‌ حيات‌ شاهد انتشارش‌ بود همان‌ «درخت‌ انجير معابد» بود.
در سال‌ 1376 ترجمه‌ رماني‌ با عنوان‌ «آدم‌ ده‌» از يك‌ نويسنده‌ عراقي‌ را به‌ چاپ‌ رساند و همان‌ زمان‌ انتشار، عده‌يي‌ از منتقدان‌ متوجه‌ شدند كه‌ اين‌ رمان‌ نوشته‌ خود اوست‌ و نويسنده‌ عراقي‌ وجود ندارد و او اين‌كار را بخاطر حساسيت‌هاي‌ موجود بر روي‌ نامش‌ و ترديد در گرفتن‌ مجوز براي‌ اين‌ كتاب‌ كرده‌ است‌. احمد محمود در 12 مهر سال‌ 81 پس‌ از 12 روز اغما و پيش‌ از تمام‌ كردن‌ اؤر خود با نام‌ «مرد خاكستري‌» در تهران‌ درگذشت‌.
منبع: روزنامه اعتماد