تقدم سياست بر انتخابات


عباس عبدی

15.02.2009

از سایت آینده
انتخابات اين مشكل را دارد كه مثل فيلم‌هاي اكشن و پليسي، هيجان‌انگيز است و تمامي ذهن و توجه مخاطب و ناظران را به ظواهر و درگيري‌هاي خود جلب مي‌كند. مثل دعوا و كتك‌كاري دو نفر است كه يكديگر را مي‌زنند و افراد شاهد فقط متوجه بزن‌بزن طرفين هستند و از جلوه‌هاي ويژه آن لذت یا رنج مي‌برند و كمتر كسي توجه به ماهيت و اصل مجادله و دعوا دارد. اين مسأله كم‌كم موجب مي‌شود كه طرفين دعوا هم بيش از آنكه به اصل و هدف و انگيزه‌هاي دعوا توجه كنند، درگير تكنيك‌ها و فنون درگيري و بزن‌بزن شوند، و از اينجاست كه اين فيلم سياسي به مرور تبديل به فيلم اكشن مي‌شود و بازيگران نيز سياست را فراموش كرده و در فيلم اكشن نقش بازي مي‌كنند.
با اين مقدمه مي‌خواهم اين نكته را مطرح كنم كه يك كنشگر سياسي هميشه از خلال يك راهبرد سياسي است كه وارد انتخابات مي‌شود و نه برعكس. به عبارت ديگر براي شركت در انتخابات و بزن بزن های آن نيست كه يك خط‌مشي سياسي متناسب این درگیری ها برمي‌گزيند، بلكه براساس يك راهبرد نسبتاً مشخص سياسي است كه در فصل و موعد انتخابات نيز فعال مي‌شود و البته اين فصل در سياست، شبيه فصل بهار است و موعد داشت و برداشت است، اما كاشت آن بايد در پاييز و زمستان انجام شده باشد.
مشكلي كه با برخي از فعالان سياسي در انتخابات وجود دارد اين است كه صرفاً بر انتخابات متمركز شده‌اند، و اينكه مي‌كوشند نامزدي را معرفي كنند كه رأي‌آور باشد. و به هيچ نكته ديگري هم در اين راه توجهي ندارند. البته كه يكي از اهداف اصلي هر حزب و گروه و دسته‌اي پيروزي در انتخابات است و طبعاً بايد كوشش كنند، نامزد مطلوبي را كه تأمين‌كننده اين خواست است معرفي كنند، اما داستان انتخابات فقط به اين مسأله خلاصه نمي‌شود، بلكه موضوعات مهمتري هم وجود دارد، بويژه در جامعه‌اي مثل ايران، بي‌توجهي به اين نكات دیگر خسارت‌آميز است. اگر در جامعه‌اي باشيم كه اصل رقابت و انتخابات نهادينه شده باشد، و به معناي ديگر اساس دموكراسي كه گردش آزاد قدرت است فارغ از هرگونه خطري باشد، طبعاً مسأله اصلي رأي‌آوري است، و سياست‌هاي انتخاباتي هم بايد به گونه‌اي تدوين و اجرا شود كه معطوف به جذب آراي بيشتر باشد. اما در جامعه‌اي كه چنين شرايطي وجود ندارد، هدف اصلي هر نيروي اصلاح‌طلب و دموكراسي‌خواه بايد معطوف به حفظ و نهادينه كردن نهاد انتخابات و سوق دادن آن به سوي انتخاباتي آزاد، قانونمند و رقابتي باشد، و اگر در اين فرآيند نامزد مطلوب هم انتخاب شد، چه بهتر، در غير اين صورت نگراني وجود ندارد، يك نيروي اصلاح‌طلب زماني بايد نگران شود كه اساس اين قاعده بازي و زمينه‌هاي مقوم آن دچار اختلال و مشكل شود. زماني بايد نگران شود كه نامزد مورد نظرش انتخاب شود، اما جامعه از حيث نهادينه شدن نهاد انتخابات (ولو در حداقل‌هاي ممكن) دچار پسرفت شود.
با توجه به اين نكات هر نيروي تحول‌خواه و اصلاح‌طلب در انتخابات اخير مي‌بايد، ابتدا مشخص كند كه هدف اصلي كدام است؟ آيا درپي ورود به ساختار سياسي از موضع اصلاح‌طلبي يا دموكراسي‌خواهي است؟ آيا درپي اين است كه رييس فعلي دولت، انتخاب نشود؟ آيا درپي حضور مشاركت‌جويانه و حفظ و دفاع از موجوديت نهاد انتخابات است؟ يا اينكه درپي پيشبرد اصلاحات با انتخاب نامزد موردنظر است؟ در صورتي كه هدف اخير موردنظر است، آيا الزامات آن را در نظر گرفته ا‌ند؟ آيا تجربيات منجر به شكست گذشته را مرور كرده و از آن درس گرفته‌اند؟ آيا آمادگي ورود به چالشي جدي براي پيشبرد اين هدف را دارند؟ آيا موازنه قوا براي چنين هدفي وجود دارد؟ با عنايت به اين نكات و پاسخ‌هايي كه براي آنها وجود دارد، اجمالاً مي‌توان گفت كه ورود به انتخابات از موضع اصلاح‌طلبي و دموكراسي‌خواهي در شرايط فعلي مقدور نيست، دلايل اين امر نيز روشن است، فقدان توازن قوا و تشكيلات معتبر راهبري‌كننده دو عامل اصلي آن هستند. البته وضعيت جامعه به نحوي است كه ممكن است به دلايل متعدد شرايط مناسب فراهم شود، اما بوجود آمدن اين شرايط تا حدي خارج از اختيار كنشگران موجود است و عوامل اقتصادي و سياسي ديگر در آن تأثيرگذار است. هدف اصلي نيروهاي اصلاح‌طلب در انتخابات اخير از يك سو باید جلوگيري از بي‌اعتبار شدن كلي نهاد انتخابات و كوشش براي حفظ آن باشد، از سوي ديگر اصل حضور و مشاركت در انتخابات به شرطي كه نافي حداقل‌هاي لازم نباشد، نيز مطلوب است و بالاخره تغير وضعيت فعلي و جانشين شدن فرد ديگر (هرچه نزديكتر مطلوب‌تر) هدف بعدي است. طبعاً ممكن است اين اهداف با يكديگر تلاقي و تا حدي تعارض داشته باشند، اما آنچه كه در اين ميان مهمتر از هر چيز ديگر است، جلوگيري از بي‌اعتبار شدن كلي نهاد انتخابات است كه در اين صورت هم اين نهاد بي‌اعتبار مي‌شود و هم اينكه رييس دولت فعلي براي دوره بعد و احتمالاً دوره‌هاي بعدي تر هم تثبيت خواهد شد.