سياست ميخكوبكننده
از سایت آینده
سفر غير منتظره رييس مجلس ايران به سودان را چگونه ميتوان تحليل كرد؟ هر چند دلايلي را در توجيه اين سفر ميتوان ارايه نمود، اما اساس آن پرسشبرانگير بوده و ناظران را در برابر اين سياست عجولانه ميخكوب ميكند. ابتدا اجازه دهيد كه دلايل موافق اين سياست را مرور كنيم. در شرايط كنوني دولت ايران؛ سودان و عمرالبشیر يكي از معدود دولتهاي متحد با ايران است، و طبعاً منطق سياسي و حتي اخلاقي حكم ميكند كه دولت ايران در مواقع نياز به ياري آن بشتابد، همچنان كه هر دولتي چنين انتظار متقابلي را هم دارد. از سوي ديگر بحران بوجود آمده در روابط ميان ايران و كشورهاي عربي كه آخرين مورد آن به قطع روابط سياسي مراكش با ايران منجر شد، دولت را در شرايطي قرار داده كه می خواهد با سياستهاي اينچنيني به ترميم نگرشهاي منفي جامعه اعراب نسبت به ايران اقدام كند.
اگر بنده يا هر شهروند ديگري حتی نسبت به اصل و جهتگيري سياست خارجي كشور اعتراض داشته باشد، چارهاي ندارد جز اين که اقدام اخير دولت ايران را در قالب مفروضات فوق قابل فهم و منطقي بداند، و اگر اعتراضي هم باشد، بايد به سياستهاي مقدم بر اين اقدام انجام داد. اما از يك جهت ديگر سفر رييس مجلس به خارطوم، قابل فهم نيست و متناقض با سياستهايي است كه هنوز جوهر دستورات اجراي آنها خشك نشده است.
اقدام عليه عمرالبشير و درخواست بازداشت وي از سوي دادگاه لاهه به اتهام جنايات متعدد عليه مردم كشور خودش در منطقه دارفور انجام شده است. گرچه ترديدي وجود ندارد كه اقدامات قضايي بينالمللي هم تا حدي متأثر از سياست است، و چه بسا مجامع مذكور براي دو جنايت مشابه رفتار يكساني از خود بروز ندهند، اما چنين نيست كه براي جنايات انجام نشده عليه كسي اقدام كرده و او را بازداشت و محاكمه كنند. بنابراين ميپذيريم كه ممكن است نهادهاي بينالمللي در موارد متعددي از موضع سياسي مرتكب قصور و حتي تقصير در رسيدگي به جنايات رخ داده شوند، اما عكس قضيه تاكنون مشاهده نشده است كه اين سازمانها برحسب موضع سياسي، كسي را به ناحق متهم كنند و با او برخورد كنند.
با اين توضيح حمايت سريع و صريح ايران از عمرالبشير و مخالفت با حكم دادگاه لاهه چه معنايي دارد؟ يك معناي آن اين است كه اتهامات دروغ است، در اين صورت ايران بايد در رد مدارك و مستندات ديوان دلايل و شواهد كافي ارايه كند. كاري كه تاكنون انجام نشده است. معناي ديگرش ميتواند اين باشد كه جنايات عليه مردم دارفور كه غير مسلمان هستند از نظر ما واجد اهميت نيست و اين حرف تبعیض آمیزانه و بسيار خطرناكي است كه فكر نميكنم كسي جرأت بيان آن را داشته باشد حتي اگر در دل به آن معتقد باشد. و بالاخره اينكه حكم سياسي است و مثلاً گفته شود كه چرا نسبت به جنايات اسراييليها در غزه اقدام مشابهي صورت نميگيرد. در اين صورت ديگران خواهند پرسيد، اين همان كاري است كه دولت ايران انجام داده است، در حالي كه عليه مقامات اسراييل كيفرخواست صادر كرده، به حمايت علني و سريع از عمرالبشير پرداخته است. آيا اين كار اعتبار پرونده در دست اقدام ايران را عليه اسراييليها مخدوش نميكند؟
فراموش نكنيم، مسأله دارفور، فقط مسأله دولتها نيست، مسأله افكار عمومي جهان نيز هست و ما حق نداريم در خصوص اين موضوع مماشات كنيم، حتي اگر قصد فشار به دولت سودان و همراهي با خواست جهاني عليه اين جنايات را نداريم، چرا متهم به همراهي شويم؟ آيا اين بهترين فرصت براي دولت ايران نبود كه نشان دهد نسبت به مواجهه با جنايت عليه انسانها فارغ از هر موضع سياسي، نژادي و ديني حساسيت دارد و كيفرخواست صادره عليه مقامات اسراييلي را صرفاً برحسب اين نگاه تهيه كرده است؟
آيا دولت هيچ توجهي به اين مسأله نموده كه جنايات عليه مردم دارفور در رسانههاي جهان در سطح گسترده پخش ميشود، همچنان كه رسانههاي ايران وضعيت غزه را پخش ميكردند، در نتيجه همان احساسي كه مردم ايران نسبت به جنايات غزه پيدا ميكردند، مردم جهان نسبت به عمرالبشير و دولت سودان پيدا كردهاند و حمايت از چنين گروهي چه هزينه مادي و مهمتر از آن معنوي براي انقلاب و مردم ايران دارد؟
واقعاً به چه حقي كسي به خود جرأت ميدهد كه اقدامي را انجام دهد كه نتيجه آن همراهي و همگامي با جنايت موجود در دارفور است؟ مگر نه اينكه بايد از قرار گرفتن در مواضع تهمت پرهيز كرد؟ دادگاه لاهه عليرغم همه ضعفهاي ناشي از نظام بينالمللي، شوراي امنيت نيست، كه بتوان آن را رد و محكوم كرد. اين دادگاه ممكن است مجاز به رسيدگي به برخي جنايات نبوده، اما در مواردي كه بوده و توانسته وارد به رسیدگی شود، در اين دنياي وحشتناك به طور نسبي عملكردي قابل دفاع داشته است و هم اكنون هم در حال محاكمه بسياري از افراد جنایتکار هستند كه بايد از اين وضع خوشحال باشيم.
تصور ميكنم كه دولت ايران بايد هرچه سريعتر و روشن ميان حمايت سياسي و حمايت از دستاندركاران اوضاع ناخوشايند دارفور مرزبندي كرده و اين چنين اعتبار وآبروي ملي را به پاي سياست غلط خرج نكند. اگر واقعاً جرأت دارند، برخي از گزارشهاي ارسالي از دارفور و مستندات دادگاه را در اين خصوص در رسانهها شرح دهند تا بدانند كه موضع و واكنش مردم ايران در برابر اين جنايات چيست؟