احزاب، مردم و اصلاحات


محمدرضا تاجيك

January 24, 2006

صد سال تحزب در جامعه ما، طواف به دور شخصيت هاى با اعتبار بوده است و اين اشخاص و رهبران شخيص هيچگاه اجازه ندادند تا منزلت هژمونيك آنان با هيچ زمزمه اى بلرزد. همان طور كه اشاره داشتم، احزاب ايران به صورت مدرن شكل نگرفته اند. لنين مى گويد حزب و بازى حزبى، سياستمدار حرفه اى مى خواهد. اما سياستمداران و حزبى هاى جامعه ايرانى «سياست ورزى حرفه اى» را نپذيرفته و اعتقادى از خود نشان نداده اند.

احزاب، مردم و اصلاحات

فصل سخن گفتن گذشته است
پس از انتخابات اخير رياست جمهورى، بحث ضرورت تحزب بيش از پيش در ميان اصلاح طلبان مطرح شده است. در مقابل، نواهايى از سوى دولت جديد به گوش مى رسد مبنى بر آنكه وابسته نبودن احمدى نژاد به هيچ يك از احزاب و جريان هاى شناخته شده سياسى در جريان انتخابات را نقطه قوت وى معرفى مى كنند. چنين بحث هايى زمينه طرح موضوعى را دامن زده تحت عنوان «بسته ها و موانع تحزب در ايران». موضوعى كه اگر قرار باشد در شرايط كنونى فعاليتى سياسى را شاهد باشيم، محل كنكاش، گفت وگو و تحليل هم در نزد ناظران و هم بازيگران عرصه سياست دارد. «محمدرضا تاجيك» استاد دانشگاه كه در دوران رياست جمهورى خاتمى در حلقه مشاوران سياسى او بود و رياست مركز تحقيقات استراتژيك نهاد رياست جمهورى را هم بر عهده داشت، در مصاحبه پيش رو از اين مسئله سخن گفته است.

• • •

• پيروزى آقاى خاتمى در سال ۷۶ و مسندنشينى اصلاح طلبان به واقع تجربه و حادثه اى غيرقابل فراموشى در تاريخ سياسى ايران و به ويژه ايران پس از انقلاب خواهد بود، چرا كه گفتمان حاكم و ادبيات سياسى از اين مقطع به بعد دچار دگرگونى محتوايى مى شود، همانگونه كه شما به آن اشاره داشتيد، تسامح و تساهل، تكثر اجتماعى و سياسى، جامعه و مناسبات مدنى، تحمل صداى مخالف، توسعه سياسى و .... شاكله ذهنى و روانى رهبران اين نوع تفكر را ساخته بود. احزاب سياسى مشخصى با پذيرش اين قاعده ها پديدار شدند. جنابعالى نيز به عنوان مشاور رئيس جمهور و رئيس مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهورى در مرجع و پايگاه فكرى اين جريان، نقش تئوريزه كردن چنين دغدغه هايى را داشتيد. اما نوعى پارادوكس در بحثى كه در حال حاضر مطرح مى كنيد وجود دارد، اينكه از شرايط تحقق يك دولت مدرن، بودن حزب سياسى در آن جامعه است اما شما از زاويه يك ناقد نسبت به تحزب ايرانى وارد شده ايد. از ديگر سو تحزب را ضرورت مى دانيد. آيا در همان مقطع كه سرگرم چنين مباحثى بوديد، نگرش و ديدگاه فعلى را درباره احزاب ايرانى داشتيد؟

پس راندن بازى حزبى با يك دست و پيش كشيدن آن با دست ديگر يك امر واحد است. با يك دست جمعيت هاى سياسى پراكنده و پاتوق هاى سياسى و شبه حزب ها را كه با رفتارهاى غيرقاعده مند و منطقى و سرشار از تضاد و زمختى، روح جامعه را خدشه دار كرده و مى كنند و ذهنيت ملت را نسبت به احزاب خراب مى كنند، پس مى زنم، اما همزمان معتقدم بايد بسترها و پيش فرض هاى رويش و پيدايش و فعال شدن احزاب حرفه اى منطقى ضابطه مند مدرن را فراهم ساخت. احزابى كه در قالب محفل، پاتوق و قبيله جاى نمى گيرند و شخصيت پرورده نيستند.

• چرا احزاب سياسى كشور از اعلام برنامه ها و مانيفست هاى حزبى خود طفره مى روند. در حالى كه وزن و جايگاه آنان در پازل قدرت و در ساحت و ساخت سياسى ايران بسيار ضعيف شده است. احزاب بيش از پرداختن به برنامه ها، به بحث هاى كلى و استراتژيك و مفاهيم مبهم غيركاربردى مى پردازند. آيا ارائه نكردن مانيفست و منشورهاى حزبى معلول شخصيت پروردگى احزاب ايرانى است و اينكه آيا در چنين وضعيتى مى توان انتظار داشت كه عرصه عمومى در بلندمدت به سازمان ها و احزاب سياسى موجود گرايش پيدا كند؟

حزب سياسى بدون برنامه، همچون ماهى بدون آب و يا چريك بدون اسلحه است. حزب بدون برنامه هر چه باشد، حزب نيست. دقيقاً به همين علت است كه من حرمت واژه حزب را نگه مى دارم و جمعيت هاى سياسى كنونى را به عنوان شبه حزب و يا محفل و پاتوق سياسى نام مى برم. احزاب سياسى جامعه ما در يكصد سال گذشته عمدتاً تشكيلات و تجمعاتى «شخص و شخصيت پرورده» بوده اند تا «برنامه پرورده» به بيان ديگر، اين تجمعات، هويت و هستى خود را وام دار و باردار شخصيت هاى شخيص بوده اند تا يك نظام برنامگى مشخص. از اين رو، گاه «برنامه» به صورت آلترناتيو« شخص» عمل مى كرده و با حضورش، رفتن او را اراده مى كرده است. مانيفست ها در احزاب ايرانى، سرود مرگ شخصيت ها را سر مى داده اند و چنين بوده كه صد سال تحزب در جامعه ما، طواف به دور شخصيت هاى با اعتبار بوده است و اين اشخاص و رهبران شخيص هيچگاه اجازه ندادند تا منزلت هژمونيك آنان با هيچ زمزمه اى بلرزد. همان طور كه اشاره داشتم، احزاب ايران به صورت مدرن شكل نگرفته اند. لنين مى گويد حزب و بازى حزبى، سياستمدار حرفه اى مى خواهد. اما سياستمداران و حزبى هاى جامعه ايرانى «سياست ورزى حرفه اى» را نپذيرفته و اعتقادى از خود نشان نداده اند. آنان صد و پنجاه كار ديگر را انجام مى دهند و دست و پا شكسته در يك جلسه حزبى شركت مى كنند. طبيعى و بديهى است كه احزاب و رهبران آن چندان از سر مهر، به برنامه نمى نگريستند و بسيارى از اين شخصيت ها مانيفست و منشور حزبى را به مثابه فرشته مرگ خود تصوير و تعريف مى كردند. نپذيرفتن «سياست ورزى حرفه اى» رنج و درد ديگرى است. اين روايت همچنان باقى است. ترديد ندارم تا احزاب ساحل نجات خود را ساحل برنامه قرار ندهند، همواره در معرض بيم موج و گردابى چنين، حائل هستند و اميدى به يارى آنان از سوى مردم نيست.

• سياست ورزى حرفه اى و حزب مدرن مستلزم گذراندن دانش سياسى حرفه اى بومى است. آموزش اين دانش سياسى وظيفه كيست. آيا دولت و حاكميت بايد چنين نقشى را برعهده بگيرد و يا آن كسانى كه به ضرورت بازى سياسى در قالب حزب گرايى رسيده اند و اينكه حزب مدرن داراى چه شاخصه هايى است كه بايد در كار جمعى و تشكيلاتى آنها را مدنظر قرار داد؟ حزب مدرن، تشكيلاتى سامان يافته، داراى گفتمان مشخص و مانيفست است كه از سياستمداران و اعضاى حرفه اى ساخته شده است.

انسان هاى سياسى اى كه اهداف و آمال و افق پيش روى خود در عرصه سياست را تعريف كرده اند و همان طور كه شما مطرح مى كنيد، دانش سياسى نقشى بسزا را در اين ميان دارد. دانش سياسى و آگاهى هاى مدنى درونى و نه برونى، سازنده فرهنگ سياسى بومى است تا فرهنگ سياسى و روش ها و منش هاى آن نباشد، بازى سياسى ما «دگرپذير» نخواهد شد و از ديگر سو بازى تزاحم و تضاد آفريده مى شود. كشف و تدوين دانش سياسى و فرهنگ سياسى مقتضى جامعه در ابتدا بايد از سوى نخبگان (elit) آن جامعه فراهم آيد زيرا آنان نبض جامعه هستند و نقص ها و عيب ها را مى بينند و درمان را نيز مى يابند. در اين حوزه دولت نقشى جز مجرى تئورى هاى نخبگان و بنگاه هاى فرهنگ ساز نخواهد داشت.

• با توجه به نوع نقدى كه شما به وارد شدن انسان ايرانى به قواعد جهان مدرن داريد و از سوى ديگر حزب گرايى ايرانى را فاقد لوازم و محتواى لازم مى دانيد، به نظر مى رسد كه دسته بندى علل و عوامل نهادينه شده تحزب در ايران بتواند چرايى كوتاهى فاصله ميان اوج فعاليت هاى حزبى و سقوط آن را مشخص نمايد و اينكه چرا احزابى كه در ايران شكل مى گيرند توانايى ثبات و استمرار فعاليت را پس از مدتى و به ويژه پس از شكست در رقابت ها از دست مى دهند؟ آيا مى توانيم اين امر را به نوع تفكرات شكل دهنده آن حزب متصل نماييم. شما علل و عوامل ناپايدارى فعاليت احزاب در ايران را معلول چه نداشته ها و داشته هاى غلطى مى دانيد، اگر چه پيش از اين به طور كلى اشاراتى در اين خصوص صورت گرفت.

همانگونه كه اشاره شد اهم علل و عوامل ناپايى احزاب در ايران را مى توان تقدم حزب سياسى بر فرهنگ سياسى، تقدم حزب سياسى بر نهادهاى دموكراتيك اجتماعى - سياسى، تقدم حزب سياسى بر تجربه سياسى، تقدم حزب سياسى بر جامعه سياسى، تقدم حزب سياسى بر انديشه دموكراسى، تقدم حزب سياسى بر برنامه سياسى و تقدم حزب سياسى بر دگرديسى دموكراتيك من ايرانى دانست. البته بى ترديد بنيان نظرى و فكرى يك حزب نقش بسيار تعيين كننده اى در مانايى و پويايى و يا گنديدن يك حزب دارد. تجربه گسست ها و پيوست هاى حزبى در يك صدسال گذشته به صراحت اين نقش را تاييد مى كند.

• اما در اين ميانه شاهد اين مسئله هم بوده ايم كه به رغم تمامى آن ذهنيت منفى مردم درباره احزاب سياسى هر از چند گاهى همين توده مردم به احزاب اعتماد مى كنند و خود تب تحزب در كشور را بالا مى برند و پس از مدتى موجب سرد شدن اين تب حزبى مى گردند. گاهى به ليست هاى ارائه شده از سوى احزاب و جريان هاى سياسى اعتماد كامل مى كنند و اندكى بعد بى اعتنايى كامل نسبت به تمام جبهه ها و احزاب دارند. رفتارهاى جامعه ايرانى نيز به نظر مى آيد ثبات لازم را ندارد.

جامعه ايرانى يك جامعه اى است كه اقشار مختلف و گرايشات گوناگون در آن زيست مى كنند. بنابراين همواره اين امكان وجود داشته است كه رويكردهايى هم به سوى احزاب باشد و هم نوعى از فعاليت هاى پلوراليستى و پوپوليستى را به خود ببيند. جامعه ما در حال حاضر در جغرافياى مشتركى ميان پلوراليسم و پوپوليستى به سر مى برد. اين جامعه نه كاملاً پلوراليستى است كه مناسبات حزبى را پيش بگيرد و نه كاملاً پوپوليستى كه صرفاً براساس نخبه محورى حركت كند و بازى هاى حزبى را برنتابد. اين امر نشان از آن دارد كه جامعه ما يك جامعه در حال گذار است. در نتيجه طبيعى است كه عده اى از مردم به اين سو و جمعى دگر به آن سو روند. جمعى بر طبل پلوراليسم بكوبند و طيفى بر موزيك پوپوليسم بدمند. رفتار سينوسى مردم نشان از جامعه در حال گذار ايران دارد.

• احزاب ايرانى با توجه به آنكه تولدى زودرس داشته اند و از سوى ديگر جامعه ما نيز همانطور كه شما به آن اشاره داشتيد يك جامعه در حال گذار است كه نيمى از پيكره اش سنتى و نيمه ديگر آن مدرن است براى آنكه در اين فضا توفيق عمومى بيابند بايد چه شرايط، الزامات و لوازمى را در نظر بگيرند؟

توفيق احزاب در گرو تبديل شدن فعاليت و رقابت حزبى به يك فرهنگ است. دوم براى كسب اين توفيق، احزاب ضرورتاً مى بايد با روح و مقتضيات زمانه خود همراه و همسو شوند؛ سوم نيازمند نقش آفرينى به مثابه يك كليد براى گشودن درهاى بسته به روى مردم هستند؛ چهارم نيازمند انطباق با نظام دانايى و نظام صدقى حاكم بر جامعه در يك دوران خاص خود هستند؛ پنجم نيازمند پرهيز از سياست زدگى و قدرت زدگى مفرط و رعايت اخلاق و قواعد حاكم بر فعاليت ها و رقابت هاى سياسى هستند؛ ششم احزاب سياسى نيازمند تقرير و تدوين گفتمان و منشور و برنامه اى زمان پرورده، نياز پرورده و شرايط پرورده اند.

• براى هژمرنيك شدن يك حزب چه شاخصه ها و مولفه هايى در قواعد بازى سياسى بايد از جانب رهبران آن حزب مدنظر قرار بگيرد؟

هر حزبى كه نيت هژمونيك شدن دارد، بايد سه پارامتر مقبوليت، مشروعيت و قابليت استفاده شوندگى و يا بهره ورى را به همراه داشته باشد تا بتواند مسير مردم را براى حركت رو به جلو هموار نمايد.

• مشروعيت حزب به چه معنا؟

يعنى حزب بتواند به يك دستگاه نظرى يا ايدئولوژيك كه مردم آن را مشروع مى پندارند، تكيه كند. بر فرض اينگونه نبايد باشد كه حزبى چهره «پوزيسيونيستى» به خود بگيرد اما ماهيتى «اپوزيسيونيستى» داشته باشد و در جهت براندازى نظمى خاص حركت كند و بخواهد دگرگونى فرهنگى در جامعه ايجاد كند. اين عوامل مشروعيت يك حزب را از بين مى برد. احزاب يا بايد به باورهاى مردم تكيه كنند و پس از آن براى خود مشروعيت سازى نمايند و يا آنكه طرحى نو در اندازند كه به باور مردم تبديل شود. هيچ حزبى نمى تواند در خلاء مشروعيتى به سر ببرد. احزاب ما احتياج به اعتمادسازى و مشروعيت سازى دارند. احتياج دارند تا بنيان هاى مشروعيتى خود را در سپهر و سرزمين ذهنى جامعه بنا نمايند.

• با چه مكانيسمى؟

احزاب بايد نشان دهند كه يك حزب تمام عيار هستند كه سياست ورزى و رقابت هايشان در كادر ضابطه است. از سوى ديگر فضاى ذهنى مردم نسبت به فعاليت هايشان را بايد چنين ساماندهى كنند كه همه فعل و انفعالات حزب حتى براى قدرت در جهت مردم و اعتلاى جامعه است نه آنكه با مردم بودن را تنها در مسير كسب قدرت مى طلبند و بعد از اعاده قدرت، جامعه و مردم را به فراموشى سپرده و مى سپارند.
براى مردم اين اعتماد بايد حاصل شود كه حزب و حزبى ها براى خود و بقاى خود سخن نمى گويند كه اگر چنين باشد، حزب دچار سكتاريسم و جدايى از توده ها مى شود.

• مى توانيم بگوييم كه اين احزاب دچار نوعى توهم و خودبزرگ بينى مى شوند و همين خود بزرگ بينى اعتماد جامعه به گروه هاى مرجع و نخبگان را از بين برده است.

نتايج نظرسنجى و آمارهايى كه ما در اختيار داريم نيز مويد اين مسئله است. آمار نشان مى دهد كه افكار عمومى جامعه ايرانى معتقد است كه رفتار نخبگان سياسى و احزاب سياسى ما پيش از قدرت و بعد از قدرت كاملاً متضاد است يعنى پيش از آنكه مسندنشين قدرت شوند مستمراً مردم مردم مى گويند كه حقيقت آن جز شعار و فريب امر ديگرى نيست.

• در نتيجه نگاهى كه احزاب سياسى ما به مردم و حزب دارند يك نگاه ماشين راى جمع كنى است كه تاريخ مصرف آن هم پيش از برگزارى هر انتخابات است، اما جايگاه مردم در احزاب چگونه بايد تعريف شود. تعامل احزاب به عنوان مراجعى كه محل تجمع عده اى از نخبگان سياسى با مردمى كه اهداف و آرمان هاى اين نخبگان را همسو و هم جهت با خود ديده اند، بر چه اساسى بايد شكل بگيرد؟

مردم بايد در بطن فعاليت هاى حزبى بنشينند و خود را در هر فراز و نشيبى در متن جريانات حس كنند. اگر روزى در متن وقايع باشند و روزگارى ديگر حتى در حاشيه ها نيز نقش آفرين نباشند، اين موضوع در ذهن تاريخى مردم خواهد ماند. ترميم اين ذهن كار آسانى نيست. حزبى ها بايد با رعايت قواعد يك حزب تمام عيار، براى تثبيت جايگاه خود در افكار عمومى و همسوى با مانيفست خود، جايگاه هايى را براى تاثير گذارى مردم در حزب فراهم آورند.

• ذهنيت منفى مردم نسبت به تحزب را با بهره گيرى از چه اقداماتى مى توان ترميم و تبديل به يك ذهنيت مثبت پرهيجان عقلانى كرد؟

فصل سخن گفتن گذشته است و ايرانى جماعت در انتظار رويت يك نمايش و تجربه جديد است. تجربه ها و كاركردهاى منفى احزاب ايرانى آنقدر در ذهن و روان و دل مردم ريشه دوانده است كه اين جامعه را نيازمند يك مابه ازاى بيرونى كرده است. تجربه جديد حزبى تا تجربه و مشاهده نشود براى افكار عمومى باورناشدنى است. امروز گفتمان هاى زيبا مردم را به سوى خود جذب نمى كند. زمانى بود كه گفتمان هاى زيبا و متفاوت و درانداختن طرح هاى نو، كارآمدى داشت اما مردم از اين گفتمان ها عبور كرده اند و چنين است كه محتاج تجربه اى نوين هستيم. تجربه اى كه قابليت تلطيف ذهنيت مردم را داشته باشد. در صورت عدم تلطيف ذهنيت مردم نسبت به احزاب، هيچگاه جامعه پذيراى بازى حزبى به مفهوم حقيقى نخواهد بود.

• در فرآيندى كه اصلاح طلبان قدرت را در دست داشتند و احزاب و جبهه هاى دولت ساخته همانند مشاركت فرمان ماشين بوروكراسى و دولت را در دست داشتند كش و قوس هايى در عرصه سياسى كشور پديد آمد كه به نظر مى آيد ثمرات آن امروز گريبان تحزب ايرانى را گرفته است. در مقطعى جريان و گروه سياسى اى كه خود پوزيسيون و بخشى از حاكميت بود، قصد آن نمود تا نقش اپوزيسيون را بازى كند و چه فريادهايى كه درباره خروج از حاكميت بركشيده نشد! رفتارهاى فوق الذكر چه تاثيرى در جبهه تحزب ايران داشته است. مگر مى شود خود حاكم باشى و بخواهى از حاكميت خارج شوى؟

سرود عبور و مرور از جانب عده قليلى از جبهه مشاركت بود كه صدايشان اندكى بلند بود. اين اقليت سعى مى كردند تا تمام جبهه اصلاحات را تحت الشعاع رفتارهاى خود قرار دهند. در همان مقطع من نسبت به برخى از تحركات اعتراض كردم. به هر حال كسانى كه راى مردم را مى گيرند بايد نقش و حركت تاريخى خود را در قالب پوزيسيون ايفا كنند. اينان نبايد بنشينند و مستمراً عدم كارآمدى خود را فرافكنى كنند و به اين و آن رجعت دهند. البته از نقش رقيب نبايد غفلت كرد كه رقيب و رقابت بخش تفكيك ناپذير از سياست و بازى سياسى است. هر چند در جامعه در حال گذار ايرانى شيطنت هاى رقيب فضاى رقابت را برهم مى زند اما حزب حاكم نبايد آنقدر ضعيف و نحيف باشد كه تا به يك ناهموارى در مسير مى رسد و با بن بستى مواجه مى شود گامى به پس بگذارد و بگويد نمى شود. اين فرضيه را بايد پذيرفت كه بازى سياست نه در يك شاهراه هموار كه در يك هزارتوى پيچيده كه در هر گوشه اى از آن ديو و ددى نهفته است، انجام مى شود، بخشى از مسئله اى كه شما مطرح مى كنيد به خود اصلاح طلبان باز مى گردد. برخى از اين دوستان، مفروض خود را چنين گرفته بودند كه ما را هر زمان در شاهراهى قرار دادند كه پروژكتورها روشن و افق هويدا و مرسدس بنز مهيا بود، ما حركت مى كنيم و اگر اينها نباشد، عرصه براى فعاليت فراهم نيست. در حالى كه ما بايد رفتن را تجربه كنيم و بپذيريم كه اگر مرد رهى ميان خون بايد رفت.

• اين ضعف و ترس و بى بنيه بودن را ناشى از چه مى دانيد چرا كه اين امر در تمامى دنيا پذيرفته و به اثبات رسيده است كه بازى سياست پيچيده، سخت و پرهزينه است.

نبود دانش سياسى و بى تجربگى در بازى سياسى همه مسئله است. كودكانى كه تازه وارد عرصه سياست (Politic) شده بودند و براى خود چنين فرضيه سازى كردند كه بازى سياسى، بازى بسيطى است كه بدون هيچ زحمتى و روبه رو شدن با مانعى مى توانند به سرمنزل مقصود برسند، در حالى كه در ره رسيدن به منزل ليلى بسى خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است كه مجنون باشى. اين دوستان، مجنون شعارها و آمال هاى خود نبودند و بر همين اساس از قابليت و توانمندى اى برخوردار نبودند كه مسير را براى جلو رفتن همواره كنند. در نهايت، اين مسير بود كه اراده خود را بر اين جريان تحميل كرد و اينها رفيق نيمه راه شدند و روايت ها و سرودهاى عبور و مرور را سردادند. چرا كه خودشان نمى توانستند ادامه دهند، قصد خروج كردند. همواره گفته ام كه جريانات اجتماعى در مقطعى از پديدآورندگان خود جدا مى شوند و حياتى مجزا مى يابند. اگر پديد آورنده بماند، پديده اجتماعى مى رود. در نتيجه حيات جريان اصلاحات وابسته به حيات من اصلاح طلب نيست، بلكه اين حيات من اصلاح طلب است كه وابسته به همراهى و همدستى با پديده اجتماعى _ سياسى با عنوان اصلاحات است. ماندن اصلاح طلبان در ماندن با اصلاحات است.

• مهمترين راه و قدم براى هموار شدن مسير تحزب در ايران و رفع ذهنيت منفى جامعه به آن برعهده كيست. آيا مسئولان بايد در اين خصوص نقش آفرينى كنند؟

معتقدم هموار شدن راه براى فعاليت هاى حزبى در كشور، به هيچ وجه نبايد وابسته به شخصيت ها و حاكميت فرض شود. اگر حزب دنباله حاكميت تلقى شود خود با دست خود جلوى بازى حرفه اى حزبى را گرفته است. در اين فضا، احزاب تنها پژواك صداى حاكميت را انعكاس مى دهند اما آنگاه كه حزب، ناقد دولت باشد و با تدوين منشور و ارائه راهكار و برنامه و منشورى متفاوت از ضعف ها و كاستى ها بگويد، مى توان نام حزب را بر پيكره تشكيلاتى آن گذاشت. نقش هموار نمودن مسير بازى حزبى در ايران، برعهده نهادهاى مدنى و نخبگان غيررسمى است. تا نهادهاى مدنى شكل نگيرد نبايد توقع حزب مدرن را داشته باشيم. در ايران ابتدا احزاب ساخته مى شوند بدون آنكه تلاشى در جهت ساختن و پرداختن نهادها و بنگاه هاى مدنى انجام شود. با وجود نهادهاى مدنى، احزاب زمينه رويش و پيدايش مى يابند. در حال حاضر احزاب ما فرياد تكثر و دموكراسى و تحمل مخالف را سر مى دهند اما در عين حال ديكتاتورهاى قهارى هم هستند و خود را در منظر فراحزب مى نشانند. غير ممكن است كه حزبى در ايران مخالف خود را تحمل نمايد. ما ضعف اخلاق مدنى داريم و تا آن زمانى كه اين خصيصه را با خود داريم، زياد حرف مى زنيم و تنها مى خواهيم كه ديگران بشنوند اما گوش شنوا نداريم. بنيان هاى حزب و قواره حزبى بايد بر پيكر نهادهاى مدنى شكل بگيرد.

• آلترناتيوسازى احزاب، جبهه ها و نيروهاى خارج از حاكميت و انتساب آنها به پوزيسيون در سال هاى اخير يكى از مهمترين مباحثى بوده است كه در حوزه نظرى علوم سياسى حرف و حديث هاى بسيارى را در پى داشته است. به نظر شما به سمت اقدام براى آلترناتيوسازى احزاب سياسى بايد چه خطوط قرمزى در نظر گرفت؟

به واقع يكى از كاركردهاى حرفه اى احزاب، تمرين نقش آلترناتيو و آلترناتيوسازى است. اين آلترناتيو مى تواند در سيماى يك كابينه در سايه تجلى كند و يا يك گروه مقاومت، در هر فرض، معتقد نيستم كه براى ايجاد يك آلترناتيو بايد از مرزها و مواضع اصولى خود عبور كرد و دست هر گروه و جريان سكتاريست و آنتاگونيستى را به گرمى فشرد.

• انتخابات نهمين دوره رياست جمهورى را چگونه ارزيابى مى كنيد. چرا كه تمامى گروه هاى مرجع و احزاب سياسى نتوانستند راى مردم را به سمت مباحث مطروحه خود جلب نمايند و اينگونه به نظر مى آيد كه تحزب ايرانى با ساحتى متفاوت روبه رو است كه تا پيش از اين با آن مواجه نبوده است. آقاى احمدى نژاد علناً اعلام مى كند كه وابسته و وامدار هيچ حزب و تشكل سياسى اى نيست و اين امر را يكى از افتخارات خود مى داند و احزاب سياسى را با چوب انتقاد مى راند. عدم اقبال توده جامعه به احزاب در اين انتخابات را معلول چه عللى مى دانيد؟

نخست بايد گفت كه اگر چه من هم موافقم كه آقاى احمدى نژاد نماينده هيچ حزبى نيست، اما اين بدان معنا نيست كه وى را نماينده رسمى و غيررسمى جريان هاى جدى جامعه ندانم. ترديدى ندارم كه آقاى احمدى نژاد بدون پشتوانه جريانى تا نيمه راه انتخابات نيز نمى توانست جلو بيايد. نمى توان مدعى بود كه كاريزماتيك وى موجب شد تا راى اكثريت «جمهور» را به دست آورد. از سوى ديگر اما ترديدى هم ندارم كه اين جريان سياسى در معناى مرسوم آن نبود و بسيار فراتر و فربه تر از قالب هاى سياسى واقعاً موجود در جامعه بود. دوم بايد بگويم كه به اعتقاد من، دوران انتخابات را به يك معنا دوران غيبت و يا بهتر بگويم حضور در مه احزاب سياسى به معناى مرسوم و مدرن آن مى دانم. ما در اين دوران فقط با شبح شبه احزاب مواجه ايم و نه احزابى با مانيفست، ايدئولوژى، مواضع سياسى، ساماندهى تشكيلاتى، برنامه، استراتژى و تاكتيك و تئورى راهنماى عمل مشخص. به بيان ديگر، بازى و رقابت حزبى ما در اين دوران بيشتر به بازى نام ها و نشان ها و نامداران و نام آوران شبيه است تا يك بازى و رقابت حرفه اى حزبى. بنابراين آنچه مورد بى اقبالى قرار مى گيرد اين تصوير گنگ و گيج حزبى است. زمانى مى توان از اقبال و عدم اقبال مردم نسبت به يك پديده اجتماعى - سياسى سخن گفت كه آن پديده قبلاً در سپهر تجربه و آگاهى آنان نشسته باشد و مردم تمامت قامت آن را در روشنايى درك و فهم كرده باشند.سوم بگويم به رغم اينكه بسيار مع