نياز به فراغت - جامعه‌شناسي اوقات فراغت در ايران


امين بزرگيان

Sat, Dec 31, 2005 - شنبه ۱۰ دى ۱۳۸۴

اين نوشته سعي دارد به تحليل يافته‌هاي طرح پژوهشي "رفتار فرهنگي ايرانيان درباره‌ي تقاضاي فرهنگي*" ‌بپردازد. تقاضاي فرهنگي به مجموعه‌اي از فعاليت‌ها مي‌گويند كه در زمان اوقات فراغت مورد انتظار است. ‌اين شاخص مشخص مي‌كند كه افراد در اوقات فراغت به چه كار و فعاليتي تمايل بيش‌تري دارند.



اين نوشته سعي دارد به تحليل يافته‌هاي طرح پژوهشي "رفتار فرهنگي ايرانيان درباره‌ي تقاضاي فرهنگي*" ‌بپردازد. تقاضاي فرهنگي به مجموعه‌اي از فعاليت‌ها مي‌گويند كه در زمان اوقات فراغت مورد انتظار است. ‌اين شاخص مشخص مي‌كند كه افراد در اوقات فراغت به چه كار و فعاليتي تمايل بيش‌تري دارند. آنچه در ‌اين پرسش بايد مورد توجه قرار بگيرد ‌اين است كه فعاليت مورد انتظار، امري است ذهني كه ممكن است به‌سبب موانع و كمبودهاي پيش‌رو تحقق پيدا نكند و در حد ‌يك ميل باقي بماند.
1
الف) گذران اوقات فراغت
پرسش از تقاضاي فرهنگي به‌عنوان يكي از زير مجموعه‌هاي گذران اوقات فراغت، در شاخص كلي‌تري به‌نام "فرهنگ عمومي"publi ulture جاي مي‌گيرد. اما قبل از آن‌كه به فرهنگ عمومي پرداخته شود، سوالي پيش روي ماست كه آيا اساسا فرهنگ پديده‌ي مهمي است؟ پاسخ به اين سوال، به ما در تبيين وضعيت گذران اوقات فراغت كمك بسياري مي‌رساند.
دغدغه‌هاي فرهنگي از جمله دغدغه‌هاي دوران مدرن بوده‌اند. تحولات و تغييرات فرهنگي به‌سبب انطباق با محيط پيراموني در برخي از جوامع چنان شدت گرفتند كه پيوستگي فرهنگي با گذشته دچار مخاطره‌ي جدي گرديد و افراد بسياري را به اين فكر وا داشت كه چگونه مي‌توان بين حفظ و همچنين تحول فرهنگي موازنه‌اي منطقي و پايدار برقرار كرد. آدميان با وجود تمايل به پيشرفت و بهبود وضعيت زيستي خويش كه موجبات تحول و تغييرات فرهنگي را فراهم مي‌ساخت به حفظ و ثبات در اجزا و كليت فرهنگ نيز اعتقاد داشته و به‌نظر مي‌رسد كه همچنان اعتقاد دارند. |
متفكران مدرن همچون كانت، هگل و ماركس در اوايل اين فرآيند به ضرورت سرعت بخشيدن به تحولات و تغييرات فرهنگي براي دستيابي به شرايط مطلوب تاكيد چنداني نداشته و در ديدگاه بسياري از آن‌ها همچون كارل ماركس اين عدم اهميت تا جايي بود كه حتي فرهنگ در نظريات آنان به حاشيه رانده شد؛ اما در ميانه‌ي راه چگونگي ممانعت از تحولات بنيادين و ثبات‌بخشيدن به فرهنگ مساله‌ي اصلي گرديد و متفكراني همچون اهالي مكتب فرانكفورت با به متن كشيدن فرهنگ، ضوابط عقلانيت مدرن را در به حاشيه راندن آن به چالش كشيدند. |
اين اهميت اجتماعي جديد به فرهنگ، بي‌شك بر دو پايه استوار بوده است:‌يكي پيرايش و گسترش رسانه‌هاي جمعي و ديگري بحث اوقات فراغت.
پيدايش و بعدها گسترش رسانه‌هاي جمعي مـهم‌ترين ابزار براي التقاط ميان فرهنگ‌ها بـوده‌انـد. مـواجهه با فرهنگ غير و خرده فرهنگ‌هاي ديگر و شناختن آن‌ها ساده‌ترين كاركرد رسانه‌هاي جمعي بوده است، كه در مهم‌ترين تاثيرگذاري خويش، فرهنگ عمومي هر جامعه‌اي را در مقابل فرهنگ‌هاي ديگر قرارداد، و بالطبع آن را كوچك كرده و تا حدودي از اعتبار انداخت و به افتراق و جدايي بيش‌تر ميان افراد درون يك فرهنگ كمك نمود. افتراقي كه بيش از هر چيز فرهنگ عمومي را دست‌خوش تغيير قرار داد. در ‌اين‌حال يك‌دستي و هماهنگي جامعه‌ي سنتي از هم پاشيد و دغدغه‌ي حفظ فرهنگ و رسوم گذشته ايجاد گرديد. |
از سوي ديگر اوقات فراغت به‌عنوان بخشي از زيست روزمره‌ي فرد، خود را به‌عنوان يكي از وجوه مهم فرهنگ نماياند. "گيدنز" جامعه‌شناس متاخر و معاصر انگليسي فرهنگ را مجموعه‌اي از ارزش‌هاي معيني مي‌داند كه اعضاي يك جامعه در ذهنيت خويش به‌همراه داشته و براساس آن از هنجارهايي پيروي مي‌كنند. او فرهنگ را بر مجموعه شيوه‌هاي زندگي اعضاي يك جامعه اطلاق مي‌نمايد.2| ‌با فرض پذيرش تلقي گيدنز، اوقات فراغت به‌عنوان يكي از اجزاي مهم زندگي و زيست امروزه‌ي انسان مدرن جايگاه مهمي را در فرهنگ مدرن پيدا مي‌كند. اوقات فراغت بي‌شك در شرايط مدرن و ورود صنعت به زندگي افراد از اهميت فوق‌العاده‌اي برخوردار شده است. در گذشته و زندگي غيرشهري، افراد جامعه اوقات فراغت چنداني نداشتند و زندگي آن‌ها به كار و استراحت محدود مي‌شد، اما در شرايط جديد و با ظهور تكنولوژي و صنعت، بسياري از كارهاي وقت‌گير آدميان را ابزار و صنعت با كيفيت بهتر و توليد بيش‌تر بر عهده گرفت و وقت افراد را براي فعاليت‌هاي ديگر آزاد ساخت. ‌اين ساعات افزوده شده به زندگي انسان مدرن از‌ يك‌سو به فكر، دانش و عقل بشر مجال بيش‌تري در جهت بهبود وضعيت خويش بخشيد كه موجبات بسياري از تحولات فكري و جنبش‌هاي اجتماعي را فراهم ساخت و از سوي ديگر، مساله‌ي گذران اوقات فراغت را به‌عنوان يك نياز جديد در برابر آدمي‌گشود.

ب ) فرهنگ عمومي‌چيست؟
از ديدگاه جامعه‌شناختي، فرهنگ يك مفهوم عام است كه به تمامي آموخته‌هاي آدمي در طول حيات اجتماعي و فرآيند اجتماعي شدن اطلاق مي‌شود. آن‌چه مشخص است اين است كه فرهنگ يك پديده و شاخص اجتماعي است كه هم، زاده‌ي تلاش آدميان براي حل نيازهاي گوناگونشان بوده و هم راهنماي فكري و عملي آن‌ها قرار گرفته است. به تعبير "ويليامز" مفهوم فرهنگ در رابطه با هر گروه انساني متشكل از دو فرد ‌يا بيش‌تر اطلاق مي‌گردد كه عضوهاي آن از الگوهاي مشترك رفتاري كه در جامعه قابل فهم و انتقال هستند، تبعيت مي‌كنند.
وقتي مي‌گوييم فرهنگ ‌يك پديده‌ي عام است؛ منظور‌ اين است كه همه‌ي گروه‌ها و اجتماعات انساني به‌نوعي داراي فرهنگ بوده‌اند، ‌يعني از منظومه‌اي هماهنگ و منسجم پيروي كرده‌اند. اما بايد توجه داشت كه هر گروهي همواره بر اساس تحليل و تفسير خويش از واقعيت و همچنين شرايط زيستي خاص خود، به شكلي خاص و مطابق با وضعيت خويش به رفع نيازهاي مادي و معنوي پرداخته،‌ يعني فرهنگ خاص خود را به‌وجود آورده است. به‌همين دلـيـل اسـت كـه مـا در نقاط مختلف، فرهنگ‌هاي متنوعي را مي‌بينيم كه هر‌يك با ديگري تفاوت‌هاي عمده‌اي دارند. ‌اين تفاوت هم شامل تفاوت فرهنگي ميان دو سرزمين جـدا از هـم اسـت و هـم تفـاوت خـرده فرهنگ‌هاي گوناگون را درون يك فرهنگ عمده بازگو مي‌كند. |
در ميان يك ملت يا جامعه‌ي بزرگ بسياري از ارزش‌ها، هنجارها، باورها و معيارها، الگوهاي رفتاري را مي‌سازند كه جنبه‌ي عام دارد،‌ يعني تقريبا همه‌ي خرده فرهنگ‌ها آن را پذيرفته‌اند و به‌نوعي همه در زندگي و روابط اجتماعي از آن پيروي مي‌كنند. به اين وجود مشترك ذهني و رفتاري "فرهنگ عمومي"‌گفته مي‌شود.4| ‌اصولاً همين فرهنگ عمومي است كه تمامي خرده‌فرهنگ‌هاي يك جامعه‌ي بزرگ را در ذيل خود جاي مي‌دهد. پس فرهنگ عمومي را مي‌توان مجموعه‌ي منسجم و نظام يافته‌اي از ارزش‌ها، اعتقادات، باورها، رسوم، هنجارها و اهداف متعلق به يك جامعه‌ي بزرگ ‌يا ملت تعريف كرد.
به زبان ديگر فرهنگ عمومي به بخشي از فرهنگ يك جامعه مي‌گويند كه: 1) اكثريت افراد گروه آن‌را پذيرفته باشند 2) غيررسمي باشد؛ يعني خارج از اراده‌ي فرهنگ رسمي شكل گرفته باشد و 3) ضمانت اجتماعي داشته باشد. |
فرهنگ عمومي به‌عنوان فراروايت مسلط بر جامعه، به‌طور طبيعي همواره اولين راه براي سامان دادن به امور زندگي و رفع نيازهاي افراد ‌يك جامعه است. ‌اين سخن بدين معناست كه محيط فرهنگي هر جامعه به افراد آن مي‌آموزد كه چگونه در مواجهه با موقعيت‌هاي گوناگون، كنش خود را در جهت بهبود وضعيت زيستي از طريق مدل ارايه شده تنظيم نمايند. ‌اين مدل را فرهنگ عمومي تجويز مي‌كند. براي مثال سنت تاريخي ايراني و باورهاي ديني از جمله مهم‌ترين بخش‌هاي فرهنگ عمومي جامعه‌ي ايراني ماست. |
البته در مورد فرهنگ عمومي چند ويژگي بايد مورد توجه قرار بگيرد. اول اين‌كه فرهنگ عمومي از عناصر گوناگوني تشكيل شده است كه از ‌يك منبع نشات نمي‌گيرد و البته هر كدام از آن‌ها در ضمن ارتباط با عناصر ديگر، نوعي استقلال وجودي خاص خويش را دارند كه موجبات تمايز آن‌ها را فراهم مي‌سازد. |
همان‌گونه كه گفته شد منابع فرهنگ عمومي متعددند، از آن جمله ممكن است سنتي بوده و ريشه‌ي تاريخي داشته باشند ‌يا اين‌كه دولت و حكومت آن‌ها را ترويج نمايد ‌يا اين‌كه از فرهنگ گروه‌هاي ديگر اخذ شده باشند. دوم اين‌كه در نظر جامعه‌شناسي درجه‌ي پذيرش فرهنگ عمومي در گروه، كاملا نسبي است. ‌يك عنصر فرهنگي ممكن است در دوره‌اي خاص خرده‌فرهنگ باشد، ولي در دوره‌اي ديگر تبديل به فرهنگ عمومي (يا بخشي از آن) بشود. مثل وضعيت حجاب چادر در جامعه‌ي قبل و بعد از انقلاب اسلامي ايران. |
در مجموع اين‌كه فرهنگ عمومي از سويي ناظر به آن دسته از پديده‌هاي فرهنگي است كه تقريباً در نزد عموم افراد ديده مي‌شود، مستقل از اين‌كه افراد نسبت به محتوا و مفهوم آن اتفاق‌نظر داشته يا نداشته باشند و از سوي ديگر ناظر به توافق يا عدم توافق جمعي نسبت به پديده‌هاي فرهنگي است. هر پديده‌اي كه توافق عمومي‌تري نسبت به آن وجود داشته باشد در زمره‌ي فرهنگ عمومي قلمداد مي‌شود.5|
از پوشيدن لباس تا نوع گفت‌و‌گو و مدل قدم زدن در خيابان، شيوه‌ي رانندگي و حتي وضعيت آرايش، همه و همه در گفتمان فرهنگ عمومي حضور و معنا مي‌يابند. ‌اين گفتمان با قانون نانوشته‌اي بر تك تك افراد جامعه حكم‌فرمايي مي‌كند، بدون اين‌كه بازيگران آن، لحظه‌اي به جزئياتش فكر كنند. به اين مدل‌هاي رفتاري كه مهم‌ترين و مؤثرترين بخش فرهنگ عمومي جامعه را تشكيل مي‌دهند، "معيار" گفته مي‌شود. به بيان ديگر "معيار" فرهنگ موجود در عرصه‌ي عمومي است؛ ‌يعني ارزش‌ها، عقايد و هنجارهايي كه در عرصه‌ي عمومي تبلور و تجلي مي‌يابند. |
سنت‌ها و رسوم كه ريشه در اعتقادات و باورهاي كهن دارند، آن هنگام كه در قالب معيارها خود را در سطح اجتماع تداوم بخشند، مي‌توانند در مجموعه‌ي فرهنگ عمومي همچنان پابرجا باقي بمانند. ‌اين‌ها هنجارهاي اجتماعي هستند كه انعطاف ناپذير عمل مي‌كنند و تنوع و تكثر را كم‌تر مي‌پذيرند. به تعبير "دوركيم" فرهنگ عمومي سازنده‌ي نوعي "همبستگي" است كه افراد را بر اساس مشابهت‌ها و‌ يكساني‌ها به يكديگر پيوند مي‌دهد؛ اما هرگاه اين سنت‌ها حضور گسترده‌ي خود را در عرصه‌ي عمومي از دست بدهند كم‌كم از محدوده‌ي فرهنگ عمومي خارج شده و شكل "تاريخ" به‌خود مي‌گيرند. |
نكته‌اي كه بايد بسيار مورد توجه قرار بگيرد ‌اين است كه معيارها (عرف) در بسياري از موارد مانعي براي رسيدن جامعه به اهداف مشخص خويش شده‌اند. ارزش‌ها و قوانين سازنده‌اي بوده‌اند كه در ميان بازوهاي قدرتمند عرف، له شده و نتوانسته‌اند در جامعه به اجرا در بيايند. ‌اين معيارهاي باقي‌مانده از گذشته را در بسياري از لايه‌هاي فرهنگي مي‌توان يافت. اگر در فرهنگ عمومي جامعه‌اي دامنه‌ي آزادي‌هاي انسان محدود و تحمل وجود نظرات و عقايد مخالف كم مي‌باشد، اگر مردم توجه چنداني به سلامتي خود و محيط طبيعي و اجتماعي خويش نمي‌كنند، اگر رقابت تخريبي سياسي جاي مشاركت و اجماع عمومي ‌را گرفته است، اگر فردگرايي منفي و نفع شخصي راه را براي پيگيري منفعت عمومي بسته است و هزاران اگر ديگر، همگي به‌سبب وجود زمينه‌ها و شرايط مناسبي بوده كه اين نوع گرايشات و خصايل در آن رشد، تداوم و گسترش يافته‌اند. يكي از شاخص‌هاي مهم تغيير شرايط جوامع از سنتي به مدرن، اندازه‌گيري قدرتمندي همين عرف‌ها (معيارها) است. |
| ‌در حقيقت براساس موارد گفته‌شده همه‌ي اجزاي فرهنگ در دنياي سنت جزو مقوله‌ي "فرهنگ عمومي" محسوب مي‌شدند. زيرا انحراف از آن‌ها كم‌تر وجود داشته و معمولا با مجازات‌هاي سنگيني همراه بوده است. با گسترش و توسعه‌ي جوامع اوليه و حضور پديده‌اي همچون تقسيم كار اجتماعي، افتراق و تمايز ميان اعضا و ساختارهاي اجتماعي ايجاد شده و عناصر و اجزاي فرهنگي به‌سوي توزيع عقلاني و تكثر در نوع زيست، گسترده گرديدند. |
پس بايد گفت، كوچك شدن دايره‌ي شموليت فرهنگ عمومي يكي از شاخص‌هاي مهم مدرنيته به‌شمار مي‌آيد. عوامل چندي در‌اين تغيير موثر هستند كه از جمله مهم‌ترين آن‌ها جنسيت، سن، سواد و تحصيلات، شهرنشيني و... مي‌باشد. براي اندازه‌گيري و مشخص نمودن وضعيت فرهنگي هر جامعه‌اي توجه به اين شاخص‌ها از جمله مواردي است كه مورد تحقيق قرار مي‌گيرد. مثلا در جامعه‌ي ايران با وجود ثبات در كميت تعداد زنان و مردان، تحولات چشم‌گيري در وضعيت كيفي ميان دو جنس ايجاد گرديده كه نشان‌گر كم شدن فاصله‌ي دو گروه جنسي در كشورمان بوده است، به‌خصوص از نظر تحصيلات دانشگاهي، و ‌يا كاهش رشد رويه‌ي جمعيت و تغيير در بزرگي گروه سني جوان و افزوده شدن به جمعيت بزرگسال و ميانسال از تحولات جمعيتي خبر مي‌دهد كه جامعه‌ي ما در حال از سرگذراندن آن‌هاست.
از سوي ديگر سواد و تحصيلات به‌عنوان مهم‌ترين عامل در تبيين تغييرات فرهنگي تحولات چشم‌گيري را از سر مي‌گذراند. واضح است كه وضعيت جامعه‌ي ما از لحاظ شاخص تحصيلات در دهه‌هاي اخير نسبت به گذشته به‌هيچ عنوان قابل مقايسه نيست و ‌اين روند همچنان در حال رشد است. |
همچنين هر چند كه از شدت روند شهرنشيني كاسته شده، ليكن در هرحال جمعيت بيش‌تري در‌ آينده جزو شهرنشينان خواهند بود.
اين گونه شاخص‌ها كه به‌نوعي در بحث تغييرات فرهنگي تاثيرات به‌سزايي به‌سمت محدود شدن حوزه‌ي فرهنگ عمومي داشته‌اند گوياي تحولات جديدي در جامعه‌ي ما هستند.
همان‌گونه كه در ابتدا گفته شد در موضوع تقاضاي فرهنگي، گذران اوقات فراغت در كنار مولفه‌ي رضايت از زندگي، به‌عنوان‌ يكي از زير مجموعه‌هاي فرهنگ عمومي بسيار مورد توجه است. بر اساس تحقيقات صورت گرفته در شركت سهامي‌"كلباباون" وابسته به كارخانه‌اي واقع در "كمبريج ماساچوست" وسايل سرگرمي ‌و اطلاعات خانگي در زمان اوقات فراغت به‌طور ثابت 3 الي 4 درصد از درآمد خانواده‌هاي غربي را در هر سال به‌خود اختصاص مي‌دهد. ‌اين هزينه‌زايي بالا به اين سبب است كه گذران اوقات فراغت طيف وسيعي از كنش‌هاي روزانه‌ي انسان‌ها را در بر مي‌گيرد. در‌ يك تقسيم‌بندي كلي اين فعاليت‌ها ‌يا منفعل و ‌يك جانبه‌اند، مثل استفاده از راديو ـ تلويزيون ‌يا غيرمنفعل همچون مطالعه و ورزش. البته برخي ديگر از فعاليت‌ها هستند كه از دو ‌يا چند جنبه‌ي غير‌منفعلانه برخوردارند همچون فعاليت‌هاي گروهي. |
بي‌شك هر چند روند گذران اوقات فراغت از اشكال منفعلانه به‌سمت مدل‌هاي غيرمنفعلانه سير پيدا كند، اوقات فراغت مفيدتري خواهيم داشت. البته اشكال غيرمنفعلانه در گذران اوقات فراغت را بيش‌تر در شرايط جمع‌گرايانه و خويشاوندي مي‌بينيم كه در دنياي سنت قوت و قدرت بيش‌تري داشتند. مدل‌هاي منفعلانه، زاييده‌ي دنياي جديد و حس فردگرايي انسان مدرن بوده است.

ج) رضايت از زندگي
به‌غير از موضوع گذران اوقات فراغت در شاخص تقاضاي فرهنگي، مساله‌ي ديگري كه در ‌اين شاخص مطرح است بحث انتظار افراد ازنوع گذران اوقات فراغتشان است. زيرا همان‌گونه كه گفته شد تقاضاي فرهنگي به اين موضوع مي‌پردازد كه افراد براي گذران اوقات فراغت خودشان به چه كاري تمايل دارند؟ ‌يعني انتظار دارند اوقات فراغت خويش را چگونه سپري كنند؟ و چون تمايل آدمي معطوف به امري است كه رضايت او را برآورده سازد، موضوع انتظارات و تمايلات در چارچوب بحث رضايت از زندگي قابل طرح است. پاسخ به‌اين پرسش كه افراد در چه صورتي از زيست خود رضايت پيدا مي‌كنند،‌ يكي از شاخص‌هاي مهم اجتماعي است كه معمولاً با رضايت سياسي اشتباه گرفته مي‌شود. |
رضايت از زندگي مفهوم كلي و پابرجايي است كه احساس و نظر افراد را نسبت به وضعيتي كه در آن زندگي مي‌كنند، انعكاس مي‌دهد. در حالي‌كه رضايت سياسي بيش‌تر نگرش افراد را نسبت به شرايط جاري روز مي‌سنجد و چندان به ويژگي‌هاي پايدار اجتماعي توجه ندارد. |
در گذشته رضايت از زندگي به مسايل اقتصادي فرو كاسته مي‌شد. ‌يعني ‌اين‌گونه تصور مي‌شد كه تنها دستاوردهاي اقتصادي به خشنودي افراد از زندگي‌شان منجر مي‌شود؛ درحالي‌كه امروزه مي‌بينيم كه رشد اقتصادي افراد و جوامع لزوماً به بالا رفتن رضايت از زندگي آن‌ها منجر نشده است و مشكلات و موانع جديدي كه اساساً اقتصادي نيست براي آن‌ها نگران كننده شده است. ‌اين مسايل موجب شد كه توجه به مساله‌ي رضايت از زندگي از حوزه‌ي اقتصادي پا را فراتر نهاده و حوزه‌هاي فرهنگي ـ اجتماعي را نيز در بر بگيرد. مثلاً در سوالي كه در پروژه‌ي رفتار فرهنگي ايرانيان ارايه شده، آمده است كه شما در زمان اوقات فراغت تمايل داريد چه كاري انجام دهيد؟ ‌اين سوال به موضوع رضايت پرداخته و كيفيت زندگي را مورد توجه قرار مي‌دهد. با گذران چه نوع اوقات فراغتي شما از زندگي‌تان احساس رضايت مي‌كنيد؟ ‌اين نوع توجه به امور كيفي به جاي اموركمّي باعث شد كه حتي در حوزه‌ي علم اقتصاد نيز به وجوه كيفي توجه بيش‌تري شود. |
مساله‌ي اصلي درتمام برداشت‌هاي كيفيت زندگي اين بود كه مـجمـوعـه‌ي اقـدامـات و سياست‌هاي اتخاذشده در زمينه‌هاي گوناگون چه اثري بر مخاطب اين سياست‌ها مي‌گذارد. ‌يعني نوعي توجه به واكنش‌هاي ذهني مخاطب نسبت به ‌يك نوع سياست. |
"بارنر" و ديگران در مطالعه روي رضايت از زندگي در آمريكا و چهار كشور اروپايي به اين نتيجه رسيدند كه ثروتمندان بيش از فقرا از درآمدشان راضي هستند و كساني كه از تـحصيلات دانشگـاهـي بـرخـوردارند از سوادشان بيش‌تر از كم‌سوادان راضي هستند؛ ليكن تفاوت‌ها كوچك‌تر و محدودتر از آن چـيــزي بــود كـه تصـور مـي‌كـردنـد. شگفت‌آورترين نتيجه‌ي اين گزارش آن بود كه نشان مي‌داد سطح رضايت از زندگي در كشورهاي مورد بررسي تقريباً ثابت بوده و تغييرات ناچيزي داشته است، به همين صورت حتي اختلاف ميان سنخ‌هاي اجـتمـاعـي يـك كشـور نيـز بر حسب معيارهاي مختلف در مورد شاخص رضايت از زندگي، بسيار اندك و ناچيز بوده است. |
به‌نظر مي‌رسد نظريه‌ها بيش‌تر از آن‌كه در صدد توضيح تفاوت سطوح رضايت باشند، مي‌بايد به اين مسأله بپردازند كه چرا سطح رضايت از زندگي نسبتاً ثابت است و گروه‌هاي اجتماعي ‌در اين موضوع اختلاف كمي با‌ يكديگر دارند.

2
الف)تعطيلات هفتگي
سوال ابتدايي كه در ‌اين شاخص مطرح شده،‌ اين است كه اعضاي خانواده‌ي شما دوست دارند وقت آزاد (فراغت) خود را در ‌ايام هفته و تعطيلات آخر هفته چگونه بگذرانند؟
در پاسخ به اين سؤال ‌يك نوع مشابهت و‌ يكساني خاصي در كشور ديده مي‌شود. نتايج حاصل از تحقيق فوق نشان مي‌دهد كه در شهرهاي بزرگي كه اين سوال طرح گرديده است، اكثر خانواده‌ها ‌اين انتظار را دارند كه اوقات فراغت هفتگي خود را اولاً؛ صرف سفر تفريحي يا مسافرت، سپس تفريح و گردش در پارك و در مقام سوم ديد و بازديد يا مهماني، نمايند. ‌اين سه گزينه، بيش‌ترين درجه‌ي مقبوليت را به خود اختصاص داده است. موارد ديگري همچون رفتن به كلاس‌هاي ورزشي يا انجام تمرينات ورزشي، زيارت اماكن متبركه، سفر زيارتي، رفتن به سينما و تئاتر، رفتن به كلاس‌هاي تقويتي يا كلاس‌هاي كنكور و همچنين مطالعه نيز ديده مي‌شود كه با فاصله‌ي بسيار از سه انتخاب اول در مراحل بعدي قرار دارند.
شاخص‌هاي ديگري همچون گردش و قدم زدن در خيابان، كلاس خياطي، شركت در نماز جماعت، انجام فعاليت مذهبي، استفاده از راديو و تلويزيون، كلاس قرآن، فعاليت‌هاي هنري در ‌اين آمارگيري مورد انتظار نبودند. |
پس مي‌توان گفت كه سه انتخاب اول يعني مسافرت، تفريح در پارك و مهماني جزيي از فرهنگ عمومي‌كشور ما به حساب مي‌آيند كه اتفاقاً هر سه نيز جزو فعاليت‌هاي غيرمنفعلانه هستند. نكته‌ي جالب به‌دست آمده اين‌كه رسانه‌هاي جمعي همچون راديو و تلويزيون يا حتي سينما نتوانسته‌اند نظر افراد را در شاخص تقاضاي فرهنگي به‌خود اختصاص دهند. |
شايد در واقعيت عيني، تماشاي تلويزيون بيش‌ترين زمان گذاران اوقات فراغت فرد ‌ايراني را به‌خود اختصاص دهد اما در بحث تقاضاي فرهنگي، براي گذران تعطيلات، اساسا مورد انتظار نيست. (جدول برگرفته از: عباس عبدي و محسن گودرزي / تحولات فرهنگي ايرانيان)

در تفاوت بين آن‌چه كه مورد انتظار براي گذران اوقات فراغت است و واقعيت عيني،‌ اين مسأله به‌نظر مي‌رسد كه موانع برآورده شدن انتظارات و از جمله‌ي آن‌ها كمبود امكانات براي برآورده كردن انتظارات، بيش از هر عامل ديگري در‌ اين تفاوت موثر است و بايد مورد توجه قرار گيرد. البته تفاوت بين اين دو حوزه يعني هست‌ها و بايد‌ها درحوزه‌ي گذران فراغت مي‌تواند منجر به كاهش رضايتمندي از زندگي گردد و كيفيت زيست را در نزد افراد پايين بياورد. |
پايين آمدن انتخاب تماشاي تلويزيون در شاخص تقاضاي فرهنگي به‌عنوان يك شيوه‌ي گذران اوقات فراغت مي‌تواند تحت تاثير عوامل چندي قرارگرفته باشد. با رشد سواد و تحصيلات، استفاده از تلويزيون كاهش مي‌يابد؛ زيرا قشر اخير شيوه‌هاي ديگري را براي پركردن اوقات فراغت خود انتخاب مي‌كند. همچنين نوع برنامه‌ها و جهت‌گيري‌هاي اجتماعي ـ سياسي تلويزيون نيز در ‌اين انتخاب بي‌تأثير نمي‌تواند باشد. به‌نظر مي‌رسد با توجه به رشد مداوم وضعيت سواد در ‌ايران و ظهور تكنولوژي‌هاي رسانه‌اي جايگزين، انتخاب تماشاي تلويزيون در شاخص تقاضاي فرهنگي در آينده مورد انتظار كم‌تري نيز قرار بگيرد، هر چند كه شايد همچنان بيش‌ترين زمان گذران اوقات فراغت را به‌خود اختصاص دهد. |
از سوي ديگر تنها در دو شهر تهران و قم، رفتن به سينما و تئاتر در‌ ايام تعطيلات آخر هفته جزو سه انتخاب اول قرار دارد. همچنين قم و مشهد تنها شهرهايي هستند كه مسافرت تفريحي در ميانگين سه انتخاب اول مردم، جايگاهي ندارد. شهر اراك نيز تنها شهري است كه در آن گزينه‌ي تفريح و گردش در پارك جزو سه انتخاب اول مردم قرار نگرفته است. تنها شهري كه گزينه‌ي "مطالعه" توانسته است خود را جزو شاخص‌هاي اولين نشان دهد، شهر رشت مي‌باشد. همچنين مشهد در مورد رفتن به كلاس‌هاي تقويتي و كنكور چنين وضعيتي را پيدا كرده است. |
سه انتخاب اول درحوزه‌ي فعاليت‌هاي مورد انتظار براي گذران اوقات فراغت در كشور، به‌نوعي جزو فعاليت‌هاي مشاركتي به‌حساب مي‌آيند و كم‌تر به‌صورت انفرادي انجام مي‌شوند