ثروتى به نام منابع طبيعى


مهرداد ناظری- روزبه زعفرانی؛ گفت و گو با کیانوس کیانی استاد دانشگاه

دوشنبه ۱۲ دى ۱۳۸۴ - ۲ ژانويه ۲۰۰۶

تجربه جهانى نشان داده برنامه ريزى متمركز و آمرانه از بالا به پايين دستاوردهاى مطلوبى نداشته چرا كه يك برنامه سيستماتيك و غير دموكرتيك نمى تواند نيازهاى بومى مردم مناطق مختلف را پاسخ دهد. از سوى ديگر به منظور دستيابى به توسعه شناخت و درك محيط زيست و تنوع اقليمى از اهميت ويژه اى برخوردار است. شايد بتوان گفت راز دستيابى به توسعه پايدار در آشتى ميان انسان و طبيعت نهفته است

بدون شك مفهوم برنامه ريزى در دنياى امروز دگرديسى ساختارى پيدا كرده است.
اگر روزگارى برنامه ريزى در اتاقهاى بسته و براساس صرفاً مبانى علمى طرح ريزى و نوشته مى شد. امروز با توجه به محدوديت ها و نارسائيهاى پديد آمده، عناصر و ويژگيهاى جديدى براى برنامه هاى توسعه اقتصادى- اجتماعى در نظر مى گيرند.
مثلاً تلاش مى شود با ايجاد بسترهاى لازم، زمينه مشاركت شهروندان و گروههاى ذينفع از قبيل نهادهاى صنعتى، احزاب سياسى در اجراى برنامه ها پررنگ تر شود و يا با استفاده از برنامه ريزى همه جانبه كثرت و گونه گونى دستگاهها و نهادها را در نظر بگيرند. از جمله موارد اساسى كه لازم است در برنامه هاى توسعه لحاظ شود بحث اكولوژى و محيط زيست است. در اين خصوص دكتر كيانى هفت لنگ معتقد است تجربه جهانى نشان داده برنامه ريزى متمركز و آمرانه از بالا به پايين دستاوردهاى مطلوبى نداشته چرا كه يك برنامه سيستماتيك و غير دموكرتيك نمى تواند نيازهاى بومى مردم مناطق مختلف را پاسخ دهد. از سوى ديگر به منظور دستيابى به توسعه شناخت و درك محيط زيست و تنوع اقليمى از اهميت ويژه اى برخوردار است. شايد بتوان گفت راز دستيابى به توسعه پايدار در آشتى ميان انسان و طبيعت نهفته است. درخصوص هنر اكولوژى در برنامه هاى توسعه با دكتر كيانوش كيانى هفت لنگ استاد دانشگاه و معاون سازمان اسناد و كتابخانه ملى ايران گفت وگويى انجام داده ايم در پى مى خوانيد.
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

* چرا در عصر جديد توجه به اكولوژى و منابع طبيعى بيشتر شده است ؟
ترجيح مى دهم قبل از پاسخ به اين سؤال واژه اكولوژى را معنى كنم. تجربه نشان داده است كه يكى از معضلات اساسى ما ناشى از عدم درك مفاهيم مشترك است. واژه اكولوژى به صورت امروزى نخستين بار توسط ارنست هكل در سال ۱۸۶۶ ابداع شد. كلمه اكولوژى از نظر معنى، مبدأ لغت اقتصاد نيز هست و هكل به درستى متوجه شد كه دنياى زنده عبارت از جامعه اى است كه هر يك از گونه ها در آن نقش خاص خود را در دنياى اقتصاد ايفا مى كنند. هيچ موجود زنده يا گروه موجودات زنده نمى توانند در انزوا به سر ببرند. تمام موجودات زنده اعم از گياهان و جانوران براى زنده ماندن احتياج به انرژى و مواد محيطى دارند و حيات تمامى انواع موجودات زنده يا گونه ها بر زندگى ديگران اثر مى گذارد. انسان هميشه در محيط طبيعى موجودات زنده را به منظور شكار يا جمع آورى خوراك مورد مطالعه قرار داده است. اما به عنوان مقوله اى علمى، اكولوژى دانش جديدى است كه شامل مطالعه خود «انسان» به عنوان عضو برتر موجودات زنده نيز مى شود.
اما آنچه باعث اهميت اكولوژى شده است ريشه در موضوع مورد مطالعه اين علم دارد كه به بررسى و تحقيق در روابط و همبستگى متقابل بين موجودات از يك طرف و محيط زيست و موجودات زنده از طرف ديگر دارد. در اكولوژى انسانى ارتباط متقابل جوامع انسانى با عوامل محيطى و همچنين عوامل تحرك و مهاجرت جوامع انسانى مورد مطالعه قرار مى گيرد. فرهنگ، قدرت تسلط بر محيط، احساس همدردى، بهداشت و رفاه عمومى و مسائل مربوط به افزايش جمعيت مهمترين ويژگى هاى جامعه انسانى اند. كه بدون شك همه اين مصاديق از اولويتهاى اساسى زندگى در عصر جديد تلقى مى شود.
* موجودات زنده عموماً تكميل كننده چرخه هستند ولى معمولاً وقتى انسان وارد مى شود بر هم زننده اين چرخه است .سؤال من اين است كه انسان براى پيشرفت خود تا چه حدى مى تواند دخالت كند و اين دخالت چه عواقبى را ممكن است پديد آورد؟
به نكته جالبى اشاره كرديد به طور كلى بشر ۳ انقلاب را پشت سر نهاده. انقلاب صنعتى، انقلاب سبز يا كشاورزى و انقلاب اطلاعاتى كه مورد اخير تحولات عميقى را رقم زده است و اكنون ما با امواجى مثل پيش از عصر كشاورزى و جامعه كوچ نشينى روبرو هستيم. جامعه كشاورزى و جامعه صنعتى امروز جامعه اى است كه امواج آن را تضمين مى كنند و اطلاعات مرزهايش را درهم مى ريزد. امروز به دورانى رسيده ايم كه دانايى، توانايى است و محور توسعه بايد دانايى باشد. بعضى از جوامع به اين مرحله رسيده اند كه برنامه هايشان را دانايى محور عنوان كنند. كمااينكه برنامه آينده ما هم با همين عنوان كليد خورده است. اما چرا ما اين عنوان را انتخاب كرده ايم؟ اين «چرا» در واقع همان سؤال شماست. كه ديگر ما محيط بكر در عالم طبيعت نداريم. و همه جا دست خورده است. انسان براى رسيدن به اهداف و نيازهايش تمام طبيعت را دستكارى كرده است. جايى را حفر كرديم و پايين رفتيم در جايى ديگر به سمت بالا رفتيم و برج هاى مسكونى را بنا كرديم. جايى فاضلاب را عبور داده ايم. جايى كارخانه با دودكش هاى مخصوص راه انداخته ايم.
كار به جايى رسيده كه نفس مان به شماره افتاده، بشر مى خواهد زندگى كند و از مواهب آن لذت ببرد. اما اين لذت بردن بايد با برنامه اى از پيش تعيين شده باشد. انسان امروز اگر مى خواهد نيازهايش را برطرف كند چاره اى جز اين ندارد كه ملاحظه طبيعت را بكند.
* با گريزى كه شما به موضوع توسعه داشتيد، بحث به جاى خوبى رسيد يكى از ويژگيهايى كه ايران دارد، تنوع محيطى و زيستى شديدى است كه در سراسر ايران به چشم مى خورد. اين تنوع محيط زيستى يك مزيت به حساب مى آيد اما از ديگر سو اين چشم اندازهاى جغرافيايى گوناگون، برنامه ريزى را با مشكلاتى مواجه كرده. تجربه نشان داده در كشورهاى ساحلى برنامه ريزى بسيار راحت است ولى در ايران كه ما هم منطقه ساحلى، هم دشتى، هم بيابانى و. . . داريم فكر مى كنم برنامه ريزى با موانع جدى روبرو است يعنى هماهنگى گسترده ترى را مى طلبد. به نظر شما تا چه حد مى توانيم بين اين ظرفيت بالقوه و برنامه ها ارتباط برقرار كنيم؟
شايد ادامه بحثم به همين جا كه مد نظر شماست مى رسيد. اولاً از ياد نبريد اكولوژى انسانى علم بسيار جوانى است. سى يا چهل سال براى يك علم تاريخ طولانى محسوب نمى شود ولى اين علم جوان گستره وسيعى دارد كه از يكنفر كه كنار يك درخت ايستاده تا كسى كه ماهى مى گيرد و يا كسى كه در هواپيما در حال پرواز است و يا كسى كه در خانه اش نشسته و با گلدانش مشغول است، را شامل مى شود. همه اينها با علم محيط زيست سر و كار دارند. امروز اكولوژى به حدى تنوع پيدا كرده كه يك فرد متخصص جنگل و ديگرى آب شناس و يا بيابان شناس مى شود. همه اين رشته ها با محيط سر و كار دارند و يك كار اكولوژيكى مى كنند. در رأس همه اينها، در هر كشورى براى توسعه، برنامه ريزان قرار دارند، كه بايد به تنوعات اقليمى و جغرافيايى توجه كنند. در مورد ايران نيز در اين خصوص گفته اند كه ايران يك قاره است نه يك كشور. . . و اين درست است كه بگوييم ما كشورى هستيم داراى فرهنگ و تاريخ كهن. بحث هاى جامعه شناسى، تاريخ، مردم شناسى در كشور ما موقعيت هاى خوبى به دست آورده اند و الان بيشتر برنامه ريزان به سمت تركيب كردن اين علوم پيش رفتند. برنامه ريز بايد بداند در چه سطحى برنامه ريزى مى كند و براى برنامه ريزى از نتيجه همه علوم بايد بهره بردارى كند. محال است كه كسى براى كشور برنامه ريزى ۵ ساله يا ۱۰ ساله كند و بحث جمعيت را نداند. جمعيت پارامتر جدى براى توسعه محسوب مى شود افزايش جمعيت را اگر در برنامه ها نبينيم تمام برنامه ها به هم مى ريزد. محال است كه شما بخواهيد براى كشور برنامه ريزى درست كنيد و جغرافيا را مورد توجه قرار ندهيد. محال است كه شما براى كشور برنامه ريزى توسعه پايدار كنيد، بحث تاريخ توسعه را ندانيد و ساير علوم هم به همين ترتيب قابل اشاره است. اما مهم اين است كه هنر برنامه ريزى به كمك علم برنامه ريزى بيايد و ما بتوانيم آنها را در ظرف جغرافيايى كشور، در عمق تاريخ و به گستردگى نتايج تاريخ پيوند دهيم. من براى اين واژه هنر را به كار بردم چون تنها يك مسأله علمى صرف نيست. واقعاً هنر لازم دارد كه اين كار انجام شود. من معتقدم توسعه اگر به بهاى تخريب محيط زيست صورت گيرد، هيچ ارزشى ندارد. توسعه زمانى توسعه پايدار و انسانى است كه به بهاى تخريب يك منطقه صورت نگيرد. ما نبايد خوشحال شويم كه جايى سبز در دل كوير ايجاد كرده ايم ولى در برابر آبهاى فسيلى را با يك چاه به دور ريخته ايم. اين نظر بايد در ذهن برنامه ريزان كشور جا بيفتد كه اگر آنها متولى اين كار هستند بايد از تمام متخصصان علوم در رشته هاى مختلف استفاده كنند. مردم بايد از امكانات رفاهى كشور بهره مند شوند اما طبيعت هم كه در دستان ما امانت است نبايد آسيب ببيند و تخريب شود. طبيعت نبايد از دست انسان به عزا بيفتد چرا كه اين چرخه متقابل است. و عزاى طبيعت مقدمه عزاى انسان است.
* فكر مى كنم اهميت اكولوژى انسانى هم از همين زاويه باشد كه محيط طبيعى را در رابطه با پيوند و تأثير و تأثرى كه از محيط انسانى مى گيرد، بررسى مى كند و از دل همين بررسى، فرهنگ، رسوم و قوميت ها را بررسى مى كند. به نظر من اين بخش دوم يعنى آداب و رسوم و قوميت ها آنچنان كه لازم بوده در برنامه ريزى هاى ما مورد توجه قرار نگرفته. به نظر شما براى پيوند اين دو بخش چه بايد كرد؟
ما در جايى ديگر هم دچار اين مسأله هستيم. مثلاً تاريخ ملى را به روايت كمبريج نوشتيم، ولى تاريخ محلى نداريم. تاريخ ملى را به طور جدى نوشته ايم و آنقدر هم محكم گفته ايم و سند ارائه داده ايم كه بسيارى فكر مى كنند همين طور بوده است و جاى هيچ شك و شبهه اى نيست. در برنامه ريزى هم همين قضيه صادق است. ما بايد رفتارهاى فرهنگى، آرمانها، ايده ها و نگرشهاى گروهها، قوميت ها و مردم را مورد توجه قرار دهيم. ما بايد براى برنامه ريزى اصولى و خوب، محيط هاى مختلف كشورمان را بشناسيم. اگر بدون شناخت برنامه ريزى كنيم، برنامه به جايى نخواهد رسيد. يعنى پتروشيمى را به دلايل مختلف در جايى ايجاد كرده ايد ولى نتيجه اى در برنداشته است. انسان و محيط در يك زندگى مسالمت آميز دائماً در تأثير دو جانبه بر همديگر هستند. اطلاعات برنامه ريزى بايد از پايين تأمين شود. اگر ندانيم كه جنس خاك اطراف رودخانه كرخه چيست؟ اگر رژيم بارندگى كشور را نشناسيم و ندانيم كه نياز مردم محيط اطراف چيست و از همه مهمتر اگر تاريخ اقتصادى آن منطقه را ندانيم، نمى توانيم برنامه ريزى كنيم.

* اطلاعات اقليمى و طبيعى را مى توان با تحقيق ميدانى جمع آورى كرد. ولى آنچه كه در برنامه ريزى هاى ما ناديده انگاشته شده است همين تاريخ فرهنگى و اجتماعى و ذهنيتهايى است كه در منطقه مورد برنامه ريزى وجود دارد. مثلاً منطقه اى ممكن است از لحاظ اقليمى، خاك و. . . منطقه مناسبى براى كشت سيب زمينى باشد و در برنامه ريزى آنجا، به كشت سيب زمينى اولويت اختصاص دهيم بدون آنكه توجه كنيم مردم اين منطقه به دلايل اجتماعى، تاريخى فرهنگى و اقتصادى تمايلى به پذيرش كشت سيب زمينى ندارند و بر همين مبنا در عمل برنامه به اجرا در نمى آيد؟
دقيقاً همينطور است. مثلاً در جايى كه معيشت مردم سالها دامدارى بوده است، ذخيره هاى ژنى دامى براى ما مهم است. در مورد اقليم كه شما اشاره داشتيد، در كشور ما يك اقليم شناسى عاميانه وجود دارد كه خيلى جالب خود را حتى در ادبيات و شعرهاى ما نشان مى دهد. نوع استفاده از آب كه امروزه به آن آبيارى قطره اى مى گويند از هزار سال پيش در ايران وجود داشته است كه همان آبيارى كوزه اى است. من معتقدم ما در برنامه ريزى ها بخشى به نام دانش بومى را بايد لحاظ كنيم و از انديشه مردم مناطق مختلف بهره ببريم. شما پزشكى سنتى ما را مطالعه كنيد، خواهيد ديد كه چه دامنه و برد وسيعى دارد. همين امروز در دنيا استفاده از گياهان دارويى متداول گشته، در حالى كه در كشور ما استفاده از آنها داراى سابقه چند هزار ساله است.
توسعه يك حجم است كه داراى ابعاد گوناگون است. بنابراين براى دست يافتن به آن بايد تمام دانش را به كار بگيريم و هم از دانش بومى و هم از دانش مدرن استفاده كنيم. ما در اين بحث گفتيم كه به دانش بومى بى توجهى كرديم البته در جاهايى هم به درستى از دانش بومى بهره برديم. در زمينه دامدارى، كشاورزى و صنايع دستى دستاوردهاى فراوانى به دست آورديم. در مورد موضوعى هم كه شما اشاره داشتيد، من هم با شما هم عقيده هستم. اگر شما بدون نظريه و فرضيه علمى سراغ دانش بومى برويد با شكست مواجه خواهيد شد و براى اين كار ما بايد يك نقشه و استراتژى كلان داشته باشيم.
* اگر اين تئورى و استراتژى را داشته باشيم ولى به شكل سيستميك به آن نگاه نكنيم؛ قرار گرفتن در يك مدار بسته قلمداد نمى شود؟
در توسعه عوامل گوناگون داخلى و خارجى مداخله دارند و بعضى از اين عوامل در كنترل ما هستند. يك سرى ازعوامل مانند آب، خاك، هوا مهارتهاى انسانى در اختيار ما هستند اما مواردى وجود دارد كه ديگر در حيطه اختيار ما نيست، و بحث ديگرى را مى طلبد. گاهى جامعه اى ممكن است به خاطر وضعيتى كه در دنيا حاكم است متوقف شود كه افغانستان نمونه مشخصى از همين وضعيت است. چند دهه اين كشور متوقف ماند به خاطر اين كه اين منطقه در بحث قدرتهاى بزرگ روى مرز تقابل آمريكا و شوروى قرار گرفته بود. و يا در جايى ديگر ملاحظه مى كنيد كه توسعه نسخه اى است كه از خارج وارد مى شود كه در اين گونه برنامه ريزى ها هيچ گونه سنخيتى بين اهداف ملى و ايده ها ديده نمى شود. در بخش هاى بين المللى نيز ما از يكسو با يك سرى موضوعات، ژئواستراتژيك و ژئواكونوميك سروكار داريم و از سوى ديگر بين مجموعه اى از مرزها و خط كشى ها بطور ناخواسته قرار گرفتيم. در اين مواقع اصولاً هوشمندى ملتها بايد خودش را نشان دهد. من معتقدم برنامه ريزان هوشمند ما در فضاى ملى مى توانند بحثها و نگرش هاى حاكم جهانى را نيز مديريت كنند. البته در اين راستا ما با سه موضوع اساسى سر و كار داريم: توسعه در فضاى بين المللى، توسعه در فضاى ملى و در فضاى محلى. كه اگر اين سه فضا به طور ارگانيك با هم در ارتباط باشند با يك نظارت دقيق و مستمر مى توان عوارض آنها را به حداقل رساند و به توسعه همه جانبه دست يافت.
* اما به دليل ساخت نظام جهانى و روابط بين كشورهاى فرادست و فرودست اين هوشمندى كمتر به چشم مى خورد؟
هوشمندى ملتها كه ملت ما هم از اين دسته محسوب مى شود به سابقه تاريخى و فرهنگى آنها بستگى دارد و بر اين اساس واكنش نشان مى دهند. در مالزى هم ماهاتيرمحمد بر فرهنگ ملى و آموزه هاى دينى تأكيد مى كند و هم توسعه را با همكارى مردم تجربه مى كند. هم اكنون پيش بينى مى كنند مالزى در سال ۲۰۲۰ به يكى از قطبهاى صنعتى دنيا مبدل مى شود. من معتقدم نگاه به خارج نه باعث توسعه مى شود و نه سبب حفظ شأن فرهنگ ملى مى شود.
سپاسگزارم.
منبع: ایران