کالبدشکافی یک حادثه؛ بررسى سقوط هواپيماى سى-۱۳۰ از نگاه مطالعات توسعه اى


دكتر محمدجواد ناطق پور

Sun, Dec 18, 2005- يكشنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۴

اگرچه در ايران اين يك سنت شده است كه در تمام سوانح هوايى خلبان ها مقصر معرفى شوند، اما اين بار ظاهراً داستان به گونه اى ديگر است. در اين حادثه، در نخستين ساعات پس از بروز سانحه، شايد براى نخستين بار نقص فنى به عنوان عامل اصلى سقوط هواپيما اعلام شده است و اين مى تواند پرده از راز سقوط برخى از هواپيماهاى ديگر نيز بردارد.



خلاصه خبر
1-براساس گزارش سايت بى بى سى فارسى، از سال۱۹۸۶ (۱۳۶۵) تاكنون دوازده سانحه مهم هوايى در ايران رخ داده است كه هر كدام با خسارات سنگين انسانى و مالى همراه بوده است.
۲- در ايران اين يك سنت شده است
كه در تمام سوانح هوايى خلبان ها مقصر معرفى شوند.
۳- در تمام دنيا سقوط يك هواپيماى باربرى نظامى حامل تعدادى سرباز و فرماندهان نظامى حتى در دوران جنگ به عنوان يك فاجعه ملى تلقى مى شود چه برسد به سانحه هواپيماى حامل مسافران غيرنظامى.

در تمام دنيا سقوط يك هواپيماى باربرى نظامى حامل تعدادى سرباز و فرماندهان نظامى حتى در دوران جنگ به عنوان يك فاجعه ملى تلقى مى شود چه برسد به سانحه هواپيماى حامل مسافران غيرنظامى به ويژه نيروهاى متخصص و روزنامه نگاران و اصحاب رسانه ها آن هم در دوران صلح و در شرايط عادى. كشور ايران در گذشته جز يكى دو مورد سقوط هواپيماهاى كوچك چيزى در پرونده سوانح هوايى ندارد اما در دهه هاى اخير به يكى از كشورهاى خطرخيز و پرحادثه در اين زمينه تبديل شده است. به طورى كه مى توان گفت در چندساله اخير تقريباً هر سال يك سانحه هوايى در ايران رخ داده است.
براساس گزارش سايت بى بى سى فارسى، از سال۱۹۸۶ (۱۳۶۵) تاكنون دوازده سانحه مهم هوايى در ايران رخ داده است كه هر كدام با خسارات سنگين انسانى و مالى همراه بوده است. تنها در سال۱۹۹۴ دو سانحه بزرگ هوايى در ايران رخ داد كه طى آن دو هواپيماى ترابرى سى _ ۱۳ كه زنان و كودكان ايرانى را براى سال جديد به ايران مى آورد در منطقه مورد اختلاف قره باغ در قفقاز سقوط كرد و تمامى ۱۹ مسافر و ۱۳ خدمه آن كشته شدند. در همان سال يك فروند هواپيماى فوكر اف ۲۸ متعلق به خط هوايى آسمان كه از اصفهان به تهران در پرواز بود سقوط كرد و همه ۶۶ سرنشين آن نيز كشته شدند. اين سوانح در شش ساله اخير شتاب گرفته است. به طورى كه از سال ۲۰۰۰ بدين سو همه ساله دست كم يك سانحه مهم هوايى در كشور رخ داده است. در سال ۲۰۰۰ يك فروند هواپيماى سى _ ۱۳۰ هنگام برخاستن از باند فرودگاه تعادل خود را از دست داد و بر روى يك هواپيماى خالى آ ۳۰۰ ايران اير فرود آمد. هر دو هواپيما از بين رفتند و تمامى ۶ سرنشين آن نيز كشته شدند. از جمله يكى ديگر از سوانح هوايى در سال هاى گذشته سقوط يك فروند هواپيماى ايلوشين ۷۶ در حوالى كرمان است كه در اين سانحه ۲۷۶ نفر از اعضاى سپاه پاسداران كشته شدند. اين سوانح به جز مواردى است كه با همت و تلاش خلبان هاى ماهر و كارآزموده ايرانى با كمترين تلفات پايان يافته است، نظير آنچه كه چند ماه پيش در فرودگاه مهرآباد در حوالى رودخانه كن رخ داد.
اگرچه در ايران اين يك سنت شده است كه در تمام سوانح هوايى خلبان ها مقصر معرفى شوند، اما اين بار ظاهراً داستان به گونه اى ديگر است. در اين حادثه، در نخستين ساعات پس از بروز سانحه، شايد براى نخستين بار نقص فنى به عنوان عامل اصلى سقوط هواپيما اعلام شده است و اين مى تواند پرده از راز سقوط برخى از هواپيماهاى ديگر نيز بردارد.
بررسى و تحليل اين حادثه از منظر جامعه شناسى، به ويژه جامعه شناسى توسعه از اهميت خاصى برخوردار است. در اين بررسى نوع نگاه به مرگ در حوزه مديريت سياسى، اجتماعى و فرهنگى كشور به عنوان يكى از مبانى فكرى و رفتارى به عنوان مهمترين مانع توسعه در بحث آسيب شناسى توسعه مورد توجه بيشترى قرار مى گيرد.
براساس ديدگاه هاى روانشناسى اجتماعى، افراط و تفريط در حوزه رفتارهاى انفعالى (غم، شادى، خشم و تعجب) در روابط اجتماعى موجب به وجود آمدن فرهنگى مى شود كه هنجارهاى خاصى را پديد مى آورد كه تمام ابعاد زندگى اجتماعى و سياسى را تحت تاثير قرار مى دهد. براساس اين ديدگاه، هر يك از رفتارهاى فوق مورد نياز بشر است و زندگى اجتماعى نيز از آنها تاثير مى پذيرد. اما نكته مهم اين است كه در اين ميان مى بايستى كمترين تاكيد درخصوص رفتارهايى باشد كه موجب كاهش انرژى مثبت در فرد مى شود و همچنين رفتارهايى كه زندگى و تداوم آن را نويد مى دهد مى بايستى بيشتر در روابط اجتماعى مورد توجه قرار گيرد. از جمله پيامدهاى منفى كه در گسترش غم و رفتارهاى غمگنانه در جامعه ديده مى شود، گسترش افسردگى عمومى و كاهش تمايل به زندگى جمعى است. اين امر مستقيماً در كاهش سرمايه اجتماعى نقش ايفا مى كند. به عبارت ديگر شبكه روابط گروهى، آگاهى اجتماعى، مشاركت و مهمتر از همه اعتماد عمومى به ويژه اعتماد به دولت را تحت تاثير شديد قرار مى دهد. اين امر مستقيماً در مشاركت در توسعه كشور تاثير مى گذارد.
از جمله لطمه هايى كه استقبال از غم و تجليل مداوم سوگ و ماتم در جامعه ايجاد مى كند، انتظار وقوع حوادث غمبار و تكرار سوگ و غم است. به اين ترتيب مرگ تقديس مى شود و زندگى به فراموشى سپرده مى شود. اين نكته از جمله نكاتى است كه در مطالعاتى كه درخصوص علل مهاجرت و پناهندگى ايران در سه كشور كانادا، انگلستان و نروژ انجام دادم، مورد توجه قريب به اتفاق افرادى كه با آنان گفت وگو كردم، قرار گرفته است. بديهى است كه علل و عوامل مختلفى در اين امر قابل بررسى است كه از حوصله اين مقاله خارج است. با اين وجود، اثرات اين پديده بر ساير شئونات زندگى اجتماعى نيز سايه افكنده است. شايد بتوان گفت كه اين امر به روند عادى سازى مرگ در جامعه و هنجارى شدن آن منجر شده است.
به طورى كه مرگ به عنوان امرى مذموم از نظر اجتماعى (در حوزه هنجارها و ارزش ها) تلقى نمى شود. در نتيجه حساسيت نسبت به زندگى (ارزشى ديدن زندگى) كاهش يافته است. نتيجه اين شده است كه به رغم شعارهاى حوزه مديريت رسمى كشور، نتايج چندانى در تحول زندگى مردم ديده نمى شود و آمار سالانه مرگ ومير در سنين ثمردهى اجتماعى بالا مى رود. تعداد مرگ ومير مربوط به حوادث رانندگى، حوادث اجتماعى نظير قتل، مرگ هاى ناشى از عدم رعايت بهداشت و نظاير آن روز به روز در حال افزايش است. اين امر به عادى شدن مرگ به عنوان يك اصل در جامعه بدل شده است. به نحوى كه گويى همه منتظرند تا در هر سال يا ماه حوادث ناگوارى رخ دهد و عده زيادى به كام مرگ فرو روند. اهميت دادن به مصيبت و غم كه يادآور مرگ و نيستى است در برخى رسانه هاى جمعى و به ويژه صداوسيما و نيز در مدارس و لزوم توجه رسمى به آن در ادارات، در مقايسه با استقبال از شادى موجب شده است تا توجه به «مرگ» بيش از استقبال از «زندگى» مورد تاكيد قرار گيرد. اين امر نكته مهمى است كه در اين مقاله در قالب ضرورت تمركز بر زندگى در فرآيند توسعه به آن توجه مى شود.

«زندگى» سنگ بناى اصلى توسعه
تاكيد بر اين نكته ضرورى است كه در تحليل جامعه شناسانه از مرگ مى توان به نوعى مرگ كه هنجار اجتماعى تلقى مى شود و از ارزش هاى اجتماعى و فرهنگى نيز شمرده مى شود، اشاره كرد. براى مثال، مرگ در نبرد با دشمنان و نيز مرگ در دفاع از حقوق خود و خانواده و جامعه، مرگ ارزشمندى بوده و نوعى هنجار اجتماعى تلقى مى شود. اين نوع مرگ مورد تاييد اديان و مكاتب فكرى گوناگون نيز قرار گرفته است. اما بايستى توجه كرد كه در اين نوع مرگ، «هدف» از مردن مهمتر از ماهيت مرگ است. به عبارت ديگر در مرگ هاى مقدس، هدف از مرگ به ماهيت مرگ معنا و اهميت مى دهد. نه اينكه نفس مردن مهم و ارزشمند تلقى شود. نفس مردن در هيچ مكتب و ديدگاهى ارزشمند نيست. مرگ در بسيارى از ديدگاه هاى فلسفى و عرفانى به عنوان فرآيند انتقال از يك مرتبه پايين به مراتب بالا تلقى شده است. آنچنان كه مولوى، حافظ و بسيارى از عرفاى اسلامى نيز به اين موضوع توجه دارند. اگر مرگ اصالت داشت، لزومى به حيات در اين دنياى خاكى نبود. به همين دليل، كسانى كه مرگ هاى مقدسى نيز دارند مانند شهدا، پيش از مرگ تلاش زيادى مى كنند تا زنده بمانند و رسالت هاى خويش را پيش ببرند. اما در شرايطى كه هيچ راهى برايشان باقى نمانده باشد، مرگ را نيز به عنوان تنها راه تحقق هدف و رسالت خويش مى پذيرند. به لحاظ روانشناسى اجتماعى، با توجه به اينكه امكان احياى احساس ناشى از يك حادثه بدون بازسازى حادثه وجود ندارد بنابراين زنده نگه داشتن احساس دوران جنگ عملاً هيچ گونه پيامى را به جامعه منتقل نمى كند بلكه روحيه تقديس مرگ و ساده انگارى مرگ را افزايش مى دهد.

امنيت و رفاه، هدف توسعه
تحقق توسعه كشور به عنوان يكى از ايده آل هاى شهيدان انقلاب و جنگ در گرو اهميت دادن به «زندگى» است و اهميت زندگى نيز در دو واژه «رفاه» و «امنيت» نهفته است. در تفكر توسعه اى، مرگ به عنوان يك امر ناخوشايند ولى گريزناپذير مورد قبول است. اما از آنجا كه توسعه امرى دنيوى با نتايج و پيامدهاى اخروى است، به همين دليل، بنا را بر تثبيت و بهبود زندگى دنيوى نهاده است كه به اعتقاد ما مسلمانان كشتزار زندگى اخروى است.
در قرآن كريم و نيز احاديث و روايات متعدد، زندگى با مناسب دنيوى به عنوان يك اصل مورد توجه قرار گرفته و برخوردارى از آن به عنوان يكى از خوشبختى هاى انسان تلقى شده است. يكى از وظايف حكومت ها و دولت ها فراهم كردن زندگى توام با امنيت و رفاه براى آحاد جامعه و حفظ جان آنان از مرگ است. در كلام حضرت امير(ع) معيار يك شهر مناسب براى زندگى «رفاه و امنيت» است و اين همان نكته اى است كه در مباحث توسعه به عنوان هدف عمده در توسعه اجتماعى مورد توجه قرار گرفته است. ايشان مى فرمايند: هيچ شهرى نسبت به شهر ديگر برترى و امتياز ندارد، بهترين شهرها شهرى است كه تو را به دوش خود بكشد (يعنى در آن در آسايش، امنيت و رفاه باشى). بر اين اساس مديريت شهرى موظف است تا امنيت و رفاه براى شهروندان فراهم كند. با توجه به جامعيت كلام حضرت امير(ع)، اين امر درخصوص حاكميت و حتى حكومت نيز مى تواند صدق كند. يعنى يكى از مهمترين وظايف هر حكومتى تامين امنيت و رفاه مردم آن جامعه است.
بنابراين براى تداوم فرآيند توسعه و تحقق آن كه نهايتاً منجر به استقلال واقعى كشور مى شود، اهميت دادن به زندگى مى بايستى محور اصلى تفكر مديريت در كشور و نيز مبناى اصلى برنامه هاى دولت قرار گيرد. بررسى برنامه ها و راهبردهاى دولت هاى پس از انقلاب نشان مى دهد كه تمام آنها به امر توسعه كشور اهميت خاصى داده اند. اما در عمل گرايش به حاكميت مفهوم «زندگى» در حد بسيار پايينى قرار داشته است. ريشه اين تناقض در كجاست؟ آيا با تداوم اين تناقض مى توان به توسعه دست يافت؟ هزينه هاى فراوانى كه در كشور براى توسعه مى شود سرانجام در برهوت كدام تناقض ها از بين مى روند؟ اينها نكات مهمى است كه بدون توجه به آنها نمى توان جامعه را پيش برد.

اميد به زندگى و افزايش اعتماد عمومى به دولت
اعتماد عمومى به دولت به عنوان يك اصل در مباحث توسعه مورد توجه قرار مى گيرد. اين اعتماد از طريق افزايش اميد به زندگى در جامعه حاصل مى شود. اميد به زندگى نيز از طريق اهميت دادن به جان انسان ها و اعضاى جامعه و تلاش دولت در كاهش مرگ وميرهاى ناشى از توسعه نيافتگى جامعه است.
تجليل و بزرگداشت شهداى سانحه هوايى به عنوان وظيفه اجتماعى و فرهنگى امرى لازم و ستودنى است. اما تجليل از اين شهدا در دوران حياتشان امرى مهمتر و هماهنگ با فرآيند توسعه كشور است. تجليل از نيروهاى انسانى در جامعه به معناى تعريف و تمجيد دائم از آنان نيست. (آنچنان كه در رسانه رسمى كشور رايج شده است) هر چند براساس حافظه تاريخى اين جامعه، به ويژه در يك دهه اخير از اصحاب رسانه نه تنها تعريف و تمجيد قابل ذكرى نشده است، بلكه چنانكه دانيد و افتد تاكنون به نحو ديگرى با آنان برخورد شده است. تمجيد از اين افراد و ساير نيروهاى توسعه، در قالب فراهم كردن زمينه هاى رفاه و امنيت براى آنان امكان پذير است. سانحه دلخراش هوايى نشان داد كه متاسفانه اين دو محور مهم در مورد اين شهيدان مورد توجه قرار نگرفته است. كسانى كه با اين نوع هواپيما سفر كرده اند، مى دانند به رغم امكانات فنى و استحكام آن، به دليل نوع استفاده و كاركرد آن هيچ گونه آرامشى كه مسافر بتواند كمى استراحت كند و يا مطالعه و حتى با دوستش سخن بگويد وجود ندارد. فضاى بسته اين هواپيما فرصتى براى انديشيدن و استراحت و آرامش به فرد نمى دهد. زيرا اساساً اين نوع هواپيما براى كاركردهاى ديگرى طراحى و ساخته شده است. بنابراين كسانى كه اين هواپيما را براى اصحاب رسانه ها انتخاب كرده اند بى شك با ابتدايى ترين مفاهيم توسعه به ويژه سرمايه انسانى، هيچ گونه آشنايى ندارند. مى توان گفت كه هيچ يك از شاخص هاى توسعه رعايت نشده است. يعنى در اين پرواز نه رفاه مسافرين مورد توجه قرار گرفته است (يعنى برخوردارى از متوسط استاندارد بين المللى در استفاده از امكانات) و نه امنيت آنان (برخوردارى از استاندارد بين المللى در كاهش اضطراب و آسودگى خيال). به رغم آنكه در كشورهاى توسعه نيافته در جهان نيز اصحاب رسانه ها از رفاه و امنيت خاص برخوردارند و موقعيت اجتماعى ممتازى دارند، اين گروه از نيروهاى متخصص در كشور ما به انحاى گوناگون تحت فشار و محدوديت ها قرار دارند. تحقير اصحاب رسانه كه حاملان پيام و انتقال دهندگان اخبار و گزارشگران واقعيت ها و زمينه سازان توسعه كشور هستند، در جابه جايى آنان با هواپيماى ترابرى و باربرى، به فرض عدم سقوط هواپيما نيز مورد قبول و قابل تحمل نيست، چه برسد به حادثه غمبارى كه پيش آمد. متاسفانه اصحاب رسانه ها در ايران در عين مظلوميت، در احقاق حق خود اگر نگوييم تقصير، قطعاً دچار قصور هستند. اگر كسى نمى تواند فرياد مظلوميت خود را در اين جامعه به جايى برساند، اصحاب رسانه با برخوردارى از ابزار لازم مى توانند اين كار را انجام دهند. حال چرا در عين برخوردارى از اين ابزار كماكان شاهد از دست دادن حقوق اجتماعى خود هستند، نياز به واكاوى و بررسى جدى دارد.
فارغ از مباحث فنى كه در حيطه دانش و آگاهى اينجانب نيست، آنچه مسلم است مى توان گفت كه سال ها است كه اين روند ادامه دارد و حادثه غمبار ديگرى رخ مى دهد. با آنكه سال به سال درآمد ارزى كشور رو به بهبود نهاده است، اما اثرى از اين رشد مالى در حوزه توسعه نهادهاى اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى ديده نمى شود. اين حوادث رخ مى دهد و پس از مدتى نيز به بوته فراموشى سپرده مى شود. اما جامعه آنچنان كه جامعه شناسان مى گويند موجود زنده اى است و راه خود را اعم از اينكه مديريت كلان و يا خرد جامعه بپسندد و يا نپسندد ادامه مى دهد. آنگونه كه امروزه شاهد آن هستيم.
متاسفانه سلطه انديشه كمى گرايى در جامعه كشور موجب شده است كه روح و هدف اصلى توسعه كه تغيير زندگى به سمت رفاه و امنيت است مورد غفلت قرار گيرد. كيفيت زندگى و تحول آن كه با اصطلاح
(Quality of Life) از آن ياد مى شود، هدف اصلى توسعه است نه افزايش و رشد كمى. گزارش افزايش اعتبارات مالى و يا رشد نمودار اقتصادى كه منجر به افزايش كيفيت زندگى و دستيابى آحاد جامعه به امنيت و رفاه نشود، بيانگر توسعه كشور نيست. متاسفانه اين اشتباهى است كه از زمانى كه برنامه هاى توسعه در اين كشور آغاز شده است، دائماً تكرار مى شود و به رغم تذكرات و هشدارهايى كه در قالب كنفرانس ها، مقالات، كتب و سمينارها به مسئولان كشور داده مى شود، عملاً توجهى به آن نمى شود.
بررسى روند مديريت جامعه در سال هاى گذشته نشان مى دهد كه تمام مديران و مسئولان دولت در گزارش هاى خود به رشد چشمگير اقتصاد، صنعت، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش، افزايش سبد فرهنگى خانوار و... اشاره كرده و آن را از افتخارات دوران مديريت خود شمرده اند. اما واقعيت ها نشان مى دهد كه كيفيت زندگى در جامعه روز به روز در حال نزول و سقوط بوده است. حوادث اجتماعى از قبيل مهاجرت طبقه متوسط به خارج كشور به ويژه فرار مغزها (كه به دليل حساسيت هاى خاص در ايران از آن به مهاجرت مغزها تعبير مى كنند هر چند در اصل ماجرا تاثيرى ندارد)، مرگ وميرهاى ناشى از رانندگى در داخل و خارج شهرها، عدم كمك رسانى به موقع و حمايت از حادثه ديدگان بلاياى طبيعى و اجتماعى، عدم آشنايى نوجوانان و جوانان با زندگى اجتماعى، بيكارى و حوادثى نظير آنچه كه هفته گذشته رخ داد، اين نكته را بيان مى كند كه هنوز اعتقاد به توسعه در حوزه مديريت جامعه وجود ندارد و يا دست كم روش هاى تحقق توسعه كشور در هاله هايى از ابهام قرار دارد. اين حادثه اولين حادثه براى رسانه ها نبوده و آخرين حادثه هم نخواهد بود. جاى آن دارد رسانه هاى كشور با جديت و به دور از هرگونه مصلحت انديشى و به جهت خدمت به مردم و نيز گراميداشت ياد آنان كه مظلومانه قربانى شرايط توسعه نيافتگى كشور و بى توجهى مديران و مسئولين شدند، علل اين حادثه را بررسى و براى مردم تبيين كنند. اميد است كه بتوانند با پرداختن به طرح واقعيت ها، شرايط توسعه كشور را تسهيل و فرآيند آن را تسريع و تحقق توسعه ايران را تضمين كنند.
* استاد جامعه شناسى گروه مطالعات توسعه دانشكده علوم اجتماعى دانشگاه تهران

منبع: شرق