اقدامات لازم براى كاهش آثار زلزله

يوسف ناصرى - روزنامه ايران


گفت وگو با انصارى نيا- عضو هيأت علمى دانشگاه شهيد بهشتى-

پنجشنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۴ - ۱۷ نوامبر ۲۰۰۵

در مقطع كنونى، رقابتى همه جانبه فراروى همه كشورها قرار دارد و تلاش براى توسعه يافتگى ما هم به امرى گرياپذير تبديل شده است. اما مقوله توسعه ظرف يك يا چند سال تحقق پيدا نمى كند و بنابراين بايد مرحله به مرحله در اين زمينه اقدام كرد و از فعاليتهاى توسعه اى اوليه حفاظت شود. زلزله به عنوان يكى از سوانح طبيعى شناخته شده در كشور ما عاملى است كه همين پيشرفت فعلى جامعه را تهديد مى كند و البته مى توان با برنامه ريزى عقلايى و منطقى تهديدزايى اين عامل را از بين برد و يا كاهش داد. در گفت وگو با انصارى نيا عضو هيأت علمى دانشگاه شهيد بهشتى به چالشهاى كشور در اين خصوص توجه شده است. وى كه تحصيلات عالى خود را در رشته هاى «معمارى» و «برنامه ريزى شهرى و منطقه اى» در دانشگاه شهيد بهشتى و دانشگاه يو اس سى (USC) كاليفرنياى آمريكا گذرانده، در سالهاى۵۸-۱۳۵۶ به عنوان كارشناس امور شهرى در سازمان برنامه و بودجه كار كرده و از آن زمان تا به امروز در گروه برنامه ريزى شهرى به تدريس و تحقيق مشغول است اعتقاد دارد كه حكومت مى تواند نقش بنيادى در كاهش آثار سوء سوانح طبيعى داشته باشد. گفت وگو با انصارى نيا در پى مى آيد.

در زمانى كه شما در «مركز آمايش سرزمين» سازمان برنامه و بودجه مشغول به كار بوديد، استراتژى آمايش سرزمين تهيه شد و به اجرا درآمد. در اين طرح تا چه حد، مقوله مقابله با خطر زلزله در كنار مباحث توسعه و توسعه شهرى مورد توجه قرار گرفت؟

در آن زمان كه من در مركز آمايش سرزمين كار مى كردم در حوزه مسائل شهرى و عمدتاً موضوع اسكان جمعيت در پهنه سرزمين متمركز بودم. در آنجا ما، در پى جست وجوى اسكان بهينه بوديم و به طور اخص به موضوع زلزله توجه نشد. مطالعاتى هم در اين زمينه انجام شد و در نهايت استراتژى آمايش سرزمين ارائه گرديد و از سال۱۳۵۶ به اجرا درآمد و تا مدتى بعد از انقلاب هم پيگيرى شد. الآن هم چنين مبحثى را در عملكرد سازمان مديريت و برنامه ريزى كشور داريم ولى در مجموع اين طرح به صورت مطلوبى كه پيش بينى مى شد نقش عمده اى در توسعه ملى پيدا نكرد. همه اينها برمى گردد به مبحث توسعه منطقه اى كشور. يعنى آن مكانيزمى كه تخصيص منابع را به پهنه سرزمين اعمال مى كند كارايى مطلوبى ندارد. ما يك مشكل تاريخى در برنامه ريزى كشورمان داريم و آن اين است كه برنامه ريزى ما بخشى صورت مى گيرد و برنامه تحت سلطه وزارتخانه ها است و هر وزارتخانه اى هم بخشى عمل مى كند. اما آمايش سرزمين هدفش اين بود كه اين نظام بخشى را به نظام فضايى تبديل كند و در واقع توزيع فضايى در سطح كشور اعمال بشود.
در برنامه سوم عمرانى قبل از انقلاب، مفهومى به نام قطب توسعه گنجانده شد و دولت موظف شد در مناطقى سرمايه گذارى كند كه بيشترين بازدهى را به دنبال داشته باشد. بر اين مبنا تعدادى از شهرهاى كشور مانند اراك، تبريز، اهواز، آبادان و چندشهر ديگر به عنوان قطب توسعه انتخاب شدند. تئورى قطب توسعه بنيان تئوريك دارد و توسط يك اقتصاددان فرانسوى به نام فرانسيس پى يرو در سالهاى پس از جنگ جهانى دوم ارائه شد. الآن بنيانهاى اين تئورى زير سؤال برده شده ولى به هر حال در آن دوره اين تئورى در فرانسه و بعضى كشورهاى آفريقايى كه زير سلطه فرانسه بودند به اجرا درآمد. در كشور فرانسه تعدادى از اين قطبها انتخاب شد و به نتيجه مطلوب هم رسيدند و در ايران هم براى پيگيرى استراتژى توسعه فضايى اين تئورى مورد استفاده قرار گرفت.
يكى از فروض اوليه اين تئورى آن است كه سرمايه گذارى كاربر و سرمايه گذارى سرمايه بر در صنايع پايه و مادر صورت بگيرد و در نهايت اين صنايع پايه بتواند صنايع جنبى و زيردستى خودش را به وجود بياورد و آثار اين نوع سرمايه گذارى اقتصادى و بازده آن باعث شود كه كل آن منطقه از آثار توسعه و رشد اقتصادى اش منتفع شوند. در فرانسه، نوع صنايع مادر و پايه به گونه اى انتخاب شده بود كه توسعه منطقه اى را به دنبال داشت و انتخاب يك انتخاب درست بود. عللى براى موفقيت آنها مى توان ذكر كرد. يكى اينكه منافع حاصل از آن سرمايه گذارى در همان منطقه هزينه شد و در سرمايه گذاريهاى بعدى به كار گرفته شد و ايجاد اشتغال كرد و از همه مهمتر اين است كه آن صنايع مادر، در طول زمان صاحب صنايع زيردستى و بالادستى شدند. يعنى صنايعى كه مواد اوليه را تأمين مى كنند و صنايعى كه محصولات آن صنايع پايه را مصرف مى كنند و يا مورد بهره بردارى قرار مى دهند.
مثال بم وقتى صحبت از ذوب آهن مى شود كه ورق هاى آهنى با ضخامت هاى مختلف توليد مى كند، صنايع پايين دستى كه فرضاً بخارى و اتومبيل مى ساد بايد در آن منطقه باشند كه آن ورق آهنى توليد شده را مصرف كنند. اگر اين صنايع جانبى تأسيس نشود، آن صنعت مادر در منطقه مورد نظر منزوى باقى مى ماند.
يكى از نمونه هايى كه انتخاب شد در ايران به عنوان قطب توسعه، آبادان بود. اما فعاليت پالايشگاه آبادان صرفاً باعث اشتغال تعداد معدود افراد مى شود و بازده نفت به خزانه دولت بازمى گردد. در اراك هم سرمايه گذاريهايى انجام شد ولى بحث نشت به پايين سرمايه اتفاق نيفتاد و يا در اصفهان، كارخانه ذوب آهن تأسيس شد ولى بايستى آثار توسعه اين سرمايه گذارى در پهنه منطقه ظاهر شود كه چنين نشد.

جست وجوى اسكان بهينه در آن استراتژى در برگيرنده چه مواردى مى شد؟

مسأله اسكان بهينه به عوامل متعددى مربوط مى شد كه يكى هم مسأله گسترش شهرهاى موجود است. گسترش شهر به دو صورت پيوسته و ناپيوسته اتفاق مى افتد. در نوع اول گسترش شهر در تداوم يك شهر صورت مى گيرد و در واقع متصل به آن و در اراضى شهرى اتفاق مى افتد و نوع ناپيوسته اين است كه شهرهاى جديدى تأسيس شود و در اين حالت بايستى مكانهاى مناسبى براى شهرهاى جديد در نظر گرفته شود كه اين اماكن بايد در ارتباط با شبكه هاى زيربنايى كشور و در ارتباط با ديگر شهرها باشند تا بتوانند خدمات لازم را دريافت كنند.
اصولاً شهرهاى نوپا تا مدتهاى مديد نياز دارند كه به شهرهاى موجود و شبكه هاى ارتباطى متصل باشند. در اسناد آمايش سرزمين، هم گسترش سرزمينى و هم گسترش شهرهاى موجود را مى بينيم و هم مكانهاى مناسب براى تأسيس شهرهاى جديد. همچنين مسأله سرمايه گذارى در صنعت و كشاورزى و واحدهاى كشت و صنعت و دامداريهاى متمركز مورد توجه قرار مى گيرد. آمايش سرزمين به طور كامل پايه برنامه ششم عمرانى قبل از انقلاب بودكه بايد از سال۱۳۵۷ شروع مى شد ولى با وقوع انقلاب متوقف شد و مدتى پس از انقلاب هم، مركز آمايش سرزمين منحل شد. يكى از چيزهايى كه شنيده مى شد و واقعيت هم نداشت اين بود كه برنامه آمايش سرزمين در راستاى بحث تمدن بزرگ شاه تدارك ديده شده است. شاه كتابى با عنوان «تمدن بزرگ» نوشته بود و اعتقاد داشت ايران بايد به يك كشور توسعه يافته صنعتى تبديل شود و گفته مى شد برنامه آمايش سرزمين براى تحقق آن خواسته تهيه شده ولى اينچنين نبود.

استراتژى آمايش سرزمين مقوله هاى مرتبط با زلزله و نوع ساخت و سازهاى شهرى را در بر نمى گرفت؟

آن استراتژى در مقياس كلان يعنى در سطح كشور تهيه شده بود. البته پهنه بنديهاى زلزله و ساير سوانح؛ در آمايش سرزمين مورد مطالعه قرار گرفت ولى به لحاظ اينكه در آنجا بر مباحث كلان تأكيد مى شد، جزئيات پهنه بندى هاى زلزله و مسائل مرتبط با آن را بررسى نمى كرد و به طور كلى آمايش سرزمينى حجم كمى را به موضوعات سوانح اختصاص مى داد و در ضمن حساسيت ها نيز در سطح بالايى نبود.

در همان سالها، زلزله هاى متعددى از جمله در بوئين زهرا رخ داده بود. چرا توجه كافى نسبت به مقابله با اين نوع آسيبها در دستوركار قرار نگرفت؟

در آن زمان كشور ما حدود ۳۵ميليون نفر جمعيت داشت و جمعيت شهرنشين حدود ۴۵درصد از كل جمعيت كشور بود. الآن ما با جمعيت ۷۰ميليون نفرى مواجه هستيم و چندين شهر بالاى يك ميليون نفر داريم. در آن زمان هم شدت سوانح در حدى نبود كه ما الآن مشاهده مى كنيم. يكى از نكات جالب اين است كه ظرف دو دهه اخير، تعداد سوانح طبيعى در دنيا افزايش پيدا كرده است. در حال حاضر وقوع خشكسالى ها و سيل هاى متعدد به تغييرات جوى كره زمين نسبت داده مى شود. يعنى بر اثر گرم شدن كره زمين وقوع چنين حوادثى افزايش يافته است. واقعيتش اين است كه من چندان مطلع نيستم كه چرا نسبت به مقوله مقابله با زلزله توجه كافى نشد.
بايد به اين موضوع هم توجه داشت كه آگاهى زيست محيطى در عمل با كنفرانس ۱۹۷۲ استكهلم افزايش پيدا كرد و ما هم در كسب چنين آگاهى هايى متأثر از جو جهانى بوده ايم. تنها اين نيست كه ما نكات با اهميت را كشف كنيم و به اهميت آنها پى ببريم و بحث زلزله هم در همين مقوله مى گنجد. ترديدى نيست كه در سالهاى قبل از انقلاب، زلزله هاى زيادى رخ داده بود و اين حادثه هم مربوط به طبيعت وفعل و انفعالات درونى كره زمين مى شود. در دهه هاى اخير در دنيا نگرش نسبت به سوانح طبيعى تغيير پيدا كرد. نگرش ما نيز تا يك دهه قبل اين بود كه به نوعى انتظار بكشيم تا حادثه رخ بدهد و بعد چاره انديشى كنيم. الآن اين نگرش به طور اساسى تغيير پيدا كرده و مواجهه با سوانح از حالت بعد از سانحه و عكس العمل اضطرارى تغيير پيدا كرده به رويكرد كاهش آثار سوانح، پيشگيرى و مديريت كاهش آثار سوءسوانح. چنين تغيير نگرشى در دنيا اتفاق افتاده و ما هم در حال يادگيرى اين موضوع هستيم.
در كشورهاى توسعه يافته برنامه ريزيهاى توسعه اى رواج داشته و راهكارهايى براى كاهش خسارتهاى سوانح مانند زلزله ارائه شده بود. در كشورى آسيايى مثل ژاپن هم مؤسسه زلزله شناسى در يك قرن پيش تأسيس شده بود.
وقتى در يك منطقه يك سانحه طبيعى اتفاق مى افتد حكومت و جامعه به فكر مى افتند كه در اين زمينه فعاليتى انجام دهند. ژاپن هم عملاً بعد از جنگ جهانى دوم به برنامه ريزى و مديريت در برابر سوانحى مثل زلزله روى آورد و بسيار هم موفق بوده است.
در ژاپن ساليانه پنج هزار زلزله اتفاق مى افتد كه تعداد زيادى از اين زمين لرزه ها، از شدت پايينى برخوردار هستند و معمولاً تعدادى هم شدت بالايى دارندو هرچقدر شدت تعدادى زلزله بيشتر باشد، احتمال وقوع زلزله با شدت بالا كاهش پيدا مى كند. به هر حالت، ژاپنى ها خودشان را از هر نظر براى مقابله با اين خطر آماده كرده اند و اين كار ، بخشى از برنامه توسعه ملى ژاپن است.
در كشورهاى توسعه يافته، مديريت سوانح، بخشى از برنامه توسعه ملى است و هر ساله به بازبينى برنامه هاى مرتبط با آن توجه مى شود و اين نوع بازبينى منجر به بازدهى بهتر نظام هاى مديريت سوانح اين كشورها مى شود.
شايد عوامل ديگرى هم در ميان باشد. فرض كنيد در كشور ما سانحه اى به نام «سونامى» اتفاق نمى افتد و يا اگر رخ بدهد در سواحل كشور رخ مى دهد و آثار تخريبى زيادى هم ندارد و بنابراين به طور طبيعى ما نيازى نداريم كه در اين زمينه مديريتى داشته باشيم. ريسك چنين كارى آنقدر پايين است كه آن را مى پذيريم.

كشور ما به عنوان يك كشور حادثه خيز شناخته شده است و معمولاً هرچند سال يك بار ، فرضاً يك زلزله با شدت بالا در مناطق مختلف كشور روى مى دهد. اولاً و مهمتر از هر چيزى، تعداد كثيرى در مناطق زلزله زده كشته و يا زخمى مى شوند و خسارات روحى و روانى زيادى هم به دنبال دارد. از يك طرف هم تمام و يا غالب ساخت و سازها و زير ساخت هاى توسعه اى تخريب مى شود و بازسازى اين زير ساخت ها بسيار هزينه بر است. به چه علت اين كم توجهى در كشور ما مشاهده مى شود و مانند كشورهاى توسعه يافته اقدام اساسى صورت نمى گيرد؟

من اعتقادم بر اين است كه ارزشهايى كه در عميق ترين سطوح فرهنگى جامعه حضور دارد و از آنها پاسدارى مى شود تأثيرزيادى روى عمل اجتماعى، سازماندهى و سرمايه گذارى ما دارند. بايد اين را بپذيريم كه اين اعتقادات در جوامع شرقى رواج دارد. بايد پذيرفت كه قطب هاى علمى در جهان تغيير مكان داده اند و در دوران پس از رنسانس اروپا، قطب هاى علمى در غرب نضج گرفته و به اصطلاح رشد پيدا كرده اند و پايه تفكر آن جوامع علمى شده است. يعنى با پديده ها از طريق علمى برخورد مى شود تا اينكه بخواهند بر مبناى اعتقادات سنتى، افسانه ها و خرافات عمل كنند، از اين نظر، ما ديرتر به اين قافله پيوند خورديم. اصولاً جوامع شرقى بيشتر سرنوشت گرا هستند.يعنى اگر زلزله اى اتفاق مى افتد ما بلافاصله تعبيرمان اين است كه اين طبيعتى است كه در منطقه ما وجود دارد و اين حوادث در سرنوشت ما به ثبت رسيده است و در نتيجه پيامدهاى آن را مى پذيريم. در واقع، جامعه غربى با ابزار علم سعى مى كند براى مقابله با آن كار كند.
تلاش مى كند اين پديده را بشناسد و راه مقابله با آن را ابداع كند و يا حداقل از آن خطر دور شود.
ما تا اين دوره هنوز هم به آن باورها اعتقاد داريم و مى گوييم اين قسمتى است كه خداوند، نصيب ما كرده و سرنوشت نوشته شده ما اين است. يك چنين تصورى در جامعه ما وجود دارد و در ساير جوامع شرقى و به ويژه در منطقه خاورميانه . اما واقعيت اين است كه جوامعى كه به نوعى در مديريت سوانح موفق شدند اين اعتقاد ريشه اى را نداشتند و باور پيدا كردند كه مى توان با اين پديده مقابله كرد، از خطر آن دورى كرد و يا ساختمان را مقاوم ساخت و يا براى مقابله با آن آماده شد.
امروزه بحث آمادگى در هسته اين ارزش قرار دارد و افراد را به گونه اى تربيت مى كنند كه با خطر دگى كنند. دگى با خطر عنوان كنفرانس ژانويه ۲۰۰۵ ژاپن بود. اين تصور خيلى متفاوتى را از جوامع سنتى به دست مى دهد و ارزش متفاوتى را ارائه مى دهد.
جامعه سنتى ، خطر را به عنوان سرنوشت مى پذيرد. يعنى در جامعه اى كه غيرصنعتى و غيرسازمان يافته است، اين اعتقاد وجود دارد كه زلزله رخ مى دهد و بخشى از سرمايه هاى جامعه را از بين مى برد وحيات برخى از افراد را خاتمه مى دهد.
در ژاپن كه يك كشور آسيايى و شرقى است آن تغيير نگرش نسبت به زلزله چگونه اتفاق افتاد؟
اين كار مربوط مى شود به تحول صنعتى و علمى ژاپن كه در انقلاب ميجى ژاپن و حدوداً همزمان با صدارت اميركبير درايران رخ داد.بنيان حكومت ميجى بر آموزش بود و ژاپنى ها در يك دوره طولانى شروع كردند به انتقال دانش غرب به ژاپن. اين اعتقاد پيدا شد كه ما مى توانيم رشد و توسعه پيدا كنيم وعلم ياد بگيريم و بياموزيم. معتقد بودند براى قوى و قدرتمند شدن بايد دانش غرب را آموخت و مورد استفاده قرار داد و با برنامه هاى مشخصى ، تكنولوژى و علم غرب را به ژاپن انتقال دادند.
ژاپنى ها علوم و از جمله علوم طبيعى مثل زمين شناسى، زلزله شناسى، مقاومت مصالح و كليه اين علومى را كه لااقل سيصد، چهارصد سال در غرب بسط پيدا كرده و به تكنولوژى رسيده بود به ژاپن انتقال دادند و بعد از جنگ جهانى دوم هم، ژاپنى ها فوج فوج به طرف اروپا و آمريكا رفتند و دوربين به دست از جاهاى مختلف عكسبردارى كردند. اسم اين نفرات را «سربازان امپراتور» گذاشته بودند و كارشان اين بود تا جايى كه مى توانند دانش غرب را به هر شكل شده منتقل كنند و حتى المقدور ، دانشمندان ژاپنى را تشويق به بازگشت به ژاپن كنند. وسايل تكنولوژيكى و ماشين آلات ساخته شده را به ژاپن بردند و از روى آنها كپى بردارى كردند.
يك مثال روشن اين است كه همه تصور مى كنند دستگاه «فاكس» توسط ژاپنى ها اختراع شده، در حالى كه اين دستگاه در آلمان اختراع شده بود و ژاپنى ها نمونه ساخته شده آن را به ژاپن برده و آن را كامل كردند، بعداً نوع رنگى اش را ساختند و به عنوان محصول كشور خودشان به بازارهاى دنيا عرضه كردند.

انقلاب اصلاحى ميجى در سال ۱۸۶۸ در ژاپن به وقوع پيوست ولى شما پيش از اين گفتيد كه ژاپنى ها عملاً بعداز جنگ جهانى دوم به برنامه ريزى در اين زمينه روى آوردند. در اينجا تناقضى بين اين گفته ها ديده مى شود؟

برنامه ريزى متمركز و سازمان يافته و گسترده و گذاشتن مديريت سوانح طبيعى در درون برنامه هاى توسعه ملى در اين دوره شروع شد ولى اين به آن معنا نيست كه تا قبل از آن كارى انجام نشده است. در همان دوره ميجى توجه به علوم طبيعى رونق گرفت.
اما اقدام سازمان يافته مثل مقاوم سازى پلها و ساختمان ها ، رعايت استانداردهاى ساختمانى، نظارت و پايش و ايجاد تشكيلات منسجم در دوره بعد از جنگ جهانى دوم بوده است و در اين دوره به صورت كاملاً علمى به شناخت اين پديده توجه شد و مقابله سازماندهى شده براى مقابله با آن صورت گرفت.
در حال حاضر هر خانواده ژاپنى يك برنامه مقابله با سانحه دارد. البته در سطح جامعه آموزش داده مى شود ولى هر خانواده هم مى داند كه در صورت بروز هر سانحه بايد چه اقداماتى انجام دهد و در سطوح بالاتر اجتماعى هر يك از شركتها، صنايع و وزارتخانه ها داراى برنامه ريزى مشخصى هستند كه همه آنها زير چتر عمومى برنامه ريزى دولت قرار دارد و برنامه مشاركت عمومى و گسترده اى ترتيب داده شده است و اينگونه نيست كه همه منتظر باشند تا واقعه رخ بدهد و دولت هم فقط بعد از وقوع حادثه به كمك آسيب بشتابد.

اين تغيير نگرش چگونه حاصل مى شود و اينكه دولت و مردم با مشاركت همديگر، قبل از وقوع سانحه برنامه ريزى هاى مشخصى براى مقابله با آن داشته باشند و در كنترل خسارات ناشى از وقوع آن حادثه موفق باشند؟

در اينجا بايد جزئيات را مورد توجه قرار دهيم ولى قاعدتاً بايستى نقطه آغاز از اينجا باشد كه دولت به اين نتيجه برسد به تنهايى قادر نيست در اين كار موفق باشد. وقتى دولت اين واقعيت را پذيرفت، از مردم و مؤسسات غيردولتى و شركتهاى خصوصى كمك مى گيرد و از همه آنها مى خواهد در پيشبرد امور مشاركت داشته باشند.

به چه صورت اين نتيجه گيرى حاصل مى شود كه دولت براى تسريع توسعه و برنامه ريزى براى حفاظت از سرمايه هاى موجود، همكارى با مردم و نهادهاى عمومى را ضرورى بداند؟

ما شيوه هاى حكومتى مختلفى در جهان سراغ داريم و به طور كلى دو نوع حكومت متمركز و فدرالى مى توان ذكر كرد. هركدام از اين حكومت ها ميزان كارايى خود را نشان داده اند و مشخص شده از نظر مديريتى كدام روش بازدهى بيشترى دارد و مى تواند به نيازهاى جامعه درحال و آينده، بهتر پاسخ بدهد.
آنچه كه مسلم است دوران حكومت تمركزگرا گذشته كه دولت هم حاكميت كند و هم امور اجرايى، برنامه ريزى و مصدر كار بودن را به عهده بگيرد.
امروزه اين نتيجه به دست آمده كه حكومت متمركز، جواب نمى دهد و هيچ حكومت متمركزى در دنيا قادر نيست به تنهايى به اين امور بپردازد. به دليل اينكه دوران جمعيت هاى كوچك و حكومت هاى كوچك گذشته است و ما الآن با جوامع توده وار مواجه هستيم. شهرهايى داريم كه مثلاً ۷ ميليون نفر جمعيت دارند و مديريت صحيح چنين پديده پيچيده و بزرگى امكان ندارد به شيوه متمركز وجودندارد.

در ژاپن كه توجه به جذب علم و تكنولوژى در همان دهه ۱۸۶۰ شروع شد و در عمل هم در دوره بعد از جنگ دوم جهانى، اين كشور در زمينه مهار و كنترل اين سوانح و مديريت آنها موفقيت كسب كرده است، آيا در اين فاصله زمانى، فرهنگ سازى لازم براى تغييرنگرشها صورت گرفته بود؟

بالاخره جنگ جهانى دوم براى همه كشورها يك نقطه عطف بوده است. بمباران اتمى هيروشيما و ناكازاكى و شكست نظامى آن كشور در جنگ باعث شد كه ژاپن از نو شروع كند و به بازبينى درمديريت كشور و صنايع بپردازد و باز اين معنى اش اين نيست كه آنها تا قبل از اين دوره اقدام خاصى انجام نداده باشند؛ بلكه مهمترين اقدامات شان از اين مقطع زمانى به بعد انجام شده است.
آمار نشان مى دهد كه در سالهاى ۴۵-۱۹۰۰ به طور متوسط ساليانه ۱۸۰۰ نفر بر اثر وقوع زلزله در ژاپن جان باخته اند ولى اين تعداد در سالهاى ۹۰-۱۹۴۵ به رقم ۸۰ نفر در سال مى رسد و اين آمار نشان مى دهد كه آنها در عمل موفق بوده اند.

دركشور ما با علم به اينكه مى توان به مقابله عقلايى با زلزله پرداخت و خسارات جانى و مالى ناشى از وقوع آن را كاهش داد، آيا تغييرخاصى درآن باورهاى سنتى جامعه به وجود آمده است؟
ترديدى نيست كه سطح خودآگاهى مردم بالارفته است هم نسبت به محيط زيست و هم نسبت به سوانح ولى متأسفانه تأثير زيادى روى اقدامات اجتماعى برجانگذاشته است.
الآن ما مى دانيم كه پهنه هاى بسيار بزرگى از كشور ما درمعرض آسيب انواع و اقسام سوانح قراردارد.
اگر آن خودآگاهى تأثير لازم را برجاى مى گذاشت قاعدتاً بايستى بازسازى بزرگى را در پهنه هاى روستاها و شهرها شروع مى كرديم و به مقاوم سازى ساختمان ها مى پرداختيم و يا از پهنه هاى خطر دور مى شديم.
در حال حاضر در شهرتهران، هرگونه ساخت و ساز مطابق طرح جامع سال ۱۳۷۰ در پهنه خطرگسل شمال تهران ممنوع شده ولى ما درست دركنار اين گسل مشاهده مى كنيم كه ساخت و ساز صورت مى گيرد و يا در حريم و مسير دشتهاى سيل گير كشور، ساخت و ساز اتفاق مى افتد.
به طور مشخص، قبل از سيل ۱۳۶۶ شمال تهران، شهردارى روى رودخانه به ساخت و ساز روى آورده بود.
اما درچندسال اخير تحولات مثبتى رخ داده است. طرحى هم توسط شركت مشاور ژاپنى جايكا با پيشنهاد شهردارى تهران تهيه شده و دراين طرح، پهنه بندى خطر زلزله مشخص شده است. گسلها را مورد مطالعه قرارداده اند و سناريوهاى مختلفى را براى وقوع زلزله هاى احتمالى درتهران ترسيم كرده اند و گفته شده كه هريك از اين سناريوها چه آسيب هاى اجتماعى، انسانى، ساختمانى و سرمايه اى درپى دارد و پيشنهاداتى هم ارائه داده اند.
حادترين سناريو هم مربوط به گسل «رى» است كه اگر فعال شدن آن در شب اتفاق بيفتد منجر به مرگ حداقل ۴۰۰ هزارنفر در لحظات اوليه وقوع زلزله خواهدشد.
البته اين آسيب اوليه است و معلوم نيست كه در دقايق و ساعات بعد از وقوع زلزله تا چه حد آسيب ها افزايش مى يابد.
مهمترين راهكارى هم كه ارائه داده اند اين است كه برنامه جامع مقابله با سوانح در سطح ملى و بعد هم در سطح تهران تهيه و تدوين شود و مردم از پهنه هاى خطر زلزله دور شوند و همچنين بحث مقاوم سازى ساختمان ها و لزوم رعايت استانداردهاى سازه اى را پيش كشيده اند.به طور كلى توصيه آنها در دو حوزه «پيشگيرى» و «امداد و نجات» است. علاوه بر اين آنها پيش بينى كرده اند در صورت وقوع زلزله، شبكه گازرسانى تهران خطرآفرين خواهدشد.

باتوجه به تخصصى كه درزمينه برنامه ريزى شهرى و منطقه اى داريد و تحقيقات متعدد دو دهه اخيرتان، از ديد شما در كوتاه مدت و ميان مدت و در يك چشم انداز كلى بايد ازكجا دست به كار شد تا به سادگى سانحه اى مثل زلزله