نگاهی به معنا و مبنای امنیت ملی


خبرگزاری مهر

۱۳۸۴/۰۹/۲۸

مفهوم امنیت ملی علی رغم اهمیتش نتوانسته همپای تحولات فزاینده داخلی و بین المللی رشد کند، به گونه‌ای که باری بوزان از امنیت به مثابه یک مفهوم عقب مانده یاد می‌کند که تا سال 1980 کار جالب توجهی در خصوص تعریف و روز آمد کردن آن صورت نگرفته است.

با تأمل بر تاریخچه شکل گیری روابط بین الملل می‌توان چنین استنباط کرد که، نقطه آغاز رشته روابط بین الملل چیزی جز ناامنی، تجربه جنگ و پیامدهای آن و هراس از ماندگار نبودن ساختارهای تازه صلح نبوده است. از دیرباز جنگهایی چون جنگ پلوپونز، جنگهای سی ساله و جنگ جهانی اول را عاملی دانسته‌اند که موجب پا گرفتن و سپس شکل گرفتن رویکردهای نظری در قبال روابط بین المللی شده است. در این رابطه اندیشمندانی چون جیمز دردریان، امنیت را والاترین مفهوم روابط بین الملل می‌دانند و معتقدند هیچ مفهوم دیگری نیست که تأثیر فراطبیعی یا قدرت علمی مفهوم امنیت را داشته باشد. حتی از دید برخی، روابط بین الملل خود ، یکی از رشته‌های فرعی امنیت است. برای نمونه روبرت جرویس می‌گوید: ما عادت کرده‌ایم که درباره روابط بین الملل برحسب بازدارندگی و واردسازی بیندیشیم و اینها مفاهیم محوری بررسی‌های امنیت هستند که حول مناسبات نظامی دولتها دور می‌زنند . علی رغم اهمیت شایان امنیت در ارتباط با روابط بین الملل، نگارنده به بررسی مفهومی امنیت به عنوان یکی از رشته‌های فرعی روابط بین الملل می‌پردازد و ابتدا به بررسی تعاریف و نظریات مطرح پیرامون مفهوم امنیت خواهد پرداخت و سپس به تغییرات آن در دوره‌های تاریخی اشاره می‌کند. در ادامه صفات مفهومی امنیت تبیین می‌شوند و در نهایت نقاط ارتباط و اشتراک امنیت و روابط بین الملل بررسی ‌‌خواهند شد.


الف) تعاریف و نظریه‌ها

میزان توسعه مفهومی هر واژه را می‌توان با بررسی میزان تألیفات موجود درباره آن مفهوم روشن ساخت. برای مثال در خصوص مفهوم مهمی چون قدرت ، مشاهده می‌شود آثار علمی قابل توجهی به رشته تحریر درآمده اند که ابعاد تجربی و نظری موضوع را مورد تأمل قرار داده‌اند. از همین امر می‌توان از قدرت به مصداق مفهومی که متناسب با شرایط امروزی توسعه یافته است یاد کنیم. اما مفهوم امنیت ملی علی رغم اهمیتش نتوانسته همپای تحولات فزاینده داخلی و بین المللی رشد کند، به گونه‌ای که باری بوزان از امنیت به مثابه یک مفهوم عقب مانده یاد می‌کند که تا سال 1980 کار جالب توجهی در خصوص تعریف و روز آمد کردن آن صورت نگرفته است.

البته نباید فراموش کرد که در همین دوران آثار قلمی افرادی چون هدلی بول، برنارد برودی، فرانک تراگر و فرانک سیمونی ارائه می‌شوند که در زمان خود آغاز گر راه‌ تازه ‌ای در حوزه امنیت ملی شناخته می‌شوند. برخی اندیشمندان همانند ریچارد بارنت نیز به ارائه تعاریف تند و رادیکالی در ارتباط با امنیت ملی پرداخته‌اند و اظهار می‌کنند: امنیت ملی مفهمومی است که ذیل آن هر کاری ممکن است انجام پذیرد. به عبارتی امنیت ملی پوششی است برای انجام گرفتن هر نوع اقدام و عمل. البته این قبیل رأی‌های رادیکالی و یکجانبه توسط نظریه پردازانی چون کلودزیج تعدیل شده، بدین صورت که وی اساساً معتقد است حوزه مفهومی امنیت ملی باید وسیع باشد تا بتواند تنوع مصداقی موجود در عصر خود را پوشش دهد. وجود چنین وسعتی در حوزه مفهوم امنیت ملی است که عملاً سیاستگذاران مختلف را قادر می‌سازد تا از آن متناسب با شرایط ویژه کشور خود بهره ببرند و این یعنی کارآمدی عینی هر چه بیشتر مفهوم امنیت ملی.

با توجه به آنچه ذکر شد برای عدم پردازش دقیق و علمی مفهوم امنیت ملی علل متعددی را می‌توان در نظر گرفت که از آن جمله، دلایل زیر قابل توجه هستند : اول: پیچیدگی ذاتی مفهوم امنیت ملی که میزان رغبت محققان را کاهش می‌دهد. دوم: حاکمیت دیدگاه واقع گرایانه که منجر به سلطه مفهوم قدرت و تبعی شدن مفهوم امنیت نسبت به مفهوم قدرت شده و همین امر استقلال مفهومی امنیت ملی را از بین برده است. سوم: رویه جنبشهای ضدرئالیستی در اواخر دهه 1970 به گونه‌ای بود که ضمن نفی شدید رئالیسم به معرفی مفهوم جذاب صلح از خود پرداختند و در نتیجه مفهوم امنیت ملی در حاشیه قرار گرفت. با تأمل بر نظریات ارائه شده و دلایل عقیم ماندن مفهوم امنیت ملی، نکته‌ای که خودنمایی می‌کند این است که این مفهوم در هر زمان در راستای مفاهیم دیگری از قبیل قدرت، تمامیت ارضی، بقای کشور و ... تبیین و بکارگیری شده است. بر همین اساس نگارنده این سطور به ارائه تعاریفی با توجه به مفاهیم رایج کنونی در عرصه بین‌الملل می‌پردازد. برخی از پژوهشگران کنونی اموربین الملل حفظ موجودیت کشور، امنیت ملی و وحدت ملی را واژه‌‌های مختلفی می‌دانند که متوجه یک معنی و پدیده می‌باشند که بقای کشور است.

حفظ موجودیت کشور که گاهی از آن به نفع حیاتی نیز تعبیر می‌شود، بالاترین و بنیادی‌ترین هدفی است که همه کشورها بدون استثناء در پی تحصیل آن هستند. بنابراین حفظ موجودیت کشور یعنی امنیت ملی، هدفی است که اگر به مخاطره بیافتد، مردم و دولت آماده هر گونه فداکاری در راه آن بوده و در راه آن حتی دست زدن به جنگ را نیز سزاوار می‌شمارند. براساس چنین تعبیری والر لیپمن ، بود و نبود امنیت را وابسته به توانایی کشور در دفع حمله نظامی می‌داند. تعریف دیگر بر اساس مفهوم منافع ملی است. اگر منافع ملی را مجموعه منابع و اهدافی که دولتها در پی کسب آن هستند بدانیم، حفظ و حراست از دستاوردهای منافع ملی بر عهده امنیت ملی است.

در نهایت با توجه به آنچه گفته شد، می‌توان نتیجه گرفت که امنیت ملی به پروسه‌های زیر اطلاق می‌شود: 1- حفظ تمامیت ارضی، حفظ جان مردم، بقاء و ادامه سیستم اجتماعی و حاکمیت کشور سیاسی، اقتصادی، فرهنگی . 2- حفظ و ارتقاء منابع حیاتی کشور. منابع حیاتی زمانی کافی بودند و امروز فرآورده‌های صنعتی، نیروی متخصص و سرمایه مالی است. 3- فقدان تهدید جدی از خارج نسبت به منافع ملی و حیاتی کشور، چرا که امروز سازگار کردن محیط با اهداف داخلی بسیار مهم است.

ب) دوره‌های به کارگیری امنیت ملی

همانطور که در مقدمه نیز اشاره شد، نگارنده به عنوان کارشناس علوم سیاسی، با توجه به انگاره‌ها و نمودهای عینی در عرصه بین المللی که مطالعه کرده و یا شاهد آن بوده به نوعی دسته‌بندی تاریخی نسبت به بکارگیری مفهوم امنیت ملی معتقد است که تا حدودی بر گرفته از دسته‌بندی تاریخی امنیت بین‌الملل توسط مورتون کاپلان است. در این راستا بر اساس وقایع جهانی، به کارگیری مفهوم امنیت ملی به 4 دوره تقسیم می‌شود که به قرار زیر است :


دوره اول از تفوق نظرات ماکیاولی تا ابتدای قرن 20:

این دوره با نظرات ماکیاولی پیرامون توجه خاص به نیروی نظامی و اهمیت ارتش ملی و تذکرات قابل توجه به (دومویچی) در کتاب شهریار آغاز شده و تا ابتدای قرن بیستم ادامه یافت. در این دوره مفهومی تک بعدی و اصطلاحاً سخت افزاری از امنیت ملی در نظر گرفته شده و امنیت ملی را امنیت نظامی می‌دانستند و نگاه دولت به امنیت ملی این بود که امنیت کشور مساوی با ناامنی دیگران. نظر اندیشمندانی چون والترلیپمن که بود و نبود امنیت را وابسته به توانایی کشور در دفع حمله نظامی می‌دانستند، در این دوره لحاظ می‌شوند.

دوره دوم از 1900 تا 1945 :

در این دوره امنیت، مصداقی چند بعدی پیدا می‌کند و مجموعه‌ای از انگاره‌های اقتصادی، تجاری، سیاسی و نظامی و فرهنگی را در بر می‌گیرد و مجموعه‌ای از سخت‌افزار تدابیر نظامی به علاوه نرم افزار توسعه سرمایه گذاری، هویت سازی و مشروعیت سازی است. برخی دلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 را سرمایه گذاری تک بعدی نظامی سخت افزاری صرف می‌دانند که اهمیت ویژه‌ای به آن اختصاص داده بود. البته این نکته را هم نباید از نظر دور نگاه داشت که قراردادهای سیاسی چون برست لیتوفسک که در ماه مارس 1918 بین آلمان و شوروی منعقد شد، نمونه‌ای از بکارگیری نرم افزاری مفهوم امنیت ملی در این دوره بوده‌اند. اقدام کشور چکسواکی در سال 1938 که بجای ایستادن در برابر هیتلر از قسمتی از خاک خود در ناحیه سودت چشم پوشی کرد و از حفظ تمامیت ارضی بخاطر سایر هدف‌ها و ارزشهایش گذشت و آن را امنیت ملی کشور خواند و یا کشور دانمارک که در سال 1940 به دنبال اولتیماتوم آلمان ناچاراً پیاده شدن نیروهای نظامی هیتلر را در خاک خود پذیرفت و به این ترتیب از استقلال خود بخاطر حفظ جان مردم چشم پوشید، مؤید چند بعدی شدن مفهوم امنیت ملی در این دوره تاریخی است. در همین دوره بود که قدرتهای بزرگ زیر ساختهای صنعتی خود را پایه‌گذاری کردند و سرمایه گذاری و افزایش بهره‌وری اقتصادی را زمینه تحقق امنیت ملی تلقی کردند.

دوره سوم از 1945 تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی :

این دوره را نیز به لحاظ پروسه بکارگیری مفهوم امنیت ملی می‌توان امتداد دوره قبلی دانست، اما با این تفاوت که تعبیر جدیدی نیز به ساختار چند بعدی امنیت ملی اضافه شد، که نگارنده از آن تحت عنوان تبدیل من به ما – I to We یاد می‌کند. در این دوره تاریخی، رفته رفته مفهوم امنیت ملی از ساختاری انفرادی به ساختاری دو جانبه و چند جانبه تبدیل گشته و در سطح جهانی، شاهد روز افزون پیمانهای دوجانبه و چند جانبه هستیم. ایالات متحده امریکا پس از جنگ جهانی دوم، حفظ و دفاع از تمامیت ارضی و استقلال کشورهای اروپای غربی را که در سال 1949 در چارچوب سازمان پیمان آتلانتیک شمالی – N.A.T.O 15 با آن کشور هم پیمان شدند، جزو امنیت خود دانسته و طبق ماده 5 پیمان تعهد کرد هر تجاوزی علیه متحدان اروپایی خود را چون حمله به خاک خود تلقی کند. شوروی نیز که همواره کوشش می‌کرد بر سرزمین‌های واقع میان خاک روسیه‌ و اروپای غربی سیطره یابد، دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشورهای سوسیالیست اروپای شرقی را بر عهده گرفته و درچارچوب پیمان ورشو هر دخالتی در اروپای شرقی را تجاوز به میهن سوسیالیستی تلقی کرده و واکنش شدید نشان می‌داد.
دراین راستا ، رهبران سوریه در سال 1958، برای تحقق اتحاد و ناسیونالیسم عرب از استقلال و تمامیت ارضی کشور خود چشم پوشیدند و با مصر بهم پیوسته و کشور واحدی تشکیل دادند .

دوره چهارم از 1991 تا کنون :

در این دوره که به آن دوره معاصر نیز می‌توان اطلاق کرد، امنیت ملی مفهومی همه جانبه پیدا کرده و تلاش گسترده‌ای در جهت امنیت ملی در گستره جمعی آغاز شد . اما وقوع حوادث تروریستی در آغاز قرن 21 حوادث تروریستی 11 سپتامبر در سال 2001 بر علیه امریکا، به نوعی جهان را با تنش مواجه کرد و مفهوم امنیت ملی هویتی تازه یافت که در آن مؤلفه‌هایی چون تروریسم، دفاع ملی و ... نقش بسزایی را ایفا می‌کنند. هر چند هنوز قضاوت و تفسیر جامعی از امنیت ملی در برهه کنونی نمی‌توان ارائه داد، اما نگارنده بر اساس سطح آگاهیها و دیدگاه شخصی خود، نوعی تعبیر از امنیت ملی را که سیاستهای ترسیمی آنرا نظم نوین وجهانی سازی به رهبری ایالات متحده تعیین می‌کند و در عرصه بین المللی به اجرا در می‌آورد، درنظر می‌گیرد.

ج) صفات امنیت ملی

مفهوم امنیت ملی دارای صفات و ویژگیهایی است که روشنگر این مفهوم هستند: 1- امنیت امری نسبی است. 2- امنیت پدیده‌ای است ذهنی. 3- بین امنیت و قدرت رابطه منطقی و همیشگی موجود است. البته امروزه قدرت نظامی ، غالب ولی رایج نیست و قدرت اقتصادی رایج و قدرت فرهنگی نافذ است.

- نسبیت امنیت : امنیت پدیده‌ای ثابت و مشخص نیست. عامل زمان، ایدئولوژی و اوضاع و احوال بین المللی و همچنین موقعیت کشور و دید و نظر رهبران در کیفیت و کمیت امنیت و نحوه تحصیل و حفظ آن تأثیر بسزایی دارد. از این روست که امنیت و حدود و طرق تحصیل و حفظ آن در جهان امروزی با زمان قبل از این پدیده‌ها تفاوت فاحشی داشته و دارد. برگزیدن و دفاع از ارزش‌ها و اجزای گوناگون امنیت ملی (چون دفاع از تمامیت ارضی یا استقلال کشور، حفظ جان مردم و پاسداری از نظام اجتماعی) مسئله پیچیده‌ای است و کشورها گاه در جریان بحران‌ها جزء یا ارزش به خصوصی را برای اجزای دیگر امنیت ملی ترجیح داده‌اند. یعنی در واقع در برابر این پرسش دشوار قرار گرفته‌اند که کدام منافع را حفظ و کدام را فدا کنند. دراین مورد معیاری نمی‌توان به دست داد و گزینش ارزشی و وانهادن ارزش دیگری بستگی به عوامل مختلف دارد و امری مطلق نیست.

- ذهنی بودن امنیت: یکی از صفات مسلم امنیت ذهنی بودن آن است. احساس امنیت و کمیت و کیفیت آن وابسته است به نظری که مردم و دولت نسبت به دشمن احتمالی و بالقوه خود دارند. ذهنی بودن امنیت را می توان ناشی از سه عامل زیر دانست : 1- اعتماد یا عدم اعتماد به توانایی و قدرت نسبی کشور برای مقابله با هر خطر جدی و حمله احتمالی. 2- اعتماد یا عدم اعتماد به قدرت نسبی کشور دوست و دشمن. 3- اعتماد یا عدم اعتماد به اینکه کشور می‌تواند وضع مطلوبی را در گرایش‌ها و روندهای سیاسی آینده حفظ کند. در این مورد مورگنتا می‌گوید: هر کشور چاره‌ای جز این ندارد که موجودیت مادی، سیاسی و فرهنگی خود را در مقابل تجاوز و تعدی سایر ملت‌ها حفظ نماید. یکی از نتایج و آثار ذهنی بودن امنیت ، ایجاد ترس و توسل به قوه قهریه برای سیاستهای داخلی و خارجی است. این ایجاد ترس معمولاً توسط حکومتهای دیکتاتوری و میلیتاریستی مورد استفاده قرار می‌گیرد. دولت فرانسه پیش از جنگ جهانی دوم توسعه طلبی وقدرت برتر آلمان را بهانه کرد و برای انحراف اذهان مردم فرانسه از وضع آشفته اقتصادی آن کشور، راجع به در خطر بودن امنیت مملکت تبلیغ زیادی نمود و در مردم ترس و وحشت ایجاد کرد.
پاکستان نیز بارها برای حفظ وحدت داخلی و امنیت ملی با ایجاد ترس از جانب هندوستان و خطر حمله این کشور، به موفقیتهایی دست پیدا کرده است.

- رابطه میان امنیت و قدرت : سنت و عادات بر این بوده است که امنیت مملکت را معادل و مساوی با قدرت و امنیت نظامی بدانند. اعمال قدرت نظامی یعنی توسل به جنگ به جهت حفظ امنیت و کسب افزایش و نمایش قدرت. اما این بدان معنی نیست که امنیت تنها به یاری جنگ افزار، تکنولوژی جنگی و آموزه‌های نظامی بدست می‌آید. تمامی عناصر قدرت از قبیل مادی موقعیت جغرافیایی، منابع طبیعی، پیشرفتهای فنی و تکنولوژیک، آمادگی نظامی و جمعیت و معنوی خصلتهای ملی، روحیه ملی، کارایی دولت و کیفیت آن، اعتبار بین المللی، شیوه رهبری بر تعابیر و چگونگی برداشت از مفهوم امنیت ملی تأثیر بسزایی دارند.
کشورها درگذشته و حال برای حفظ و کسب امنیت در صحنه سیاسی خارجی تاکتیک‌ها و راههای دیگر را نیز مورد استفاده قرار داده‌اند که بعضی از آنها شکست خورده و بقیه هنوز هم مورد قبول و رایج می‌باشد. طرقی که برای حفظ کسب امنیت در روابط بین الملل بکار رفته به قرار زیر است:1- انزواگرایی .2- عدم تعهد و وابستگی به بلوک مختلف (بی طرفی) .3- توازن قوا .4- ایجاد اتحادیه‌های حمایت کننده و قراردادهای نظامی .5- دیپلماسی .6- رقابت تکنولوژیک اقتصادی، علمی و فرهنگی .

د) امنیت ملی و روابط بین الملل

روابط بین الملل اساساً به دو موضوع می‌پردازد: یکی ساختار و فرآیند سیستم بین‌المللی و دوم رفتار انواع بازیگران در سیستم بین المللی و فرآیندی که از طریق آن تصمیمات لازم برای راهنمایی و هدایت این رفتار گرفته می‌شود.
عرصه امنیت ملی بسیاری از موضوعات موجود در موضوع دوم روابط بین‌الملل را به خود اختصاص می‌دهد، زیرا همانگونه که ذکر شد مفهوم امنیت ملی عبارت است از این که کشورها چگونه سیاستها و تصمیمات لازم برای حمایت از ارزشهای داخلی در مقابل تهدیدات خارجی را در پیش می‌گیرند.

امنیت ملی به مثابه یک مفهوم سامان بخش، نسبت به مفهوم سیاست خارجی از امتیازات بیشتری برخوردار است. نخست اینکه امنیت ملی بر عناصر مشترک و اشتراکات در سیاستهای خارجی بازیگران ملی تمرکز دارد. امنیت ملی چارچوب مناسب ومتعارفی را بدست می‌دهد که به واسطه آن امکان مقایسه بین موضوعات ظاهراً جدا ازهم فراهم شده و به سازمان بخشیدن و تشکل دادن به اطلاعات نسبتاً درهم و برهم تولید شده به وسیله رهیافت تاریخی سیاست خارجی، کمک می‌کند.

امنیت ملی فضای مناسب را برای پرداختن به منافع مشترک بین المللی را فراهم کرده، که این امر می‌تواند به افزایش همزمان امنیت برای همه بازیگران سیستم بین‌المللی، منجر شود. از این رو حفظ و نگهداری سیستم بین المللی به هدف مشروع سیاست امنیت ملی تبدیل می‌گردد و دیگر این که، امنیت ملی بر نزدیکی فعالیتهای داخلی و خارجی کشورها تأکید می‌کند.

ه‍) عوامل تهدید کننده امنیت ملی

در حالت کلی، عوامل و پدیده‌های زیر امنیت کشور را به خطر می‌اندازد : 1- ظهور و توسعه ایدئولوژی که مخالف ایدئولوژی حاکم کشور باشد.2- کثرت و انفجار جمعیت همسایه (همسایه دشمن) . 3- پیشرفت اقتصادی و مازاد تولید کشور همسایه (همسایه دشمن) . 4- اتکاء اقتصادی، فنی و نظامی زیاد به کشور خاصی. 5- عدم ثبات اجتماعی 6- ضعف و کوچکی از نظر قدرت . 7-موقعیت نامساعد جغرافیایی . 8- افزایش قدرت نظامی کشور دشمن .
تحليل خبرگزاری مهر