روایت فراموش شدگان سانحه هوایی شهرک توحید- ساكنان بلوك ۵۲


حسين ميرزايى

شنبه ۳ دى ۱۳۸۴ - ۲۴ دسامبر ۲۰۰۵

كسى نمى داند كه چه چيز هواپيماى دولوكس سى-۱۳۰ را در راه بازگشت به فرودگاه مهرآباد به سوى ساختمان بلوك ۵۲ شهرك توحيد كشاند.هيچ روايت يكسانى از مسير هواپيما قبل از سقوط در پاى بلوك ۵۲ وجود ندارد. ساكنان بلوكهاى مختلف شهرك مى گويند سايه پرنده آهنين را ديده اند كه از بالاى ساختمان آنها عبور كرده است. قدر مسلم آنكه هواپيما در آخرين مرحله مسير خود به سمت بلوك ۵۲ از ميان بلوك ۴۹ و ۵۱ در جنوب غربى محل سقوط گذر كرد.


ساختمان بلوك ۵۲ در مراسم تشييع جان باختگان شهرك توحيد كه دو هفته گذشته برگزار شد، به رخت سياه عزا احتياج نداشت. به جز رديف عمودى ضلع شرقى، ساختمان ۹ طبقه سرتاسر سياهپوش از دود بود. ساختمان و نيز حلقه درختانى كه دورش را فرا گرفته بودند و اينك به نيم دايره اى از زغال هاى بر زمين ايستاده مى ماندند. مراسم در رسانه ها چندان بازتاب نيافت. رسانه ها از مطبوعات گرفته تا صدا و سيما تنها در كار يادمان همكاران خود و سرنشينان هواپيماى سى-۱۳۰ بودند و كسى به جان باختگان، آسيب ديدگان و زندگى هاى خاكستر شده ساكنان بلوك ۵۲ توجهى نداشت.با اين همه نمى توان حصار منعى كه مسئولان شهرك به دور حادثه ديدگان كشيده اند را ناديده گرفت. حصارى كه از همان روز حادثه سقوط هواپيما چيده شد و به بهانه نظامى بودن شهرك، ساكنان بلوك ۵۲ را در حاشيه فرو برد. چند روز پس از حادثه زمانى كه چند خبرنگار براى كسب خبر به شهرك توحيد مراجعه كردند، از مسئولان شهرك شنيدند كه اينجا ديگر خبرى نيست. همه چيز تمام شده است! اما خبر آنجا بود، جايى كه مراسم تشييع خاتمه يافته و حادثه آغاز شده بود؛ ساختمان بلوك ۵۲.كسى نمى داند كه چه چيز هواپيماى دولوكس سى-۱۳۰ را در راه بازگشت به فرودگاه مهرآباد به سوى ساختمان بلوك ۵۲ شهرك توحيد كشاند. ساختمان هشت ضلعى با چهار ديوار عمودى در چهار جهت اصلى كه در ۹طبقه سر به فلك كشيده و در مجموع ۳۶ واحد را در خود جاى مى دهد. اين بلوك در جايى قرار دارد كه منطقه مسكونى شهرك به پايان مى رسد و فضايى خالى از ساختمان هاى بلند آغاز مى شود، تنها روبه روى ضلع شمالى ساختمان، آژانس تاكسى شهرك و پاركينگ آن قرار گرفته است. شايد وسوسه همين فضاى خالى بود كه خلبان هواپيماى در حال سقوط را به اميد يافتن جايى مناسب براى فرود اضطرارى به سمت بلوك ۵۲ كشاند. با اين حال هيچ روايت يكسانى از مسير هواپيما قبل از سقوط در پاى بلوك ۵۲ وجود ندارد. ساكنان بلوك هاى مختلف شهرك مى گويند سايه پرنده آهنين را ديده اند كه از بالاى ساختمان آنها عبور كرده است. قدر مسلم آنكه هواپيما در آخرين مرحله مسير خود به سمت بلوك ۵۲ از ميان بلوك ۴۹ و ۵۱ در جنوب غربى محل سقوط گذر كرد. مرد ميانسالى از سكنه بلوك ۴۹ كه در آن لحظه در محوطه بين دو بلوك ايستاده بود، به ياد مى آورد كه هواپيما با طى مسيرى منحنى از ميان دو بلوك ۴۹ و ۵۱ عبور كرده و در حالى كه حركتى ناموزون و غيرمتعادل داشت، در پاى رديف عمودى C بلوك ۵۲ سقوط كرد. آن زمان يك راننده آژانس كه در فاصله ۱۵مترى پشت به ساختمان داشت، متوجه نور قرمزرنگى شد كه از پشت سر مى آمد. اما زمانى كه به سمت آن برگشت با صداى مهيب انفجار و شعله هاى آتش روبه رو شد. همان لحظه محسن پوركرمان ۲۳ ساله (هم او كه در گزارش همشهرى از وى به عنوان كودك ۹ساله نام برده شد) در آستانه ورودى B بلوك ۵۲ قصد ورود به ساختمان داشت. به جز او دو راننده آژانس و دو زن ناشناس در حواشى ساختمان حضور داشتند. اين افراد كسانى بودند كه در لحظه سقوط هواپيما و در آتش انفجار محو شدند.
•••
در شهرك توحيد هيچ كس اولين گزارش هاى منتشر شده پس از حادثه را كه از برخورد هواپيماى سى-۱۳۰ با طبقه پنجم بلوك ۵۲ حكايت مى كرد تائيد نمى كند. تنها نشان از برخورد هواپيما با ساختمان در طبقه اول رديف C ساختمان است. جايى كه يك بريدگى به طول چندين متر ديوار بيرونى را از بين برده است. در آن لحظه افرادى كه از ساختمان هاى مجاور به صحنه حادثه نزديك شدند، گمان نمى كردند كه آنچه در حال سوختن است، هواپيماى حامل ۹۴ مسافر است. يكى از ساكنان بلوك ۴۹ مى گويد گمان كرده بود كه اين يك هواپيماى جنگى است. در محوطه بلوك ۵۲ بودند. كسانى از جمله چند كودك كه پيش از آنكه اسير شعله هاى تنوره كش آتش شوند، از محوطه دور شده بودند. آنها به همراه ديگر سكنه شهرك و افرادى از بيرون شهرك كه به درون آمده بودند، جماعتى را تشكيل دادند كه گرد محل حادثه به تماشا ايستاده بودند. آنها محو تماشاى آتش ديوانه اى بودند كه با انفجارهاى متعدد تا شعاع ۱۰مترى محل سقوط مى آمد، درختان را مى سوزاند و ساختمان ۹طبقه بلوك ۵۲ را در كام خود فرو كشيده بود.
•••
ساكنان بلوك ۵۲ اغلب با صداى مهيب انفجار، لرزش ساختمان و شكسته شدن شيشه ها متوجه حادثه شدند. لرزش شديد ساختمان نخست آنان را به صرافت وقوع زلزله انداخت. اما پس از آنكه شعله هاى آتش از پنجره هاى شكسته به درون خانه ها هجوم آورد، هراس شان بيشتر شد. ساكنان طبقه اول رديف C جايى كه بال راست هواپيما به آن اصابت كرده بود، بيش از ديگران خوش شانس بودند. هواپيما زمانى سقوط كرد كه كسى در خانه نبود. مى گويند ستوان جوان و خانواده اش ساعاتى پيش از سانحه براى شركت در مراسم ترحيم فاميل خود به قصد شمال كشور شهرك را ترك كرده بودند.در طبقه نهم رديف C خانواده پوركرمان مقدمات صرف ناهار را آماده مى كرد. پدر خانواده سرهنگ پوركرمان دراز كشيده بود و برادر ۲۴ ساله محسن پوركرمان در حمام بود كه ناگهان شيشه هاى حمام فرو ريخت و آتش به درون زبانه كشيد. او تنها فرصت كرد شلوارى به پا كند و از در خانه به سمت راهرو بيرون بزند. پيش از او پدر و مادرش از خانه خارج شده بودند. مى گويد پابرهنه و در حالى كه سوزش شيشه هاى خرد شده را كف پاى خود حس مى كرده تا طبقه سوم پايين رفته، اما در آنجا با مانع زبانه هاى آتش مواجه شده است. سپس مسير را مجدداً به سمت بالا طى كرده، اما چند طبقه بالاتر باز هم آتش را بر سر راه خود ديده است. آن زمان متوجه آبگرمكن هاى گازى واحدهاى مختلف شده بود كه يكى پس از ديگرى منفجر مى شده اند. سرانجام در طبقات پايين تر در ميان آتش و دود مسير نورى را مى بيند كه امتداد آن او را به سمت بالكن يكى از واحدهاى طبقه اول رديف D كشانده است. مانند بسيارى ديگر از ساكنان ساختمان او نيز با آويزان شدن از بالكن خود را به بيرون از ساختمان پرتاب كرده و آنجا پدر و مادرش را ديده كه پيش از او به بيرون ساختمان راه يافته بودند. همان لحظه در طبقه هشتم رديف عمودى B يك زن جوان به همراه دخترش در خانه حبس شده بودند. موج انفجار درها را چنان به هم كوبيده بود كه باز كردنش براى آنها مقدور نبود. زن تنها كارى كه توانست بكند اين بود كه در نقطه اى دور از آتش دخترش را در آغوش بكشد. اما از همان جا نيز زبانه هاى وحشى آتش را مى ديد كه به سمت آن دو زوزه مى كشيدند. زن مى گويد ۴۰ دقيقه به همان حال ميان آتش و دود مانده اند. دختر ديگر از حال رفته و زن به مرگى زجرآور فكر مى كرده است. در اين فاصله آتش نشان ها آتش را مهار كرده و براى نجات ساكنان به جست وجو آمده بودند.در راهروها كسانى كه براى خروج از ساختمان تلاش كرده بودند، پس از حادثه از زير دست و پا ماندن برخى سكنه گفته اند. از يك سكنه ساختمان نقل شده كه در پاگرد طبقه دوم چهار نفر را ديده است كه در آتش مى سوخته اند و ضجه مى زدند. اما كسى توان كمك به آنها نداشته است. برخى نيز در گريز از آتش به رديف هاى D و A رديف هاى دور از آتش پناه آورده بودند. كسانى كه از بيرون اين صحنه ها را ديده اند، مى گويند گروهى در بالكن هاى طبقات مختلف فرياد مى زده اند كه ميان آتش گرفتار شده اند و كمك مى خواسته اند.با اين حال تنها مهار كامل آتش بود كه فرصت نجات اغلب ساكنان بلوك ۵۲ را فراهم كرد. در بيرون ساختمان در حال سوختن، زنان، مردان و كودكان وحشت زده و چهره هاى سياه از دود اعضاى خانواده خود را مى جستند.
•••
خانواده پوركرمان وقتى بيرون از ساختمان همديگر را يافتند، تازه به صرافت فرزند ۲۳ساله شان محسن افتادند. او صبح ها در آژانس كنار بلوك كار مى كرد و بعدازظهر جايش را به برادر بزرگتر مى داد. دقايقى قبل از سقوط هواپيما سرهنگ پوركرمان پدر خانواده به او تلفن زده بود و گفته بود كه براى صرف ناهار به منزل بيايد. خانواده اش مى گويند در چنين مواقعى اغلب ناهار را به تاخير مى انداخته تا سرويس بيشترى برود. اما محسن آن روز صبحانه نخورده بود و سرويسى كه به او خورده بود را هم به ديگرى سپرد و از آژانس بيرون آمد. برادرش پس از حادثه وقتى سراغ او را از راننده هاى آژانس گرفت، شنيد كه او را لحظه اى قبل از سقوط هواپيما ديده اند كه نوشابه اى در دست در آستانه ورودى B ساختمان بوده است. اين آخرين بارى بود كه محسن پوركرمان ديده شد. اما پيش از آنكه به سمت خانه بيايد، براى خريد نوشابه به فروشگاه شهرك رفته بود. فروشنده ها پس از حادثه گفتند كه محسن در پاسخ به تعارف آنها براى دريافت پول گفته بود، بگير شايد امروز ديگر مرا نديدى. برادرش به ياد آورد كه آن روزها چندان سرحال نبوده است. سه روز قبل از حادثه، شنبه ۱۱ آذر روز تولدش بود. خواهرش مى گويد هر سال روز تولدش را به خانواده يادآورى مى كرده تا آنها شيرينى هاى مورد علاقه اش را براى او بخرند، اما اين بار چيزى نگفته است. كسانى كه محسن پوركرمان را مى شناختند، از سربه زيرى و كم حرفى او سخن مى گويند. با اين حال جوان دقيقى بوده و دخل و خرج و موارد هزينه كرد خود را يادداشت مى كرده است. اين هفته آخر دريافت مدرك فنى و حرفه اى از يكى از آموزشگاه هاى ايران خودرو را انتظار مى كشيده تا كار روى ماشين قسطى خانواده را به ديگرى بسپارد. اما سرنوشت ديگرى در انتظار او بود. دقايقى قبل از خروج از آژانس پرايد را در منطقه اى دور از جايى كه هواپيما لحظاتى بعد سقوط كرد، پارك كرد و خود با نوشابه اى در دست به سمت آن آمد.برادر و دايى اش پس از آنكه او را در حوالى ساختمان، در راه پله ها، در آسانسور سوخته و ديگر جاهايى كه حدس مى زدند نيافتند، به صرافت جست وجوى او در بيمارستان ها و ميان زخمى هاى حادثه افتادند. تا ساعت پنج صبح روز بعد تمام بيمارستان هايى كه مصدومان حادثه را پذيرش كرده بودند، گشته بودند. حتى به رويت فهرست اسامى مصدومان هم كفايت نكرده بودند. از يك سكنه ساختمان شنيده بودند كه پسرشان را نه در فهرست پذيرش شدگان كه در جست وجوى تخت به تخت بيماران يافته است. اما باز هم او را در هيچ كجا نيافتند. زمانى كه به شهرك بازگشتند، در پاسخ به پدر و مادر محسن حقيقت تلخ را نگفتند. مى گويند هنوز اميد داشتيم كه محسن را زنده بيابيم. اما روز بعد حسى درونى آن دو را به پزشكى قانونى كشانده بود. در مركز كهريزك باز هم نتوانسته بودند در ميان تكه هاى برجاى مانده بدن سوخته، دست هاى كنده و بدن ذوب شده جوان ۲۳ساله شان را بيابند. آخرين اميد آن دو را مجدداً به سوى ساختمان بلوك ۵۲ كشاند. مى گويند بارها و بارها ورودى هاى ساختمان و حوالى آن را گشتند اما ديگر نااميد شده بودند. برادرش مى گويد ديگر به مرز جنون رسيده بوديم. سرانجام دو روز پس از حادثه پزشكى قانونى به آنها اطلاع داد براى شناسايى جسد سوخته اى كه نيروهاى هلال احمر در آستانه ورودى ساختمان يافته بودند مراجعه كنند. آنجا نيم تنه ذوب شده اى نشانشان دادند كه دست هايش به سينه چسبيده بود و هيچ نشان از محسن نداشت. سرانجام ناگزير شدند خبر دردناك را به پدر خانواده اطلاع بدهند. پدر بود كه فرزند را از دندان هايش باز شناخت. آن لحظه پزشك قانونى به قصد تسلى گفته بود مرگ محسن به ثانيه هم نكشيده است. كاش درد بازماندگان نيز همين قدر كوتاه بود.
•••
زمانى كه هواپيما پاى بلوك ۵۲ سقوط كرد، دو راننده آژانس كنار ماشين هاى پارك شده نزديك ساختمان بودند. سروان اكبرى نيا ۵۲ساله كه دوماه بود بازنشسته شده بود، چرخ پنچر شده پيكانش را تعويض مى كرد. بنابراين در لحظه اى كه موج انفجار گردباد آتش را به سمت ماشين ها آورد، او فرصت فرار نيافت. در مورد لشكرى ۵۴ساله كه او نيز بازنشسته نيروى هوايى بود، مى گويند كه پس از سقوط هواپيما و به قصد نجات پيكان خود از آتش به صحنه نزديك شده، اما پيش از آنكه بتواند ماشين را از آتش در ببرد خود اسير آن شده است. اين دو انسان هاى زحمتكشى بودند كه پس از بازنشستگى از ارتش با ماشين هايى كه به طور قسطى تهيه كرده بودند، در آژانس شهرك كار مى كردند. آژانس شهرك پس از بلوك ۵۲ بيشترين آسيب را از سانحه متحمل شده است. ۱۷ ماشين سوخته اند و دو راننده هم به اضافه محسن پوركرمان از دست رفته اند. جسد دو زن ناشناس را يك روز پس از حادثه كمى آن سوتر از محل سقوط هواپيما، در نزديكى ورودى C بلوك ۵۲ يافتند. كسى نمى داند كه اين دو زن كه بودند و در شهرك چه مى كردند. نامى از آنها در فهرست مهمانان شهرك ثبت نشده است. حدس زده مى شود كه اين دو مهمانانى بدون اطلاع بوده اند. در هر حال در روزهاى پس از حادثه كسى براى شناسايى آنها مراجعه نكرد و مشخصات و چرايى حضورشان در صحنه حادثه نامكشوف مانده است. در روزهاى پس از حادثه گفته شد كه به جز اين دو بر تعداد اجساد ناشناس افزوده شده است اما تاكنون هيچ آمار رسمى از جان باختگان شهرك منتشر نشده است. مسئولان شهرك توحيد و مقامات نظامى مايل نيستند اين سكوت شكسته شود. نظاميان در موارد مشابه گفته اند كه جان باختگان از پرسنل ما بودند. مى گوييم اينها در وهله نخست مردم ما هستند. مردم ما را مصادره نكنيد! فقدان اطلاع رسانى از سوى مقامات مسئول شهرك توحيد، سبب شده آن سوى نوار زرد هشدار كه اينك گرد بلوك ۵۲ را فرا گرفته، در تسخير شايعه باشد. مى گويند جسد دوقلوهايى را يافته اند كه براى فرار از آتش در كمد پنهان شده بودند. اما از سكنه بلوك ۵۲ كسى وجود دوقلوها را تاييد نمى كند. در هر حال بر حصار سكوتى كه مقامات مسئول حول جان باختگان احتمالى بلوك ۵۲ و حواشى آن كشيده اند علف هاى هرز شايعه روييده است.
•••
روز پس از حادثه ساكنان بلوك ۵۲ كه هريك شب قبل را در جايى بيتوته كرده بودند به ديدار ساختمان سياه پوش آمدند وحشت آتش اكنون جاى خود را به اندوه خاكستر داده بود. تنها خانه هاى رديف عمودى D از آتش مصون مانده بود و تخليه لوازم آغاز شد. ديگر واحدها خصوصاً واحدهاى پايينى رديف C و B چيز زيادى براى تخليه نداشت. با اين حال اغلب سكنه از به سرقت رفتن پول ها، مدارك و اسنادشان پس از روز حادثه سخن مى گويند. مسئولان شهرك سرقت را به كسانى نسبت مى دهند كه روز حادثه از مناطق مجاور شهرك به درون آمدند. اما اگر درد اصلى ساكنان بلوك ۵۲ خاكسترشدن زندگى و سرقت پول هايشان باشد گلايه اصلى شان اكنون چيز ديگرى است. مى گويند هيچ كس همدردى كافى با آنها نكرده است، كسى آنها را تسلاى خاطر نداده و آنها را كاملاً فراموش كرده اند. آنچه اين غم را مضاعف مى كند بلاتكليفى است. هنوز كسى به آنها نگفته كه خسارت هاى وارده چگونه و چه وقت جبران خواهد شد. كسى نگفته است كه مرگ خاموش محسن پوركرمان جوان ۲۳ساله را كه پاسخگو خواهد بود. در آن سوى ساختمان رانندگان آژانس نيز همين گلايه را دارند. مى گويند هيچ مقام مسئولى سراغى از صاحبان ماشين هاى سوخته نگرفته است. ماشين هايى كه هنوز گرد ساختمان بلوك ۵۲ برجاى مانده اند. با اين حال يك دلخوشى مشترك در نهاد ساكنان بلوك ۵۲ باقى مانده و آن ستايشى است از خلبان هواپيماى سى- ۱۳۰؛ خلبان بابك گوهرى كه با درايت مانع از اصابت هواپيماى در حال سقوط به ساختمان و وقوع ۱۱سپتامبر ايران شد.
•••
بهت و اندوه به سوى نوار زرد هشدار كه دور ساختمان بلوك ۵۲ كشيده اند، امتداد يافته است. مرد ميانسال ساكن بلوك ۴۹ كه شاهد حادثه بوده مى گويد روح همه ساكنان شهرك آزرده است. آن سوتر دخترى جوان از كابوس شبانه اش مى گويد كه هر شب هواپيمايى با مسافران هراسان در آن سقوط مى كند.هر صبح هنگامى كه ساكنان شهرك به قصد خروج از مقابل ساختمان سياه ۵۲ مى گذرند لحظه اى مى ايستند و به حضور مرگ در شهرك زندگى شان مى نگرند. آنها هر روز زنى را مى بينند كه در پاى بلوك ۵۲ ايستاده است و به نقطه اى خيره مى نگرد كه فرزند ۲۳ساله اش محسن پوركرمان به همراه ۹۴ مسافر هواپيماى سى- ۱۳۰ در آتش خاكستر شدند. كسى به او مى گويد كاش همه شان ققنوس بودند.
منبع: شرق