نگاهي به رابطه ايران و امريکا در دوران اوباما؛ تصور تغيير
منبع سایت نوروز
سرانجام دوران رياست جمهوري جرج بوش به پايان رسيد و وي که منفورترين رئيس جمهور امريکا ناميده مي شود جايش را به باراک اوباما که اکنون محبوب ترين سياستمدار ايالات متحده خوانده مي شود، داد.
اوباما با شعار «تغيير» آمد و توجه ملت امريکا و فراتر از آن جهانيان را به خود جلب کرد. مردم امريکا از اوباما تغيير و بهبود وضعيت شان در عرصه داخلي و بين المللي را طلب مي کنند و جهانيان نيز اوباما را گزينه مناسب تري از بوش مي دانند. در اين ميان برخي صاحب نظران و کارشناسان امور بين الملل معتقدند اوباما در جهت بهبود وضعيت ايالات متحده، سياست خارجي متفاوتي را نسبت به دوران نومحافظه کاران در پيش خواهد گرفت. غالباً در ايران نيز چنين تحليل هايي صورت مي گيرد و سخنان رئيس جمهور جديد ايالات متحده درباره ايران از سوي ايرانيان به دقت پيگيري مي شود.
در اينجا بايد اين پرسش را مطرح کرد که آيا تصور اينکه رويکرد سياست خارجي اوباما تفاوت چشمگيري با دولت گذشته خواهد داشت، دقيق و مبتني بر استدلالات واقع گرايانه است؟ در اين باره مي توان گفت تصور اينکه سياست خارجي اوباما تغيير ماهوي با دولت بوش خواهد داشت چندان منطبق با واقعيت سياست خارجي امريکا نيست. در حقيقت ايالات متحده منافعي دارد که به شکل پايداري همواره وجود داشته است. اين منافع فارغ از روساي جمهور و احزاب بزرگ و شناخته شده اين کشور توسط همه سياستمداران دنبال شده و مي شود. حال چه بوش مجري اجراي آن باشد و چه اوباما، اين منافع و اهداف پايدار خواهد ماند. البته کساني که اوباما را از بوش متمايز مي سازند تلاش شان بيشتر در جهت بهره گيري از ديپلماسي است چرا که معتقدند اوباما به طور گسترده تر از بوش از ابزار ديپلماسي استفاده خواهد کرد. بر اين اساس يادآوري سخنان و مواضع اوباما و همفکرانش در برهه انتخابات حائز اهميت است. اگر ديدگاه هاي هيلاري کلينتون در ايام مبارزات انتخاباتي را مورد بررسي قرار دهيم، مي توان پيش بيني کرد در آينده مواضع ايشان در قبال ايران چگونه خواهد بود. در اينجا به اين نتيجه مي رسيم که مواضع خانم کلينتون درباره ايران بسيار تندتر و شديداللحن تر از همتاي قبلي اش کاندوليزا رايس است.
بنابراين در فضاي کنوني با به قدرت رسيدن اوباما همان گونه که وي تعبير کرده است، تحت تاثير ارزيابي هاي جامعي که از پتانسيل ها و ظرفيت هاي خاورميانه و ايران در امريکا انجام شده عمل خواهد کرد و معتقدم به وجود آمدن فضاي انتخاباتي در ايران نيز در رويکرد و اظهارنظرهاي سياستمداران ايران تاثيرات مقطعي خواهد گذاشت. غالباً فضاي انتخاباتي رفتار همه دولت ها از جمله ايران را تحت تاثير قرار مي دهد. هرچند در طول سه سال و اندي از فعاليت دولت نهم شواهد متعددي در ارتباط با تغيير رفتار ايران با امريکا ديده مي شود و تلاش هاي گوناگوني براي ايجاد رابطه انجام شده و مي توان انتظار داشت اين سياست ها در آينده نيز تداوم يابد.
با اين وجود اما سياست خارجي ايران در خاورميانه تاثير بسيار جدي بر رفتار امريکا دارد و جهت گيري جمهوري اسلامي ايران در قبال بازيگران موثر اين منطقه از سوي دستگاه ديپلماسي امريکا مورد توجه قرار مي گيرد. اکنون در ايالات متحده دموکرات ها هدايت سياست خارجي را در دست گرفتند و بدون ترديد اگر دولت آينده ايران نيز با تغيير مواجه باشد آثار فوري و مستقيم در اين رابطه خواهد داشت چراکه نگاه جهان به ويژه امريکايي ها به دولت ها براساس باورهايي است که در عرصه داخلي و بين المللي دنبال مي کنند. دولتي که علاقه بيشتري به پيشرفت و پيگيري تامين منافع مردم داشته باشد بي شک سياست خارجي همکاري جويانه تر و اعتمادساز در پيش خواهد گرفت. نتيجه چنين رويکردي آثار غيرقابل انکاري در افزايش سطح همکاري هاي بين المللي خواهد داشت بنابراين هر نوع تغيير به خصوص به قدرت رسيدن اصلاح طلبان در ايران مي تواند در اين زمينه موثر واقع شود.
اخيراً موسسه «هريس» نتايج يک نظرسنجي را منتشر کرده که از علاقه مردم امريکا به گفت وگوي مسوولان امريکا با ايران حکايت دارد. در سال هاي اخير برآيند کلي مطالعات در امريکا نشان از ناموفق بودن سياست مواجهه با ايران دارد و نشان مي دهد ايران کشوري نيست که بتوان آن را ناديده گرفت. مردم امريکا به اين نتيجه رسيده اند که با پيگيري سياست هاي مقابله با ايران منافع شان تامين نخواهد شد و از اين منظر خواستار تغيير رفتار مسوولان امريکا هستند.اين رويکرد بدون ترديد نتيجه سياست خارجي دوران جرج بوش است.
اما بايد گفت آنچه بيشتر به شخص بوش نسبت داده مي شود برآيند نيازهاي جامعه امريکا بعد از واقعه 11 سپتامبر است. اين رويه براساس محاسبات ايدئولوژيک و غيرواقع بينانه يي بود که بوش به عنوان مجري عهده دار پيگيري آن بود.
از اين سو پس از 11 سپتامبر ايران براساس فضاي بين المللي مواضع مناسبي را اتخاذ کرد و در کاهش بحران ها نقش سازنده يي داشت. اين نقش البته با واکنش مثبتي از سوي امريکا و اروپا مواجه نشد و همين مساله فرآيند بهبود روابط بين المللي ايران را دشوار ساخت.
علاوه بر اينها سياست هاي بوش به رغم تاکيد وي بر دموکراسي و ضرورت ايجاد دموکراسي در حجم بسيار چشمگيري به تخريب مباني دموکراسي ساز منجر شد و به جاي آنکه به گسترش فرآيندهاي دموکراتيک کمک کند کاملاً برعکس آن عمل کرد.
همين رويه موجب شد اقتدارگرايان در کشورهاي همجوار ما فرصت مناسب تري براي تحت فشار قرار دادن منتقدان داشته باشند. اينها اشتباهاتي است که بوش در قبال ايران و برخي کشورهاي ديگر خاورميانه انجام داد. هرچند ماهيت سياسي خارجي امريکا با تغيير چنداني مواجه نخواهد شد اما مي توان اميدوار بود دولت دموکرات فعلي در سطحي گسترده تر از ابزار ديپلماسي در قبال ايران بهره بگيرد.