بازنمایی جنسیت و قومیت در شبهای برره
مهدی منتظر قائم*
Sat, Dec 31, 2005 - شنبه ۱۰ دى ۱۳۸۴
شبهای برره را میتوان يک نقطه عطف در تاريخ طنز تلويزيونی ايران (بهويژه در قالب مشهور به ۹۰ قسمتی) دانست. قسمتهای بسيار سريال و پخش هر شب آن معنای اجتماعی ويژهای به سريال مزبور میدهد و قطعا مخاطبان با چنين برنامههايی به شيوههای متفاوت با ساير برنامهها و سريالهای تلويزيونی رابطه برقرار خواهند کرد.
۱. بديهی است که فيلمهای تلويزيونی (بهويژه سريال) را میتوان از زوايای مختلفی مانند شخصيتها، روايتها، داستان، گفتار و ... مورد نقد و بررسی قرار داد. در اينجا، ابعاد برنامهای و تخصصی آن مدنظر نبوده و صرفا از زاويه ارتباطات و نقش و تاثير رسانهها بر فرهنگ جامغعه برنامه مزبور مورد بررسی بسيار اجمالی قرار میگيرد. اين هدف نيز با تکيه خاص به مفهوم بازنمايی پيگيری شده است.
۲. شبهای برره را میتوان يک نقطه عطف در تاريخ طنز تلويزيونی ايران (بهويژه در قالب مشهور به ۹۰ قسمتی) دانست. قسمتهای بسيار سريال و پخش هر شب آن معنای اجتماعی ويژهای به سريال مزبور میدهد و قطعا مخاطبان با چنين برنامههايی به شيوههای متفاوت با ساير برنامهها و سريالهای تلويزيونی رابطه برقرار خواهند کرد. حضور هر شبه برنامه در خانههای مردم و ضرورت حفظ استمرار نسبی شخصيتها در عين الزام به ايجاد حادثهای نو به مدت ۳ ماه (حداقل درصدی از) مخاطبان را به پذيرش و همزيستی با شخصيتها و حوادث آنها وا خواهد داشت. اين سريال بهويژه از آن جهت بديع است که محيط توليد آن نه يک خانه با حدود ۱۰-۱۵ شخصيت بلکه يک روستای نسبتا کامل با بيش از ۲۰ شخصيت اصلی و دهها شخصيت ديگر است. محيط توليد برنامه نه يک مکان استوديويی يا کنترل شده و بسته بلکه يک محيط بزرگ و بسيار نزديک به محيط طبيعی جامعه است. اين تغيير بهدنبال خود جامعه بزرگتر و همه ساختارهای آن (جنسيا، قوميت و ...) را خواه ناخواه وارد متن اصلی يا جريان زيرين داستانها میکند. شبهای برره مجبور است تا به ساختارهای جنسيتی و قوميتی سروکار داشته باشد و کار خود را در متن اين هويتها توليد کند. از سوی ديگر، معنای اجتماعی و محدوده طنز جنسيتی و قوميتی مبهم و ناروشن است و بحرانهای اجتماعی عديده در گذشته و حال شاهد عدم ثبات نسبی خطرآفرين بودن اين عرصهها بوده است. ضمن اجتناب ار اطاله کلام، صرفا اشاره میشود که قوميت و جنسيت را بايد دو عرصه بحرانی جامعه ايران دانست که در حدود يک قرن اخير پيوسته محل مناقشههای جدی بوده و قبل و بعد از انقلاب نيز به هيچوجه حل نشده است و همچنان شاهد سلطه يک گفتمان سياسی مسلط و سرکوب ملايم يا خشن گفتمان و رجحانهای ديگر بوده است. حال آشکار است که هويت جنسيتی و قوميتی بحرانی در جامعه را نمیتوان بهدور از خاطرات سياسی، فرهنگی و فکری بازنمايی کرد - بهویژه آنکه توجه کنيم بازنمايی هويت در طنز قطعا حساسيتانگيزتر است و لاجرم مخاطرهآميزتر. بهطور خلاصه شبهای برره خواسته يا ناخواسته، خود را با وظيفه بسيار سنگين طنزپردازی در حاشيه (و البته نه در متن) تجليات هويتهای جنسيتی و قوميتی (و نيز تهرانی در برابر شهرستانی) قرار داده است. آيا عوامل اين برنامه به ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی و سياسی کار خود تا حد قابل قبولی وقوف و آگاهی دارند يا نه سوالی جدی است که بنا به نظر اينجانب، آنچنان که از متن قسمتهای مشاهده شده بر میآيد، حتی در صورت وجود اين آگاهی، محصول نهايی را نمیتوان آگاهانه و آگاهی بخش دانست.
۳. همانگونه که گفته شد، شبهای برره در حاشيه هويتهای جنسيتی و قوميتی حرکت مینمايد و گفتار و رفتار شخصيتها را میتوان بازنمايی اين هويتها دانست (اين هويتها در بندهای بعدی بررسی میشود). اما، به نظر میرسد يک هويت ديگر برجستگی يافته و بازنمايی هويتهای دوگانه فوق را تحتالشعاع قرار داده و درست به همين دليل آنرا جانبدارانه و باز برای تفاسير مخاطرهآميز کرده است: «تهرانی در برابر شهرستانی». متاسفانه در ذهنيت جامعه ما وقتی توليدکنندگان نمادها و آثار هنری و نمايشی يک دوگانه مجهول و غلط وجود دارد که تهران و تهرانی را (نه يک شهر يا شهرستان يا فرهنگ خاص) فرهنگی عالی، برتر، محوری، مرکزی، مدرن و مثبت میداند و دارنده آن (تهرانی) را دارنده همه صفات و حرکات و سکنات متعالی و پيشرفته (از لهجه و گفتار گرفته تا پوشش و سواد و منش و آدابدانی و ...). در نقطه مقابل اين تهرانی، شهرستانی قرار دارد که قوميت جداگانهای دارد و نيز همه آن صفات مثبت را فاقد است و لاجرم متهم به قوميت خارج از مرکز و غير متمدن و ...
به عبارت ديگر وقتی تهرانی معيار انسان مدرن است، شهرستانی يک قوم عقبمانده تلقی میشود. شبهای برره با اقتباس الگوی «يک تهرانی در يک محيط شهرستانی» تقابل کاراکترها را ابزار طنزپردازی خود نموده و در اين مسير امکان تفاسير تحقيرآميز را فراهم آورده است. بطور خيلی ساده، يک و تنها يک تهرانی وارد روستايی با تاريخ طولانی شده و همه چيز ( تغذيه، ازدواج، روابط، هنجارها، باورها و...) را به چالش میگيرد و جامعه روستايی برره را با بحرانهایی جدی روبرو میکند. در همه جا ظلم میبيند و در عين حال راهحل و چاره تخصصی و مدنی را نيز پيشنهاد میکند و در واقع رهبری فکری برره را بهدست میگيرد. اين عنصر را بايد توهينآميزترين انحراف ساختاری سريال دانست. در اصل اين تقابل هويتی زيرين است که همه شهرستانیها و اقوام ايرانی غير تهرانی را مورد هدف قرار میدهد. در سريال موارد متعددی تلاش میشود تا تهرانی مورد تمسخر قرار گيرد و تعادل در طنزپردازی برقرار شود، اما روشن است که پيروز نهايی اين تقابل تهرانی است و مسخرهکردن وی در واقع تلاش مذبوحانه همان قوميتها برای اثبات خودشان است.
۴. قوميت را ظاهرا بايد آشکارترين تقابل هويتی اين سريال دانست، خواه قوميت اهالی برره را يک هويت مصنوعی و ترکيبی بدانيم که بازنمايی هيچ قوم ايرانی نيست يا اينکه آنرا - تا اندازه معنیداری - وابسته به يکی از اقوام ايران (بهويژه قوم لر) بدانيم. پاسخ به سوال فوق قطعا بايد توسط فرهنگشناسان ارائه شود، اما بر اساس برخی نظرات جاری در جامعه، بسياری از عناصر فرهنگی اشاره به محوری بودن قوميت و فرهنگ لری در شکلگيری «هويت بررهای» دارد. البته، در صورت صحت چنين نظری، قطعا تحقيق در بين عامه مردم و بهويژه رهبران فکری و نخبگان لرها در خصوص نحوه برداشت آنها بسيار ضروری (حداقل بنا به دلايل سياسی و امنيتی) خواهد بود.
اگر هم بپذيريم که بررهایها نماينده هيچ قوم ايرانی نيستند، باز هم میتوان گفت همه اقوام ايرانی (و منظوره نه فقط غير فارس بلکه غير تهرانی) مرجع واقعی بررهایها هستند. در اين حالت، ساختار سريال از عناصر متعددی که بتواند فرهنگ را بازنمايی کند عاری است و متاسفانه نشانههای تصويری و رفتاری آن از تکثر و تنوع لازم برای بهرهگيری در داستانپردازی برخوردار نيست. گذشته از آيين اقوام ايران (غير تهرانی) چه تلقی و برداشتی از رفتارها و باورها و آئينهای مسخرهآميز و حقارتبار «برره» (آن آبادی خارج از تهران) خواهد داشت؟
متاسفانه بايد گفت شبهای برره نيز از آفت «لودگی» و «دونفکری» و «مسخرهبازی» رنج میبرد و در بسياری موارد بجای طنزپردازی به سطح يک کمدی سخيف و عوامانه تنزل میکند. و وقتی عناصر و نشانهها توسط مخاطبان نه به عنوان «ما»ی قومی (مثلا لرها) بلکه «ما»ی غير تهرانی، تفسير و بازخوانی می شود، آيا تحقير و احساس توهين در ذهن و روح آنها نخواهد نشست؟ هر چند پاسخ با اين سوال مستلزم تحقيق است اما به اعتقاد اين راقم، قطعا پاسخ مثبت است. اين سريال، حداقل اين قابليت را دارد که توسط همه اقوام ايرانی (غير تهرانی) به نحوی توهينآميز بازخوانی و تفسير شود. در اينجا، اقوامی که شباهت بيشتری بين خودشان و نشانهها و کاراکترهای سريال پيدا کنند قطعا بيشتر حق خواهند داشت چنين تفسيرهايی داشته باشند.
۵. بازنمايی زنان در اين سريال، متاسفانه، ارائه بازنمايی زن در طنزهای تلويزيونی ايران است و فقط شخصيتهايی «ضعيف» و سخيف را نشان میدهد. از اين منظر شبهای برره را حتی میتوان يک گام به عقب دانست؛ سريالهای ديگر زن شهری را نشان میدادند که حداقل در مواقع و مواردی رفتارهايی مدرن داشتهاند، اما شبهای برره در محيط کوچک روستا و در زمانی چند دهه عقبتر اتفاق میافتد و انتظار آن رفتارهايی بعضا مدرن نيز نابجا خواهد بود. به اعتقاد اين راقم، طنز در مورد زنان در اين سريال تنها به ضرر زنان است و آنها را در موقعيتهايی فرودست و قابل سلطه توسط مردان نشان میدهد. آيا تيم نويسندگان و کارگردانی همکار زن دارد؟ تصوير مرد از چشم زن در کجا ارائه میشود؟
۶. اصطلاحات خاص سريال نيز نياز به بررسی جدی دارد. ترويج عباراتی مانند «پاچهخاری» را میتوان محل مناقشه دانست. هر چند رواج عبارت خندهدار در جامعه را نمیتوان فینفسه منفی دانست اما در مواردی میتوان - حداقل از زاويه ديد زبانشناسان محافظهکار - برخی اصطلاحات را فاقد وجاهت تاريخی، آوايی يا ادبی دانست. آيا میتوان برخی موراد را نشانه «لمپنيسم زبانی» دانست؟ آيا نزديک شدن به زبان عامه مردم برای خنداندن آنها نيازمند پيروی از عوام مردم است!؟
۷ به عنوان نتيجه:
شبهای برره به لحاظ ساختار پا را از حد طنز معمول تلويزيون ايران فراتر گذاشته و وارد محيط نسبتا واقعی و متکثر و متنوع جامعه شده و شايسته است برای جدیتر شدن طنزپردازی تلويزيونی اين مسير مورد حمايت قرار گيرد. اما قطعا اين حرکت بحرانها، چالشها و ظارفتهای فرهنگی خاص خود را میطلبد. برای اجتناب از پيامدهای ناخوشايند فرهنگی و حتی سياسی و امنيتی بايد نحوه بازنمايی طنزآلوده جنسيت و قوميت و نيز هويت شهری را بهطور جدی مورد بررسی و تحليل و تحقيق قرار داد.
*. عضو هيئت علمی گروه ارتباطات دانشگاه تهران
منبع: مجله اینترنتی هفت سنگ