تاملى بر سكولار شدن

گزارش جلسه نقد كتاب در انجمن جامعه شناسى ايران


بهناز خسروى

یکشنبه 23 مهر 1384




بيست و سوم خردادماه، نشستى با عنوان «تاملى بر سكولار شدن: با تكيه بر جامعه ايرانى» به همت گروه علمى- تخصصى جامعه شناسى دين در انجمن جامعه شناسى ايران برگزار شد. در اين نشست كه در قالب سلسله جلسات نقد كتاب گروه علمى - تخصصى جامعه شناسى دين اين انجمن برگزار مى شد، دكتر عباس وريج كاظمى به بررسى و نقد كتاب «تاملى جامعه شناسانه درباره سكولار شدن» نوشته هادى جليلى پرداخت.
دكتر كاظمى در ابتداى سخنان خود به مرورى كلى بر فصول كتاب و آراى نويسنده آن پرداخت و در مورد اين اثر گفت: نويسنده كتاب از بحثى تحت عنوان «ايده دنيوى شدن» آغاز كرده و با نقد اين ايده و با توسل به ايده متكثر شدن، اثر خود را به پايان مى رساند. به عبارتى در فصول اوليه نشان مى دهد چگونه ايده سكولار شدن به جامعه شناسى وارد شده است و در فصل پايانى به كمك ايده كثرت گرايانه، افول نظريه سكولار شدن و خروج از دستور كار جامعه شناسان را اعلام مى كند. او افزود: از نظر مولف «اساس مدعاى دنيوى شدن عبارت است از زوال دين در دنياى مدرن ... و همين نگرش است كه مولف از آن تحت عنوان «نگرش مونيستى به عقلانيت» ياد مى كند. در واقع منظور از عقلانيت در نظريه سكولار شدن، عقلانيت علمى است. مولف از اينجا وارد مناقشه اى مى شود كه مى توان آن را مناقشه مونيستى -پلوراليستى نسبت به عقلانيت نام نهاد. به عبارتى ديگر جليلى مايل است كه از زاويه نگرش كثرت گرايانه نظريه سكولار شدن را نقد كند. كاظمى در ادامه گفت: به گمان نويسنده خصيصه ممتاز جهان مدرن، متكثر بودن آن است. اما نگاه مونيستى به عقلانيت موجب شده است كه علم تنها معرفت عقلانى و قابل اعتماد بشرى محسوب شود. در حالى كه معيارهاى عقلانى متعددى وجود دارد كه قابل جمع و تقليل به يكديگر نيستند. بر اين اساس دين نيز معيار عقلانى متفاوتى از ساير حوزه ها دارد و براساس همين تلقى از متكثر شدن و پذيرش تكثر معرفتى است كه دين مى تواند براساس منطق خود در جهان جديد حاضر شود.
وى افزود: در ادامه كتاب، نويسنده تلاش مى كند نشان دهد كه چگونه جامعه شناسانى چون برگر و استارك به اشتباه سعى كردند براساس متكثر بودن جهان مدرن، مرگ دين را تئوريزه كنند. چنانچه در صفحه ۱۱ آمده است «وجه مشترك تمامى اين متفكران، اين خطا بود كه متكثر بودن جهان به دنيوى شدن آن منتهى مى شود.» به گفته كاظمى، نويسنده معتقد است ايده دنيوى شدن بى دفاع باقى مانده و بسيارى از طرفداران آن از اين نظريه دست كشيده اند. در واقع، نويسنده، خود از زاويه كثرت گرايى به سكولار شدن نگاه مى كند و از همين زاويه نيز در پى برگزارى مجلس ترحيم آن برمى آيد. اما پرسش اساسى اين است كه آيا پذيرش انشقاق ارزشى، نظريه سكولار شدن را بلاموضوع مى سازد؟ بنابر نظر كاظمى، مولف اين اثر در طراحى بنيان هاى فكرى خود از نيچه بسيار متاثر است چرا كه در نگاه نيچه، ما در زمانه اى دگى مى كنيم كه ارزش هايى كه بر مبناى عقل افلاطونى و ايمان مسيحى بنا شده بود، بى معنا شده اند. حقيقت، خير و زيبايى كه در فلسفه افلاطون تحت عنوان «لوگوس» گرد هم آمده بودند از هم پاشيده اند. با متلاشى شدن مابعدالطبيعه افلاطونى مسيحى، به منظرگرايى محكوم شده ايم و به ناگزير در جهانى دگى مى كنيم كه به تكثر ارزشى دچار شده است و هيچ اخلاق مطلقى وجود ندارد كه بتواند به اين ارزش ها وحدت ببخشد. عصر ما عصرى است كه رب النوع هاى متفاوت مجبورند نبرد پايان ناپذيرى را تجربه كنند و در واقع همين نبرد رب النوع هاى نيچه اى بود كه بعدها دستمايه تحليل وبر در بحث انشقاق ارزشى مدرنيته و طرح هاى تحقيقاتى لاكاتوش شد كه جليلى نيز سير تحليل خود را به همين شكل دنبال مى كند.
وى ادامه داد: وبر اين انشقاق ها را ناشى از روند عقلانى شدن مى دانست كه حاصل آن افسون زدايى است. چنين كثرت گرايى اى از نظر وبر به سكولار شدن دامن مى د. در جهان افسون زده، گسسته و متناقض كه ديگر آدميان براساس ارزش هاى مطلق عمل نمى كنند، انسان بايد براساس اخلاقى عمل كند كه خود برگزيده است. وبر برخلاف نيچه، تلاش كرد با وارد كردن علم در ميان منازعه جارى، اين نبرد را موضوع تأملى علمى و اخلاقى سازد. در اينجا از نظر نويسنده، وبر به رغم پذيرش انشقاق نيچه اى همچنان عقلانيت علمى را معيار و مبنا قرار مى دهد.
كاظمى بار ديگر اين پرسش را مطرح كرد كه «آيا اساساً پذيرش الگوى تكثر، انشقاق ارزشى و استقلال حوزه هاى متفاوت، همه راه ها را بر نظريه سكولار شدن مى بندد؟» و در پاسخ به آن بنابر مدعاى خود گفت: اساس انشقاق ارزشى و تكثر عقلانيت ها، خود نوعى فرآيند سكولار شدن را به دنبال دارد كه دين در دنياى مدرن براساس آن اقتدار گذشته خود را از دست داده است. علاوه بر اين، اگر بنا بر پيش رفتن نظريه ها و معرفت هاى بشرى بر مبناى منطق درونى خود باشد، سكولار شدن نيز طرحى پژوهشى و رب النوعى در كنار ساير رب النوع ها است كه مى تواند در دنياى مدرن ادامه حيات دهد؛ پس سخن از افول آن باطل است. در واقع به عقيده كاظمى از دل همين انشقاق و تكثر ارزشى مى توان به رويكردى اشاره داشت كه بتواند شكلى از سكولار شدن را توضيح دهد. وى در توضيح معناى سكولار شدن در ديدگاه خود گفت: در يك طبقه بندى كلى، نظريه هاى سكولار شدن دين را در سه رويكرد مى توان جاى داد؛ نخست، نظريه هايى از سكولار شدن كه به افول دين در جامعه جديد اعتقاد دارند و اين امر را فرآيندى اجتناب ناپذير مى دانند. (نظريه افول) دوم، نظريه هايى از سكولار شدن كه به تضعيف اقتدار دين، پيرامونى شدن آن تاكيد دارند (نظريه تضعيف) و همچنين رويكردى كه نه به زوال و نه تضعيف بلكه به تحويل دين به ابزارى غيردينى و قلب ماهيت شدن آن اشاره دارد (نظريه تحويل) كه براى مثال فريضه دينى را نه براى ارتباط با خدا و سعادت اخروى بلكه اساساً به عنوان وظيفه اى سازمانى كه در اداره انجام مى شود، مى داند. كاظمى معتقد است: نويسنده كتاب نظريه هاى سكولار شدن را با رويكرد اول مى فهمد و از همين زاويه نيز آن را نقد مى كند، در حالى كه او ديدگاه خود را به رويكرد سوم نزديك تر مى داند و اساساً بر اين باور است كه اگر بخواهيم در اين دسته بندى كلى تامل كنيم، روشن مى شود كه اولاً يك معنا از سكولار شدن وجود ندارد. ثانياً سكولار شدن در يك سطح و يك بعد جاى نگرفته است، چنانكه كثرت گرايى نيز مفهومى يك دست نيست و اينها مواردى است كه نويسنده نسبت به آنها بى توجه بوده است. وى در ادامه، در توضيح نظريه تحويل با تاكيد بر اينكه متكثر شدن نه تنها نافى سكولار شدن نيست بلكه مى تواند محمل تجلى شكلى از آن باشد، گفت: همان طور كه روشن شد، همه داعيه هاى سكولار شدن را نمى توان به تعارض علم و دين تقليل داد چرا كه اصولاً يك نوع سكولار شدن نداريم و بر سر رسيدن به معناى واحد از سكولار شدن نيز توافق وجود ندارد. اگر به رويكرد سوم از سكولار شدن بخواهم بپردازم بايد بگويم كه سكولار شدن در اينجا شايد به عبارتى مفهوم «غيرقدسى شدن مقولات دينى» بهترين واژه براى توضيح اين رويكرد باشد. به بيان ديگر، به فرض وجود جهان متكثر كه نويسنده بر آن تاكيد داشته و فعال بودن نظام هاى معرفتى غيرقابل تبديل به يكديگر، همچنان ايده سكولار شدن به معناى سومين رويكرد، به قوت خود باقى است. زيرساخت هاى نظرى چنين رويكردى را مى توان در نظريه هابرماسى رديابى كرد. رويكرد هابرماس در بحث انشقاق ارزشى و تكثر عقلانيت ها متاثر از نظريه وبرى است. هابرماس در كتاب كنش ارتباطى به اين انشقاق پايبند است. در عين حال تلاش مى كند عنصر نقد و قدرت را در نظريه خود حفظ كند. در واقع مى توان گفت تنازع و نبرد عقلانيت ها (استراتژيك و ارتباطى) كه او در چارچوب كشمكش هاى زيست جهان و سيستم فهم مى كند مى تواند الگويى مناسب براى فهم شكل جديدى از سكولار شدن در جامعه مدرن باشد.كاظمى افزود: مدعاى هابرماس اين است كه شكلى از عقلانيت مى تواند بر اشكال ديگر سيطره يابد و از اين طريق مى تواند آن حوزه را به ابزارى براى پيشبرد قلمرو خود به كار بندد. به طور خاص وى از سلطه عقلانيت ابزارى و استراتژيك بر عقلانيت ارتباطى در دگى روزمره صحبت مى كند. اين منتقد كتاب مطرح مى كند حوزه هاى معرفتى متكثرى كه نويسنده به آن معتقد است، خود مى تواند تحت سلطه يكى از همين رب النوع ها قرار گيرد. يعنى دين، دگى روزمره دينداران و عقلانيت دينى معمولى مردم مى تواند در زير سيطره قدرت سياسى، عناصر سازمانى و عقلانيت استراتژيك قلب ماهيت شود. به بيان ديگر، جنگ رب النوع ها و تعارض عقلانيت ها ضرورتاً بى سرانجام نيست بلكه اين منازعه مى تواند به مغلوب شدن موقتى يكى بر ديگرى منجر شود. يعنى سلطه شكلى از عقلانيت يا طرح هاى تحقيقاتى بر ديگرى و آن چيزى كه به عقيده كاظمى نويسنده توجه نكرده، عنصر قدرت در اين منازعه است و اين همان جايى است كه درك خود او را از سكولار شدن در نظريه هابرماسى شكل مى دهد. او ادامه داد: نظريه سكولار شدن به دليل سلطه دركى مونيستى از عقلانيت در غرب پديد آمده است، با ارائه نظريه تكثر عقلانيت ها يا انشقاق ارزشى نمى توان غلبه عقلانيت علمى در دوره اى از تاريخ مدرن بر ديگر عرصه هاى معرفت و از جمله دين را كتمان كرد. رويكرد تكثرگرايانه به عقلانيت ها صرفاً شيوه تحليل ما را از پديده سكولار شدن تغيير مى دهد و نافى چيزى به نام سكولار شدن نيست. وى سپس با اشاره به نظريه دابلر، بيان كرد: امروزه نبايد ترديد كرد كه سكولار شدن در جامعه مدرن در سطح كلان يعنى نهادها و ساختارهاى مدرن رخ داده است . كشيش ها نه حاكم اند و نه حاكمان را تعيين مى كنند. قوانين ضرورتى ندارند كه خود را با مسيحيت تطبيق دهند، اگرچه در معدودى از موارد همچون سقط جنين، دين همچنان تعيين كننده است و اگرچه عضو كليسا بودن در هويت اجتماعى مى تواند نقش داشته باشد اما عدم عضويت نيز نشانه شرمسارى نيست. در هر صورت پذيرش تكثر عقلانيت نه تنها راه تحليل را بر سكولار شدن نمى بندد بلكه دريچه هاى جديدى به روى ما مى گشايد. سكولار شدن در تلقى جديد همزمان برخاسته از دو عامل كردار تهاجمى قدرت، سيطره عقلانيت منفعت طلبانه و استراتژيك در دگى روزمره و كردار تدافعى دگى روزمره عليه قدرت از طريق كاربردى جديد دادن، ابداع و نوآورى به مناسك مذهبى است و در اين نظريه سكولار شدن نمى تواند به اتخاذ دركى مونيستى از عقلانيت و بدفهمى از تكثرگرايى دينى متهم شود؛ بلكه چنين نظريه اى از دل دركى تكثرگرايانه از عقلانيت ها برخاسته است. در بيان كاظمى، سكولار شدن نه با تفكيك عرصه خصوصى و عمومى بلكه با در تقابل قرار دادن سيستم اجتماعى و دگى روزمره قابل فهم است. در اين معنا سلطه عقلانيت سيستم (كه البته در اينجا هنجارهاى سياسى، كردارهاى اقتصادى و ارزش هاى سازمان هاى عقلانى است)، بر دگى روزمره يعنى ديندارى معمولى مردم موجب كناره گيرى مردم از ديندارى جمعى و مناسكى (جمعى) شده است. بنابر نظر او، اين روند به سه معنا موجد سكولار شدن دين و جامعه است. در يك معنا سكولار شدن به معناى استراتژيك شدن و تابع عقلانيت استراتژيك شدن كردارهاى دينى است. دوم سازمانى شدن ارزش ها و مناسك دينى است (رفتارها تابع مقررات سازمانى و دولتى قرار گرفته است) و سوم فاصله گرفتن برخى مردم از رفتارها و نمادهاى دينى به دليل رياكارانه بودن آن رفتارها و نمادهاست. عباس كاظمى تاكيد كرد: سكولار شدن در اين مضمون جديد (رويكرد تدافعى توسط مردم) به نحوه كاربرد و مصرف غيرمتعارف مردم از مناسك دينى اشاره دارد. اين كاربرد متفاوت جنبه مذهبى ندارد و البته معناى ضدمذهبى هم در آن مندرج نيست بلكه در اينجا مناسك، مكان ها و ايام مذهبى محملى مى شود بر فعاليت هاى ديگر كه بيشتر جنبه تدافعى و مقاومت در برابر سلطه قدرت در زيست جهان دارد. اين مقاومت لزوماً از همان جايى آغاز نمى شود كه توسط قدرت مهار شده بلكه از جايى شكل مى يابد كه قدرت كمترين احتمال را نسبت به رخنه ضعفا و اقليت هاى اجتماعى در آن مى دهد. در عين حال از همان جايى ظهور مى كند كه اتفاقاً قدرت استراتژى خود را به طرق گوناگون اعمال مى كند. او يادآور شد كه نمونه روشن از چنين رخنه اى توسط مردم عادى را در هيات هاى مذهبى مى بينيم. آمار هيات ها افزايش يافته، تنها در استان تهران بيش از ۶۰۰۰ هيأت مذهبى ثبت شده وجود دارد. علاوه بر آن هيأت هايى هم وجود دارند كه به ثبت نرسيده باشند و با بيان اين پرسش كه «آيا گسترش هيات هاى مذهبى را مى توان نشانه اى بر افول يا رد نظريه سكولار شدن فرض كرد؟»، گفت: در پاسخى اوليه و سطحى هر نوع «افزايش ميزان» در مناسك، فضاها و مكان هاى مذهبى مى تواند نشانه اى بر گسترش اقتدار دينى در جامعه باشد اما اگر به نحوه مصرف مردم تامل بيشترى شود شايد نتايج معكوس اتخاذ شود. به عبارتى، ممكن است بر ميزان حضور مردم در ايام عاشورا افزوده شده باشد، تعداد دستجات فزونى يافته باشند، مسافرت هاى مذهبى زياد شده اما در عين حال معناى جديدى از سكولار شدن نيز رخ داده باشد.


مصرف فرهنگى مردم از «شام غريبان» در ميدان محسنى نمونه اى بود كه كاظمى از طريق آن به كاربرد متفاوت مردم از فضاى مذهبى اشاره كرد و افزود: چنين كاربردى دينى نيست و البته در ضديت با دين هم نبايد فرض شود اما مسئله اين است كه چنين كاربردى هر چه باشد به نحوه جديد مصرف و واكنش در برابر قدرت اشاره دارد. اين شكل از مصرف به ظاهر مذهبى است چرا كه لباس هاى مشكى، شمع هاى روشن و حضور در غروب عاشورا، همه مى تواند دال بر مذهبى بودن چنين كردارى باشد اما همه ظواهر به كار گرفته شده اند تا فرودستان در اين مورد طبقه متوسطى هستند كه توسط قدرت فراموش شده اند، به نحوى استتارآميز اراده خود را در برابر قدرت نشان دهند. در اينجا كنش مذهبى و فضاى مذهبى، محملى براى سنخ ديگرى از فعاليت هاى فرهنگى مبدل شده است و به همين دليل به گونه اى ديگر اين كنش به رويدادى سكولار و اين دنيايى تحويل شده است. كاظمى خاطر نشان كرد: در اينجا بدون آنكه بخواهيم به انگيزه هاى تك تك حاضرين در ميدان محسنى اشاره كنيم بايد در باب معناى كردار فرهنگى كه در ميدان توليد شده بحث كنيم. چنين كردار تدافعى بايد دقيقاً در ارتباط با نقد قدرت فهم شود چرا كه به دليل فقدان فضاهاى بازكنش فرهنگى در جامعه، مردم به تصرف فضاهايى مى پرداد كه به آنها اجازه مقاومت و اعتراض فرهنگى را بدهد. تصرف فرهنگى فضاهاى مذهبى پديده اى است كه در جامعه شهرى ايران مى تواند نشانه اى براى تلقى سوم (نظريه تحويل) باشد. وى در نتيجه گيرى از بحث خود گفت: ايران به روايت افرادى چون پيتر برگر مى تواند مورد نقض نظريه سكولار شدن باشد. در سال ۵۷ انقلابى دينى رخ داد، همه نهادها و سازمان ها رنگ و بوى دينى يافت، انگيزه هاى مذهبى در مردم فعال شدند، خيابان ها از نمادها، فريادها و نام هاى مذهبى پر شدند، حكومتى مذهبى ايجاد شد، روحانيون قدرت را به دست گرفتند، قوانين مجلس از فيلترهاى مذهبى عبور كرد، هيأت ها و مساجد فعال شدند، بودجه مذهبى به نسبت كل بودجه هاى كشور افزايش يافت و همچنان بيش از ۸۰ درصد مردم اعتقاد مذهبى بالايى دارند، بيش از ۵۴ درصد فضاهاى فرهنگى به روايت سرشمارى اماكن و فضاها، به فضاهاى مذهبى چون مساجد، حسينيه ها و... تعلق دارد. اين آمارها تماماً نقض نظريه سكولار شدن است. گويا تمامى راه بر پيروان چنين نظريه اى بسته شده است اما يك پرسش مى تواند سرنوشت ديگرى رقم بد. كاظمى گفت: همه اين شواهد در پاسخ به پرسش «چه ميزان» مى تواند قانع كننده به نظر برسد اما هنگامى كه چنين پرسش مهمى را به پرسش «چگونه» تغيير دهيم، مسئله مى تواند متفاوت شود. اين پرسش مهم كه «چنين مناسك، فضاها، اماكن و ايامى توسط مردم چگونه مصرف مى شوند؟» اين پرسش مى تواند برنامه پژوهشى جديدى براى مطالعات دينى و نقطه شروع جديدى براى توضيح موضوع در جوامعى چون ايران باشد. سكولار شدن را نه به معناى پديده اى كه تماماً در واقعيت رخ داده، بلكه بايد به معناى رويدادى محتمل الوقوع و تهديدى براى دين به حساب آورد. سكولار شدن را بايد به مثابه امكان در نظر گرفت و مخاطرات آن را براى دين محاسبه كرد. چنين رويكردى به معناى مرگ دين نيست بلكه مى تواند به مفهوم ابزارى كردن دين باشد. نتيجه آنكه، نظريه سكولار شدن به طور مطلق از ميان نرفته است و ايده جان سخت آن در اشكالى جديد متجلى مى شود. دكتر عباس كاظمى در جمع بندى خود، سكولار شدن را فرايندى گرياپذير معرفى كرد كه يك سطح و يك شكل ندارد و همچنين يكنواخت و يكسويه هم نيست، بلكه ديالكتيكى بين دينى شدن و دنيوى شدن در آن جريان است. اين در حالى است كه به عقيده او، جليلى سكولار شدن را يكدست، تك بعدى (تعارض علم و عقل) و تك سطحى ديده (جامعه) و به رغم توجه به تكثر به تعرض و سلطه عنايتى نكرده است.
منبع: شرق