نقد کتاب: پیشنهاد چارچوبی جدید برای سیاست خارجی آمریکا
فرید پویا/واشنگتن پریزم
اول اردیبهشت ماه ١٣۸۵
فوکویاما خطر اسلام گرایی رادیکال را برای اروپا بیش از خطر آن برای آمریکا می داند. وی با استناد به "اولیو روا" و "ژیل کپل" اسلام شناسان فرانسوی، جهادگران اسلامی را نسل دوم و یا سوم مهاجرین مسلمان در اروپا - و نه مومنین خاورمیانه- می داند. این جوانان ریشه های فرهنگی خود را از دست داده و از جامعه کشور میزبان نیز رانده شده اند. این پیکارجویان مسلمان می توانستند در سالهای پیشین به گروههای مارکسیست- لنینیست یا فاشیست بپیوندند. اسلامگرایی رادیکال و جهادگر محصول مدرنیزاسیون وجهانی شدن- و نه سنت- است. فوکویاما تاکید می نماید که دنیای مسلمان را دشمن دانستن کاری بیهوده است. چرا که تنها اقلیتی بنیادگرا در حال جنگ با غرب است و اکثر مردم کشورهای مسلمان ترجیح می دهند در غرب زندگی کنند.
فرانسیس فوکویاما استاد دانشگاه جان هاپکینز، در سال ١۹۹۲ با نوشتن کتاب "پایان تاریخ و انسان آخر" به شهرت جهانی رسید. فوکویاما در این کتاب که اندکی پس از فروپاشی شوروی نوشته شده، لیبرال دمکراسی را مقصد نهایی تمام جوامع دانسته است. این متفکر سیاسی که سالها از شناخته شده ترین نومحافظه کاران بشمار می رفت، به تازگی کتاب دیگری به نام "پس از نومحافظه کاران" (١) منتشر کرده و موضوع اصلی آن را سیاست خارجی امریکا پس از ١١ سپتامبر دانسته است. این فیلسوف سیاسی معروف در کتاب ۲۰۰ صفحه ای خود، ریشه های تاریخی و تحول اندیشه نومحافظه کاران را بررسی می نماید و توضیح می دهد که چرا خود را دیگر یک نومحافظه کار نمی داند. فوکویاما حمله به ایران برای توقف غنی سازی اورانیوم را، چندان عملی نمی داند. وی همچنین اروپا -و نه خاورمیانه- را مرکز پرورش جهادگران اسلامی دانسته است. نویسنده که نگران نتیجه جنگ عراق و تاثیر آن بر آمریکاست، سعی می کند چارچوبی جدید برای سیاست خارجی امریکا پیشنهاد نماید.
نو محافظه کاران: از چپ ضد استالین تا راست جمهوریخواه
ریشه های تاریخی نومحافظه کاران به اواسط دهه ٣۰ میلادی در سیتی کالج نیویورک - یعنی محل گردهم آیی تعدادی از روشنفکران چپ ضد استالین - برمی گردد (ص ١۵). نبرد فکری نومحافظه کاران با کمونیسم و سوسیالیسم موجود، تا به امروز تاثیر بسزایی بر عقاید و اصول آنان داشته است. در مجموع از نکا ت مهم عقیدتی نومحافظه کاران می توان چهار مورد را نامبرد. مورد نخست این است که سیاست خارجی یک کشور تحت تاثیر و منعکس کننده ساختار سیاسی حاکمیت ان می باشد.
فوکویاما حمله به ایران برای توقف غنی سازی اورانیوم را، چندان عملی نمی داند.ایده تغییر رژیم های دیکتا توری در واقع بر این اصل استوار است. نومحافظه کاران نسبت به مشروعیت و کارایی سازمانهای بین المللی - مانند سازمان ملل- برای دستیابی به عدالت و امنیت مشکوکنند. برای نو محافظه کاران، امریکا به عنوان ابرقدرت باید در عرصه بین المللی حضور فعال داشته باشد و- مانند عملکردش در برابرهیتلر- به اهدافی اخلاقی مانند ایجاد امنیت جامه عمل بپوشاند.
نومحافظه کاران در مورد به اصطلاح مهندسی اجتماعی و خرج پول دولت برای عملی کردن طرحهای جاه طلبانه اجتماعی نظری منفی دارند (ص ۴۸). در دوره رياست جمهوری رونالد ریگان، دیگر تفاوت چندانی بین محافظه کاران سنتی و نومحافظه کاران وجود نداشت. چرا که سیاست خارجی ریگان جنبه اخلاقی به خود گرفت و شوروی را امپراطوری شیطانی نامید و بر خلاف سیاست کسینجر - نیکسون در صدد تغییر رژیم کشورهای کمونیستی برآمد.
پرزيدنت جرج بوش نیز زمانی که هدف جنگ با عراق را تغییر رژیم دانست و آزادی در آمریکا را در گرو آزادی در کشورهای دیگر برشمرد، قدم در چار چوب سیاستهای نومحافظه کاران گذاشت. به گفته فوکویاما در دهه ۸۰ میلادی، نومحافظه کاران با اندیشه سرما یه داری راست سنتی و در دهه ۹۰ میلادی با اندیشه فرهنگی و مذهبی آن کنار آمدند (ص ٣۹(.
فوکویاما که از سیاست خارجی دولت آمریکا و مخصوصاً جنگ عراق دلسرد شده، می گوید در حال حاضر عقاید و اصول نومحافظه کاران معادل سیاست خارجی دولت رئیس جمهور بوش فرض می شود و هر تلاشی برای جدا کردن این برچسب بیهوده است و باید راه دیگری را دنبال نمود.
نومحافظه کاران نسبت به مشروعیت و کارایی سازمانهای بین المللی - مانند سازمان ملل- برای دستیابی به عدالت و امنیت مشکوکنند. او اصول سیاست خارجی بوش در دوره اول ریاست جمهوری را حمله پیشگیرانه یا پیشدستانه، تغییر رژیم در کشورهای دیگر را سلطه خیرخواهانه و یک جانبه عمل کردن در عرصه بین المللی بر می شمارد (ص٧).
نومحافظه کاران نوشته چندانی در مورد اقتصاد و جهانی شدن ندارند و معلوم است این موارد برایشان چندان اهمیتی نداشته است.
اگر چه نومحافظه کاران سازمان ملل و دیگر سازمانهای بین المللی را فاقد کارایی می دانند، ولی هیچ جایگزینی برای آنها پیشنهاد نمی کنند.
از جنگ پیشدستانه تا جنگ پیشگیرانه(۲)
جنگ پیشدستانه زمانی صورت می گیرد که کشوری در خطر حمله ای فوری قرار گیرد و قبل از آنکه مورد حمله واقع شود، پیشدستی کرده و حمله نماید.
جنگ پیشگیرانه زمانی اتفاق می افتد که کشوری به حدس و گمان کشور دیگری را در ماهها و یا سالیان آینده خطری برای خود احساس می کند و برای پیشگیری از به خطر افتادن احتمالی امنیت ملی خود، دست به حمله می زند که بهترین مثال آن جنگ عرا ق است.
به نوشته فوکویاما، متن راهبرد (استراتژی) امنیت ملی ایالات متحده که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد، بنیادگرایان اسلامی و دستیابی آنان به تکنولوژی سلاحهای کشتار جمعی را، مهمترین خطر دانسته است. بر اساس این راهبرد، جنگ پیشگیرانه همان جنگ پیشدستانه محسوب می شود و آمریکا می تواند برای جلوگیری از توسعه تروریسم، در کشورها مداخله نظامی نماید ( ص ۸٣) و دیگر حاکمیت ملی کشورها چندان معنایی ندارد. فوکویاما می گوید اگر هند و یا هر کشور دیگری که درگیر تروریسم است، بخواهد دست به چنین کاری بزند، با مخالفت آمریکا روبرو می شود. در واقع ایالات متحده، خود را استثنا می داند (ص ١۰١).
خواب طلایی جهانی شدن تجربه بلوک شرق
با فروپاشی شوروی و بلوک کمونیست و روی آوردن این کشورها به دمکراسی، این امر به نومحافظه کاران مشتبه شد که این اتفاق می تواند در سایر نقاط دنیا نیز، بوقوع بپیوندد. ولی اولین اشتباهشان این بود که مسائل فرهنگی، سیاسی و تاریخی خاص کشورهای اروپایی بلوک شرق را در نظر نگرفنتد. در این کشورها رژیمهای کمونیستی فاقد هرگونه مشروعیت بودند، در حالی که این امر الزاماً در مورد سایر نقاط غیر دمکرا تیک صادق نیست.
نیروهای امریکا درگیر عراق هستند و از بین بردن تسهیلات هسته ای ایران و کره شمالی، کار چندان راحتی نیست. فوکویاما می گوید برخی از کشورهای بلوک شرق مانند استونی سریعاً به جنبش دمکراسی پیوستند و بعضی نیز مانند جمهوریهای آسیای میانه هنوز تحت فرمان حا کمیت های مستبدند. تصور نومحافظه کاران این بود که وقتی مردم آزاد باشند، حتما دمکراسی را برای حکومت انتخاب خواهند کرد (ص ١١۶)، در حالی که از آزادی تا ایجاد دمکراسی راهی طولانی وجود دارد و دمکراتیزه کردن یک کشور، بدون داشتن نهادهای لازم چندان امکان پذیر نیست. آنچه تاریخ به ما آموخته، این است که برای ایجاد نهادهای مناسب، زمانی طولانی لازم است.
اسلام گرایی رادیکال، زاده اروپا
فوکویاما خطر اسلام گرایی رادیکال را برای اروپا بیش از خطر آن برای آمریکا می داند. وی با استناد به "اولیو روا" و "ژیل کپل" اسلام شناسان فرانسوی، جهادگران اسلامی را نسل دوم و یا سوم مهاجرین مسلمان در اروپا - و نه مومنین خاورمیانه- می داند (ص٧۴). این جوانان ریشه های فرهنگی خود را از دست داده و از جامعه کشور میزبان نیز رانده شده اند. این پیکارجویان مسلمان می توانستند در سالهای پیشین به گروههای مارکسیست- لنینیست یا فاشیست بپیوندند. اسلامگرایی رادیکال و جهادگر محصول مدرنیزاسیون وجهانی شدن- و نه سنت- است. فوکویاما تاکید می نماید که دنیای مسلمان را دشمن دانستن کاری بیهوده است. چرا که تنها اقلیتی بنیادگرا در حال جنگ با غرب است و اکثر مردم کشورهای مسلمان ترجیح می دهند در غرب زندگی کنند ص(٧۵).
ایران و غنی سازی اورانیوم
اواخر دهه ۶۰ میلادی مساله ان پی تی- پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای- از مشغولیات فکری آلبرت وهل استیتر، استاد دانشگاه شیکاگو بود که بسیاری از نومحافظه کاران را تحت تاثیر اندیشه خود قرار داد (ص ٣١). برای او دستیابی به فناوری اتمی صلح آمیز در چارچوب ان پی تی، می توانست مبدل به فناوری سلاحهای اتمی شود. چرا که بخش اصلی فناوری هسته ای، دارای هر دو کاربرد نظامی و صلح آمیز می باشد.
فوکویاما اضافه می کند که این درست مساله امروز با ایران است که در چارچوب ان پی تی، بدست آوردن فناوری هسته ای را حق خود می داند. او می افزاید در همین حال چنین فعالیتی می تواند بهترین پوشش برای دستیابی به سلاح اتمی باشد.
فوکویاما می گوید عملیات نظامی برای تغییر رژیم ایران، می تواند نتیجه عکس دهد. چرا که، گرچه بخش قابل توجهی از ایرانیان، مخالف رژیم کشورشانند، ولی در میان این مخالفان، ملی گرایانی نیز هستند که هوادار یک ایران لیبرال صاحب سلاح اتمی می باشند. در صورت حمله آمریکا، مخالفان خارج از کشور و اصلاح طلبان داخل، می توانند عقب گرد کنند(ص ۹١).
فوکویاما می گوید پرزيدنت بوش در دوره دوم ریاست خود، از تغییر رژیم در ایران و کره شمالی سخن به میان نیاورده است. از نظر نویسنده، این امر نشانه عدم چاره دولت آمریکا در مقابل واقعیت- و نه چیزی دیگر- است. نیروهای آمریکا درگیر عراق هستند و از بین بردن تسهیلات هسته ای ایران و کره شمالی، کار چندان راحتی نیست. چرا که هزینه سیاسی حمله آمریکا به عراق بسیار زیاد بود و این کشور باید از این پس بیشتر به این مساله توجه کند(ص ١۸۲).
آزادی همیشه یه دمکراسی ختم نمی شود
فوکویاما که از هواداران تحت فشار دادن و تغییر رژیم در عراق بود، از اولین کسانی بشمار می رود که در مورد این مساله دچار تردید شد و سرانجام با آن به مخالفت پرداخت. او حتی دیگر خود را یک نومحافظه کار نمی داند. مجله نیوستیتزمن (٣) در این مورد و در معرفی کتاب پس از نومحافظه کاران، می نویسد که فوکویاما پیش و پس از ١١سپتامبر، خواستار فشار بر عراق بود ولی هر چه به حمله نهایی نزدیکتر شدیم، بیشتر در مورد موضع خود دچار تردید شد. این مجله می افزاید باید در نظر گرفت که نومحافظه کاران، تنها هواداران جنگ عراق نبودند، بلکه روشنفکرهای چپ امریکایی، بسیاری از دمکراتها و جمهوریخواهانی که جز نومحافظه کاران نبودند، طبل جنگ را بصدا در آوردند.
پیروزی سریع آمریکاییها در پسگیری کویت، عملیات کوزوو و شکست دادن طالبان باعث شدند که نومحافظه کاران تغییر رژیم در عراق را نیز ساده بپندارند. فوکویاما می گوید در مورد مساله سلاحهای کشتار جمعی در عراق به شدت غلو شده بود (ص ۶). آمریکا در حمله به عراق، حتی به نظر هم پیمانانش اهمیت نداد و استثنا بودن خود را مطرح کرد.
این امر بدان معنی بود که آمریکا حق دارد بدون در نظر گرفتن مساله حاکمیت ملی کشورهای دیگر، در امور آنها دخالت کند. فوکویاما می گوید پروژه چندانی برای باز سازی عراق وجود نداشت و حل مسایل پس از حمله بسیار ساده عنوان شده بود. چرا که رامسفلد وزیر دفاع امریکا، جنگی سریع با جنگ افزار سبک و متحرک، و با تعداد محدودی نظامی را طرح ریزی کرده بود.
او در پی اثبات کارایی چنین عملیاتی بود که باعث گرفتاری آمریکاییها شد. این جنگ باعث محدودیت عمل نیروهای آمریکایی در جاهای دیگر دنیا شده است و ناکامی در آن می تواند باعث چرخش سیاست خارجی آمریکا به سوی واقع گرایی وحتی منزوی شدن این کشور شود. به عبارت دیگر سناریوی پس از ویتنام دوباره تکرار می شود. فوکویاما امیدوار است چنین وضعی پیش نیاید چون قوی ترین و ثروتمندترین کشور دنیا می تواند نقش مهمی در جهان ایفا کند.
راه حل فوکویاما
فوکویاما، محافظه کاران را تنها یکی از جریانهای تفکر سیاست خارجی آمریکا می داند که در حال حاضر اندیشه حاکم است. واقع گرایانی مانند کسینجر - که نه کاری به حاکمیت کشورها دارند و نه علاقه ای به توسعه جهانی-، ناسیونالیستهای آمریکایی - که خواهان منزوی کردن کشورشان چه از نظر سیاست خارجی و چه از نظر اقتصادی هستند-، و بالاخره مداخله گرایان لیبرال - که خواهان ایجاد نظمی بین المللی بر پایه قانون و نهادها می باشند-، از دیگر جریانهای فکری تا ثیرگزار بر سیاست خارجی امریکا محسوب می شوند (ص ٧(.
به عقیده فوکویاما، نیروی آمریکا بیشتر در شکل دادن سازمانهای جهانی، و پیمانها و اتحادیه های بین المللی - و نه در قدرت نظامی این کشور- است. او حمله پیشگیرانه و تغییر رژیم را از آخرین راه حلها می داند و خواستار غیر نظامی شدن سیاست خارجی امریکاست. (ص ١۸۴)
آمریکا باید در ترویج دمکراسی و تغییر ماهیت حکومتهای غیر دمکراتیک بکوشد. این امر می بایست در چارچوب همکاری بین المللی و از طریق کمک اقتصادی و یاری رساندن در ایجاد نهادهایی برای حفظ دستاوردهای اقتصادی و رشد پایدار آن در این کشورها، صورت بگیرد. او این نظریه را ویلسونیسم واقع گرایانه می نامد(ص ۹.(
فوکویاما برای دوست یابی مجدد آمریکا در عرصه جها نی، مدل بیسمارک صدراعظم قرن نوزدهم آلمان را، برای سیاست خارجی آن کشور پیشنهاد می کند(ص ١۸۸). بیسمارک به کشورهای همسایه اش اطمینان خاطر می داد که از موقعیت آلمان نهراسند و پیمانی بر ضد این کشور بوجود نیاورند.
فوکویاما می گوید کشورهای مختلف از چاوز در ونزولا گرفته تا چین و روسیه در آسیای مرکزی، در حال هم پیمان شدند تا نفوذ آمریکا را کاهش دهند. ایالات متحده نمی تواند منزوی بماند. از نظر فوکویاما نهادهای بین المللی هم اکنون یا قدرت دارند ولی فاقد مشروعیت هستند، و یا مشروعیت دارند ولی بدون قدرت می باشند. ایجاد نهادهای جهانی مختلف که هر کدام با یک مساله سر و کار داشته باشند بخشی از راه حل جدید فوکویاما می باشد.
تاملی بر نوشته فوکویاما:
پایان تاریخ فوکویاما و سیاست خارجی
چارچوب و یا اصول پیشنهادی فوکویاما برای سیاست خارجی آمریکا، منعکس کننده نظرات وی در کتاب پایان تاریخ و پیروزی نهایی دمکراسی لیبرال است که در واقع سخن جدیدی نیست. در نظریه پایان تاریخ، فوکویاما معتقد است که همه مردم در پی دستاوردهای مدرن شدن از قبیل رفاه بیشتر و بهداشت بهتر و غیره هستند. آنها پس از بالا رفتن سطح زندگی، به تدریج خواستار مشارکت در سیاست شده و در دراز مدت جامعه به سوی لیبرال دمکراسی سوق داده خواهد شد (ص ۵۴).
در مورد سیاست خارجی پیشنهادی فوکویاما نیز، همین اندیشه به چشم می خورد. رشد اقتصادی و ایجاد نهادهایی حتی غیر دمکراتیک که قادر به نگهداری دستاوردهای اقتصادی بوده و به رشد ان کمک نمایند، بتدریج زمینه دمکراسی را فراهم می آورد.
می توان به فوکویاما این ایراد را گرفت، که رشد اقتصادی و نهادهای کارآمد می توانند بیش از بیش به رژیمهای دیکتاتوری مشروعیت بخشند.
مرزهای نامشخص
مرزبندی نویسنده میان نومحافظه کاران و واقع گرایانی مانند هنری کسینجر قابل تامل است. فوکویاما می گوید که واقع گرایان - بر خلاف نومحافظه کاران که در پی تغییر رژیم می باشند - به حاکمیت سیاسی کشورها احترام می گذارند و چندان در پی ترویج دمکراسی نیستند.
این مرز بندی تا حدود زیادی قابل تامل است. چرا که گر چه کسینجر وجود اتحاد شوروی و بلوک شرق را در روابط بین المللی ثابت می دانست (ص ٣٧)، اما بهیچوجه در مورد کشورهای کوچکتر چنین فکری نمی کرد. بهترین مثال تغییر حکومت آلنده در شیلی می باشد. بنابراین برای واقع گرایان نیز تغییر سیستم سیاسی با استفاده از زور، دور از واقعیت نبوده است.
ویلسونیسم در واقع بیا نگر عقاید "وودرو ویلسون" رئیس جمهور آمریکا در سالهای ١۹١٣- ١۹۲١ تلقی می شود. این نکته قابل توجه است که رئیس جمهور ویلسون از سویی خواهان صلح جهانی، اقتدار نهادهای بین المللی و خلع سلاح عمومی بود، ولی از طرف دیگر نیز برای سرنگونی دیکتاتورها تلاش می کرد. حمله آمریکا به مکزیک در زمان رياست جمهوری او انجام گرفت. در واقع واژه ویلسونیسم در سیاست خارجی هم می تواند به معنای باز و هم به معنی کبوتر باشد. بدون توضیح بیشتر درباره ویلسونیسم و جنبه های مختلف ان سر درگم خواهیم شد.
پانویس ها:
1- Francis Fukuyama, After the NeoCons, Profile books, 2006
2- آقای داریوش آشوری فرهنگ نویس و پژوهشگر معروف چنین معادلهایی بر گزیده است
Preventive پیشگیرانه Premitive پیشدستانه
3- Man who Changed His Mind, Anatol Lieven, NewStatesman 27 March 2006
فرید پویا، پژوهشگر و روزنامه نگار مستقل از همکاران اين نشريه بوده و با نشرياتی ديگر از جمله انترناسیوناله و صداهای جهانی هاروارد همکاری می کند.