جنبش ان، گذار از فرقه‌گرايي و اقتدارگرايي


گفت و گوی رزا افتخاری با ده یاد دکتر پروین پایدار

سه شنبه 2 آبان 1384


براي سرآغاز چنين گفت‌وگويي چه مي‌تواني بنويسي؟ بنويسي كه گفت‌وگو را در حالي انجام داده‌اي كه مي‌دانستي كسي را كه با او دمخور نبوده‌اي و هميشه از دور محترم مي‌شمرده‌اي، از خلال نوشته‌هايش نه هم‌صحبتي‌اش، بيمار است و براي تجديد ديدار با خانواده‌اش آمده است. بنويسي با آنكه ضعف داشت، چهار ساعت گفت‌وگو را با صبوري و آرامش تاب آورد و تو مي‌دانستي كه اهل مداراست، از خلال نوشته‌هايش نه از چشمانش. بنويسي كه از شخصي‌ترين تجربه‌اش، بيماري‌اش، گفت و تو مي‌دانستي كه او اهل گفت‌وگوست، از خلال نوشته‌هايش نه لحن آرام صدايش. بنويسي كه...
چه مي‌گويم؟ صحبت از جنبش زنان است و مسائل زنان كه او بر يكي عاشق بوده است و بر ديگري جان خسته را مايه گذاشته است.
گفت‌وگو را بخوانيد و اين بار را بگذريد از يك سرآغاز مطبوعاتي بر يك مصاحبه.
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::


 مدت‌هاست كه بحث دربارة وجود داشتن يا نداشتن جنبش زنان درگرفته است. آنان كه وجود جنبش زنان را نفي مي‌كنند غالباً، با اشاره به نظريه‌هاي جامعه‌شناسي دربارة ويژگي‌هاي جنبش‌هاي اجتماعي، جنبش را حركتي هدفمند، متحد، تشكل‌يافته، با برنامة عمل مشخص تعريف مي‌كنند و فعاليت‌هاي زنان در ايران را فاقد اين مشخصه‌ها مي‌دانند. شما در اين باره چه فكر مي‌كنيد؟  اجازه دهيد ابتدا نكته‌اي را دربارة رويكرد جامعه‌شناسان معاصر در تبيين پديده‌‌هاي اجتماعي توضيح دهم. تا دهة 1980، رسم بود كه پديده‌هاي جهان را براساس نظريه‌هاي كلاسيك جامعه‌شناسي تبيين مي‌كردند، اما از اواخر آن دهه اين روش كاملا ً منسوخ شد. در اينجا نمي‌خواهم وارد بحث‌هاي جامعه‌شناسي دربارة علل از اعتبار افتادن اين روش شوم، اما كساني كه براي تبيين پديده‌هاي اجتماعي هنوز اين روش را دنبال مي‌كنند از پيشرفت علم جامعه‌شناسي بي‌خبر مانده‌اند. در حال حاضر، جامعه‌شناسان به دنبال تطبيق پديده‌هاي اجتماعي با نظريه‌هاي كلاسيك جامعه‌شناسي نيستند بلكه تلاش مي‌كنند ويژگي‌هاي خاص و منحصربه‌فرد پديده‌ها را تبيين كنند و براساس آن نظريه ارائه دهند. ويژگي‌هاي جنبش زنان ايران را بايد از دل اين جنبش استخراج كرد نه از درون نظريه‌ها. اگر به مبارزات و فعاليت‌هاي زنان جداگانه توجه بشود، شايد اين نتيجه به‌دست بيايد كه جنبش زنان وجود ندارد، اما اگر مجموعة اين مبارزات و فعاليت‌ها در يك كليت بررسي شود، آن‌گاه جنبش زنان هويت پيدا مي‌كند. فعاليت‌هاي زنان در درون دولت يا سازمان‌هاي غيردولتي براي افزايش مشاركت سياسي ان، انتشار روزنامه‌ها و نشريات ان، تلاش براي تغيير در قوانين نابرابر و بسياري موارد ديگر بيانگر آن است كه زنان براي ارتقاي موقعيت خود فعاليت‌هاي گسترده‌اي را در دستور كارشان قرار داده‌اند. حالا چرا بايد اين فعاليت‌ها را جنبش ندانيم؟ چرا بايد وحشت داشته باشيم كه مبادا جنبش خواندن فعاليت زنان با نظريه‌هاي ازكارافتادة 20 دهة قبل تطبيق نداشته باشد؟ چرا بايد نگران باشيم كه اگر پديده‌اي را با نظريه‌هاي موجود تطبيق ندهيم از مقام جامعه‌شناس نزول مي‌كنيم يا بي‌سواد قلمداد مي‌شويم؟ و چرا زنان بايد از مواجهه با اين نظريه‌ها هراس داشته باشند؟
 آغازگر اين بحث‌ها اتفاقاً زنان فعال در جنبش زنان نبودند. در واقع برخي مردان اصلاح‌طلب آن را آغاز كردند و زنان در مقام دفاع از وجود جنبش زنان برآمدند. به‌نظر شما، چرا اين گرايش در جريان اصلاح‌طلبي وجود داشته است كه وجود جنبش زنان را نفي كند؟
 جنبش اصلاح‌طلبي تمايلي به تأييد جنبش مستقل زنان ندارد و اين ربط چنداني به نظريه‌هاي جامعه‌شناسي ندارد بلكه مسئله‌اي سياسي است. اين بحث در واقع به‌ نوعي مبارزة قدرت بين مردان اصلاح‌طلب و زنان فعال در حوزة مسائل زنان تبديل شده است؛ بدين معنا كه آنان از زنان انتظار دارند تحت رهبري بزرگان اصلاح‌طلب براي برقراري دموكراسي تلاش كنند و اعلام استقلال خود را براي دوران پس از برقراري دموكراسي بگذارند. آنها نگران‌اند كه با تأييد وجود جنبش زنان انحرافي سياسي در مبارزه براي دموكراسي رخ دهد و از قدرت و اولويت جنبش اصلاح‌طلبي كاسته شود.
سؤال من اين است كه مگر جنبش اصلاح‌طلبي تا چه اندازه در ايجاد نهادهاي مدني توفيق داشته است يا اصولا ً تاكنون نهادسازي يا فراخوان هواداران چقدر در ايران امكان‌پذير بوده است كه اين دوستان در تحليل جنبش زنان تا اين حد بر اين عوامل تأكيد مي‌كنند. فكر مي‌كنم نگاهي به كارنامة مطبوعات مستقل در اين سال‌ها و تعطيلي تعداد زيادي از آنها بهترين دليل اين مدعاست.

 گاه برخي زنان اين انتقاد را مطرح مي‌كنند كه اصولا ً چرا ما بايد به اين‌گونه اظهارنظرهاي مردان دربارة جنبش زنان توجه كنيم و درصدد پاسخ دادن به آن برآييم.
 اتفاقاً به‌نظر من اين‌گونه بحث‌ها بين فعالان جنبش زنان و جنبش اصلاح‌طلبي بسيار مفيد و مثبت بوده است. اهميت اين بحث‌ها براي زنان آن بوده كه عملكرد و افكار زنان طالب آزادي انعكاس وسيع‌تري يافته و ويژگي‌هاي خاص و منحصربه‌فرد جنبش زنان نيز دقيق‌تر بررسي شده است.
از طرف ديگر، جنبش زنان بايد بتواند در راه طلب خواسته‌هاي خود از بين مردان هم يارگيري كند و متفكران و فعالان طالب دموكراسي را وادارد به مسائل زنان توجه خاص نشان دهند. بنابراين اتفاقاً بايد از توجه بخشي از اين جريان به مسائل زنان استقبال كرد.
جنبش اصلاح‌طلبي جنبش بسيار باارزشي است، اما در مورد مسائل زنان به آموزش احتياج دارد. اين وظيفة جنبش زنان است كه آموزش لازم را بدهد. چنين بحث‌هايي زمينة اين آموزش را فراهم مي‌كند. به‌نظر من، مراكز پژوهشي زنان و بخصوص زنان تحليلگر بايد تلاش گسترده‌تري در راه‌اندازي اين بحث‌ها در جريان نوانديشي ديني و در ميان اصلاح‌طلبان داشته باشند.

 در راه ايجاد اين رابطه مشكلات متعددي وجود دارد؛ مثلا ً برخي زنان معتقدند كه جنبش اصلاح‌طلبي اصلا ً قبول ندارد كه به آموزش نياز دارد و همچنان حل مسائل زنان را در گرو حل مسائل مهم‌تر و كلان‌تر مي‌داند. برخي هم معتقدند كه اصلاح‌طلبان هنوز حاضر نيستند عملكرد خود در نهادينه كردن نقض حقوق زنان در دهة اول انقلاب را نقد كنند، و ديدگاه اكثر آنان دربارة زنان فاصلة چنداني با ديدگاه سنتي ندارد. انتقادهاي زنان فقط به جريان اصلاح‌طلبي محدود نمي‌شود، بلكه جريان نوانديشي ديني را هم دربرمي‌گيرد. آنها معتقدند كه متفكران جريان نوانديشي ديني كه در دهة اخير تلاش كرده‌اند با مجموعه‌اي از بحث‌هاي معرفت‌شناسانه و هرمنوتيكي الگوهاي جديدي براي فهم دين عرضه كنند نتوانسته‌اند از خط قرمز جنسيت عبور كنند و دربارة جنسيت و مسائل زنان هم بازانديشي كنند. حتي نوانديش ديني پرآوازه‌اي چون دكتر سروش كه بحث قبض و بسط شريعت را مطرح مي‌كند، در موضوع جنسيت از قبض و بسط مسائل زنان سخن نمي‌گويد.
 اما اين دليل نمي‌شود كه بگوييم ديدگاه اصلاح‌طلبان يا نوانديشان ديني با محافظه‌كاران يكسان است. تضاد گفتمان روشنفكري ديني با مفهوم برابري و آزادي زنان بسيار كمتر از تضاد ديدگاه سنتي با اين مفاهيم است.
دكتر سروش با اعتقاد به اينكه فهم ما از شريعت بنا به شرايط تغيير مي‌كند پنجره‌اي به روي حل مسائل زنان در اين حوزه گشوده است. شايد او هرگز حدس نمي‌زده است كه دامنة نظرياتش تا كجا كشيده مي‌شود. دكتر سروش كسي نيست كه نتواند مسائل زنان را تحليل كند، ولي واقعيت اين است كه بحث جنسيت هرگز مورد توجه او نبوده است يا شايد حتي طرفدار نظرية برابري و مرد نباشد. درست به همين علت است كه مي‌گويم تحليلگران جنبش زنان بايد بحث جنسيت را به درون جريان نوانديشي ديني و جنبش اصلاح‌طلبي ببرند..
اگر جريان نوانديشي ديني يا اصلاح‌طلبي خودش حاضر نيست مسائل زنان را هم وارد تحليل‌هاي خود كند ما بايد خودمان اين كار را انجام دهيم. اين وظيفة زنان است كه در حوزة نظري بحث جنسيت را وارد گفتمان نوانديشي ديني كنند و در حوزة سياسي اصلاح‌طلبان را وادار كنند كه در جريان مبارزه براي كسب دموكراسي به مسائل زنان توجه خاص نشان دهند.
به‌نظر من، زنان توانسته‌اند تا حدودي بحث جنسيت و مسائل زنان را وارد گفتمان نوانديشي ديني كنند. آنان توانسته‌اند مسائل زنان را از حوزة فقه سنتي در قالب گفتمان جديدي بريد و نگاه انه به مفاهيم فقهي را رواج دهند.


 از مجموع نظرهاي شما چنين استنباط مي‌شود كه معتقديد جنبش زنان در ايران شكل گرفته است. ارزيابي‌تان از جنبش زنان در ايران چيست؟
 بله، من فعاليت اني را كه طالب آزادي زنان هستند، چه به‌صورت فردي چه به‌صورت جمعي، جنبش مي‌دانم. به‌نظر من كلمه‌هاي جنبش، مبارزه يا حركت معناي لغوي يكساني دارند.
اما براي بررسي جنبش زنان بايد به تاريخ مبارزات زنان رجوع كرد، زيرا روشن مي‌شود كه اين جنبش يك‌باره از زمين سبز نشده بلكه سابقه و تاريخچه‌اي دارد كه جنبش كنوني زنان بر روي آن بنا شده است. البته اين بررسي نيازمند صرف وقت فراوان است و ظاهراً فقط خود ان‌اند كه بايد براي ثبت اين تاريخ وقت بگذارند.
اگر بخواهم فقط به حركت جمعي زنان از زمان انقلاب به بعد اشاره كنم بايد بگويم تأثير عواملي چون مشاركت توده‌وار زنان در دوران انقلاب، ادامة حضور آنان در عرصة اجتماعي پس از انقلاب، روند اسلامي كردن جامعه، و بي‌توجهي مردان نوانديش ديني و سكولار به مسائل زنان موجب شد كه جنبش زنان خود را بازسازي كند.
جنبش زنان ايران در اين دوران به سه صورت جلوه كرده است: فعاليت‌هايِ هدايت‌شده (directed activism)، فعاليت‌هاي سازماني (associational activism) و فعاليت‌هاي مستقل (independent activism).
در «فعاليت‌هاي هدايت‌شده»، ابتكار و اختيار عمل در دست زنان نبوده است و بسيج زنان از طريق سازمان‌هاي سياسي يا نهادهاي مدني مانند مساجد يا نهادهاي حرفه‌اي و صنفي صورت مي‌گيرد. گسترده‌ترين و مؤثرترين حركت جمعي زنان در زمان انقلاب اتفاق افتاد كه زنان به‌صورت توده‌وار با گرايش‌هاي گوناگون (اسلامي، ملي‌گرايانه يا سوسياليستي) در آن شركت كردند. در اين حركت توده‌وار، با وجود تفاوت‌هاي گروه‌هاي زنان و برنامة عملشان، هدف مشتركي آنها را به هم متصل مي‌كرد: سرنگوني رژيم شاه و رهايي ايران از سلطة امريكا. با توجه به اينكه مسئلة جنسيت از موضوعات اصلي انقلاب بود، هدف مشترك زنان و وظيفة تمامي سازمان‌هاي سياسي احياي شأن و حقوق واقعي زنان بود كه گمان مي‌رفت با سياست‌هاي غرب‌گرايانة شاه براي مدرنيزه كردن كشور از دست رفته است. بنابراين، در اين حركت هدايت‌شده، زنان براي حل مسائل جنسيتي بسيج شدند و آگاهي جنسيتي‌شان افزايش يافت، هرچند برخي زنان با اهداف محافظه‌كارانه‌اي در اين حركت جمعي شركت كردند.
در نوع ديگر فعاليت زنان يعني «فعاليت‌هاي سازماني»، شاخه‌هاي انِ سازمان‌ها و احزاب سياسي دوران انقلاب از قبيل سازمان‌هاي چپ، روشنفكران مسلمان يا احزاب ملي‌گراي سكولار، تلاش كرده‌اند مسائل مربوط به زنان را هم در سياست‌هاي كلي اين سازمان‌ها بگنجانند، اما به‌دليل مناسبات نامتوا قدرت ميان آنان و تشكيلات مركزي توفيق چنداني نيافته‌اند. اگرچه اين سازمان‌ها (اعم از چپ، مسلمان، يا ملي‌گرا) مواضع سياسي متفاوتي داشته‌اند، موضعشان دربارة مسائل مربوط به زنان كاملا ً مشابه بوده است. بسياري از اين سازمان‌ها تقاضاهاي خاص زنان درون تشكيلات را بورژوامنشانه يا مغاير با مبارزات ضد امپرياليستي تلقي مي‌كردند و از زنان هوادار مي‌خواستند تا دستيابي به هدف اصلي از طرح تقاضاهاي خاص زنان پرهيز كنند، حال اين هدف اصلي دستيابي به جامعة ايده‌آل اسلامي باشد يا سوسياليستي، يا كسب استقلال، آزادي يا دموكراسي. بي‌توجهي اين سازمان‌ها نسبت به تضييع حقوق زنان در جامعه و حمايت نكردن آنها از زنان موجب سرخوردگي بسياري از زنان عضو اين سازمان‌ها شد. اين نوع فعاليت‌ها پس از استقرار جمهوري اسلامي دوام چنداني نيافت.
نوع سوم، «فعاليت‌هاي مستقل»، مشخصاً بر مسائل خاص زنان متمركز بوده است. در اين زمينه مي‌توان به گروه‌هاي مستقل زنان و زنان فمينيست با گرايش اسلامي يا سكولار اشاره كرد كه با انتشار نشريات خاص زنان يا تشكيل نهادهاي غيردولتي فعاليت خود را بر امور خيريه‌اي، مشاوره‌اي، آموزشي، بهداشتي و بشردوستانه متمركز كرده‌اند.
ان مسلماني كه برخي از آنها در سال‌هاي اخير خود را فمينيست اسلامي خوانده‌اند عموماً از نسل زنان انقلابي هستند؛ همان اني كه در بسيج هدايت‌شدة دوران انقلاب شركت داشتند، در دوران جنگ ايران و عراق فعاليت گسترده‌اي داشتند و بعد از جنگ جايگاه برحق خود را در جامعه طلب كردند. اين زنان در طول بيست سال گذشته تجربه‌هاي بسيار اندوخته‌اند و به‌عنوان فعالان حقوق زنان با تبعيضاتي كه به نام دين بر زنان روا مي‌شود مخالف‌اند و به سياست‌هاي جنسيتي دولت انتقاد دارند.
ان فعال سكولار هم تا جايي كه فضاي سياسي حاكم امكان فعاليت مستقل به آنها مي‌داده، با تأسيس سازمان‌هاي مشابه، در حوزة مسائل زنان فعاليت كرده‌اند و جنبش زنان را پيش برده‌اند.
البته اين تقسيم‌بندي‌هاي سه‌گانه قابل تغييرند، به اين معنا كه بسياري از زنان يا گروه‌هاي زنان فعاليت خود را از نوعي به‌ نوع ديگر تغيير داده‌اند.

 با توجه به اين تقسيم‌بندي، به‌نظر مي‌رسد نماد بيروني جنبش زنان در هر دوره‌اي به فضاي سياسي كشور و ميزان آزادي عمل زنان بستگي داشته است؛ مثلا ً، طبق تقسيم‌بندي شما، در زمان انقلاب، فعاليت هدايت‌شدة زنان شكل غالب داشته است. در حال حاضر، كدام‌يك از اين ويژگي‌ها را خصلت غالب جنبش زنان مي‌دانيد؟
 جنبش زنان ايران در حال حاضر ويژگي‌هايي دارد كه آن را از جنبش زنان در دوره‌هاي قبل متمايز مي‌كند. اول اينكه، هر سه نوع فعاليت‌ زنان در آن به چشم مي‌خورد؛ و دوم، هر سه نوع اين فعاليت‌ها ناچارند خود را با شرايط سياسي هماهنگ كنند وگرنه امكان فعاليت از آنان سلب مي‌شود. شرايط سياسي طوري است كه فقط نوع فعاليت هدايت‌شده حق حيات و مشروعيت دارد و ديگر انواع فعاليت‌ها در محدودة قابل تحمل سياست روز به صورت فعاليت فردي يا صنفي انجام شود.
طبيعي است كه در چنين فضايي حركت جنبش زنان بسيار كند خواهد بود. اما وجه تمايز جنبش كنوني زنان با دوره‌هاي ديگر آن است كه زنان ايراني به‌شدت نسبت به مسائل خود حساسيت نشان مي‌دهند؛ به عبارتي، آگاهي جنسيتي آنان بسيار افزايش يافته است و مي‌توانند براي حل مسائل مشترك خود بسيج شوند. در هيچ دورة تاريخي ديگري مسائل زنان تا اين حد مورد توجه زنان نبوده است و چنين ظرفيت بالقوه‌اي براي بسيج توده‌اي زنان وجود نداشته است. آنان كه معتقدند جنبش زنان فاقد برخي ويژگي‌هاي جنبش‌هاي اجتماعي همچون رهبري يا ارائة برنامة سياسي مشخص است و اين جنبش را با برخي جنبش‌هاي معروف زنان در قرن بيستم مقايسه مي‌كنند بايد توجه داشته باشند كه جنبش ان، همچون بقية جنبش‌هاي اجتماعي كشور، تابع فضاي سياسي كشور است.
جنبش زنان با اينكه در حاشيه نگه داشته شده، اما وجود دارد و زنان در طول اين سال‌ها هرگز از مبارزه، چه فردي چه جمعي، براي دست يافتن به خواسته‌هاي خود دست نكشيده‌اند، چنانكه در دو دهة گذشته توانسته‌اند از مؤثرترين عوامل تغيير و تحول سياسي و اجتماعي جامعة ايران باشند.

 بگذاريد از بحث دربارة جنبش زنان وارد بحث‌هاي درون جنبش زنان شويم. همان‌طور كه اشاره كرديد، جنبش زنان شامل طيف گسترده‌اي از زنان مذهبي و غيرمذهبي است كه براي احقاق حقوق زنان مبارزه مي‌كنند. به‌نظر شما، مي‌توان تمام اني را كه براي ارتقاي حقوق زنان مبارزه مي‌كنند فمينيست خواند؟
 فمينيست فقط يك لغت است، لغتي كه نشان مي‌دهد كسي براي حل مسائل زنان فعاليت مي‌كند. تعريف من از فمينيسم و جنبش زنان به همين اندازه وسيع است. به‌نظر من، فمينيسم به معناي مبارزه براي برابري و مرد و مبارزه عليه پدرسالاري است. اين دو خواسته همواره وجه مشترك مبارزات زنان ايران براي كسب آزادي بوده است.

 بنابراين، از نظر شما، جنبش زنان ايران يك جنبش فمينيستي است كه طيف وسيعي از زنان مسلمان و سكولار را دربرمي‌گيرد. بحثي كه از مدت‌ها پيش در ميان فعالان مسائل زنان وجود داشته بحث فمينيسم اسلامي بوده است و اختلاف بر سر آنكه آيا اساساً مي‌توان فمينيسم و اسلام را كنار هم نشاند و اصطلاح فمينيسم اسلامي را به‌كار برد.
 همان‌طور كه گفتم معناي لغوي فمينيسم فعاليت براي حل مسائل زنان است، پس چرا نتوان آن را در كنار اسلام نشاند. من هرگز نديده‌ام كسي استدلال محكمي آورده باشد براي اينكه مي‌توان سوسياليسم يا ليبراليسم را در كنار فمينيسم نشاند اما اسلام را نه؛ به‌ويژه اگر يا اني بخواهند خود را فمينيست اسلامي بخوانند. حداقل در 25 سال گذشته ديده‌ايم كه بسياري از زنان در جوامع اسلامي تلاش كرده‌اند تفسير جديدي از اسلام در برابر تفسير سنتي ارائه دهند. با اين تفسير جديد، مغايرتي ميان اعتقاد به برابري و مرد و مسلمان بودن وجود ندارد.
آنچه من از برچسب فمينيسم اسلامي مي‌فهمم اين است كه برخي زنان مي‌خواهند در چارچوب اسلام (با تأكيد بر اينكه اسلام تعريف‌هاي بسيار دارد) براي بهبود موقعيت زنان تلاش كنند. اما مهم نيست كه چه برچسبي بر جرياني گذاشته مي‌شود؛ مهم اين است كه شما به‌عنوان مجلة زنان اين امكان را داشته باشيد كه خودتان برچسب خود را تعيين كنيد. اشكال وقتي ايجاد مي‌شود كه آدم‌ها مي‌خواهند براي ديگران تعريف ارائه دهند. مثلا ً اينكه شما روسري به‌سر داريد و در مجلة زنان كار مي‌كنيد و تا چه حدودي كار مي‌كنيد يا نمي‌كنيد، به هيچ‌كس اين حق را نمي‌دهد كه به شما بگويد چه كسي هستيد.
مهم‌ترين دليلي كه مي‌توانم در تأييد فمينيسم اسلامي بياورم آن است كه عده‌اي از زنان مسلمان مايل‌اند خود را فمينيست اسلامي بخوانند.

 اين برچسب‌گذاري‌ها در جنبش زنان شكاف ايجاد نمي‌كند؟
 فكر نمي‌كنم گذاشتن پسوند «ايسم» واقعاً مشكلي ايجاد كند، چون بعدها «ايسم‌»هاي ديگري ظهور مي‌كند و جنبش زنان را پيش مي‌برد. خطر آنجاست كه انرژي ما آن‌قدر صرف نزاع و تصفيه‌حساب و بحث با يكديگر شود كه هدف اصلي يعني رفع مشكلات زنان فراموش شود.
به‌نظر من آن‌قدر بايد از اين برچسب‌ها مصرف كرد تا ارزششان را از دست بدهند. آن‌قدر بايد برچسب زده شود تا همة برچسب‌ها تمام شود. ما مجبوريم از اين مرحله بگذريم.

 و به همين دليل است كه خودتان هم به گروهي از فعالان جنبش زنان برچسب «فمينيست‌ عملگرا» زده‌ايد؟
 اين برچسب‌ها اجازة ارائة تعريف مي‌دهد. مثلا ً وقتي مي‌خواهيد تحليلي از مبارزات زنان در جامعة ايران ارائه دهيد، متوجه مي‌شويد آن‌قدر ايدئولوژي حاكم است كه هركس در چارچوب ايدئولوژي خودش حقوق زنان را تعريف مي‌كند. بنابراين ناچار مي‌شويد براساس تعريف عده‌اي كه اسلام را بر فمينيسم ارجح مي‌دانند يا ماركسيسم را بر فمينيسم يا مثلا ً ملي‌گرايي را بر فمينيسم، برچسب‌هايي انتخاب كنيد كه براساس ايدئولوژي‌هاي مختلف بتوانيد تحليلي از مبارزات زنان ايران با توجه به رويكردهاي مختلف ارائه دهيد. البته اين برچسب‌ها با پيشرفت جامعه از بين مي‌رود.
من برچسب «فمينيست عملگرا» را براي آن گروه از زنان استفاده كرده‌ام كه فارغ‌ از ايدئولوژي خود ـ اسلام، سوسياليسم، سكولاريسم يا ملي‌گرا، يا هرچيز ديگري ـ بر مبارزه براي رفع مشكلات ملموس زنان تأكيد دارند و معتقدند مثلا ً اگر قرار است قانوني در مجلس عليه زنان وضع شود بايد در مورد آن واكنش نشان دهند.
فمينيسم عملگرا، از بعد فرهنگي، بر ايجاد فضايي تأكيد دارد كه در آن گروه‌هاي مختلف زنان به‌جاي آنكه عليه هم موضع متعصبانه بگيرند و فقط خود را برحق بدانند، با حمايت از يكديگر تلاش كنند از بيشترين توان خود براي حل مسائل زنان بهره بگيرند. در حال حاضر، آنچه به تقويت جنبش فمينيستي زنان در ايران كمك مي‌كند آن است كه زنان تفاوت‌هاي ميان يكديگر را به رسميت بشناسند و به آن احترام بگذارند. تجربه‌هاي گروه‌هاي مختلف زنان براي هم آموده است.
فمينيسم عملگرا، از بعد سياسي، تلاشي است براي تفوق بر اقتدارگرايي و فرقه‌گرايي كه در دو دهة اخير بر مبارزات فمينيستي در ايران غالب بوده است. منظورم فضايي است كه در آن هر گروه فمينيستي يا به عبارتي هر گروه مدافع زنان فقط خود را برحق شمرده و تمام انرژي خود را صرف حمله به عملكرد يا ناتواني‌هاي ديگري كرده. در اين مهلكه، حقوق زنان يا مورد حملة بنيادگرايان قرار گرفته يا اكثريت قريب به اتفاق مردان، چه اصلاح‌طلبان مسلمان چه سكولارها، در داخل و خارج از ايران، بحث بر سر دموكراسي را، در بهترين حالت، بدون توجه به مسائل زنان پيش برده‌اند. زنان به‌جاي انتقاد شديد به يكديگر مي‌توانند عملكردهاي خودشان را نقد كنند. مثلا ً فمينيست‌هاي سكولار و اسلامي هر دو دربارة احترام به حق انتخاب نوع پوشش زنان بي‌توجه بوده‌اند.
به‌هرحال موقعيت كنوني جنبش زنان در ايران نشان‌دهندة ظهور فمينيسم عملگراست كه بر مبناي احترام به تفاوت‌هاي موجود ايدئولوژيك يا فرهنگي ميان گروه‌هاي فمينيست به‌وجود آمده و هدفش رفع مشكلات ملموس زنان و افزايش كارايي و تأثيربخشي جنبش زنان است.


 اما ظاهراً فمينيست‌هاي عملگرا راه طولاني‌اي در پيش دارند تا ريشه‌هاي اين فرهنگ سياسي را آن‌قدر محكم كنند كه در جريان تلاطم‌هاي سياسي آسيب نبيند. بحث‌هايي كه بعد از كنفرانس برلين به‌وجود آمد بهترين شاهد شكنندگي همكاري زنان با ديدگاه‌هاي مختلف در جنبش زنان بود. در آن زمان اين گله پيش آمد كه زنان مسلمان در جريان دستگير شدن زنان سكولار موضع صريحي نگرفتند، چون نگران موقعيت خودشان بودند يا سرنوشت آنها برايشان اهميت نداشت. اين واقعه باعث شد دوباره ميان زنان عملگرايي كه سال‌ها با هم همكاري كرده بودند نوعي دل