آيا دموكراسى مى تواند تروريسم را متوقف كند؟
درباره استدلال ضدتروريستى بوش
گریگوری گاوس سوم/ ترجمه: ابراهیم اسکافی
يكشنبه ۸ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۰ اكتبر ۲۰۰۵
• آزادى چه چيزى مى آورد
ايالات متحده آمريكا با شعار جورج دبليو بوش «چالش نسل ما» مشغول تزريق دموكراسى به جهان عرب است. دولت بوش و مدافعانش بر اين ادعايند كه آوردن دموكراسى براى اعراب نه تنها ارزش هاى آمريكايى را گسترش مى دهد، بلكه امنيت آمريكا را هم بالا مى برد. همان طور كه دموكراسى در كشورهاى عرب رشد مى كند اين تفكر پيش مى رود كه منطقه از توليد تروريسم ضدآمريكايى جلوگيرى خواهد كرد. بنابراين صرف توسعه دموكراسى در خاورميانه تضادى با اهداف امنيتى آمريكا ندارد و ضرورتى است كه بايد بدان دست يافت.
اما اين موضوع پرسشى اساسى را مى طلبد: آيا اين درست است كه افزايش دموكراسى در يك كشور امكان وقوع تروريسم و تشكيل گروه هاى تروريستى را كاهش مى دهد؟ به عبارت ديگر آيا اسَّ و اساس امنيت براى توسعه دموكراسى در جهان عرب بر فرضى استوار بنا شده است؟ به نظر مى رسد پاسخ منفى است.
اگرچه دانسته هاى ما در مورد تروريسم قطعاً ناقص است اما اطلاعات موجود ارتباط محكمى را ميان دموكراسى و كاهش يا عدم تروريسم نشان نمى دهد. به نظر مى رسد تروريسم ريشه در عواملى مشخص تر از شكل حكومت دارد و احتمالاً دموكراتيزاسيون مبارزه موجود عليه ايالات متحده را پايان نخواهد داد. القاعده و گروه هاى هم فكرش به خاطر دموكراسى در جهان اسلام مبارزه نمى كنند، آنها براى استقرار دولت اسلامى مورد نظرشان مى جنگند. دليلى وجود ندارد كه دموكراسى در جهان عرب «ابهامات را برطرف كند» و حمايت هاى ملايم از سازمان هاى تروريستى در ميان عامه مردم عرب را از بين ببرد و امكان عضوگيرى آن سازمان ها از ميان مردم را كاهش دهد.
اگر خاورميانه عربى به دموكراسى هم دست پيدا كند چه نوع دولت هايى بر سر كار خواهند آمد؟ آيا با دولت ايالات متحده در سياست هاى مهم گذشته، محدود كردن تروريسم، روند صلح در خاورميانه، حفظ امنيت در خليج فارس و تضمين ثبات در فروش نفت همكارى خواهند كرد؟ كسى نمى تواند پيش بينى اين امور را بكند، اما بر پايه تحقيقات در افكار عمومى و انتخابات اخير در جهان عرب، ورود دموكراسى به آنجا احتمالاً دولت هاى جديدى را بر سر كار خواهد آورد كه در مقايسه با دولت هاى خودكامه موجود تمايل كمترى به همكارى با ايالات متحده دارند.
پاسخ به اين پرسش ها واشينگتن را به درنگ وامى دارد. ابتكار دولت بوش براى دموكراسى به عنوان تلاشى براى گسترش ارزش هاى آمريكايى به هر قيمتى كه شده است يا به عنوان ريسك درازمدتى بر سر اين كه اگر هم بنيادگراها به قدرت برسند واقعيت حكمرانى آنها را معتدل خواهد كرد يا مردم توهمات آنان را از ميان خواهند برد، قابل دفاع است. در هر صورت اصرار بر دموكراسى انتخابى به سود منافع ضرورى آمريكا نخواهد بود چه در جنگ با تروريسم و چه در ديگر سياست هاى مهم در خاورميانه عربى.
وقت آن است كه بازانديشى در سياست گسترش دموكراسى در جهان عرب صورت بگيرد. به جاى فشار براى انتخابات سريع، ايالات متحده بايد انرژى اش را صرف تشويق براى رشد سازمان هاى سياسى ملى و ليبرال بكند. تنها با اين كار است كه كمك واشينگتن مى تواند اين اطمينان را ايجاد كند كه اگر سرانجام انتخاباتى صورت گرفت نتايج آن در راستاى منافع آمريكا است.
• حلقه مفقوده
رئيس جمهور بوش روشن كرده است كه چرا فكر مى كند گسترش دموكراسى در جهان عرب نقطه مركزى منافع آمريكا است. بوش در نطقى در مارس ۲۰۰۵ (اسفند ۱۳۸۴) گفت: «راهبرد ما براى حفظ صلح پايدار در خاورميانه عربى كمك كردن به تغيير وضعيتى است كه باعث رشد افراط گرايى و ترور مى شود. در بخش هايى از اين منطقه نسل هايى درگير دور استبداد، نوميدى و افراط گرايى هستند. وقتى ديكتاتورى بر دگى سياسى كشورى احاطه پيدا كند، اپوزيسيون مسئول نمى تواند رشد كند، عقايد مخالف زيرزمينى شده و به سمت افراط گرايى سوق پيدا مى كند.آن براى دور كردن توجه مردم از مشكلات اجتماعى و اقتصادى، ديگر كشورها و نژادها را سرش مى كنند و اين باعث رشد نفرت هايى مى شود كه نهايتاً به خشونت منتهى مى شود. وضعيت موجود خشم را نمى توان ناديده گرفت، تسكين داد يا به آن باج داد.»
ديدگاه بوش در وجود ارتباط ميان تروريسم و فقدان دموكراسى به دولت وى محدود نمى شود. در مبارزات انتخاباتى سال ،۲۰۰۴ سناتور جان كرى (نامزد دموكرات ها) تاكيد كرد كه نياز به اصلاحات سياسى بيشتر در خاورميانه عربى بخشى ذاتى از جنگ با تروريسم است. مارتين اينديك سناتور مسئول در امور خاورميانه در دولت كلينتون نوشت كه اين اشتباه كلينتون است اگر تنها بر صلح اعراب- اسرائيل تمركز كند . او اصرار داشت كه واشينگتن بايد بر اصلاحات سياسى تاكيد كند. مورتون هالپرين دبير طراحى سياست در دولت كلينتون در كتابى كه اخيراً منتشر كرده است بحث كرده است كه ريشه هاى القاعده در فقر و كمبود آموزش و پرورش در عربستان سعودى، مصر و پاكستان است و اين كمبودها به سبب ماهيت استبدادى اين دولت ها است و تنها با دموكراتيزاسيون مى توان با آن مبارزه كرد. توماس فريدمن نويسنده «نيويورك تايمز» بيش از هر كس ديگرى اين باور را در ميان مردم پراكنده است.
با وجود اجماع عمومى در اين زمينه، آثار آكادميك در بررسى ارتباط ميان تروريسم و ديگر شاخص هاى اجتماعى نظير دموكراسى به طرز شگفت انگيزى كمياب است. موارد خوبى از مطالعات و تحقيقات عمومى در مورد تروريست ها و سازمان هاى تروريستى وجود دارد، اما تعداد كمى از آنها به اين موضوع پرداخته اند كه آيا گسترش دموكراسى باعث كاهش تروريسم مى شود يا نه. بخشى از مشكل كيفيت اطلاعات موجود است. جرايد غرب تمايل شديدى دارند كه حوادث تروريستى را تنها با عنصر درگيرى هاى مرزى گزارش كنند و به بررسى زادگاه ستيزه جويان نمى پرداد. علاوه بر اين اغلب آمارها موقعيت مكانى حوادث را تعيين مى كند و نه هويت مرتكب شوندگان حادثه را و كمتر از آن به وضعيت كشورهاى غيردموكراتيكى كه از آنجا آمده اند، مى پرداد. با چنين اطلاعات ناقصى تنها مى توان نتايج مقدماتى از آثار آكادميك گرفت. در هرحال حتى اين اطلاعات هم رابطه نزديك فرضى ميان تروريسم و ديكتاتورى را كه زيربناى منطق دولت بوش است بى اعتبار مى كند. تحقيق بسيار مشهورى درباره حوادث تروريستى در دهه ۱۹۸۰ توسط دانشمندان علوم سياسى ويليان اوبنك و لئونارد وينبرگ نشان داد كه اغلب حوادث تروريستى در دموكراسى ها رخ داده اند و بيشتر قربانيان و مرتكب شوندگان، شهروندان كشورهاى دموكراتيك بوده اند.كوان لى از دانشگاه دولتى پنسيلوانيا در بررسى حوادث تروريستى بين سال ۱۹۷۵ تا ،۱۹۹۷ دريافت كه گرچه ميزان حملات تروريستى با افزايش مشاركت سياسى دموكراتيك، كم مى شود اما نوع برخوردهايى كه دولت هاى ليبرال دموكرات در قدرت انجام مى دهند، برخى رفتارهاى تروريستى را تشويق مى كند. رابرت پيپ در كتاب اخيرش، «مرگ به سوى پيروزى: منطق راهبردى تروريسم انتحارى» دريافت كه اهداف بمب گذاران انتحارى تقريباً هميشه دموكراسى ها هستند، اما انگيزه گروه هاى حامى اين بمب گذارى ها مبارزه با اشغال نظامى و دفاع از استقلال است. تروريست ها از ميل به دموكراسى تحريك نمى شوند بلكه به خاطر مخالفت با آنچه در سلطه خارجى ها مى بينند تحريك مى شوند.
اسناد منتشرشده دولت بوش هم ادعاهاى وجود رابطه نزديك ميان تروريسم و ديكتاتورى را تائيد نمى كند. طبق گزارش ساليانه دپارتمان دولتى «نمونه هاى تروريسم جهانى» بين سال هاى ۲۰۰۰ و ۲۰۰۳ ، ۲۶۹ حادثه تروريستى مهم در كشورهاى «آزاد» - طبق تعريف خانه آزادى ۱۱۹ مورد در كشورهاى «كمى آزاد» و ۱۳۸ نمونه در كشورهاى «غيرآزاد» رخ داده است. (در اين گزارش هم حملات انتحارى فلسطينيان در اسرائيل كه آمار حملات در دموكراسى را افزايش مى دهد و هم حادثه ۱۱ سپتامبر در ايالات متحده كه ريشه در كشورهاى ديگر داشت استثنا شده است) اين گزارش استدلال نمى كند كه در كشورهاى آزاد احتمال وقوع تروريسم بيش از ديگر كشورها است. در عوض اين آمار به سادگى نشان مى دهد كه رابطه اى ميان وقوع تروريسم و ميزان برخوردارى شهروندان از آزادى در يك كشور وجود ندارد. و مسلماً نشان نمى دهد كه دموكراسى ها از ديگر اشكال حكومت ذاتاً استعداد كمترى براى تروريسم دارند. البته تروريسم تصادفى پخش نمى شود. طبق اطلاعات رسمى دولت آمريكا بخش عظيمى از حوادث تروريستى تنها در چند كشور خاص رخ مى دهد. در حقيقت نيمى از كل حملات تروريستى در سال ۲۰۰۳ در كشورهاى «غيرآزاد» در دو كشور عراق و افغانستان رخ داده است. به نظر مى رسد كه دموكراتيزاسيون تروريست ها را فقط كمى سست كرده است _ حتى ممكن است آنها را تشويق هم كرده باشد.
در مورد كشورهاى آزاد حوادث تروريستى در هند ۷۵ درصد كل تروريسم جهان را شامل مى شود. فرض درستى است كه بخشى از اين حملات را گروه هايى با منشاء پاكستانى، خصوصاً در كشمير انجام مى دهند، اما روشن است كه همه اين حملات را خارجى ها انجام نمى دهند. تعداد قابل توجهى از حملات تروريستى در هند دور از كشمير و به خاطر اعتراض هاى محلى عليه دولت مركزى رخ مى دهد. دموكراسى در هند آن چنان قوى و درشكننده است كه هر دو نخست وزير اينديرا گاندى و پسرش راجيو گاندى پى در پى ترور شدند. اگر دموكراسى چشم انداز تروريسم را كاهش مى داد، آمار در هند نبايد اين قدر بالا مى بود. مقايسه هند پرجمعيت ترين دموكراسى و چين پرجمعيت ترين ديكتاتورى، مشكل فرض گرفتن دموكراسى براى حل مسئله تروريسم را پررنگ تر مى كند. گزارش «نمونه هاى تروريسم جهانى» نشان مى دهد كه در سال هاى ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۳ ، ۲۰۳ مورد حمله تروريستى بين المللى در هند رخ داده است و هيچ موردى در چين نبوده است. در فهرست حوادث تروريستى بين سال هاى ۱۹۷۶ تا ۲۰۰۴ كه توسط موسسه «يادبودهاى ملى براى جلوگيرى از تروريسم» گردآورى شده است، بيش از ۴۰۰ مورد در هند و تنها ۱۸ مورد در چين رخ داده است. حتى اگر چين ده برابر هم آمارش را تغيير داده باشد، باز هم قطعاً اين آمار نشانگر كمتر بودن حملات تروريستى چين از هند است. اگر ارتباط ميان ديكتاتورى و تروريسم به اندازه اى كه دولت بوش تاكيد مى كند، قوى بود، اختلاف آمار ميان حوادث تروريستى در چين و هند بايد طور ديگرى مى بود.
شواهد مستندتر نيز پرسش از رابطه ميان نوع رژيم و تروريسم را پيش مى كشد. در دهه هاى ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ تعدادى از گروه هاى تروريستى ستيزه جو در كشورهاى دموكراتيك پديد آمدند: بريگادهاى سرخ در ايتاليا، ارتش جمهورى خواه ايرلند در ايرلند و بريتانيا، ارتش سرخ در ژاپن و فرقه ارتش سرخ (يا گروه بادر مينهوف) در آلمان غربى. گذار به دموكراسى در اسپانيا گروه تروريستى جدايى طلبان باسك، اوسكادى تا آسكاتاسونا (ETA) را از ميان نبرد. دموكراسى تركيه يك دهه درگير خشونت هاى سياسى فزاينده اى بود كه تا اواخر دهه ۱۹۷۰ ادامه داشت. دموكراسى اسرائيل تروريست هاى خودش را به وجود آورد، از جمله ترور اسحاق رابين نخست وزير سابق اسرائيل. روشن است كه دست كم سه بمب گذار انتحارى حملات تروريستى جولاى در بريتانياى دموكراتيك زاده شده و رشد پيدا كرده اند. تقريباً هر روز حوادث دردناك در عراق يادآورى مى كند كه دموكراتيزاسيون واقعى در عراق همراه با تروريسمى جدى است. و حادثه تاريخى در اكلاهاماسيتى تصديق مى كند كه حتى دموكراسى آمريكا هم فارغ از تروريسمى بومى نيست.
به عبارت ديگر، هيچ دليل نيرومند تجربى براى رابطه ميان دموكراسى يا هر نوع حكومت ديگرى و تروريسم چه به صورت مثبت و چه منفى وجود ندارد. جسيكا استرن استدلال مى كند كه: «دموكراتيزاسيون لزوماً بهترين راه مبارزه با افراط گرايى نيست» زيرا گذار به دموكراسى «اين طور شناخته شده است كه دوران آسيب پذير خاصى را سبب مى شود كه دولت ها را كاملاً درگير مى كند.» تروريسم از سرچشمه هاى ديگرى جز شكل حكومت نشات مى گيرد. دليلى وجود ندارد كه بپذيريم جهان عرب دموكراتيك تر، به خاطر دموكراتيك تر بودنش تروريست هاى كمترى پرورش مى دهد.
• كمبودها
استدلال حمايت از آوردن دموكراسى به عنوان بخشى از مبارزه با تروريسم مشكلاتى منطقى نيز دارد. پيش فرض اين ادعا كه دموكراسى تروريسم را كاهش مى دهد اين باور است كه آنها مى توانند در يك رقابت سياسى شركت كنند و صدايشان در افكار عمومى شنيده مى شود و تروريست هاى بالقوه و هواداران شان نيازى پيدا نمى كنند كه براى دستيابى به اهداف شان به خشونت متوسل شوند. ولو اين كه آنها اولين دوره انتخابات را هم از دست بدهند، اعتماد و يقين آنها به امكان پيروزى در آينده آنان را از وسوسه توسل به ابزارهاى غيردموكراتيك باز مى دارد. آداب دموكراسى افراط گرايى را اصلاح خواهد كرد و خشم افكار عمومى جهان عرب را به جاى ايالات متحده متوجه دولت هاى شان خواهد كرد.
خب، ممكن است اين طور باشد. اما منطقى است كه فرض كنيم تروريست هايى كه تاكنون به ندرت نمايندگى گروه هاى سياسى را داشته اند كه در اكثريت باشند، به اصول حاكميت اكثريت و حقوق اقليت كه پايه دموكراسى ليبرال است تن نمى دهند. اگر آنها نتوانند به اهداف شان از طريق دموكراتيك دست پيدا كنند، چرا بايد روند دموكراتيك را براى رسيدن به اهداف شان ترجيح بدهند؟ به نظر مى رسد كه احتمال بيشترى وجود دارد كه نيروهاى بسيج شده در روند دموكراتيك براى رسيدن به خواست هاى افراطى شان شركت كنند _ خواست هايى چنان قوى كه به خاطر آن بتوانند دست به ارتكاب اعمال خشونت آميز عليه شهروندان بى دفاع بند _ و اگر به نتايج دلخواه شان نرسند، تروريست ها و تروريست هاى بالقوه به مبارزه با دموكراسى بپرداد. با رجوع به دموكراسى در حال رشد عراق با وجود انتخابات بسيار موفقيت آميز در ژوئن ۲۰۰۵ (خرداد ۱۳۸۴) هنوز مبارزه تروريست هاى عراقى و غيرعراقى عليه نظم سياسى جديد متوقف نشده است.
سازمان هاى تروريستى توده وار نيستند. كوچك و سرى اند. بر پايه اصول دموكراتيك بنا نشده اند. آنها به دنبال رهبران قدرتمند و دسته هاى سازمان دهى شده هواداران شان هستند. حقيقتاً بعيد به نظر مى رسد كه پيشى گرفتن در انتخابات بتواند راه شان را تغيير دهد. القاعده دشمن اصلى ايالات متحده در جنگ با تروريسم، اگر همه كشورهاى عربى هم دموكراتيك بشوند، مطمئناً فعاليتش را رها نخواهد كرد. ديدگاه اسامه بن لادن درباره دموكراسى روشن است: او دموكراسى را دوست ندارد. از نظر او رژيم طالبان در دنياى مدرن نزديك ترين حكومت به آن الگو بود. در نطق اكتبر ۲۰۰۳ «پيام به عراقى ها» بن لادن به تنبيه كسانى پرداخت كه «به دنبال راه حلى صلح آميز و دموكراتيك با حكومت هاى مرتد، يهودى يا مبارزان صليبى معامله مى كنند» او دموكراسى را اين گونه توصيف كرد «اعمال فريبنده و منحرف كننده» و «ايمان آوردن به جهالت». همكار بن لادن در عراق ابو مصعب زرقاوى به انتخابات ژوئن ۲۰۰۴ واكنش مستقيمى نشان داد: «قانونگذارانى كه از دموكراسى پيروى مى كنند انسان هستند و نه خدا .... اين جوهره ذاتى كفر، شرك و خطا است كه باعث سستى و غفلت مى شود.»
رهبران القاعده به دموكراسى بى اعتمادند و اين يك باور ايدئولوژيكى نيست: آنها مى دانند كه از طريق انتخابات آزاد نمى توانند به قدرت برسند. هيچ دليلى وجود ندارد كه بپذيريم حركت به سوى دموكراسى بيشتر در دولت هاى عرب آنان را از راه شان منصرف مى كند. و دليلى هم وجود ندارد كه باور كنيم آنان با وجود دولت هاى دموكراتيك تر نتوانند پيروانشان را جذب كنند. _ به ويژه اگر آن دولت ها روابط خوب شان را با ايالات متحده حفظ كنند و بخواهند در مسير مورد قبول واشينگتن قدم بگذارند. القاعده با برنامه هاى دولت ايالات متحده در خاورميانه به همان اندازه و شايد بيشتر با دموكراسى مخالفت مى كند. اگر همان طور كه واشينگتن اميدوار است، خاورميانه عربى دموكراتيك به نقش تعيين كننده ايالات متحده در منطقه تمكين كند و در رسيدن به اهداف آمريكا همكارى كند، آن وقت ابلهانه است اگر فكر كنيم دموكراسى مى تواند به احساسات ضدآمريكايى اعراب پايان دهد و حمايت هاى فعال و منابع مالى و كانال هاى عضوگيرى القاعده را بخشكاند.در عمل ليبرال دموكراسى بهترين شكل حكومت است. اما هيچ دليلى وجود ندارد كه بتواند تروريسم را كاهش بدهد يا از بين ببرد. فرض بنيادى دولت بوش در آوردن دموكراسى به جهان عرب كمبودهايى جدى دارد.
منبع: شرق