اين ثنويت دردسرساز ”شرقي / غربي“


نوشین احمدی خراسانی

سه شنبه ۱۵ فروردين ۱۳۸۵

هميشه گويا تعيين و تكليف درباره‎ي لباس ما در وزارت امور خارجه صورت مي‎گرفته به اين معنا كه وقتي دولت‎ ما با دولت آن‎ها رفيق بوده‎اند ما بايد ويترين مي‎شديم، ميني‏ژوپ مي‎پوشيديم، رنگ سرخاب ماتيك‎مان را تغيير مي‎داديم، به جاي سورمه، ريمل مي‎كشيديم، تا جهانيان بتوانند ما را شفاف‏تر نظاره كنند. و وقتي دولت‎ها با هم قهر مي‎كردند بايد روي خود را از عالم و آدم مي‎پوشانديم و چادر سياه بر سر مي‎كشيديم تا خدايي نكرده از ما سوء استفاده‎ي بصري نكنند. در واقع ما جمعيت بي‎دفاع نسوان، در سطح بين‎المللي هميشه نقش پررنگي داشته‎ايم يعني تابلوي ”هويت“ دولت‎هاي‎مان، آن هم از نوع ”لباسي“‎ و به‎شكل بصري‏اش! حالا هم كه خوشبختانه لباس و ظاهر ما در مواجهه‎ي خشم‎آلود با جهان غرب، حافظ خون و غيرت اين و آن شده است.

1 ـ ”غرب“، ”شرق“، ”غرب مردانه“، ”شرق زنانه“ و... اين‎ها براي ما واژگاني آشنا و البته چالش‎برانگيز است. به‎خصوص براي زنان در ايران كه در ميانه‎ي اين ثنويت و دوتايي‎ ”شرق / غرب“ همواره تحت فشار و دچار قبض و بسط بوده‎اند. فشارهايي از نوع: (-----------------»شرق/غرب«-------------------) يا از اين نوع: (شرق-----------»/«-------------غرب)! ما زنان هم كه معمولا نه جزو شرق هستيم و نه غرب، بلكه همان فلش (/) بيچاره در وسط را تشكيل مي‎دهيم كه بي‎مكان تحت فشاريم. اين ثنويت در گام نخست بر نوع پوشش ما موثر بوده به‎طوري كه هميشه گويا تعيين و تكليف درباره‎ي لباس ما در وزارت امور خارجه صورت مي‎گرفته به اين معنا كه وقتي دولت‎ ما با دولت آن‎ها رفيق بوده‎اند ما بايد ويترين مي‎شديم، ميني‏ژوپ مي‎پوشيديم، رنگ سرخاب ماتيك‎مان را تغيير مي‎داديم، به جاي سورمه، ريمل مي‎كشيديم، تا جهانيان بتوانند ما را شفاف‏تر نظاره كنند. و وقتي دولت‎ها با هم قهر مي‎كردند بايد روي خود را از عالم و آدم مي‎پوشانديم و چادر سياه بر سر مي‎كشيديم تا خدايي نكرده از ما سوء استفاده‎ي بصري نكنند. در واقع ما جمعيت بي‎دفاع نسوان، در سطح بين‎المللي هميشه نقش پررنگي داشته‎ايم يعني تابلوي ”هويت“ دولت‎هاي‎مان، آن هم از نوع ”لباسي“‎ و به‎شكل بصري‏اش! حالا هم كه خوشبختانه لباس و ظاهر ما در مواجهه‎ي خشم‎آلود با جهان غرب، حافظ خون و غيرت اين و آن شده است.

اما دست تقدير و سرنوشت، ما زنان را افزون بر نقش ”لباسي“، خوشبختانه با نحوه‎ي ”رفتاري“ نيز در اين بازي دوتايي ”غربي / شرقي“ گرفتار كرده است. روزگاري هم دكتر شريعتي بر آن شد كه دامن‎ ميني‎ژوپ‎ ما را بر اساس مدل لباس ”زنان دانشمند“ غربي پايين بكشد و ما را به خودمان وانهد. از همين‎رو دكترين ازخودبيگانگي ايشان ما را نسبت به هم‎جنسان‎ غربي‎مان بشارت گفت‎ و بازگشت به ”خويشتن“ را نويد داد ]راستي اين خويشتن معروف ما كجاست؟[ و بر آن بود كه زنان ايراني را دانشمندان فخيمه‎اي بار بياورد كه به مسئله ظاهرشان و همين‎طور استقلال مالي (كه باعث بحران خانواده مي‎شود!!) اهميتي ندهند بلكه فقط پژوهش كنند، درس بخوانند، تحقيق كنند، آن هم با لباس‎ ساده، يعني صدر در صد خالص: مدل ”مادام كوري“. از نظر دكتر شريعتي گويا زن غربي يا ”ماري كوري“ است يا ”مدونا“، حالا معلوم نيست ما كه هيچ‎كدام از اين دو تيپ نمي‎توانيم بشويم چه بايد بكنيم؟

2 ـ اما قضيه شرق و غرب فقط در ساختن و پرداختن ظاهر ”لباسي“ و به الگوي ”رفتاري“ ما خاتمه نيافت و به حوزه‎ي نظريه‎پردازي هم وارد شد تا سرانجام با دكترين ”شرق‎شناسي“ ادوارد سعيد به كل بدن و جنسيت‏مان گسترش يابد. گفتمان‎هاي استعماري و پسااستعماري نيز به گفتمان ”شرقي و غربي“ ما افزوده شد، هرچند اين گفتمان‎ها نيز مانند گفتمان‎هاي پيشين باز هم ما زنان را دچار مصيبت كرد، چون ما كه خوشبختانه عادت كرده‎ايم بدون ديدگاهي ”موقعيتي“ يا كمترين زحمت و خلاقيتي، نظريه‎هاي مختلف آن طرف آب را وام بگيريم، البته كه با دردسر روبه‎رو مي‎شويم.

از همين‎جاست كه حتا نظريه‎ي ”فمينيسم پسااستعماري“ خانم اسپيواك هم مي‎تواند براي ما دردسرساز شود، چون تك و توك زنان منورالفكر ايراني هم پيدا مي‎شوند كه از اين نوع فمينيسم خيلي خيلي خوش‎شان آمده، اما گويا با اين انگيزه كه چنين نظريه‎‎هايي مي‎تواند براي مصارفي غير از تحليل جامعه و كمك به جنبش فمينيستي به‎كار برود. مثلا در برخي مواقع با استفاده از اين نظريه راديكال مي‎توان از زنان سفيد ”غرب“ امتياز گرفت و در عين حال به ايران اسلامي آمد و با همين تئوري، خواهان كنترل فمينيسم در ايران شد!! يكي از نمونه‏هاي‎ استفاده دوگانه از اين دست را مي‎توان در مصاحبه‎ي خانم ركسانا بهرامي‎تاش يافت.
ايشان در دانشگاهي در كشور گل و بلبل كانادا تدريس مي‎كند. چندي پيش با روزنامه‎ي شرق (8 آذر 1384، ش 637) مصاحبه‎اي داشت، در اين مصاحبه با همين تئوري ”شرق / غرب“ دقيقا به اين نتيجه رسيد كه ”مي‎توان رشد قارچ‎گونه فمينيسم كه ايران را هم در برگرفته كنترل كرد“!!. ما فمينيست‎هاي داخل كشور با شنيدن سخنان ايشان متوجه شديم كه واژه‎ي ”كنترل“، كلمه بسيار مناسبي براي جوامع، افراد و به‎ويژه براي ما زنان ”عقب‎افتاده“ است و حتما ابزار ”انحراف‎يابي“ بسيار ”متشخص“ و ديپلماتيك است و بالاخره اگر از سوي هم‎وطن رنگين‎پوست (و نه سفيدپوست) مطرح شود حتما كاركردي مشعشع و ”شرقي” دارد، چون مهم اين است كه رنگ پوست طرف چيست نه آن‎كه چه مي‎گويد!! اين روزها هم كه در غرب رنگ سفيد مد نيست پس ما هم بايد در شرق از رنگ سفيد دوري كنيم و چهار چنگولي به رنگ‎هاي تيره بچسبيم!
خانم بهرامي‎تاش در آن مصاحبه‎ از انديشه‎هاي فمينيسم پسااستعماري خانم اسپيواك مدد مي‎جويد تا به‎جاي فمينيسم استعمارگرايانه سفيد، به كنترل فمينيسم بخت برگشته‎ در ايران نايل شود. اما مصاحبه ايشان به‎رغم ظاهر پسااستعمارگرايانه‎، امثال مرا به ياد عملكرد دوگانه‎ي مردان ديپلمات كشورهاي استعماري انداخت كه با نسخه‎ي ”مدرنيزاسيون“ در دست به‎دنبال تعليم ”شاگردان“ از همه‎جا بي‎خبر جهان سومي مي‎گشتند.

البته ما فمينيست‎هاي داخل كشور افتخار مي‎كنيم كه نسخه‎ي پسامدرنيزاسيون توسط يك زن هم‎وطن برايمان تجويز شود، به‎جاي آن‎كه اجنبي‎ها نسخه‎ي مدرنيزاسيون براي‎مان صادر كنند. البته در اين ميان مهم نيست كه آيا اصولا ”نسخه‎ پيچيدن“ كار درستي است يا نه بلكه مهم اين است كه چه كسي، با چه رنگ پوستي، آن‎را مي‎پيچد!!

طنز قضيه اما اينجاست كه اين نوع فمينيسم (پسااستعماري) ابزار ساخت‎شكني ”متون غربي“ در خود آن كشورهاست به‎طوري‏كه حتا سازنده‎ي آن ـ گاياتري اسپيواك ـ هم جرات نمي‎كند آن را به ابزاري براي كنترل فمينيسم در كشور خود ـ هندوستان ـ تبديل كند زيرا لابد مي‎داند از آن در كجا بهره ببرد. حتا ما هم كه از دور شاهد تلاش‎ بي‎وقفه‎ي كساني مانند اسپيواك هستيم و آن را تحسين مي‎كنيم، مي‎دانيم كه اين نوع ساخت‎شكني با پتانسيل راديكال‎اش در واقع قرار است ”كنترل‎گير“ باشد نه ”كنترل‎گر“، ”كنترل‎گريز“ باشد نه ”كنترل‎پذير“...

به‎نظر مي‎آيد چنين استفاده‎اي كه خانم بهرامي‎تاش از فمينيسم پسااستعماري مي‎كند اتفاقا در تشديد دوگانه‎سازي‎هاي ”شرق / غرب“ و دامن زدن به لايه‎هاي سطحي اين مشاجرات بين‎المللي مي‎تواند كمك بزرگي كند، چراكه اگر گروه‎هايي از يك سو ”غرب“ مي‎سازند، لازم است عده‎اي ديگر هم ”شرق“ را علم كنند تا اين ثنويت كامل شود حتا اگر آن را با آراء مرحوم ادوارد سعيد پيوند زنند. اگر به قول ايشان عده‎اي ”شرق“ وحشي مي‎سازند، خانم بهرامي‎تاش نيز گويا ”غربي“ يكپارچه و خونخوار مي‎سازد تا با همزاد ”شرقي“‏اش، سيكل ثنويت كذايي تكميل شود. به نظر مي‎آيد نحوه‎ي استفاده ايشان از اين گفتمان، فاصله‎ي زيادي با آراء اسپيواك داشته باشد و اتفاقا نه‎تنها خارج از گفتمان اوريانتاليستي غربي‎هاي شرق‎شناس نيست بلكه ادامه‎ي منطقي آن است، چراكه نهايتا به آن جا ختم مي‎شود كه مانند استعمارگرايان به ”كنترل“ ما فمينيست‎هاي ايراني منتهي مي‎شود. اگر دولت ايران و هر دولت ديگري در جهان به فكر كنترل فمينيسم باشد جاي حرجي نيست اما اين‎كه زني روشنفكر از آن سر دنيا بيايد و با ابزار فمينيستي، به دنبال كنترل ما فمينيست‎هاي ”ناآگاه“ و ”فريب خورده‎ي“ داخل كشور باشد احيانا جاي تعجب دارد!

خانم بهرامي‎تاش احتمالا آن همه درس خوانده‎اند تا ندانند كه ”بومي كردن“ يك عمل اجتماعي است نه يك ”دستور و فرمان“. ما كه در اين گوشه‎ي محروم دنيا زندگي مي‎كنيم براي‎مان قابل درك است كه مثلا مي‎شود به‎جاي يك زن سفيد با ديدگاهي اوريانتاليستي و استعماري، يك زن ايراني‎تبار رنگين‎پوست هم با همان ديدگاه به ما نگاه كند و مشكلات خاص خود را اين‎بار نه ”جهان‎شمول“ بلكه ”جهان‎سومي شمول“ بپندارد، (آيا جهان‎شمول يا جهان‎سومي‎شمول با هم خيلي فرق مي‎كند؟).

ما فمينيست‎هاي غيركنترل‎شده مي‎دانيم كه اگر ”فمينيسم پسااستعمارگري“ در مقابل ”فمينيسم سفيد“ قدعلم كرده، براي آن است كه دست نامبارك جهان‎شمول‎گرايي را كه گاهي براي گسترش سلطه و قيم‎سالاري از آن استفاده مي‎شده از فمينيسم كوتاه كند و فضاي بيشتري براي زنان (با حفظ تفاوت‎هاي‎شان) ايجاد كند، نه آن‎كه هر زن روشنفكري به اين بهانه كه ايراني است خود را سخن‎گو و نماينده‎ي تمام زنان ايراني فمينيست بداند و مشكلات خودش را هم مشكلات همه‎ي ما زنان در ايران قلمداد كند! يا به اين دليل كه به‎نظر ايشان آقاي ”بوش“ يا هر دولت ـ مرد ديگري ممكن است از فمينيسم سوء استفاده كند، خواهان كنترل آن شود. اگر قرار باشد ما زنان ايراني حركت‎هاي‎مان را به حركت سوءاستفاده‎چي‎ها مشروط كنيم كه احتمالا هيچ كاري نبايد بكنيم جز خانه‎نشيني، چون هر فعاليتي حتا حركت ساده‎ي دست و پاي ما ممكن است توسط عده‎اي مورد بهره‎برداري قرار گيرد. مي‎خواهم نتيجه بگيرم كه ما ناچاريم براي حركت و ادامه مبارزه به نيازهاي خودمان توجه كنيم هرچند اين نيازها بي‎ارتباط با جهان نيست و مشروط مي‎شود اما اين، نبايد بهانه‎اي براي كنترل ما باشد.

از طرف ديگر ما هر چند فمينيست‎هاي ناآگاهي هستيم اما تا اين حد مي‎فهميم كه اگر اين‎طور نگاه كنيم كه دولت ”غربي“ آقاي بوش مثلا از آثار عده‎اي به نفع تبليغات عليه كل ”شرق“ استفاده مي‎كند، مي‎توانيم به اين نتيجه‎ي منطقي برسيم كه دولت ”شرقي“ ما هم مي‎تواند از صحبت‎هاي خانم بهرامي‎تاش به نفع تبليغات عليه رقبايش در ”غرب“ يا عليه ما فمينيست‎ها در ايران استفاده كند. به‎هرحال چه اين ”خود“ و چه آن ”ديگري“ از ما سوء استفاده كنند يا نكنند، مسئله آن است كه هر دو طرف با كاربست اين شيوه‎ها، تا به امروز خشونت را براي ما زنان تجويز كرده‎اند، خشونت و جنگي كه ما زنان در آن نفعي نداريم، هرچند كه ماندگاري در وضعيت موجودمان نيز چيزي براي‎مان در برندارد.
اگر آقاي بوش از نوشته‎هاي عده‎اي براي جنجال تبليغاتي استفاده مي‎كند از پروژه‎هاي تحقيقاتي امثال خانم بهرامي‎تاش هم كه به‎عنوان ”خود شرقي“ ما در مورد ايران انجام مي‎شود مي‎تواند براي برنامه‎ريزي زيركانه و شناخت دقيق‎تر از ايران (توسط آن ”ديگري غربي“)، بهره ببرد. همه‎ي دولت‎ها از همه‎ي ماها استفاده و سوء استفاده كرده و مي‎كنند بنابراين با اين بهانه نبايد از ياد ببريم كه استفاده از واژگاني هم‎چون كنترل، آن هم در جامعه‎اي كه كرور كرور كنترل وجود دارد، اگر نگوييم بي‎انصافي و كم‎لطفي است لااقل خطرناك كه هست. به‎هرحال تجربه و دانش‎هاي ما در هر جايي ممكن است معاني مختلفي پيدا كند، اما نكته‎ي مهمي كه احتمالا همه مي‎توانيم بر سر آن توافق كنيم آن است كه ما حق نداريم با هيچ بهانه‎اي خواهان ”كنترل زنان“ و انديشه‎هاي‎شان باشيم.

3 ـ و اما موضوع شرقي و غربي و تز ”شرق‎شناسي“ ادوارد سعيد به همين‎جا ختم نمي‎شود و پاي‎اش به بررسي ناسيوناليسم در دوران پهلوي اول نيز كشيده مي‎شود: ”مردانه انگاشتن غرب و زنانه انگاشتن شرق، در مبارزات ضدامپرياليستي نه تنها در خاورميانه‎ي عربي بلكه در ايران ايده‎اي مقوم است كه بخش زيادي از مبارزات ضداستعماري بر مبناي آن شكل مي‎گيرد... شرق و جوامع اسلامي عمدتا با هويت زنانه و مغلوب، و غرب با هويت مردانه و مسلط تعريف مي‎شود“. (فاطمه صادقي، جنسيت،ناسيوناليسم و تجدد در ايران، ص 37) اما آيا به‎راستي در ذهنيت ايرانيان (يا بهتر بگويم برادران غيور هم‎وطن‎مان) غرب هويتي ”مردانه“ داشته است؟ به‎نظر مي‎رسد مسئله به اين شكلي كه ادوارد سعيد گفته، در ايران، مطرح نبوده است، لااقل براي طايفه‎ي اخوي ما. اگر بخواهيم با همان منطق گفتمان استعماري روانكاوانه جلو برويم، بايد بگوييم كه اتفاقا مردان ايراني، ”غرب“ را در آن زمان بيشتر به صورت مادينه‎اي سركش و زني وسوسه‎انگيز و جذاب كه ممكن است هر لحظه آنان را از خود بي‎خود كند به‎تصور درآورده‎اند. شايد در كشورهايي كه استعمار به‎شكلي مستقيم حضور داشته است ”غرب“ به‎شكلي تهاجمي و مردانه به تصور در‎آمده، اما در ايران مكتوبات متعدد از سفرنامه‎ها تا خاطرات و حكايت‎ها و نوشتارهايي كه مردان نوشته‎اند نشان مي‎دهد كه غرب همواره در نظرشان به‎مثابه زني دلربا و عشوه‎گر، مجسم مي‎شده كه احساسي دوگانه را در آنان برمي‎انگيخته: احساس كشش و جذبه‎ي شديد از يك‎سو و احساس نگراني به‎خاطر ازدست دادن مردانگي‎شان از ديگر سو.

اگر به اين نوشته‎ها بادقت بيشتري نگاه كنيم متوجه مي‎شويم كه تصوير غرب مملو از ”زنانگي“، سكس و بالهوسي است. اگر غرب با توپ و تفنگ به برخي كشورها رفته و از اين‎رو مردانه تصويرسازي شده، اما در ايران با عطر و تنازي و كرشمه همراه بوده است. و از همين‎رو مردان ايراني را واداشته تا در ظاهر، كشش و تمايل خود را در برابر آن لاپوشاني كنند و براي حفظ ”مردانگي‎شان“ در برابر آن زن هوس‎انگيز، ظاهري ”فاعلانه“ و نه ”مفعولانه“ به خود بدهند. اگر هم به‎سويش مي‎روند طوري وانمود كنند كه نه از سر نياز كه به‎خاطر فرو نشاندن عطش و نياز آن ”غرب ـ زن سركش“ و فرونشاندن ”بيرق“ ايراني ـ اسلامي و گسترش ”بذر“شان در آن ديار اجنبي است كه به سوي آن مي‎شتابند. بحث ازدواج مردان با زنان اجنبي نيز كه در همان ابتداي رابطه‎ي ايران با غرب يكي از مباحث مهم تلقي مي‎شد اتفاقا حكايت از همين مسئله دارد كه مردان ايراني غرب را زنانه ‎مي‎انگاشتند و نه مردانه.

در غرب مسيحي، رابطه با زنان، امري مذموم و گناه‎آلود تلقي مي‎شده و جز براي توليد مثل توصيه نمي‎شده است. اما در فرهنگ مذهبي ـ ايراني ما اختلاط با زنان هيچ‎گاه امري ”گناه‎آلود“ و ”كثيف“ محسوب نمي‎شده است حتا به توليدمثل هم محدود نبوده بلكه امري است كه همواره فقط بايد ”پنهان“‎اش كرد (و البته زياده‎روي در آن از مردانگي برادران‎مان مي‎كاهد) زيرا زنان همواره به عنوان موجوداتي فريبا و وسوسه‎انگيز تلقي مي‎شده‎اند كه هوش را از مردان مي‎ربايد و بنابراين بايد مواظب آن‏ها بود، فاصله را تاحدي حفظ كرد، در دام آنان اسير نشد چون ممكن است باعث شود آنان را مرداني ”زن‎ذليل“ بدانند كه در برابر زنان سرخم مي‎كنند!! از اين‎رو براي حفظ پرستيژ مردانگي‏شان بايد نشان مي‎‏دادند كه در برابر ”غرب زنانه“ ضعف ندارند اما نه از موضعي كه غرب را مردانه ببينند بلكه از اين منظر كه رابطه‎ با آن جهان سرشار از سكس و هوس را پنهان نگه دارند. اگر پادشاه ايران، يا مثلا حاجي‎بازاري از هزار توي حجره‎ي تاريك‎اش به انگيزه‎ي كوبيدن بيرق اسلام در سرزمين كفر قصد سفر به ديار فرنگستان مي‎داشت، همه‎ي انگيزه‎هايش را قايم مي‎كرد و احتمالا آن را براي حفظ اقتدار مردانه‎اش (براي تسلط بر آن غرب هوس‎انگيز) قلمداد مي‎كرد. براي همين هم پادشاهان ايراني در ارتباط‎‏شان با غرب هيچ‎گاه پنهان‎كاري را فراموش نكرده‎اند. چون از يك طرف كشش و جذبه‎ي جهان غرب آنان را مدهوش مي‎كرده و از طرف ديگر همواره سعي كرده‎اند طوري نشان دهند كه در ظاهر، به آن كرنش نكرده و جذب نشده‎اند تا اقتدار و مردانگي‎شان در انظار عمومي محفوظ بماند. تجربه لو رفتن عكسي از احمدشاه قاجار (وقتي در اروپا با دو زن در خيابان عكس گرفته بود) و برملا شدن ضعف او در مقابل ”غرب زنانه“، بهانه‏ي خوبي به‎دست مخالفان پادشاه داد تا از اين ضعف احمدشاه براي خلع او از سلطنت‎ استفاده كنند. اين امر نشان مي‎دهد كه كرنش در برابر زنانگي غرب براي جامعه‎ي ايراني در آن دوران مسئله‎اي چنان حساس بود كه توانست حتا پادشاهي را از سلطنت به زير كشد، درحالي‎كه كمتر قراردادي (هرچند نگين) بين دولت‎ ما با دولت‏هاي غربي (مي‎دانيم كه ”قرارداد“ به‎هرحال تصويري ”مردانه“دارد) باعث خلع سلطنت شده است. شايد يكي از دلايل سرنگوني سلطنت محمدرضا پهلوي نيز تاحدودي با تصويرسازي و تاكيد بر اين‎كه زنان سلطنتي ايران هم مانند ”زن غربي“ شده‎اند، پيوند يافت!

اگر از تصويرسازي گذشته از غرب در ميان فرهنگ و نگاه ايرانيان درگذريم، در عصر حاضر نيز سيل خروشان جهاني‎ شدن كه از غرب جاري مي‎شود عمدتا تصويري زنانه دارد. اينترنت، ماهواره، دي.وي.دي‎ها و انواع توليدات فرهنگي و كالاهاي ”مرغوب خارجي“ كه خروار خروار باسن و سينه‎ي زنانه از آن بيرون مي‎ريزد، تصوير غرب را هرچه بيشتر زنانه كرده است: هجومي ”مخملي“ با عطر دلرباي ”زنانه“.

شايد براي همين هم هست كه دولت ـ مردان ايراني سعي مي‎كنند با ساخته و پرداخته كردن تصوير زن محجبه‎ي ايراني در برابر زن سكسي غربي، ارزش و اقتدار ”خود“ را حفظ كنند، چراكه احتمالا در فضاي نوين بين‎المللي، اگر ”خود مردانه“‎شان به تنهايي وارد معركه با ”ديگري‏ زنانه غرب“ شود ممكن است مانند اخلاف‎شان شكست بخورند (همان‎طور كه روشنفكري ديني و سكولار در ايران با همين اتهام ”ضعف در برابر غرب“ مورد هجمه‎ي جناح اصول‎گرا قرار مي‎گيرد). بنابراين به‎نظر مي‎رسد كه براي دولت‎هاي ما احتمالا تصوير محجبه‎ي زن ايراني قادر خواهد بود تصوير ”سكسي و زنانه“ آن جهان غربي را خنثي سازد. در واقع با اين تصويرپردازي از زن ايراني مي‎خواهند براي خود، خاكريزي دفاعي در مقابل جذابيت‎هاي آن ”ديگري هوس‎انگيز“ فراهم كنند.

چنين است كه مقوله‎ي حجاب از نظر دولتمردان ما نه در عرصه‎ي ملي كه در سطحي بين‎المللي اهميت يافته و به نماد و ويژگي منحصربه‎فرد زندگي بين‎المللي حاكمان ما تبديل شده (و شايد بتوان گفت براي كل جنبش‎هاي بنيادگراي اسلامي).

به‎نظر مي‎رسد آنان مي‎خواهند از زنان محجبه‎ي ايراني ديواري آهنين و هويتي خدشه‎ناپذير براي ”خود مردانه“‎شان بسازند و پشت سر آن پنهان شوند. چون در نبرد تن به تن با ”غرب ـ زن“ در گذشته شكست را تجربه كرده‎اند. در واقع شايد از نظر آنان فقط اين تصويرسازي زنانه از ”خود اسلامي“‎شان است كه توان مقاومت در برابر عشوه‎گري غرب را داشته باشد.
منبع: زنستان