مخزن آلوده، محصول آلوده
سعيد ليلاز
13 سپتامبر 2008
نقل از شهروند امروز
احزاب، گروههاي سياسي و حتي افراد بيتوجه به آنكه خود بدانند يا نه، هر يك افكار و منافع گروههاي اجتماعي متفاوتي را در آرايش اجتماعي و طبقاتي جامعه بازتاب ميدهند و نمايندگي ميكنند. ما هر يك نماينده يك جريان خاص اجتماعي در مناسبات طبقاتي زمانه خويش هستيم و هرگاه كه به تعامل اجتماعي با ديگران ميپردازيم آگاهانه يا نه، منافع و نظرات پايگاه و خاستگاه اجتماعي خود را بيان ميكنيم يا در پيشبرد و توفيق منافع آن ميكوشيم.
بنابراين، در تعاملات اجتماعي و سياسي افراد و گروههاي سياسي، در واقع اين برخورد منافع و آرمانهاي اجتماعي يا به قول ماركسيستها «طبقاتي» است كه در قالب مواضع، گفتمانها، استدلالها و حتي لحن و طرز ارائه اين مواضع بروز و ظهور مييابد. به هر اندازه كه مناسبات اجتماعي يك كشور در مراحل حاد و آشتيناپذير قرار گرفته باشد و گروهها و طبقات اجتماعي به يكديگر و در جريان مناسبات فيمابين ستم و سختي بيشتري روا دارند، اين تندي و التهاب و خشونت عينا نيز در تعامل و لحن گروهها و افراد سياسي نماينده بازتاب مييابد. ما آنگاه كه در جامعه يا اجتماع قرار ميگيريم، خود نيستيم! بيش از آنيم.
در مورد لحن يا روند گفتمان اجتماعي، عامل فرهنگ نيز در كنار عامل منافع اجتماعي و همپاي آن اهميت دارد. تاثير متقابل فرهنگ و خاستگاه اجتماعي افراد و گروههاي سياسي، بسيار مهم و در عين حال پيچيده است. اما حداقل ميتوان گفت كه در ايران، ساختار قبيلهاي و دور بودن واحدها و شهركهاي كشاورزي و بازرگاني با فواصل بسيار از يكديگر،در زندگي امروز ما تاثير ژرفي به جا نهاده و رفتار دوگانه در برابر غريبه و آشنا، فرهنگ تمايز بنيادين بين خودي و غيرخودي مراقبت از پنهان ماندن مكنونات قلبي در برابر ديگران... را در رفتار فردي و اجتماعي ما به جا گذاشته است. طبعا تركيب آن ساختار اجتماعي ملتهب و اين فرهنگ هزارتو، جز اين روبناي تعامل سياسي گروهها و احزاب و افراد نميتواند پديد آورد.
بر اين مبناست كه بيشتر گفتوگوهاي سياسي در كشور ما يا به شكست ميانجامد يا – هزار بار از آن بدتر – اصلا سر نميگيرد كه حالا بخواهد به شكست منتهي شود، يا تفاهم، سوءتفاهم، دشمني، اختلاف و شكاف طبقاتي و درآمدي در ايران چنان شديد است كه در 40 سال گذشته 5 دولت – با عمر بيش از 4 سال – زمام امور كشور را به دست گرفتهاند و قطعا هيچيك نه اسلاف خود را سر سوزني به داشتن ولو اندكي حقانيت به رسميت شناختهاند و نه اخلاف خويش را. طرفه اينكه،از اين 5 دولت، 4 دولت متعلق به پس از انقلاب هستند و همگي تحت لواي يك رژيم سياسي مبتني بر اسلام ناب محمدي كار كردهاند. اما در عين حال كمترين عنواني كه به يكديگر دادهاند و همچنان ميدهند، «گمراه» بوده است. نامسلمان، وابسته، خيرخواه بيگانه، مرتجع، خائن و... هم در اين گفتمانها كه هيچيك يا دستكم اغلب آنها هم هرگز رودررو نيست و تنها از خلال تريبونهاي علني و به صورت شعارگونه صورت ميگيرد جاي خود دارد. اين تضاد و دشمني، تنها متعلق به جريانات سياسي رقيب و مخالف يكديگر نيست؛ بلكه در درون طيف هر جناح سياسي و حتي در درون هر يك از احزاب و گروهها هم رواج دارد و دقيقا مناسبات و رفتارهاي اجتماعي و فرهنگي فردي ايرانيان را بازتاب ميدهد كه طي آن براي داوري كردن درباره ديگران، ما ايرانيان گويي نيازي به گفتوگو و پرسش از آنها نداريم و همان دانستهها و باورهاي ذهني قبليمان براي داوري ولو درباره سرنوشت ديگران، كفايت ميكند.
در اين ميان نقش ايدئولوژي در محكوم نمودن ديگران پيش از آغاز گفتوگو و بينياز از آن بسيار مهم است. ايدئولوژي هرچه كه باشد گرچه خود اصالتي ندارد اما بيرحم كردن افراد و گروههاي سياسي را مضاعف ميكند. در اين حال، تكليف همه بر مبناي شاقول ذهني ما از پيش روشن و مشخص است و اساسا براي داوري درباره ديگران به گفتوگو نيازي نيست. اگر هم براي رفع تكليف يا طي كردن روال عادل گفتوگويي صورت ميگيرد، افراد تنها براي طرح نظرات خود باب مذاكره را باز ميكنند و هنگام پاسخگويي طرف مقابل، تنها به اين دليل ساكتند كه در ذهن خود پاسخ دندانشكن ديگري را آماده كنند؛ نه آنكه به تفاهم و توافق بكوشند و برسند. همه اينها برخاسته از همان ساختار اجتماعي – اقتصادي خشن و تند و بيرحمي است كه حداكثر خشونت، تندي و بيرحمي خود را به روبناي مناسبات سياسي تزريق ميكند و مخزن آلوده، محصول آلوده به دست ميدهد. به شكاف طبقاتي، نظام درآمد – هزينه كل، توسعه نيافتگي منطقهاي، تفاوت ميان شهر و روستا، تفاوت ميان شمال و جنوب شهرها، گروهها و طبقات اجتماعي نوظهور حاكم، نظام هزينه درآمد نفتي و ... نيمنگاهي بيندازيد! پاسخ خود را از چگونگي و چرايي اين همه بيرحمي و عدم تفاهم خواهيد يافت.