اردوگاه چيست؟
مقاله اى از جورجو آگامبن
ترجمه:جواد گنجى
چهارشنبه 13 مهر 1384
آنچه در اردوگاه ها رخ داد از مفهوم حقوق و قضايى جرم يا جنايت فراتر مى رود، آن هم تا حدى كه ساختار سياسى _ قضايى خاصى كه آن رخدادها در متن آن به وقوع پيوست غالباً به طور كامل بررسى نشده بر جاى ماند. اردوگاه مكانى است كه در آن مطلق ترين وضعيت غيرانسانى اى (conditio inhumana) كه تا به حال بر روى كره خاكى به چشم خورده است، تحقق يافت: اين در نهايت همه آن چيزى است كه براى قربانيان و نيز براى نسل هاى آينده واجد اهميت است. من در اينجا تعمداً در جهت مخالف حركت مى كنم. بيش از آنكه تعريف اردوگاه را از وقايعى كه در آنجا رخ داده است استنباط كنم، در عوض خواهم پرسيد: يك اردوگاه چيست؟ ساختار سياسى _ قضايى اردوگاه چيست؟ چنين وقايعى چگونه توانست در آنجا رخ دهد؟ اين امر سبب مى شود تا ما به اردوگاه نه به منزله يك واقعيت تاريخى و يك نابهنجارى (anomaly) كه _ اگرچه قدر مسلم هنوز با ماست _ به هر حال متعلق به گذشته است، بلكه بيشتر، به تعبيرى به آن به مثابه چارچوب و قانون (nomos) پنهان فضاى سياسى اى بنگريم كه هنوز در آن به سر مى بريم. بحث مورخين بر سر اين است كه آيا نخستين تجلى اردوگاه ها را بايد با اردوگاه هاى كار اجبارى (campos de concentraciones) كه در ۱۸۹۶ توسط پليس اسپانيايى در كوبا ايجاد شد (به منظور سركوب قيام جمعيت آن مستعمره) يكى دانست، يا از آن بيش، با اردوگاه هاى كار اجبارى كه انگليس در آغاز قرن بيستم جماعت بوئرها را در آنجا گرد آورد. در اينجا، در هر دو مورد، مسئله آن است كه ما با نوعى گسترش و امتداد به عرصه كل جمعيت مدنى و غيرنظامى مواجهيم، جمعيتى متعلق به يك وضعيت استثنايى كه با يك جنگ استعمارى پيوند خورده است. به بيان ديگر، اين اردوگاه ها از دل قانون عادى زاده نشدند و حتى آنها محصول _ چنانكه احتمالاً برخى بر اين باور بوده اند _ نوعى تغيير و بسط قانون دان نيز نبوده اند؛ بلكه بالعكس، آنها از وضعيت استثنايى و حكومت نظامى سر برآوردند. اين مسئله در مورد اردوگاه (Lager) نازى ها حتى آشكارتر است، كه اسناد و مدارك مربوط به رژيم حقوقى و منشاء آن به خوبى ثبت و ضبط شده است. اين نكته اى شناخته شده است كه مبناى حقوقى و قضايى بازداشت تحت نظر (internment) نه قانون عادى بلكه بيشتر Schutzhaft (به طور تحت اللفظى به معناى حبس حفاظتى) بوده است، نهادى قضايى كه تبار آن به دوره سلطنت پروس برمى گشت و گهگاه حقوقدانان نازى آن را به عنوان اقدامى براى عمليات پليسى پيشگيرانه در نظر مى گرفتند، آن هم تا بدانجايى كه اين اقدام امكان و بازداشت موقت افراد را فراهم مى كرد بى آنكه هيچ گونه جرم يا رفتار مجرمانه ذيربطى در كار باشد و هدف از اين اقدام منحصراً جلوگيرى از به خطر افتادن امنيت دولت بود. با اين حال Schutzhaft، ريشه در قانونى پروسى درباره حكومت نظامى دارد كه در ۴ ژوئن ۱۸۵۱ تصويب شد و در ۱۸۷۱ به كل آلمان تسرى يافت (به استثناى باواريا) و نيز در قانون اوليه پروسى درباره «حفاظت از آزادى فردى» (Schutz der persnlichen Freiheit) كه در ۱۲ فوريه ۱۸۵۰ تصويب شد. اين قوانين هر دو، در طول جنگ جهانى اول وسيعاً به اجرا درآمد.
براى درك و فهمى صحيح از سرشت اردوگاه، درباره اهميت اين شبكه يا پيوند بر ساده ميان وضعيت استثنايى و اردوگاه كار اجبارى هر چه بگوييم كم است. از قضا «حفاظت» از آزادى كه در Schutzhaft مطرح است، نوعى حفاظت در برابر تعليق قانون است كه شاخصه وضعيت اضطرارى به شمار مى آيد. نكته جديد در اينجا آن است كه اين نهاد به لطف وضعيت استثنايى كه خود بر مبناى آن تاسيس شده بود انحلال يافته، رخصت مى يابد تا تحت شرايط عادى نيز همچنان جارى و سارى باشد. اردوگاه فضايى است كه آن زمانى گشوده مى شود كه وضعيت استثنايى رفته رفته به قاعده بدل مى گردد. در اردوگاه، وضعيت استثنايى كه اساساً در حكم تعليق موقتى وضعيت قانونى بود، نوعى تركيب يا آرايش مكانى دائم مى يابد كه در اين مقام، پيوسته خارج از وضعيت عادى قانون باقى مى ماند. وقتى هيلمر در مارس ،۱۹۳۳ به مناسبت جشن ها و مراسم انتخاب هيتلر به سمت صدراعظمى رايش، تصميم گرفت تا يك «اردوگاه كار اجبارى براى زندانيان سياسى» در داخائو ايجاد كند، اين اردوگاه بلافاصله به دست اس اس سپرده شد و به لطف Schutzhaft، بيرون از دايره شمول قانون جزا و نيز قانون دان قرار گرفت و اين اردوگاه نه در آن زمان و نه بعدها هيچ گاه هيچ ارتباطى با اين قوانين نيافت. داخائو همچنين اردوگاه هايى كه خيلى زود به آن افزوده شدند (زاكسن هاو، بوخنوالد، ليشتنبرگ)، عملاً همواره فعال ماندند: شمار زندانيان اين اردوگاه ها متغير بود و طى دوره هايى خاص (به ويژه بين سال هاى ۱۹۳۵ و ،۱۹۳۷ پيش از آنكه طرد و تبعيد يهوديان آغاز شود) تعداد آنها به ۷۵۰۰ نفر كاهش يافت؛ اما اردوگاه به طور كلى، در آلمان به واقعيتى دائمى و پابرجا بدل شده بود.
بايد در باب جايگاه پارادوكسيكال اردوگاه به منزله فضاى استثنا تامل كرد: اردوگاه قطعه اى از قلمروى است كه بيرون از نظم حقوقى عادى جاى داده مى شود. اما با اين همه، اردوگاه صرفاً يك فضاى بيرونى نيست. بنابر معناى ريشه شناسانه اصطلاح استثنا (ex-capere)، آنچه در اردوگاه حذف و بيرون گذاشته مى شود، در بيرون به اسارت گرفته مى شود، يعنى دقيقاً از طريق حذف يا بيرون گذاشته شدن اش است كه ادغام مى شود. بدين سان، آنچه تحت حاكميت قانون مصادره يا تصرف مى شود، پيش از هر چيز، دقيقاً همان وضعيت استثنايى است. به بيان ديگر، همان طور كه قدرت حاكم بر پايه توانايى در تصميم گرفتن درباره وضعيت استثنايى استوار است، اردوگاه نيز ساختارى است كه در آن وضعيت استثنايى تحققى دائمى يافته است. هانا آرنت زمانى اظهار داشت كه آنچه در اردوگاه ها عيان مى شود همان اصلى است كه حافظ و ضامن سلطه توتاليتر است و عقل سليم نيز خيره سرانه از تصديق آن سر باز مى د، يعنى اصلى كه بر طبق آن هر چيزى ممكن است. اين امر فقط بدين خاطر است كه اردوگاه ها نوعى فضاى استثنا را برمى ساد _ فضايى كه در آن قانون كاملاً به حال تعليق درمى آيد _ كه در آنها به راستى هر چيزى ممكن است. اگر آدمى اين ساختار خاص سياسى _ حقوقى اردوگاه ها را در نيابد، ساختارى كه رسالت اش عبارت است از تحقق يك استثناى دائمى، آنگاه رخدادهاى باور نكردنى و غريبى كه در اردوگاه ها به وقوع پيوسته است يكسره غيرقابل فهم باقى مى مانند. مردمانى كه به اردوگاه وارد شدند، در نوعى منطقه عدم تمايزپذيرى ميان بيرون و درون، استثنا و قاعده، مجاز و غيرمجاز سرگردان بودند؛ منطقه اى كه در آن هرگونه حمايت و حفاظت حقوقى محو و ناپديد شده بود. به علاوه اگر آنها يهودى بودند از پيش به لطف قوانين نورنبرگ از حقوق شهروندى محروم شده بودند و بعدها در لحظه «راه حل نهايى» به تمامى مليت زدايى شدند. تا جايى كه ساكنان اردوگاه از هرگونه منزلت سياسى برى شدند و به طور كامل به حيات برهنه تقليل يافتند. اردوگاه نيز مطلق ترين فضاى سياسى زيستى اى است كه تا به حال محقق شده است _فضايى كه در آن، قدرت با چيزى مواجه نمى شود مگر حيات بيولوژيك صرف بدون هيچ گونه ميانجى. اردوگاه همان پارادايم حاكم بر فضاى سياسى است، آن هم در نقطه اى كه در آن سياست بدل به سياست زيستى شده و هوموساكر از شهروند غيرقابل تشخيص مى شود. بنابراين پرسش صحيح در خصوص دهشت هاى اعمال شده در اردوگاه ها، اين پرسش مزورانه نيست كه ارتكاب چنين فجايعى در قبال ديگر انسان ها چگونه ممكن بوده است. صادقانه تر و فراتر از همه مفيدتر خواهد بود اگر به دقت پژوهش شود كه چگونه _ يعنى، به لطف كدام رويه هاى حقوقى و تدابير سياسى _ امكان داشت كه انسان ها چنين تام و تمام از حقوق و امتيازات خويش محروم شوند، آن هم تا بدان حد كه ارتكاب هر نوع عملى در قبال آنها ديگر به مثابه يك جرم و جنايت هم به حساب نيايد (در واقع، در اين نقطه، به راستى هر چيزى ممكن شده بود).
اگر مسئله از اين قرار است، اگر ذات اردوگاه متشكل است از جسمانيت يا عينيت يافتن وضعيت استثنايى و در نتيجه ايجاد فضايى براى حيات برهنه به مفهوم دقيق كلمه، در اين صورت هر زمانى كه چنين ساختارى ايجاد مى شود، عملاً بايد تصديق كنيم كه با يك اردوگاه روبه روييم، آن هم صرف نظر از سرشت جرم و جناياتى كه در متن آن صورت گرفته است و نيز صرف نظر از هر نام و عنوان و مكان نگارى (topography) ويژه اى هم كه داشته باشد. استاديوم فوتبال در شهر بارى كه پليس ايتاليا، مهاجرين غيرقانونى آلبانيايى را در سال ،۱۹۹۱ پيش از بازگرداندن آنها به كشورشان، به طور موقت در آنجا جمع كرد، پيست دوچرخه سوارى كه در آن مقامات حكومت ويشى در فرانسه يهوديان را پيش از تحويل دادنشان به آلمان ها گردهم آوردند، اردوگاه پناهندگان نزديك مرز اسپانيا جايى كه آنتونيو ماكادو در سال ۱۹۳۹ جان باخت، همچنين (zones d,attente) در فرودگاه هاى بين المللى فرانسه كه در آن خارجيان خواستار پناهندگى را حبس مى كنند جملگى را بايد در زمره اردوگاه ها جاى داد. در تمامى اين موارد، مكانى ظاهراً ساكن و آرام (anodyne) (نظير هتل آركاد در نزديكى فرودگاه پاريس) به واقع، مرزهاى يك مكان يا فضا را تعيين مى كند كه در آن، بنا به هر نيت و قصدى، حاكميت عادى قانون به حال تعليق در مى آيد؛ مكانى كه در آن ديگر ارتكاب يا عدم ارتكاب فجايع متكى به قانون نيست، بلكه از آن بيش به فرهنگ و درك اخلاقى خود پليس بستگى دارد؛ پليسى كه موقتاً در مقام حاكم عمل مى كند. به طور مثال در آن چهار روزى كه خارجيان پيش از دخالت مراجع قضايى فرانسه ممكن است در zone d,attente نگه داشته شوند نيز وضع از همين قرار است. به اين معنا، حتى برخى مناطق حومه شهرهاى بزرگ ما بعد صنعتى و به همان اندازه اجتماعات مرزبندى شده (gated) ايالات متحده آمريكا امروزه رفته رفته به اردوگاه ها شباهت مى يابند، همان جايى كه در آن حيات برهنه و حيات سياسى، دست كم در لحظاتى معين، به يك منطقه تعين ناپذيرى (indeterminacy) مطلق وارد مى شوند.
از اين منظر به نظر مى رسد زايش اردوگاه در دوران ما، همان رخدادى است كه به شيوه اى تعيين كننده نشانگر نفس فضاى مدرنيته است. اين زايش زمانى رخ مى دهد كه نظام سياسى دولت _ ملت مدرن _ نظامى كه بر پايه پيوند كاركردى ميان نوعى تصرف ارضى يا مكان يابى متعين (قلمرو يا خاك) و يك نظم متعين (دولت) تاسيس شده بود و شكل گيرى آن به ميانجى مقررات و تنظيمات خودكار براى حك و ثبت حيات (تولد يا مليت) تحقق مى يافت _ قدم به دورانى از بحران دائمى مى گذارد و دولت بر آن مى شود تا مديريت حيات بيولوژيك ملت را مستقيماً به منزله وظيفه خويش بر عهده گيرد. به بيان ديگر، اگر ساختار دولت _ ملت به واسطه سه عنصر _ قلمرو يا خاك، نظم و تولد _ تعريف مى شود، آنگاه از هم گسيختن قانون (nomos) قديمى ديگر در آن دو بعدى كه به زعم كارل اشميت اين قانون را برمى ساختند (يعنى تصرف ارضى Ortung و تعيين نظم يا قانون Ordnung) رخ نمى دهد، بلكه در محلى صورت مى گيرد كه در آن حيات برهنه در متن اين دو بعد ثبت و ادغام مى شود (يعنى جايى كه حك و ثبت، تولد را به ملت بدل مى كند). سروكار ما با چيزى است كه ديگر به مدد سازوكارهاى سنتى اى عمل نمى كند كه پيشتر اين حك و ثبت را تنظيم مى كردند و اردوگاه نيز تنظيم كننده پنهان و جديد حك و ثبت حيات در متن اين نظم است _ يا، به بيان بهتر، اين امر نشانى است از ناتوانى سيستم در عمل كردن بدون تبديل خود به ماشينى مرگبار. اشاره به اين نكته، مهم است كه اردوگاه ها درست در همان زمانى پديد آمدند كه قوانين جديد درباره شهروندى و مليت زدايى از شهروندان صادر شد (نه تنها قوانين نورنبرگ درباره شهروندى در دوره رايش، بلكه همچنين قوانينى درباره مليت زدايى از شهروندان كه توسط تقريباً تمام دولت هاى اروپايى صادر شد، از جمله فرانسه، بين سال هاى ۱۹۱۵ و ۱۹۳۳). وضعيت استثنايى، كه پيشتر اساساً نوعى تعليق موقتى نظم بود، حال به يك آرايش و تركيب مكانى جديد و پايدار بدل مى شود كه همان حيات برهنه اى در آن ساكن است كه بيش از پيش ثبت آن در متن نظم [قانون] ناممكن مى شود. شكاف بيش از پيش عميق ميان تولد (حيات برهنه) و دولت _ ملت، واقعيت جديد سياست دوران ما است و آنچه ما اردوگاه مى ناميم همين انشقاق است. در تناظر با يك نظم بدون مكان يابى (يعنى وضعيت استثنايى كه طى آن قانون به حال تعليق درمى آيد) اكنون شاهد يك مكان يابى بدون نظم هستيم (يعنى اردوگاه به مثابه فضاى دائمى استثنا). نظام سياسى ديگر اشكال حيات و هنجارهاى حقوقى را در يك مكان معين سامان نمى دهد، بلكه نظام سياسى در بطن خود حاوى نوعى مكان يابى برهم نده مكان (dislocating localization) است كه از مرز اين نظام فراتر مى رود و در آن عملاً هر نوع شكل دگى و هر هنجارى را مى توان به اسارت گرفت. اردوگاه كه مقصود از آن تحقق نوعى مكان يابى برهم نده مكان است، همان چارچوب پنهان سياست است كه ما هنوز در آن به سر مى بريم و بايد بياموزيم تا آن را در تمامى تغيير شكل هايش بازشناسيم. اردوگاه عنصر چهارم و جدايى ناپذيرى است كه به مثلث قديمى ملت (تولد)، دولت و قلمرو يا خاك اضافه شده، آن را متلاشى كرده است.
از اين منظر است كه ما نيازمند آنيم تا ظهور مجدد اردوگاه ها را در شكلى ببينيم كه، به معنايى خاص، در سرزمين هاى يوگسلاوى سابق حتى حالتى افراطى تر به خود مى گيرد. آنچه در آنجا رخ مى دهد ابداً، چنانكه برخى شاهدان ذينفع در اين ماجرا شتابزده و دستپاچه قصد بيان آن را داشتند، نوعى تعريف دوباره نظام سياسى قديمى بر طبق آرايشات و تركيب هاى قومى و قلمروى جديد نيست، يعنى نوعى تكرار صاف و ساده فرايندهايى كه در قانون اساسى دولت- ملت هاى اروپايى به اوج خود رسيد بلكه از آن بيش، ما در آنجا هم شاهد نوعى از هم گسيختگى جبران ناپذير قانون قديمى هستيم، و هم نوعى از جا به در كردن و بى خانمان كردن (dislocating) جمعيت ها و دگى هاى بشرى در جهاتى سراسر جديد و ناشناخته. به همين دليل است كه اردوگاه هاى مبتنى بر تجاوز و نابودى قومى به طرزى چنين حياتى و سرنوشت ساز حائز اهميت اند. اگر نازى ها هيچ گاه به اين فكر نيفتادند تا «راه حل نهايى» را از طريق باردار كردن زنان يهودى به اجرا درآورند، بدين خاطر است كه اصل تولد، يعنى اصلى كه ضامن حك و ثبت حيات در متن نظام دولت- ملت بود، هنوز از برخى جهات كاركرد داشت، هرچند عميقاً دگرگون شده بود. اين اصل اينك دستخوش حوادث است: اين اصل وارد نوعى فرايند ريشه كن شدن يا از جا به در شدن شده است كه در آن به وضوح عملكردش رفته رفته ناممكن مى شود؛ فرايندى كه در آن مى توانيم نه تنها در انتظار اردوگاه هاى جديد بلكه در انتظار تعاريف هنجارى همواره جديد و هذيانى تر از حك و ثبت حيات در متن دولتشهر باشيم. اردوگاه كه اينك در درون دولتشهر به شكلى سفت و سخت مستقر گشته است در حكم قانون زيستى سياسى جديد كره خاك است.
منبع: Giorgio Agamben, Means Withoue Ends, Noteson Politics, university of Minnesota Press, ۲۰۰۰.
منبع: شرق