روز جهاني‌ كودك‌

"نهضت‌ تلفيق‌ «بازي‌، كار و مدرسه‌»


افشين‌ ارجمند

شنبه 16 مهر 1384




بازي‌ و كار هميشه‌ به‌ عنوان‌ دو مقوله‌ متضاد عرضه‌ شده‌اند: بازي‌ نشان‌دهنده‌ تمام‌ اعمال‌ خودجوش‌ و لذت‌بخش‌ و كار بامود تمام‌ اعمال‌ اجباري‌ و كسل‌كننده‌ است‌. كودكان‌ بايد بازي‌ كنند و بزرگسالان‌ بايد كار كنند. اندكي‌ تامل‌ صادقانه‌، بسياري‌ از افراد را وادار مي‌كند كه‌ به‌ اين‌ مقولات‌ ساده‌ شك‌ كنند. برخي‌ مباحث‌ عقلاني‌ به‌ عنوان‌ مقدمه‌ و مدخلي‌ براي‌ هر نوع‌ بحثي‌ در مورد مشاركت‌ كودكان‌ در تصميم‌گيري‌ ضروري‌ است‌. در بسياري‌ از كشورها، نوجوانان‌ تا سن‌ معين‌ در دوران‌ كودكي‌ قرار داده‌ مي‌شوند و مجاز نيستند كه‌ حداقل‌ قبل‌ از رسيدن‌ به‌ 15 يا 16 سالگي‌ يعني‌ بسيار بالاتر از سني‌ كه‌ تنها بازي‌ كردن‌ رضايت‌بخش‌ است‌ كار كنند. در عين‌ حال‌ در بسياري‌ ازكشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌، كودكان‌ پنجساله‌ كارهاي‌ فراواني‌ در خانواده‌ها انجام‌ مي‌دهند و از كودكان‌ بالغ‌تر در كار طاقت‌فرساي‌ صنعتي‌ يا كشاورزي‌ بهره‌كشي‌ مي‌شود و در نتيجه‌، اين‌ كودكان‌ براي‌ بازي‌ كردن‌ فرصت‌ زيادي‌ ندارند. در غرب‌ سنت‌ بسيار نيرومند و آرمان‌ گونه‌يي‌ وجود دارد كه‌ كودكي‌ را دوره‌ ويژه‌يي‌ مي‌بيند كه‌ در آن‌ بي‌گناهي‌، خودجوشي‌ و خلاقيت‌، برتري‌ دارد. نظريه‌ معاصر رشد كودك‌ هم‌ كه‌ نخستين‌ سالهاي‌ كودكي‌ را دوره‌ فعاليت‌ خودجوش‌ از طري
ق‌ بازي‌ به‌ شمار مي‌آورد، اين‌ ديدگاه‌ را به‌ طرز قابل‌ توجهي‌ تاييد مي‌كند. علاوه‌ بر اين‌ يك‌ سنت‌ ادبي‌ نيرومند نيز براي‌ كودكان‌ وجود دارد كه‌ بر فرهنگ‌ كودكي‌ تاكيد مي‌گذارد: كودكان‌ به‌ اتفاق‌ يكديگر بازي‌ و كار مي‌كنند و كوشش‌ دارند از دنياي‌ گيج‌كننده‌ و اغلب‌ غيرمنطقي‌ بزرگسالان‌ سردربياورند. كتاب‌هايي‌ نظير «تام‌ ساير» و «هاكلبري‌فين‌» اؤر مارك‌ تواين‌ از اين‌ مقوله‌ هستند. كودكان‌ بايد فرصت‌هايي‌ براي‌ بازي‌ با يكديگر به‌ شيوه‌هاي‌ غيربرنامه‌ريزي‌ شده‌ داشته‌ باشند تا ياد بگيرند كه‌ با موفقيت‌ همكاري‌ كنند و جوامع‌ خود را بساد. شايد اين‌ دنياهاي‌ نسبتا مستقل‌ بازي‌ سبب‌ شود كه‌ كودكان‌ فرهنگي‌ را بپذيرند كه‌ توسط‌ والدين‌، معلمان‌ مدرسه‌، رسانه‌هاي‌ گروهي‌ و سايرين‌ به‌ آنان‌ منتقل‌ شده‌ است‌. خارج‌ از دنياي‌ نهادينه‌ رقابتي‌ مدرسه‌ و ورزش‌ و برنامه‌هاي‌ خلاقي‌ كه‌ توسط‌ بزرگسالان‌ براي‌ آنان‌ ايجاد شده‌ است‌، كودكان‌ در بازي‌ آزاد خود مي‌توانند مكاني‌ بيابند كه‌ در ساختن‌ جوامع‌ متعلق‌ به‌ خودشان‌ مشاركت‌ داشته‌ باشند.
از سال‌ 1930 روانشناسان‌ كودك‌ به‌ تاييد اين‌ نگرش‌ پرداخته‌اند كه‌ بازي‌ براي‌ رشد كودكان‌، بويژه‌ در سالهاي‌ پيش‌ دبستاني‌ لازم‌ است‌ و كودكان‌ بايد در برابر دنياي‌ كار مورد حمايت‌ قرار گيرند. به‌ والدين‌ از طريق‌ كتاب‌هاي‌ پرورش‌ كودك‌ توصيه‌ شده‌ است‌ كه‌ بازي‌، اگر در زمان‌ آزاد و با محدوديت‌هاي‌ كم‌ انجام‌ شود، همان‌ جايي‌ كه‌ كودكان‌ در آن‌، به‌ روشي‌ امن‌ و خودجوش‌، بسياري‌ از مهارت‌هاي‌ لازم‌ براي‌ مشاركت‌ در جامعه‌ بزرگسالان‌ را مي‌آمود. در مورد نوجوانان‌، چنين‌ تدابير روشن‌ و شفافي‌ مشاهده‌ نمي‌شود، البته‌ به‌ جز نياز آنان‌ به‌ تحصيل‌ در مدرسه‌، نوجوانان‌ بدون‌ داشتن‌ راهنمايي‌ قابل‌ توجه‌ مي‌كوشند تا راهي‌ را براي‌ فعاليت‌هاي‌ هدفمند خارج‌ از مدرسه‌ پيدا كنند. در سالهاي‌ اخير، فشار براي‌ فعاليت‌ در مدرسه‌ به‌ سالهاي‌ پايين‌ و مدرسه‌ ابتدايي‌ هم‌ سرايت‌ كرده‌ است‌. زيرا والدين‌، كودكان‌ كم‌سن‌ خود را تحت‌ فشار مي‌گذارند كه‌ از همين‌ سنين‌ دستاوردهايي‌ كسب‌ كنند تا در بزرگسالي‌ آينده‌ بهتري‌ داشته‌ باشند. در برخي‌ از كشورها، حتي‌ كودكستان‌ها كه‌ بنابرعرف‌ رايج‌، بهشتي‌ براي‌ بازي‌ به‌ شمار مي‌آمده‌ است‌، در سالهاي‌ اخير رفته‌ رفته‌ تبديل‌ به‌ مراكزي‌ براي‌ فعاليت‌هاي‌ آكادميك‌ مي‌شود. براي‌ بسياري‌ ازافراد، بازي‌ ك
ودكان‌ به‌ معناي‌ بالارفتن‌ از نرده‌، تاب‌ خوردن‌ و سرسره‌بازي‌ است‌. البته‌ اينها بخشي‌ از بازي‌ها هستند اما اگر بازي‌ كودكان‌ با يكديگر، در مكاني‌ پر از وسايل‌ متنوع‌، مورد توجه‌ دقيق‌تر قرار گيرد، روشن‌ مي‌شود كه‌ اعمال‌ آنان‌ بيشتر شبيه‌ به‌ كار است‌. به‌ همين‌ خاطر است‌ كه‌ عمليات‌ ساختن‌ يا برچيدن‌ زمين‌هاي‌ سنتي‌ بازي‌ كه‌ داراي‌ شكل‌ و وسايل‌ ؤابت‌ بازي‌ هستند، براي‌ كودكان‌ بسيار جالب‌ است‌. برهمين‌ اساس‌ كشورهاي‌ اروپاي‌ شمالي‌ نظريه‌ «زمين‌هاي‌ بازي‌ مخاطره‌آميز» را مطرح‌ كرده‌اند كه‌ مكان‌هايي‌ است‌ با مواد اوليه‌ زياد كه‌ كودكان‌ در ساختن‌ آن‌ مشاركت‌ فراواني‌ دارند. با نگاهي‌ سطحي‌ به‌ نظر مي‌رسد كه‌ اعمال‌ كودكان‌ در زمين‌هاي‌ بازي‌ مخاطره‌آميز بسيار شبيه‌ كارگران‌ بزرگسال‌ در كارهاي‌ ساختماني‌ است‌. در مورد بازي‌ نظريه‌هاي‌ فراواني‌ وجود دارد اما وجه‌ اشتراك‌ همگي‌ آنان‌ علاقه‌ شديد براي‌ دستيابي‌ به‌ توانايي‌ است‌. يكي‌ از بزرگترين‌ نويسندگان‌ نظريه‌ رشد و آموزش‌ كودكان‌، «ماريا مونتسوري‌» از بازي‌ به‌ عنوان‌ «كار كودك‌» نام‌ مي‌برد. بخش‌ قابل‌ توجهي‌ از بازي‌، يعني‌ پي‌ بردن‌ به‌ خصوصيات‌ مواد مختلف‌ رشد مهارت‌هاي‌ جسماني‌، كشف‌ چگونگي‌ استفاده‌ از ابزارها و همكاري‌ اجتماعي‌، زمينه‌ آموزشي‌ براي‌ مشاركت‌ بعدي‌ با بزرگسالان‌ در كار است‌. متاسفانه‌ در غرب‌ فرصت‌ بازي‌ آزاد )برنامه‌ريزي‌ نشده‌( با همسالان‌، در مكاني‌ مملو از وسايل‌ سرگرمي‌ در خارج‌ از خانه‌، به‌ دلايل‌ مختلف‌ در حال‌ كاهش‌ است‌: نگراني‌ در مورد امنيت‌ كودكان‌ در خارج‌ از خانه‌، الگوي‌ كاري‌ والدين‌ و فشار فزاينده‌ براي‌ دست‌ يافتن‌ به‌ موفقيت‌ تحصيلي‌، از جمله‌ اين‌ دلايل‌ هستند. بسياري‌ از متخصصان‌ نخستين‌سالهاي‌ كودكي‌، كاهش‌ آزادي‌ بازي‌ كودكان‌ را به‌ چالش‌ مي‌كشند. اما والدين‌، بويژه‌ در طبقات‌ متوسط‌، به‌ دليل‌ نگراني‌ از كاريابي‌ فردانشان‌ در جامعه‌ فن‌مدار آينده‌، روي‌ انجام‌ تكاليف‌ مدرسه‌ فشار مي‌آورند و از درك‌ سودمندي‌هاي‌ بازي‌ آزاد براي‌ رشد اجتماعي‌ و عاطفي‌ كودكانشان‌ عاجد. جايگزين‌ كردن‌ بازي‌ آزاد در محيط‌هاي‌ مدرسه‌ كه‌ تحت‌ كنترل‌ بزرگسالان‌، با برنامه‌هاي‌ تفريحي‌ نظارت‌ شده‌، فردگرايانه‌ و رقابتي‌ اداره‌ مي‌شود، دشوار به‌ نظر مي‌رسد.
در آغاز قرن‌ حاضر، نهضت‌ بازي‌ و تفريح‌ با آرزوي‌ جمع‌آوري‌ كودكان‌ از خيابانها شروع‌ شد زيرا آنان‌ مي‌توانستند در خيابانها مشكل‌آفرين‌ باشند و مانع‌ از كار بزرگترها شوند. اين‌ نهضت‌ همچنين‌ با هدف‌ پرورش‌ رشد بدني‌ كودكان‌ طراحي‌ شده‌ بود. توده‌هاي‌ مردم‌ ارزش‌ بازي‌ براي‌ رشد اجتماعي‌، عاطفي‌ و ذهني‌ كودكان‌ را بسيار ديرتر پذيرفتند. بعد از جنگ‌ جهاني‌ دوم‌ يك‌ نهضت‌ كوچك‌ پرسروصدا وجود داشته‌ كه‌ بحث‌هايي‌ براي‌ ايجاد جايگاه‌ با اهميت‌تري‌ براي‌ بازي‌ كودكان‌ در دستور كار دولتي‌، به‌ راه‌ انداخته‌ بود. ارتباط‌ روشن‌بين‌ كمبود فرصت‌هاي‌ دلخواه‌ و بي‌حوصلگي‌ و جرايم‌ جوانان‌ وجود دارد. اگر مي‌شد اين‌ رابطه‌ را به‌ سازمان‌هاي‌ دولتي‌ قبولاند، «نهضت‌ بازي‌» بر بنياد درستي‌ استوار مي‌شد و بسرعت‌ نيروي‌ فزاينده‌ كسب‌ مي‌كرد. در حالي‌ كه‌ والدين‌ ارزش‌ ناچيزي‌ براي‌ بازي‌ قايل‌ شده‌اند، دنياي‌ تجارت‌ با اختراع‌ سيستم‌هاي‌ گرانقيمت‌ اسباب‌بازي‌ و فناوري‌هاي‌ الكترونيك‌ كه‌ كودكان‌ با آنها سرگرم‌ بازي‌هاي‌ از پيش‌ طراحي‌ شده‌ مي‌شوند، بهره‌ مالي‌ فراواني‌ مي‌برد.
در كشورهاي‌ پيشرفته‌ صنعتي‌، زمين‌هاي‌ بازي‌ مخاطره‌آميز كه‌ به‌ آن‌ اشاره‌يي‌ شد، در پاسخ‌ نهادينه‌ جالبي‌ به‌ اين‌ مساله‌ است‌. در اين‌ زمين‌هاي‌ بازي‌، كودكان‌ از سنين‌ هشت‌ تا هجده‌ سالگي‌، دنياهاي‌ خاص‌ خود را با انواع‌ گوناگون‌ و متنوع‌ موادي‌ كه‌ در اختيار دارند، خلق‌ مي‌كنند. آنان‌ از حمايت‌ و نه‌ هدايت‌ سردستگان‌ بازي‌، يعني‌ گروه‌ نادري‌ از بزرگسالان‌ حرفه‌يي‌ برخوردارند كه‌ نياز كودكان‌ براي‌ جهت‌ بخشيدن‌ به‌ فعاليت‌هاي‌ خود را درك‌ مي‌كنند و مي‌فهمند كه‌ كودكان‌ ميل‌ دارند بزرگسالان‌ علاقه‌مندي‌ را در كنار خود داشته‌ باشند كه‌ در موارد لازم‌ براي‌ حمايت‌هاي‌ فني‌ و عاطفي‌ به‌ آنان‌ مراجعه‌ كنند.
به‌ نظر مي‌رسد كودكاني‌ كه‌ فرصت‌هايي‌ براي‌ همكاري‌ با هم‌ در موقعيت‌هاي‌ جمعي‌، مانند زمين‌هاي‌ بازي‌ مخاطره‌آميز داشته‌اند، بيشتر مي‌توانند در طرح‌هاي‌ مشاركتي‌ جامعه‌ با ساير كودكان‌ و بزرگسالان‌ شركت‌ كنند، تا كودكاني‌ كه‌ همين‌ مقدار زمان‌ را در كلاس‌هاي‌ سنتي‌ تعليمات‌ اجتماعي‌ يا كلاس‌هاي‌ طراحي‌ شده‌ به‌ وسيله‌ دولت‌ در مدارس‌ گذرانيده‌اند يا ناگزير هستند سرگرمي‌هايي‌ را جست‌وجو كنند كه‌ به‌ وسيله‌ بزرگسالان‌ طراحي‌ شده‌ است‌. گرايش‌ در غرب‌ به‌ سوي‌ افزايش‌ ساعات‌ صرف‌ شده‌ در مدرسه‌ و سرگرمي‌هاي‌ برنامه‌ريزي‌ شده‌ است‌: كودكان‌ بيشتر ساعات‌ باقيمانده‌ را صرف‌ تماشاي‌ تلويزيون‌ مي‌كنند.
در اين‌ صورت‌ آنچه‌ به‌ آن‌ نياز داريم‌،فرصت‌هايي‌ است‌ كه‌ كودكان‌، نوجوانان‌ و بزرگسالان‌ هر يك‌ بتوانند با گروه‌ همسن‌ خود تنها باشند و نيز فرصت‌هاي‌ ديگري‌ كه‌ آنها بتوانند براي‌ كمك‌، مشاركت‌ و يادگيري‌ از يكديگر با هم‌ باشند. اين‌ ديدگاه‌ ساده‌ به‌ نظر مي‌رسد، اما در واقع‌، با نظرات‌ ساده‌لوحانه‌ و افراطي‌ كساني‌ كه‌ معتقد به‌ كنترل‌ زياده‌ از حد كودكان‌ به‌ وسيله‌ بزرگسالان‌ هستند، يا آناني‌ كه‌ از آزادي‌هاي‌ بيش‌ از حدكودكان‌ هراس‌ دارند،متفاوت‌ است‌. پايه‌ اين‌ افراط‌ و تفريط‌ها آن‌ است‌ كه‌ كودكان‌ تنها از بزرگسالان‌ مي‌آمود و اينكه‌ آموزش‌ در فرآيندي‌ يكجانبه‌ از طرف‌ بزرگسالان‌ به‌ كودك‌ انجام‌ مي‌شود. همين‌ كه‌ شخا بپذيرد «يادگيري‌ فرهنگ‌»، داستان‌ پيچيده‌تري‌ است‌ كه‌ در برگيرنده‌ فراگيري‌ همه‌ افراد از يكديگر كودكان‌ از بزرگسالان‌ و حتي‌ بزرگسالان‌ از كودكان‌ است‌أ در اين‌ صورت‌ مشاركت‌ كودكان‌ به‌ نظريه‌يي‌ تبديل‌ مي‌شود كه‌ چندان‌ هم‌ افراطي‌ نيست‌. درك‌ اين‌ مطلب‌، شناختي‌ به‌ همراه‌ دارد مبني‌ براينكه‌ تمام‌ كودكان‌ به‌ درجات‌ مختلف‌ از هم‌ اكنون‌ در جامعه‌ مشاركت‌ دارند و اينكه‌ امر پرورش‌ كودك‌، مستلزم‌ شناخت‌ و حمايت‌ از اين‌ تجربيات‌ متنوع‌ و با ارزش‌ است‌. در حالي‌كه‌ نوجوانان‌ در كشورهاي‌ پيشرفته‌ صنعتي‌ براي‌ دستيابي‌ به‌ توانايي‌ لازم‌، در دنيايي‌ كه‌ كار را براي‌ گروه‌ سني‌ آنان‌ مجاز نمي‌داند، با تحصيل‌ و فعاليت‌هاي‌ سرگرم‌ كننده‌يي‌ كه‌ به‌ شكل‌ فزاينده‌يي‌ برنامه‌ريزي‌ شده‌ است‌، مبارزه‌ مي‌كنند، بسياري‌ از همسن‌ و سال‌هاي‌ آنها در كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ به‌ كار اشتغال‌ دارند. پژوهش‌ به‌ عمل‌ آمده‌ از 50 جامعه‌ غيرصنعتي‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ متداول‌ترين‌ سن‌ براي‌ واگذاري‌ و انجام‌ تكاليف‌ زير، سنين‌ پنج‌ تا هفت‌ سالگي‌ است‌:
مواظبت‌ از خواهرها و برادرهاي‌ كوچك‌تر، مراقبت‌ از حيوان‌ها، وظايف‌ خانگي‌، گردآوري‌ موادي‌ مثل‌ چوب‌ خشك‌ و غيره‌ و پادويي‌ در روستاها كه‌ معمولاص لابه‌لاي‌ اين‌ وظايف‌ زماني‌ هم‌ براي‌ بازي‌ وجود دارد. اشتغال‌ بيشتر كودكان‌ به‌ كار براي‌ خانواده‌، در كشورهاي‌ غيرصنعتي‌، احتمالاص بازتاب‌ آگاهي‌ بيشتر از توان‌ كودكان‌ در اين‌ كشورها. ممكن‌ است‌ خانواده‌ها به‌ شهرها كوچ‌ كنند و به‌ اين‌ ترتيب‌، انجام‌ كارهاي‌ بيشتري‌ خارج‌ از محيط‌ خانواده‌، از جمله‌ وظايف‌ تكراري‌ به‌ كودكان‌ واگذر مي‌شود.
وقت‌ آزاد آنان‌ براي‌ بازي‌ نيز طبعاص بسيار محدودتر خواهد بود. خوش‌شانس‌ترين‌ كودكان‌ به‌ مشاغلي‌ دست‌ مي‌يابند كه‌ مهارتهاي‌ قابل‌ كسب‌ مي‌طلبد و وقتي‌ هم‌ برايشان‌ باقي‌ مي‌ماند تا دانشي‌ كسب‌ كنند كه‌ در جست‌وجوي‌ مقامي‌ مناسب‌ در اجتماع‌ ياري‌شان‌ دهد اما براي‌ اكثر كودكان‌ و نوجوانان‌ كارگر، كار بهتر است‌ بيگاري‌ ناميده‌ شود، زيرا نه‌ هدفمند است‌ و نه‌ خود انتخابش‌ كرده‌اند و غالباص جنبه‌ بهره‌كشي‌ و خطرناك‌ دارد. كودكان‌ عملاص برده‌هايي‌ هستند كه‌ در كارخانه‌ها، زمين‌هاي‌ كشاورزي‌ و معادن‌ كار مي‌كنند. امكان‌ انتخاب‌ معيار مهمي‌ در تعيين‌ اين‌ نكته‌ است‌ كه‌ آيا كودك‌ مشاركت‌ مي‌كند يا استثمار مي‌شود. اما هنگامي‌ كه‌ كودك‌ به‌ دليل‌ نياز خانواده‌ گرفتار كار دايم‌ مي‌شود، سرش‌ والدين‌ به‌ عنوان‌ بهره‌كش‌ دشوار است‌أ بويژه‌ اگر آنان‌ اين‌ كار را به‌ دليل‌ نياز اقتصادي‌ انجام‌ دهند. از سوي‌ ديگر براي‌ كودك‌ مهم‌ است‌ كه‌ بداند خانواده‌ او خود به‌ دليل‌ شرايط‌ موجود استثمار مي‌شوند و فشاري‌ كه‌ بردوش‌ والدين‌ او گذاشته‌ شده‌ است‌، مانع‌ از اين‌ مي‌شود كه‌ آنها دوران‌ كودكي‌ آسوده‌يي‌ براي‌ او فراهم‌ كنند.
اين‌ نكته‌ نيز اهميت‌ دارد كه‌ خانواده‌ها و جوامع‌ تشويق‌ شوند تا «ضرورت‌» كار كودكان‌ را مورد ارزيابي‌ مجدد قرار دهند و مطمئن‌ شوند اين‌ امر صرفاص به‌ عذري‌ براي‌ مسامحه‌ دولت‌ و جامعه‌ تبديل‌ نشده‌ است‌.
كار براي‌ كودك‌ مي‌تواند كاملاص مشاركتي‌ و در نتيجه‌ آموده‌ باشد، اگر هم‌ به‌ نوعي‌ با آموزش‌ كافي‌ همراه‌ شود كه‌ در آينده‌ به‌ كودك‌ امكان‌ انتخاب‌ شغل‌هاي‌ مختلف‌ را بدهد لازم‌ نيست‌ كه‌ جنبه‌ بهره‌كشي‌ داشته‌ باشد. اگر كودكان‌ بخاطر نياز خانواده‌هايشان‌ مجبورند كار كند، اين‌ امر بايد به‌ شيوه‌يي‌ خلاق‌ اصلاح‌ و كامل‌ شود تا به‌ صورت‌ تجربه‌ آموزشي‌ در آيد. اگرچه‌ اين‌ كار براي‌ خانواده‌هايي‌ كه‌ در مرز بقا قرار دارند،بسيار دشوار است‌. مواردي‌ وجود دارد كه‌ در آن‌ فرهنگ‌ها در مورد اين‌ مساله‌ با هم‌ رويارويي‌ پيدا مي‌كنند. منتهي‌ اليه‌ شرق‌ لندن‌، مانند بخش‌ پايين‌ شرق‌ نيويورك‌،شاهد ورود امواج‌ مهاجران‌ گوناگوني‌ است‌ كه‌ كودكان‌ خود را در صنايع‌ توليد لباس‌ به‌ كار مي‌گمارند تا بتوانند براي‌ خانواده‌ كم‌ درآمد خود جاي‌ پايي‌ در فرهنگ‌ جديد باز كنند. خانواده‌هاي‌ آسيايي‌ در لندن‌ گروه‌ جديدي‌ هستند كه‌ با دولت‌ در مورد تحصيل‌ اجباري‌ مبارزه‌ مي‌كنند. درك‌ تاريخچه‌ قانونگذاري‌ كه‌ سبب‌ شد بريتانيا، كودكان‌ را در برابر كار در قرن‌ نوزدهم‌ و اوايل‌ قرن‌ بيستم‌ حمايت‌ كند، دشوار نيست‌. اما اصلاص روشن‌ نيست‌ كه‌ راه‌حل‌ «همه‌ يا هيچ‌» مناسب‌ است‌ يا نه‌، بويژه‌ زماني‌ كه‌ يك‌ مملكت‌ نرخ‌ بيكاري‌ بالايي‌ دارد كه‌ نوجوانان‌
بعد از يك‌ دوره‌ طولاني‌ آموزش‌ با آن‌ روبرو مي‌شوند.
جايگاه‌ كار در دگي‌ كودكان‌ در كشورهاي‌ صنعتي‌ و در حال‌ توسعه‌ موضوع‌ پيچيده‌يي‌ است‌ كه‌ نمي‌تواند بسادگي‌ با قانون‌هاي‌ تك‌ ماده‌يي‌ كه‌ كودكان‌ را از كار منع‌ مي‌كند، يا مثلاص «داشتن‌ تحصيلات‌ بالا را براي‌ كار ضروري‌ مي‌نمايد» حل‌ شود. تجربه‌ كشورهاي‌ صنعتي‌ بايد به‌ ما نشان‌ دهد كه‌ راه‌حل‌ كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ صرفاص تحصيلات‌ بيشتر و بيشتر نيست‌، چراكه‌ ما اكنون‌ تاؤيرات‌ اجتماعي‌ جوانان‌ كه‌ فرصتي‌ براي‌ لذت‌ بردن‌ از كار هدفمند را پيدا نكرده‌اند، به‌ چشم‌ مي‌بينيم‌. به‌ اين‌ ترتيب‌ راه‌حل‌هاي‌ ما نبايد متضمن‌ حقايق‌ تلخ‌ مربوط‌ به‌ كار استثمارگر باشد كه‌ با واقعيت‌هاي‌ اقتصادي‌ خانواده‌ و نياز به‌ درآمد هم‌ تراز شده‌ است‌. بلكه‌ بايد اشتياق‌ و علاقه‌ كودك‌ را براي‌ رشد توانايي‌ خود در انجام‌ انواع‌ كارهايي‌ كه‌ از او در حال‌ و آينده‌ خواسته‌ مي‌شود، در نظر بگيريم‌. ما نيازمند تحولي‌ انديشمندانه‌تر و تكامل‌ انواع‌ راه‌حل‌ها در درون‌ هر فرهنگ‌ هستيم‌ كه‌ در برگيرنده‌ تركيبي‌ بي‌نظير از بازي‌، كار و مدرسه‌ باشد. از اين‌ تجربيات‌ متفاوت‌، هر كودك‌ بايد بتواند راهي‌ به‌ سوي‌ يك‌ نقش‌ هدفمند در جامعه‌ خود بيابد و حقوق‌ و مسووليت‌ها را براي‌ مشاركت‌ با ديگران‌ در توسعه‌ جامعه‌ خود كشف‌ كند.
منبع: اعتماد