تحلیل فیلم «گیلانه»


هوشمند هنرکار منتقد فیلم

پنج شنبه 21 مهر 1384

ننه گيلانه و فردان او
گيلانه ساخته مشترک رخشان بنی‌اعتماد و محسن عبدالوهاب، در ايام بزرگداشت بيست و پنجمين سالگرد دفاع مقدس، با رويکردی متفاوت به واقعه جنگ بر پرده می رود.

با وجود رکود و سردی رايج سينماها، و به رغم روايت تلخ و غمبار داستان جنگ فيلم با استقبال نسبی تماشاگران روبرو می شود.

سينمای اجتماعی بنی اعتماد اين بار با همراهی عبدالوهاب، در وادی جنگ و آسيبهای آن تجربه می شود. فيلمسازان، همچون آثار مستندشان، فيلم را بر پايه پژوهشی دقيق درباره آسيب ديدگان جنگ ساخته اند و حاصل اين مطالعه به واقعی تر شدن تصاوير انجاميده است.

خلاصه داستان

قصه اول: گيلانه و می گل
جنگ درگرفته است. گيلانه و خانواده اش دور از جنگ، در بهشت به ظاهر امن گيلان، منطقه ديلمان، دور از هياهوی جنگ به سرمی برند. اما جهنم جنگ به بهشت هم می رسد. اسماعيل، پسر گيلانه، رهسپار جنگ می شود و گيلانه و دختر باردارش، می گل، در پی داماد گريخته از سربازی راهی تهران می شوند. وقتی می رسند شوهر می گل را به سربازی برده اند. داماد گيلانه را هرگز در فيلم نمی بينيم.

قصه دوم: گيلانه و اسماعيل
پانزده سال گذشته‌است. گيلانه زخمدار و شکسته، از پسر معلولش پرستاری می کند. اسماعيل در جنگ قطع نخاع شده و وقتی با اين حال برگشته، نامزدش ترکش گفته است. مادر، تک و تنها بچه اش را تر وخشک می کند، در حالی که در انتظار ی، شايد خيالی نشسته که بيايد و عروس او شود. عروس گيلانه را هرگز در فيلم نمی بينيم.

نوع ديگری از سينمای جنگ

سينمای جنگی ايران، با ورود آدمهای تازه به اين عرصه و در غياب نام آوران سينمای "دفاع مقدس" امسال نيز دوام آورد؛ در حالی که با ورود آثار جديد، زمينه حضور ديدگاه های تازه و تحول در بنيادهای آن محسوس بود. جايی برای "دگی" محمد بزرگ نيا، "طبل بزرگ زير پای چپ" کاظم معصومی و "گيلانه" رخشان بنی اعتماد و محسن عبدالوهاب، کوششهايی برای فرارفتن از مرزها و تنگناهای تعريف شده سينمای جنگی ايران است.

بنی اعتماد فيلم گيلانه را سينمای صلح می نامد. او و عبدالوهاب در اين ميدان تازه واردند و نظرگاهی کاملاً متفاوت با فضای آشنای اين نوع دارند. به همين قياس بازده کار ايشان نيز راهی متفاوت از آمال و آرمانهای شناخته شده "سينمای دفاع مقدس" می پيمايد. نگاهی واقع گرايانه و اجتماعی، و به ناچار تلخ.

پيش از اين در کارنامه رخشان بنی اعتماد فيلمساز اجتماعی سينمای ايران، جای پرداختن به مهمترين واقعه اجتماعی دوران معاصر، جنگ، خالی بود. خود او نبودن فضای مناسب برای گفتگو و طرح موضوع را دليل امر می داند.

انتزاع از واقعيت

آثار بنی اعتماد اسنادی است واقع گرايانه از اجتماع. و اين بار حضور عبدالوهاب نه تنها واقع گرايی او را تحت تأثير قرار نداده که برجسته تر کرده است. با اين وصف، حال و هوای گيلانه عجيب انتزاعی و فراواقعی به نظر می رسد. آنجا که در دل ديلمان بهشتی، به جای عشق، جنگ و فلاکت می رويد، چه چيزی انتزاعی تر و غريبتر از زندگی و واقعيت است؟ تناقضی که تنها در يک سوررئاليسم ناب امکان بروز می يابد. کشف اين تضاد و عدم تعادل، برجسته ترين امتياز گيلانه است.

ساختار فيلم

گيلانه در بيست و دومين جشنواره فيلم فجر، سال ۱۳۸۲، با نام ننه گيلانه، يکی از سه اپيزود روايت سه گانه داستانهای شهر جنگی بود، که در آن رقابت موفق شد سيمرغ های بلورين جايزه ويژه هيئت داوران و بهترين چهره پردازی را از آن خود کند. استقبال از اثر به مذاق تهيه کننده و فيلمساز خوش می آيد و ترغيب می شوند که نسخه مستقل سينمايی آن را نيز تهيه کنند.

بنی اعتماد برای توسعه آن اثر کوتاه، راه هوشمندانه ای در پيش می گيرد و بی آن که به ساختار آن روايت موفق دست بد، حکايت ديگری را در ابتدای فيلم چنان می گنجاند، که خود می تواند فصل مستقلی از قصه ننه گيلانه باشد. و بدين ترتيب فيلم عملاً دوپاره می شود که در عين تعادل، هر يک هويت و ارزش مستقل و جداگانه خود را دارد.

بخش اول می شود قصه گيلانه و می گل، و بخش دوم حکايت گيلانه و اسماعيل. به تعبيری دو اپيزود مستقل. اما اين تقسيم بندی، با اصرار بی دليل فيلمسازان بر يکپارچه وانمود کردن فيلم، به تماشاگر گفته نمی شود و او تا اواسط قصه دوم، و چه بسا تا انتها، سردرگم، به دنبال ادامه قصه می گردد و منتظر ورود می گل است. در حالی که می گل اساساً قرار نيست بيايد؛ چرا که قصه، قصه اسماعيل است.

از طرف ديگر فيلمنامه نويسان، گاه برای اتصال دو پاره فيلم، به پيروی از آفت آشنای فيلمنامه نويسی در ايران، بيش از حد به کلام متکی می شوند و سير ماجرا را از دهان شخصيتهای داستان بيان می کنند. با اين همه در پاره ای اوقات، بيان فيلم، کاملاً تصويری و با پرهيز از زياده گويی کلام است، که اتفاقاً اين بخشها از برجسته ترين بخشهای فيلم محسوب می شوند. از جمله در فصل آغازين، که اسماعيل از نامزد و خانواده و اهالی خداحافظی می کند تا راهی سربازی شود. اين فصل طی يک نمای طولانی، با طراحی درست کارگردانان و مهارت فيلمبردار، يکی از درخشانترين بخشهای فيلم را می سازد.

ارکان فيلم

بازی فاطمه معتمد آريا در نقش ننه گيلانه، هر چند با تحليل درست و دقيق درونی و بيرونی بازيگر از نقش اجرا می شود، در پاره ای اوقات اغراق آميز می نمايد. با اين حال بازی معتمد آريا يکی از امتيازات ويژه فيلم شمرده می شود. از طرفی حکايت ننه گيلانه به اندازه کافی تکان دهنده و تأثيرگذار است و نيازی به احساساتی شدن فيلمسازان، و به تبع ايشان، دلسوزی و ناله بازيگر برای خود نيست؛ چنان که در چنين لحظاتی ارتباط عميق تماشاگر با اثر گسسته می شود. در مقابل، رقص ننه گيلانه بر بالين اسماعيل، يکی ديگر از لحظات دلنشين فيلم را شکل می دهد.

هرچند چشم اندازهای طبيعت گيلان و ديلمان، به خودی خود تصاوير چشم نوازی را همراه می آورد، با اين همه حرکات نرم و متعادل دوربين، قابهای بی نقص فيلمبردار ـ چه در چشم اندازهای باز و چه در تصاوير بسته، چه در نماهای ثابت و چه متحرک ـ نورپردازی يکدست و ماهرانه، به ويژه در نماهای شبانه جاده و اتوبوس، از ديگر نقاط قوت فيلم است.

مرتضی پورصمدی، ضمن همراهی و رعايت نگاه واقع گرا و اجتماعی فيلم، بدون فضاسازی تيره و نورهای ضعيف، با پيوند زدن تصاوير زيبای طبيعت شمال ايران به قصه غم انگيز ننه گيلانه، فاجعه فيلم را عميقتر کرده است. چنان که پيوستگی سبک فيلمبرداری نيز يکی از مهمترين عناصری است که موجب تعادل و هماهنگی دوپاره فيلم شده است.

اما از سوی ديگر صدای فيلم چندان يکدست به نظر نمی رسد و تصاوير را همراهی نمی کند. گاه شلوغ و نامفهوم است و بعضی اوقات چنان متظاهرانه است که قادر به همراه شدن با واقع گرايی مستندگونه فيلم نيست.

مهرداد ميرکيانی نيز که در جشنواره بيست و دوم فيلم فجر سيمرغ بهترين چهره پردازی را دريافت کرد، هرچند در حد سينمای ايران کار ممتازی ارائه داده است، با اين حال در برخی نماهای درشت خطوط چهره ها برملا می شود.

حضور بين المللی

گيلانه تا کنون در جشنواره های تورنتو کانادا، پوسان کره جنوبی و فوکوئوکا ژاپن، ترکيه، هند، نيويورک... حضور يافته است و به نظر می رسد حضور و موفقيتهای بين المللی آن تداوم داشته باشد. با اين حال انگار در ميهن خود به امتيازات آن اعتنای درخور نشده است. ظاهراً آنچه در محافل ايران تعيين کننده است، بيش از کيفيت اثر، تبعيت از سليقه های رسمی و پيروی از شرايط روز است.

شناسنامه فيلم

کارگردانان: رخشان بنی اعتماد، محسن عبدالوهاب/ فيلمنامه نويسان: رخشان بنی اعتماد، فريد مصطفوی، محسن عبدالوهاب/ تهيه کننده: سعيد سعدی/ مدير فيلمبرداری: مرتضی پورصمدی/ تدوين: داود يوسفيان/ صدابردار: يدالله نجفی/ طراح چهره پردازی: مهرداد ميرکيانی/ طراح هنری: ژيلا مهرجويی/ بازيگران: فاطمه معتمدآريا، بهرام رادان، باران کوثری، ژاله صامتی .../ سرمايه گذاران: سعيد سعدی، سيروس تسليمی
منبع: بی بی سی