حكايتي از معماري امروز ايران ؛ قصرهاي پارسي آمريكا نشينان


گلرخ اسكويي

Dec. 26, 2006

در بورلي هيلز، ‌درباره اين قصرها چنين مي‌گويند: <جلوه فروشي وتجمل نمايي در محله‌هاي مسكوني، خطر بزرگي است براي شهر. با اين گنده نمايي‌ها،‌عملا، شخصيت،‌چهره، زيبايي و شهرت شهر با نتايج عكس بركيفيت زندگي شهري،‌مورد سوال قرار مي‌گيرد. حجم انبوه اين خانه‌ها و شمايل و ظاهر بيروني آنها، تاثير بدي روي مطلوبيت فضاهاي اطراف و همسايه‌ها مي‌گذارد. البته در هيچ جا در دستورزبان طراحي شهر، نه ازكلمه "قصر" خبري هست و نه از "پارسي" برنامه ريزان شهري خود را به دردسر نمي‌اندازند.

در داخل، داد عده‌اي بلند است كه اين چه معماري است كه ما داريم! و اين را به زبان و صور‌ت‌هاي مختلف بيان مي‌كنند و تكرار مي‌نمايند. اين موضوعات، آشناست و طرحشان هم خوشحال‌كننده. اين‌گونه مباحث است كه نهايتا راهگشاي ابهامات و ابتلائات معماري ما خواهدبود. اما، در آن طرف آب،‌ در گوشه دور دنيا، هموطنان ايراني ما چنان دسته گل‌هايي در معماري به آب مي‌دهند كه متاسفانه ملعبه دست منتقدين وهنرشناسان مي‌شويم. اخيرا،‌27 آذرماه، <گرگ‌گولدين>، منتقد معماري، مقاله بسيار تند و گزنده‌اي در مورد معماري ايرانيان در منطقه اعيان‌نشين <بورلي‌هيلز> لس آنجلس در يكي از نشريات آمريكا به چاپ رسانده.


مقاله كه بسيار مفصل است، از يك سو شلختگي در معماري لس‌آنجلس و بويژه بورلي هيلز را مورد انتقاد شديد قرار مي‌دهد و از سوي ديگر به نقشي كه <قصرهاي پارسي>! اعيان ايراني بورلي هيلزنشين در آشفتن نظم معماري كاليفرنيا دارند،‌حمله مي‌كند. طبيعي است كه شنيدن هيچ توهيني به ايران و ايراني‌ها در هيچ‌كجاي دنيا خوشحال‌كننده نمي‌تواند باشد(حتي اگر به‌صورت نقد و بررسي مثلا علمي يا هنري باشد)، ولي چون نشانه‌هاي انحطاطي را كه اين منتقد در اينگونه معماري مي‌بيند- و البته اغراق هم مي‌كند- در همين تهران و ايران مان هم بلاي جان معماري فاخر ايراني است. به همين خاطر مي‌ارزد كه بخش‌هاي اصلي اين مقاله را باهم بخوانيم. براي اجتناب ازهرنوع پيشداوري در مورد افراد، از نقل اسم كامل افراد نامبرده شده در اين مقاله خودداري مي‌كنيم.


لس آنجلس، شهري است كه معماري را يا دوست دارد و يا ازآن متنفراست و اينجا، ‌در <بورلي هيلز>،‌در دوكلمه، معماري‌اي هست كه لس آنجلس دوست دارد به آن نفرت بورزد- معماري قصرهاي پارسي. هيچ كلامي نمي‌تواند بلاواسطه اين انفصال و شلختگي را بازگويد. اين، نهايت جلوه‌فروشي و نوكيسگي است- گرفتن زميني كوچك و نشاندن حجمي هرچه بزرگتر بر روي آن. قصر‌پارسي- اگر ازنمونه‌هاي كوچك ومتواضع آن بگذريم- يعني قالب وقواره‌هاي افراطي گچبري، كتيبه‌هاي چندلايه، ستون‌هاي پرطمطراق وپرجلوه وچيزهايي از اين قبيل. قصر‌پارسي يعني استفاده ولخرجانه و نابجا ازموتيف‌هاي مختلف و بي اعتنايي كامل به تناسب و مقياس. ‌ يك زرافه مي‌تواند بي آنكه زانو خم كند،‌از در ورودي وارد سرسرا شود، با گردن كشيدن بر بالاي پنجره زير طاقي، بيرون را تماشا كند و از بالاي لوستركريستال به چرا بپردازد. امروزه، انگار، در بورلي هيلز طراحي تحريم شده است.


دستور زبان شهري


در بورلي هيلز، ‌درباره اين قصرها چنين مي‌گويند: <جلوه فروشي وتجمل نمايي در محله‌هاي مسكوني، خطر بزرگي است براي شهر. با اين گنده نمايي‌ها،‌عملا، شخصيت،‌چهره، زيبايي و شهرت شهر با نتايج عكس بركيفيت زندگي شهري،‌مورد سوال قرار مي‌گيرد. حجم انبوه اين خانه‌ها و شمايل و ظاهر بيروني آنها، تاثير بدي روي مطلوبيت فضاهاي اطراف و همسايه‌ها مي‌گذارد. البته در هيچ جا در دستورزبان طراحي شهر، نه ازكلمه <قصر> خبري هست و نه از<پارسي.> برنامه ريزان شهري خود را به دردسر نمي‌اندازند.


تواضع تاريخي


<حميد. ج>، معمارساكن بورلي هيلز،‌كه عضو <كميسيون بازبيني طراحي معماري > شهر است، اين موضوع را شديدا قبول دارد و چنين مي‌گويد:< من روز نهم دسامبر 1978، چندماه مانده به سرنگوني شاه، به اينجا آمدم. هميشه فكر مي‌كرده ام كه مهاجران ايراني،‌چيزهايي از تجربه‌شان در ايران آموخته باشند. متاسفانه نياموخته‌اند. هيچ حس و احساسي از فروتني و اينكه چگونه مي‌توان ساكت وآرام زندگي كرد، ندارند. انگار كه درست عكس آن چيزي عمل مي‌كنند كه بايد. از جلوه فروشي دارند مي‌تركند.>


كافي است وقتي گير بياوريد وچند قصر پارسي را ببينيد تا متوجه شويد كه صاحبانشان چقدر اين ساختمان‌هاي خارج از اندازه را دوست مي‌دارند. اين زيباهاي بي مصرف را. هيچكدام نمي‌خواهند پشت ديوار يا حصاري قرارداشته باشند.


مينا. ظ كه دارد خانه‌اي را دركنج شرقي بورلي هيلز مي‌سازد، معتقداست كه <اين يك پديده نوين درشهر است. بورلي هيلز زيادي ساكت و‌آرام بود، ‌ولي الان شما مجموعه‌اي از آثار خاورميانه اي،‌آمريكايي و اروپايي را درآن مي‌بينيد. اين يك آميختگي معماري است و البته زندگي تازه‌اي به شهر خواهد داد.>


هاليوود


قبل ازاينكه قصرهاي پارسي ساخته شوند، اينجا تب هاليوودي بود. سبكي كه عمدتا در اوايل سال‌هاي 1950 بروز كرد. دوره‌اي كه به اعتقاد برخي مفسران، دوره انتقال وگذار بود، مثلا ازمعماري اسپانيايي به معماري فرانسوي و اكنون شهر از تكه‌ها و سبك‌هاي بسيار متنوع ومتفاوتي تشكيل شده است. دراين ميان،‌قصرهاي پارسي حكايت خود را دارند. آن‌ها نيز گسيخته و بدون نخ تسبيح هستند.


سعي نكنيد اين تكه را در يك كل واحد به هم ببنديد. امكان ندارد. حداقل به روال منطق معماري چنين امكاني نيست. مالكان قصرهاي پارسي علاقه‌اي ندارند كه به قوانين عام معماري گردن نهند، فرقي نمي‌كند اين معماري كلاسيك باشد يا پرسپكتيو رنسانس،‌تركيب‌بندي باروك يا تاريخ‌دوستي بوزار فرانسه. درطرح‌هاي انتخابي شان، حتي،‌يك رمز نهفته وجود ندارد. ضمن اينكه در استفاده از اين همه ستون وسرستون و خرت‌وپرت، ‌منظوري براي استفاده ازسبكي خاص ندارند. فقط دوست مي‌دارند كه خيابان و همسايه‌هاي اطراف تحت اشراف و ديدشان باشند. با تصوير‌هاي شكلي آشنا ازشكوه وعظمت درتاريخ معماري وتبديل آن‌ها به زرورق!


روز و روزگاري،‌هشت بهشت!


شايد اين حرف كمي بي—‌ربط باشد، ولي اين قصرهاي پارسي،‌ ظاهرا درپي تقليد از چيزهايي هستند كه روز و روزگاري واقعا وجود داشته‌اند. مثل عمارت هشت‌بهشت، شاهكار معماري قرن هفده اصفهان، يا تاج محل(از معماري هندي ايراني تبار.) يا عمارت‌ها، مساجد و بازارهاي اصيل پارسي كه حول محور مفاهيمي بزرگ ساخته شدند. البته مفاهيمي كه درهرحال براي غرب ناآشناست وهنوز هم جايي براي خود بازنكرده. ‌


معماري ايراني،‌همچون فرش دستباف و شهر مولانا، تلاشي است براي ستايش حق. ولي تجملات وبي مصرفي كيفياتي بودند كه در كارهاي سخت معرق، ديوارهاي آيينه كاري شده و كارهاي فلزي خوب قلمزده بروز يافتند. صنايع بديع انتزاعي، خطوط سينوسي بي‌پايان و آميختگي غالبا بيكران پيش زمينه و پس زمينه، همه وهمه كوششي بود براي نشان دادن ابعاد نامحدود وجود خداوندي. اگر خوش‌شانس مي‌بوديد و پايتان به قصري مي‌افتاد، درآن، احساسي از تكبر و اصيل‌زادگي، مي‌كرديد، احساسي از خلسه جواني. اين قصرها، همانند جادو‌هاي تذهيب امروز لس آنجلس، ستايش زيبايي بودند به سبك و سياق خود. و درآن سياق نيز درست ومنطقي احساس برانگيز بودند.


هفت هنر، بر روي هفت ستون!


نمي‌شود ازقصرهاي پارسي بورلي هيلز صحبت كرد بي آنكه از حميد ع. ياد شود. مهاجر ايراني - آمريكايي 55‌ساله، كه صدها از اين قصرها را ساخته است وقتي وارد دفتر كار او مي‌شويد،‌نشاني از انبوه خانه‌هايي كه ساخته نمي‌بينيد(هرچند كه عكس وتفصيل آنها نيز در كشو ميز براي عرضه به مشتريان آماده است.) درعوض رندر رنگي بزرگي را مي‌بينيد كه ديوار پشت سر او را پوشانده است. اين يك رويا است. ع. درآرزوي ساختن بناي 23 طبقه چندميليارد دلاري بر روي چهارراه <ويلشاير> و <سانتا مونيكا>‌است. ساختماني عظيم معطوف به هفت هنر و سوار شده روي هفت ستون يوناني، بر روي ترافيك اين چهارراه شلوغ شهر. كمي از آكروپوليس، كمي از ديسكو، برجي سنگين و تيتانيك كه... ‌


حميد ع. مي‌گويد: <اين بنا بورلي هيلز را عوض مي‌كند. من مخصوصاً اين چهارراه را انتخاب كردم چون شلوغ‌ترين چهارراه شهر است وشما ازبالاي آن مي‌توانيد تمام راه‌هاي منتهي به ساحل راهم ببينيد. تصورش را بكنيد: مردمي كه دارند قدم مي‌زنند، ‌موزيك و ازدحام و درهم لوليدن مردم. اينجا زيباتر از <اتوال> فرانسه مي‌شود. چرانه؟> ‌


روز و شب


رديف ستون‌هاي متعدد، كه صرفا از ديد شكلي،‌يادآور فرم‌هاي متقارن فرانسوي قرن هجده است، آن چيزي است كه مشتري‌هاي عمراني مي‌پسندند. سبك اغراق‌آميزي كه فراتر از عشق به تزيينات هم هست. معماري ع. چالشي است با آموزه‌هاي قراردادي عام و متعارف آمريكايي از خانه وتمايز آن با محل كار، مدرسه و هرفضاي عمومي ديگر. ع. و هوادارانش هيچ خط مرزي بين خانه و دفتر كار، بين زمين بازي و جبهه، بين روز و شب نمي‌كشند. دنياي آنها سيال،‌عمومي وهميشه باز براي تجارت ولذت است-تازه اگر بشود اين دو را در آثار آنها ازهم تفكيك نمود. اين موضوع روشنتر مي‌شود اگرهمراه او باشيد كه در شبي ملايم درماه نوامبر، پس از تاريكي شب، با كاديلاك سياه خود در خيابان و جاده گاز مي‌دهد. گرد و خاكي براي نشان دادن خانه‌هايي كه ساخته. وقتي دركنارش نشسته‌ايد، ‌انگار كه در مسابقه اتومبيلراني شركت كرده‌ايد. او همراهاني نيز دارد: فرهاد ك. (يكي از 40 پسرعمو و پسرخاله‌اش) كه پزشكي است فكور و دانش‌آموخته دانشگاه كلمبيا و سرآمد در بسياري تخصص‌هاي ديگر و بهروز م. جوان مسلماني كه برنامه‌هاي پيچيده كامپيوتري براي <تري دي> مي‌نويسد.


ع. نيمه متمدن ونيمه حرفه‌اي ماشين مي‌راند. ويراژ مي‌دهد، از راست سبقت مي‌گيرد و... و مرتب آثار خودرا نشان مي‌دهد: <ببين، ‌ببين، ‌اينه‌هاش، زيباست، زيبا، زيبا... ستون‌ها را مي‌بيني؟ زيباست، زيبا، زيبا>!


خانه‌اي سفيد و روشن


و بالاخره به مقصد اصلي مي‌رسيم. با تاخيري زياد. خانه مسعود ي. اين عمارت حدود ده سال پيش به اتمام رسيده است. كاملا سازگاراست با <قصر پارسي>، با رواق نيم كره‌اي‌اش كه ستون‌هاي سفيد نگهش مي‌دارند و دراطرافش بالكن‌ها و نماي دو طبقه خود را مي‌نماياند. ورودي دو طبقه با شيشه‌هاي كنده‌كاري‌شده‌اي ساخته شده كه ازروي طرح‌هايي از كتابي به عاريت گرفته‌شده ازكتابخانه عمومي بورلي هيلز كپي شده است. ‌


تا در را باز مي‌كند مي‌گويد: <مرا مايك صدا كنيد و اين هم خانم من فلورا. خيلي خوش آمديد. براي ديدار شما هميشه وقت داريم. هيچوقت ديرنيست.> همين گفته او چهره ديگري از معماري قصرهاي پارسي را بيان مي‌كند. خانه‌اش پذيرا، باز و دلگشا و نورگيراست. <هرگز نمي‌خواهيم جلو نور را ببنديم. روشنايي را دوست داريم.>


هال ورودي متواضعانه است. با كف مرمريت و ست‌شده با ستاره‌هاي سياه وطلايي. مشخصه عريان معماري داخلي دو پلكان قو مانند است كه ازدوطرف به طرز چشم آزاري به سمت بالكن‌هاي بالا راه مي‌كشند. بر روي ستون‌هايي كه ويژگي رواق ورودي بود. ‌


صاحبخانه با لباسي راحت <نايك> مارا مي‌پذيرد. <من هميشه ازپله‌هاي بزرگ خوشم مي‌آمد> و در توري داخلي تمام خانه را نشان مي‌دهد. تمام اتاق‌هارا. واعتراف مي‌كند كه<كه اين ستون‌ها هم همه ابتكار وخواست حميد بود. او اينها را كنارهم چيد و پرسپكتيو تهيه كرد و نشانمان داد. ما را گرفت>


<من خانه را براي تشخص وخودنمايي نساخته ام. ساختم كه توش بشينم. تنها قسمت عجيب آن، همين ستون‌ها وپلكان است. قبل از اينكه اين خانه را بسازم،‌ خانه‌اي را در قسمت ديگري از بورلي هيلز خريدم به 450 هزاردلار. همه‌اش پوشيده بود از درخت و پنجره‌اي به بيرون نداشت. بيش از 30 هزار دلار خرج كردم و پنجره‌هايي براش گذاشتم. مردم رد مي‌شدند و مي‌پرسيدند اين خانه از كجا آمده؟ من اين كار را نكردم كه آنها مرا ببينند، مي‌خواستم من آنهارا ببينم>!


<هر شب، تمام چراغ‌هاي داخل و پياده‌رو دم در را روشن مي‌كنيم. روشنايي را دوست داريم. من خيلي دوست دارم مردم را ببينم كه دارند رد مي‌شوند>!
منبع: روزنا