نمايشگاه قرآن ؛ حواشی عجیبی که بر متن غلبه داشت


خبرگزاري انتخاب

۸ آبان ماه ۱۳۸۵

برخي سازمانها و نهاد ها به نام خودشان غرفه هاي مستقل زده اند. مثلا نيروي انتظامي يك غرفه بزرگ دارد كه در آن سي دي "سيا ساكتي" را به نمايش و فروش گذاشته است ! چه ربطي به نمايشگاه قرآني دارد؟ نمي دانم.

1. براي رفتن به نمايشگاه قرآن بايد برنامه ريزي مي كردم .مهمترين نكته برايم زمان باز بودن نمايشگاه بود .از پلاكاردهاي تبليغاتي فراواني كه در سطح شهر نصب شده بايد كمك ميگرفتم متن پلاكاردها بسيار ريز نوشته شده بود و لذا مجبور شدم خودروي خود را كنار خيابان نگه دارم و پياده شوم تا بتوانم آن را بخوانم . ( از خاصيتهاي پلاكارد همين است كه مردم بايد بروند نزديك و آن را بخوانند!) . اما در اين پلاكاردها ساعات باز بودن نمايشگاه قيد نشده بود!

ظاهرا در زمان تهيه و چاپ پلاكاردها هنوز تصميم قطعي براي ساعات برگزاري نمايشگاه نگرفته بودند. تلفن تماسي هم براي ستاد برگزاري به چشم نمي خورد . درباره محل برگزاري هم فقط نوشته شده بود : مصلاي بزرگ تهران . از كدام در؟ معلوم نيست !

2. سه شنبه 18 مهر به مصلا رفتم . در غربي (خيابان پاكستان) شلوغ بود . ماشين را پارك كردم و خواستم داخل شوم . نگهبان گفت : از اين در ممنوع است ! برويد به در شرقي ! پرسيدم ساعت برگزاري از چند تا چند است ؟ گفت : 9 صبح تا 10 شب .

3. پنج شنبه 20 مهر ، ساعت يك بعدازظهر راه افتادم . از خيابان خرمشهر نمي شد وارد مصلا شويم .راه بندان زيادي براي ورود به پاركينگ ايجاد شده بود . در روبروي خيابان خرمشهر براي خروج و در پايينتر براي ورود به پاركينگ در نظر گرفته شده بود!!! از اين عجيبتر نمي شد . زيرا هم خودروهاي خروجي و هم ورودي و هم خودروهاي عبوري در مسير تنگ شمال به جنوب گير كرده بودند. عجب برنامه ريزي جالبي ! البته بنظر خود من احتمالا اين اشكال مربوط به همين روز پنج شنبه بوده و نمي تواند دائمي باشد.

4. وارد حياط مصلا شدم . اگر تابحال به اين نمايشگاه نيامده بودم بايد كمي گيج و گنگ مي ماندم تا محل اصلي برگزاري نمايشگاه را پيدا كنم . چون هيچ تابلوي راهنمايي نبود. البته بازارچه اي براي نان برنجي و كاك و سوغات كرمانشاه و يزد و ... به چشم مي خورد كه اندكي ترديد در دلم انداخت :" اينجا نمايشگاه قرآن است؟! ‌عوضي نيامده ام ؟!"

5. از پله هاي ساختمان مصلا بايد بالا رفت . هيچ راهروي اختصاصي براي عبور جانبازان و معلولان وجود نداشت. اشكالي ندارد ! چون اصلا در داخل نمايشگاه هم هيچ تسهيلاتي براي تردد اين عزيزان در نظر گرفته نشده است . پس بهتر است از همين ابتدا برگردند.

6. در راهروي طبقه بالا ،‌در بدو ورود ،عكس و تابلو و كاردستي و .. از انواع كارهاي هنري ، خطاطي ، حجاري ، معرق كاري و ... چيده شده كه به اندك بهانه هايي آن را با قرآن پيوند زده و به نمايشگاه قرآن آورده اند .جز غرفه ترجمه هاي قرآن مجيد كه كمتر كسي به آن سر مي زند.راستي ! يك سقاخانه بدون آب ، با محلي براي شمع افروختن! در ابتداي راهرو درست كرده اند تا نياز مراجعه كنندگان برآورده گردد. قبول باشد!

7. يك نقشه راهنما گرفتم .با گرفتن اين نقشه متوجه شدم كه تقسيم بندي محل هاي نمايشگاه بسيار عجيب و غريب است . مثلا غرفه هاي "دانشگاهي" از "پژوهشي" جدا شده ! و برخي سازمانها و نهاد ها به نام خودشان غرفه هاي مستقل زده اند. مثلا نيروي انتظامي يك غرفه بزرگ دارد كه در آن سي دي "سيا ساكتي" را به نمايش و فروش گذاشته است ! چه ربطي به نمايشگاه قرآني دارد؟ نمي دانم.

8. من نيزمثل آن پيرمردي كه يك ليست خوش خط از كتابهاي مورد نظرش را به مسئول اطلاع رساني نشان مي داد تا بپرسد :از كجا بايد بخردشان؟ دنبال كتاب خاصي مي گشتم و موضوع خاصي را مد نظر داشتم ؛ اما ميزهاي اطلاع رساني كمك خاصي به شما نمي كنند بايد پرسان پرسان از هر غرفه بدنبال آنچه مي خواستيد بگرديد انتظار آن كه مثل نمايشگاه بين المللي كتاب ، در غرفه هاي رايانه اي اطلاع رساني به شما كمكي بكنند؛ انتظار بيجايي بود.

9. وقت زيادي را براي بازديد بايد اختصاص مي دادم.چون بالاخره در راهروهاي غرفه ها گم شدم! (اين وضعيت من تحصيلكرده اي است كه سالانه چند نمايشگاه مي روم !) . راه خروج معلوم نيست . ترتيب قرارگرفتن غرفه ها هم اگر دقت كنيد مي بينيد تقريبا الفبايي است اما از كجا شروع مي شود و چطور ادامه مي يايد؟ شايد ميز اطلاع رساني بدرد پرسيدن راه خروج بخورد!

10. ابتدا دنبال تخفيف بودم ، 20 درصد تخفيف عمومي در همه غرفه ها وجود داشت.گفتند 20 در صد هم يارانه دولتي به شما مي دهند . البته تا سقف 15 هزار تومان . براي استفاده از اين يارانه از سوي يك مسئول مهربان كه با روي خوش پاسخ سوال مرا داد چنين راهنمايي شدم :

اولا: بگرديد محل اعطاي بن را در گوشه سالن سمعي بصري پيدا كنيد ثانيا : زحمت كشيده در صف بيايستيد ثالثا: يك كارت شناسايي معتبر ارائه دهيد رابعا: نام شما در رايانه ثبت ميشود تا اگر تشابه اسمي با كسي كه قبلا از اين بن استفاده كرده ، نداشتيد ؛ آنگاه خامسا : 15 هزار تومان وديعه بسپاريد . سادسا : متوجه شويد كه اين بن را همه غرفه ها قبول ندارند .و فقط برخي از كالاها در برخي از غرفه ها را مي توان با اين بن خريد سابعا : دوباره در صف بيايستيد ثامنا : بن خود را كه استفاده نكرده ايد پس بدهيد .

خدا خيرش دهد كه در راهنمايي درست دريغ نكرد ، وگرنه وقتمان بيش از اين تلف مي شد!

11. راهروها تنگ است. در زمان ازدحام دچار مشكل شديم و ... به بركت نام قرآن خويشتن داري كرديم آنها را خواهر و برادر خود تصور كردم ! حالا نمي شد كمي راهروها را بازتر طراحي مي كردند؟ اين همه فضاي خالي !

12. در غرفه هاي صوتي و تصويري : انواع مداحي هاي پاپ و كلاسيك و تواشيح و سي دي هاي مستند (؟!) دنياي پس از مرگ و اشعار ديكلمه و بازي و كارتون و ...را به فروش مي رسيد البته تلاوت قرآن هم در كنارش يافت مي شد.

13. در غرفه هاي كتاب ، انواع تعبير خواب و آشنايي با گياهان دارويي و حتي تبليغ كتب سكولار در خصوص تجربه ديني (؟!)وحي و... دركنار رحل و راديو جيبي و ... پيدا مي شد . ضمنا قرآن هم كمابيش بود.

14. نا گفته نماند : در بخش پژوهشي غرفه هايي بود كه در آن محصولات پژوهشي قرآني را به نمايش گذاشته بودند. براي تهيه و خريد اين محصولات بايد به غرفه هاي ديگر مراجعه مي كردم . كدام غرفه ؟‌! سه بار نشاني گرفتم و رفتم و گشتم و نيافتم.

15. مكانهايي براي نقالي ، نقاشي و كارهاي اينچنيني هم وجود داشت. الحمدلله .

16. از كشورهاي خارجي هم من يك غرفه ديدم كه نصفش كرده بودند. نصفش مال سوريه و نصفش مال لبنان . فقط انواع مصحفها را عرضه كرده بود .جوان فروشنده عرب زبان بود و زبان فارسي هم نمي دانست تا مثلا به او بگويي مصحف رقعي با كاغذ گلاسه به خط عثمان طه مي خواهي . بايد خودت پيدا مي كردي و با لال بازي كارت را پيش مي بردي.

17. محلهاي استراحت را موكت كرده بودند. انصافا فكر خوبي بوده است .در محوطه بيرون هم براي افطار يك دو چادر صلواتي ديده مي شد .لابد موقع افطار خيلي ازدحام مي شد . چون اين جمعيت را با اين دو چادر نمي توان افطار داد.

18. موقع خروج چشمم افتاد به غرفه اي كه دنبال ايده هاي تحقيقاتي قرآْني مي گشت و براي بهترين ايده هم جايزه گذاشته بود. رفتم برگه اش را بگيرم تا در فرصت مناسب برايشان چند ايده تحقيقاتي كه در ذهن دارم را بنويسم و بفرستم . مسئول غرفه گفت : همين جا بنشين و بنويس !‌ آدرس و صندوق پستي و ايميل و ... نداريم.

19. بعد از چند ساعت گشت زني ، آمدم بيرون ! يك سي دي دستم بود كه چندتا بازي داشت . يك سي دي هم مجموعه اي از احاديث . البته يك مصحف هم خريده بودم . كتابهايي كه دنبالش مي گشتم . پيدا نكردم . هرچند مطمئن هستم كه در نمايشگاه بود. چون دست يك نفر ديدم . اي كاش مي پرسيدم از كجا خريده بود. البته اگر مي پرسيدم هم او نمي توانست آدرس درستي بدهد . اصلا چطوري مي توان آدرس داد؟

20. يادم افتاد زماني كه نمايشگاه قرآن در خيابان حجاب برگزار مي شد . آنجا فقط مشكل عبور و مرور و پارك خودرو بود . اما اينجا .... نمايشگاهي بود كه پاركينگ خوبي داشت ، مغازه هاي خوبي داشت ، فضاي استراحت ونماز خوبي داشت ، جايزه هاو مسابقات خوبي داشت ، در يك كلام : حاشيه هايش بر متن غلبه داشت.