اقتدار سياسى در ايران ماقبل مدرن


شرق/آفتاب

دوشنبه ۱۲ دى ۱۳۸۴ - ۲ ژانويه ۲۰۰۶

تاكنون درباره تجزيه و تحليل دوره حكومتي رضا شاه پهلوي و فرزندش ، از منظر نظامي كتابهاي چندي نوشته شده است ، اما تحقيقي مستقل از زاويه اي كلان و علوم سياسي و از منظري جامعه شناسانه ،كمتر منتشر شده است. كتاب سينايى به لحاظ بررسى تاريخ مدرن شدن و دولت- ملت سازى در ايران از منظر تاثير نظاميان اثرى تامل برانگيز و احتمالاً منحصر به فرد است.



دولت مطلقه، نظاميان و سياست در ايران (۱۲۹۹-۱۳۵۷)
وحيد سينايى
انتشارات كوير ۱۳۸۴
۱۱۰۰ نسخه

كتاب «دولت مطلقه، نظاميان و سياست در ايران» در اصل پايان نامه دكتراى نگارنده كتاب، وحيد سينايى بوده است با عنوان «نقش ارتش در تكوين و تداوم دولت مطلقه در ايران». سينايى معتقد است توضيح نقش نظاميان در سياست ايران با شناخت ماهيت و نوع دولت حاكم بر ايران پيوندى ناگسستنى دارد. «زيرا ناتوانى تاريخى نظاميان از كنش مستقل و وابستگى مطلق سازمانى به دولت يا شخص حاكم آنان را به ابزار شخص حاكم تبديل مى كند.»
بر اين اساس سينايى بر آن است كه بحث از چند و چون حضور نظاميان در ايران را بايد از شناخت ماهيت دولت حاكم بر ايران آغاز كرد.
بدين ترتيب در كتاب سينايى بحث هاى مهمى مطرح مى شود در باب روند زوال دولت هاى سنتى و چگونگى تكوين دولت مدرن و نقش طبقات و گروه ها و نيروهاى اجتماعى و البته نيروهاى فراملى در پيشرفت اين فرآيندها. سينايى در مقدمه كتاب تصويرى كلى از روند تحولات دولت در ايران از برهه سقوط ساسانيان تا زمان وقوع انقلاب اسلامى به دست مى دهد: ۱- امپراتورى ساسانى: دولت و ارتش متمركز، ۲- بعد از سقوط ساسانيان: ابتناى دولت و نيروهاى نظامى بر ساخت ملوك الطوايفى و ايلاتى كه به تدريج به ساختار خودمختارى محلى در حكومت انجاميد، ۳- عصر صفوى: تمركز مجدد دولت و قواى نظامى، ۴- عصر قاجار: دوره نوسازى.
سينايى بر آن است كه وقوع جنگ هايى چون نبرد ايران و عثمانى و نبرد ايران و روسيه به ايرانيان نشان داد كه بايد به فكر اصلاح و نوسازى دولت و نيروهاى نظامى خويش باشند. اساساً جنگ چونان تنش يا بحرانى است كه از ضعف ها و كاستى هاى يك كشور پرده برمى دارد، با اين همه اصلاحات چندان كم رمق و محدود و در چارچوب معيارهاى فرسوده صورت بست كه نتيجه اى جز از دست رفتن بخش هايى از خاك ايران در بر نداشت. همه اينها مبين ضرورت بازنگرى و بل كوبيدن سازوكارهاى سنتى در دولت و قشون ايران بود.
قرن نوزدهم اين روند اضمحلال را بيش از پيش شتاب بخشيد. ايرانيان به گونه اى بى سابقه با سرمايه دارى و قواى استعمارگر غرب رويارو شدند. اين مواجهه با وجود فاجعه هايى كه بار آورد، مى توانست فصل نوينى در تاريخ ايران باشد كه با درگيرى ايرانيان در جريان مفاهيم و مطالبات جديد جهان مدرن همراه مى شد اما اين پروژه هم تا انقلاب مشروطه بى ثمر ماند.
كتاب «دولت مطلقه، نظاميان و سياست در ايران» در هشت فصل به انضمام يك مقدمه و فصل نتيجه گيرى تدوين شده است. سينايى در فصل اول به جست وجوى يك چارچوب نظرى مفيد و مناسب براى مطالعه موضوع مى پردازد. در فصل دوم از زوال دولت سنتى و قشون ايران سخن مى راند، در فصل سوم از دولت مطلقه ايرانى مى گويد، در فصل چهارم از تاسيس ارتش ايران و...
كتاب سينايى حاكى از كوشش فرخنده اى است در راه شناخت تاريخ مدرن شدن نهادهاى حكومتى ايرانيان در پهنه اى پنجاه و هشت ساله از كودتاى ۱۲۹۹ به دست نظاميان تا وقوع انقلاب ۱۳۵۷ به دست توده هاى تهيدست. سينايى بر روى هم اين شش دهه را اينگونه جمع بندى مى كند:
۱- صعود و سقوط دولت ها در دوران ميانه تاريخ ايران به قدرت ايلات وابسته بود. (دوره ماقبل مدرن نظامى گرى در ايران)
سينايى معتقد است بر اثر نبود سنت جدايى نظاميان از اقتدار سياسى، فرماندهان نظامى پايه گذار سلسله هاى سلطنتى بودند و مهم ترين نقش را در روى كارآمدن و برافتادن سلسله ها ايفا مى كردند. اين بدين معنى است كه رهبران (نخبگان) سياسى همواره نيازمند پشتيبانى نيروهاى نظامى (و نه مردمى) بودند و تازه اين وابستگى نيروهاى نظامى زمانى مشروعيت آور بود كه رهبرى سياسى پشتش به ايلات و طوايف بزرگ گرم مى بود. سرنوشت بازى قدرت در ايران ماقبل مدرن اين گونه رقم مى خورد.
به نظر سينايى نكته اى كه تاريخ ايران را از ساير كشورهاى مشابه متمايز مى سازد، اين است كه ايران در قرن ۱۹ بعد از فروپاشى ساخت هاى سنتى دولت و قشون نظامى هيچ گاه به دست هيچ قدرت خارجى به قالب «مستعمره» درنيامد. اين امر از ديد سينايى پيامدهاى عجيبى براى تاريخ ايران داشت. سينايى مى نويسد: «در جوامع مستعمره استعمارگران به جاى نهادهاى سنتى، نهادهاى جديدى ايجاد كردند و با همكارى نيروهاى بومى آن نهادها را پابرجا ساختند.» و طرفه اينكه همين نهادها پس از قدرت و قوام يافتن درصدد «استعمارزدايى» برآمدند، تو گويى فرجام هرگونه استعمارگرى قسمتى استعمارزدايى است. نظاميان پيشرو كه اغلب از دل همين نهادها برمى خاستند، مايه هاى نبردهاى رهايى بخش و تاسيس دولت- ملت يا همان دولت هاى ملى مدرن را از همين نهادها و چه بسا از خود استعمارگران مى گرفتند. استعمارگران اغلب ناخواسته بذر استعمارزدايى را در خاك مستعمره هاى خود مى نشاندند.به باور سينايى «مستعمره نشدن ايران مانع شكل گيرى ارتش استعمارى، تشكيل انجمن هايى از نظاميان ملى گرا و استقلال طلب در درون آن و ايفاى نقشى از سوى آنان در فرآيند دولت- ملت سازى در جريان جنگ هاى استقلال و آزاديبخش شد.»
در هر حال بنا به تفسير سينايى ايران تجربه وضعيتى نيمه استعمارى را از سر گذراند كه به هر تقدير موجب تحول ساختار سنتى جامعه ايران شد. سينايى ۱۲۹۹ و كودتاى ۳ اسفند را اولين و مهم ترين گام در جهت تشكيل دولت مطلقه و متلازماً ارتش نوين در ايران مى داند، اين يعنى «بازيگران اصلى ساخت مركز و دولت در ايران نه طبقات اجتماعى بلكه نظاميان و روشنفكران بودند.»
كتاب سينايى به لحاظ بررسى تاريخ مدرن شدن و دولت- ملت سازى در ايران از منظر تاثير نظاميان اثرى تامل برانگيز و احتمالاً منحصر به فرد است.
تاكنون درباره تجزيه و تحليل دوره حكومتي رضا شاه پهلوي و فرزندش ، از منظر نظامي ،كتابهاي چندي نوشته شده است ، اما تحقيقي مستقل كه بتواند از زاويه اي كلان و با تكيه بر دانش علوم سياسي و از منظري جامعه شناسانه به آن بنگرد و زواياي آن را مورد كند وكاو قرار دهد ،كمتر اثري منتشر شده است. كتاب " دولت مطلقه ..." مدعي چنين امري است و نگاهي به روش پژوهشي مولف ، گردآوري و دسته بندي وي از مباحث و مسائل اين حوزه ونيز منابع داخلي و خارجي اي كه وي براي غنا بخشي به مباحث كتاب از آنها بهره برده است ، نشان مي دهد كه سخن و ادعاي وي در اين زمينه چندان بيراه نيست.
نظريه اصلي كه نويسنده در تبين ديدگاه خود از آن بهره برده است
نويسنده دراين كتاب براي تبين سرشت نخستين دولت مدرن درايران و نسبت طبقات و گروه‌هاي اجتماعي ، از جمله نظاميان با آن، از نظريه دولت مطلقه بهره برده است و معتقد است ، اگر چه مهد دولت مطلقه به چند قرن پيش دراروپا بازمي‌گردد اما برابر پژوهش‌های تطبيقي كه وي انجام داده است،‌در دهه دوم قرن بيستم نوع و گونه اي از آن در ايران هم شكل گرفت . وي براي روشن كردن بحث خود در فصل اول مهمترين ويژگي‌هاي اين دولت كه باعث تمايز آن از دولتهاي ماقبل و مابعد خود مي‌شود را توضيح داده و در فصل سوم كتاب بر عدم انطباق و مشابهت مطلقه ايراني بانمونه هاي اروپايي اش تاكيد ورزيده و كوشيده عوامل اقتصادي ، سياسي و فرهنگي اين افتراق را تبين كند. به نظر مي رسد يكي از دلايل انتخاب و گنجاندن عنوان " دولت مطلقه"در نام اصلي كتاب همين تلاش براي توضيح و تشريح وانطباق دادن اين نظريه با شرايط ايران باشد .
مولف در تبيين رابطه ميان دولت مطلقه و نظاميان هم سعي كرده است ضمن قرار دادنشان به عنوان يكي از نيروهاي اجتماعي، به تحليل سياسي ، اجتماعي نيروهايي بپردازد كه برآمدن نظاميان در ساختار سياسي ايران را سبب شدند .نويسنده البته توضيح مي دهد كه ايران در تمامي دوره اين دو شاه (رضا شاه و محمدرضا پهلوی) تحت سيطره دولت مطلقه نبوده است وبه رغم آنكه هردوي آنها در مقاطعي ( اولي در 1300 به بعدو دومي در 1320 تا 1340 ) تلاش‌هاي مجدانه اي صرف كردند تاچنين دولتي را شكل دهند اما تنها در دو مقطع دهه 1310 به بعد ، رضاشاه و دهه 1340 به بعد ، محمد رضا شاه ، موفق به ايجاد چنين دولتي شد .
شرح مختصر فصول كتاب
كتاب در هشت فصل تدوين شده است . در فصل نخست مباني نظري ، بنيان‌هاي اجتماعي ، عناصر موثر در تكوين و اركان دولت مطلقه توضيح داده شده و درادامه نظريه هاي مربوط به نظاميان و سياست بررسي شده است . در فصل دوم زوال ساخت‌هاي سنتي ، ساكن و عقب مانده دولت و قشون درايران ، تحول آن‌ها در نتيجه رويارويي با سرمايه داري و استعمار و امتناع شرايط ساختاري از پذيرش دولت مشروطه بررسي شده است .در فصل سوم مولف سعي كرده است به توضيح شرايطي بپردازد كه امكان ايجاد ساخت دولت – ملت و ايجاد تمركز درايران در چارچوب دولت مطلقه فراهم شد.در اين فصل هم از بنيان‌ها و ويژگي هاي اجتماعي دولت مطلقه ايراني و هم از ناتواني ، ناكامي و ضعف عوامل تكوين و اركان آن يادشده است تا به زعم نويسنده ، نه از مشابهت‌هاي عام ونه از تفاوت‌هاي خاص غفلت شده باشد .فصل چهارم به تشكيل ارتش نوين در ايران اختصاص يافته است . مولف دراين فصل كوشيده ضمن معرف واحدهاي نظامي ايران در آستانه كودتاي 1299 ، چگونگي ايجاد قشون متحدالشكل و گرايش‌هاي موجود در تشكيل آن ، سازماندهي ، منابع مالي ، آموزش ، نظام وظيفه ، امنيه و نظميه توضيح دهد.
در فصل هاي پنج و شش و هفت ؛ نقش ارتش نوين و نظاميان در تكوين دولت مطلقه ، احياء و تداوم آن در فاصله سال‌هاي ميان كودتاي سوم اسفند تا سال 1356 و نسبت نظاميان و سياست در اين سال‌ها مورد تجزيه و تحيل قرار گرفته است . فصل هشتم و نهايي كتاب هم به جنبش انقلابي سال 57 و فروپاشي ارتش شاهنشاهي و سلسله پهلوي اختصاص يافته است تا فرجام كار ارتش و نظام شاهنشاهي نيز در معرض داوري خوانندگان كتاب قرار گيرد .
فهرستي از تمامي منابع مورد استفاده كه 200 منبع داخلي و بيش از 40 منبع خارجي را شامل مي شود و نيز فهرست اعلام كتاب از ديگر ويژگي‌هاي اين اثر علمي دانشگاهي است كه ابتدا به عنوان رساله دكتراي مولف در سال 80( دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران)و سپس با تكميل برخي اطلاعات و منابع و افزوده هاي لازم ، به صورت اين كتاب منتشر شده است .