روابط ایران و آمریکا در گفتگو با پروفسور رمضانی
مصاحبه جرس با پروفسور روح الله رمضانی
جرس: پروفسور روح الله رمضانی، دهها سال است که در امریکا به عنوان "پدر مطالعات سیاست خارجی ایران" شناخته می شود. او این عنوان را به خاطر کتابی که 44 سال قبل در باره سیاست خارجی ایران در امریکا منتشر کرد از رسانه های امریکایی دریافت نمود. کتاب او ـ سیاست خارجی ایران؛ 1941- 1500 ـ اولین کتاب در زمینه مطالعه سیاست خارجی ایران در جهان شناخته می شود. کتابهای خلیج فارس و نقش ایران، سیاست خارجی ایران :1975-1941 ، خلیج فارس و تنگه هرمز، امریکا و ایران و ایران انقلابی از جمله دیگرآثار بی شمار اوست.
شما به عنوان یک کارشناس با سابقه در امور ایران و خاورمیانه، مشاور کاخ سفید و موسسات زیادي در امریکا بوده اید. آیا بین دکترین بوش و سیاست ها ی دولت اوباما در مورد ایران تفاوتی مي بینید؟
بله. تفاوت این دو، صرفا به نوع گفتمان و زبان سیاسی مورد استفاده شان محدود نمی شود بلکه بنیان ها و اساس شکل دهنده سیاست خارجی جورج بوش و اوباما متفاوت است. کودکي اوباما، خانواده، تحصیلات، تبلیغات انتخاباتي و وعده هایي که داده بود، همه نشان می دهد که او راه جدیدی را چه درامور داخلي و چه در سیاست خارجی در پیش گرفته است. با این حال باید این نکته را نیز اضافه کنم که برخی رفتارهای اوباما درمورد ایران، شباهت های زیادی با رفتار جورج بوش پیدا کرده است که ادامه ی تحریم ها علیه ایران، نمونه ای از آن است. نمونه دیگری که در مورد شباهت های رفتاری می توان ذکر کرد، اعلام این نکته معروف است که " در مورد ایران، همه گزینه ها همچنان مطرح است" که این مسلما گزینه نظامی را هم شامل می شود و به معنای آن است که احتمال استفاده از آن وجود دارد. در عین حال باید به این نکته نیز توجه داشت که اوباما یک تغییر رویه بزرگ در سیاست امریکا نسبت به ایران ایجاد کرد.او اولین رئیس جمهوری امریکا بود که در جریان تبلیغات انتخاباتي و بعد از آن اعلام کرد که قصد دارد بدون قیدو شرط با ایران وارد گفتگو شود. مواردی چون اعلام آمادگی برای گفت و گوی "بدون قید و شرط"، نامه نگاری با آیت الله خامنه اي و شرکت در مذاکرات هسته ای با ایران - که دولت بوش اصلا حاضر به این کار نبود- اهمیت بسزایی دارد. اوباما همچنان از ایده گفتگو با ایران طرفداری می کند. البته ممکن است در ایران به این مقوله با دیده تردید بنگرند اما این تردید ها بیشتر در لفاظی های سیاسی ابراز می شود. پاسخ آیت الله خامنه اي به پیام نوروزي اوباما چنین بود که ما شناختي از او نداریم و او را قضاوت نمي کنیم، اما سخن های تازه و شعارکافي نیست، ما به دنبال عمل هستیم. به هر صورت واکنش آیت الله خامنه اي چنین بود و این واکنش همچنان ادامه دارد و او همواره مي گوید که ما عمل را به سخنوری ترجیح می دهیم. باید گفت که کارهای عملی غرب در مورد ایران نسبت به زمان بوش بیشتر شده است. حالا احمدي نژاد اعلام کرده است که آماده گفتگو است. من از طرف آمریکا هم نشانه هایي دریافت مي کنم مبنی بر اینکه ایران بیشتر و بیشتر براي گفتگو آماده مي شود. شاید این گفته ی من را بتوان یک فرضیه ی بدون مدرک و سند ارزیابی کرد، اما می توان گفت که همین اعلام آمادگی ها شاید پیامد تحریم های تازه آمریکا و اتحادیه اروپا و سازمان ملل علیه ایران باشد. به نظر می رسد که با وجود حمله رعد آسای تحریم ها در سال 2010 از سوی آمریکا که این بار علاوه بر دولت آمریکا از سوی کنگره هم مورد تایید قرار گرفت و همچنین با وجود تحریم های اعمال شده از سوی اتحادیه اروپا، ایران به دنبال مذاکره است. به هر حال دلیل ایران برای مذاکره هر چه که باشد، برای آمریکا مسلم شده است که ایران قصد مذاکره دارد و من نیز با توجه به همه نشانه ها گمان می کنم که آمریکا هم در مورد گفتگو با ایران جدی است.
در مورد آنچه که در آینده اتفاق خواهد افتاد چیزی فراتر از حدس و گمان نمی توان گفت. جا دارد اینجا این مساله را نیز مورد تاکید قرار دهم که یکی از دانشجویان سابق من، دکتر تریتا پارسی، در حال نوشتن کتابی درباره رابطه ایران و اوباماست و دستیار محقق من هم که دانشجوی دکتراست در حال نگارش مقاله مهمی درباره اوباما و مقایسه او با جوج بوش است. در بحث مربوط به قیاس این دو رئیس جمهوری باید به این نکته بسیار مهم نیز توجه داشت که در آمریکا صدا های بی شمار و موسسات فراوانی داریم که مراکز قدرت محسوب می شوند؛ مراکزی مثل پنتاگون، لابی های مختلف، کاخ سفید و کنگره وجود دارند و به همین دلیل در طول تاریخ این کشور برای هیچیک از روسای جمهوری امریکا از لحاظ ساختاری عملی نبوده و نیست که بتواند تمام آن ایده های خوبی را که در دوران مبارزات انتخاباتی وعده داده، عملی کند. حتی مقامات آمریکایی زیادی معتقدند که این تاثیرات می تواند برای جامعه و دموکراسی زیانبار باشد. مثل اظهارات پرزیدنت آیزنهاور در 1960 که به آمریکایی ها درباره مجموعه های صنعت اسلحه سازی هشدار داد که تاثیر آن در داخل و در سیاست خارجی آمریکا عظیم بود. به همین دلیل این مهم نیست که چه کسی به عنوان رئیس جمهوری بر سر کار می آید، مهم آنست که چگونه با این چندگانگی ها مواجه شود. به همین دلیل شاهدیم که برخی از وعده هایی که در کمپین های تبلیغاتی می شنویم، در عمل کمرنگ می شوند و برخی فراموش می شوند و برخی به طور کامل متحقق نمی شوند. متاسفانه این جزئیات در ایران درک نشده و به آن توجه نمی شود.
شاید منظور اوباما از موثر بودن سیاستهایش،آمادگی احمدی نژاد برای مذاکره باشد
بدون در نطر گرفتن اینکه با سیاست های آمریکا در قبال ایران موافق باشیم یا نباشیم، به نظر می رسد که آمریکا در قیاس با ایران، قدم های موفقیت آمیز بیشتری برای دستیابی به اهداف سیاست خارجی اش در مقابل ایران برداشته است.همین دیروز اوباما در ملاقات خصوصی با روزنامه نگاران امریکایی گفت که سیاست های او در قبال ایران موثر بوده است. نظر شما به عنوان یک کارشناس مسائل ایران در مورد تلاش های اوباما در مقابل ایران چیست؟ آیا تحریم ایران کارکرد موثری داشته است؟
من درباره این دیدار چیزی نمی دانم. اما به نظر من پیشرفت در سیاست خارجی این بود که آمریکا موفق شد در دور چهارم تحریم ها، روسیه و چین را با خود همراه کند. همچنین آمریکا موفق شد اروپایی ها را هم وارد موضوع کند. درست است که اروپا صد در صد با آمریکا موافق نیست، اما این بار بیشتر پاسخگو بودند و از آنجایی که ایران در چشم آمریکا و اکثر کشورهای غربی، کشوری گستاخ می آید -که هست- آمریکا موفق شد همدردی کشورهای اروپایی و روسیه و چین را جلب کند. به نظر من این یک پیشرفت واقعی است و ابعاد دیگر آن هم قابل توجه است. مثال مشخص آن، اظهارات احمدی نژاد مبنی بر آمادگی ایران برای بازگشت به پای میز مذاکره است. این موضوع، بعد از شکست کنفرانس های ژنو و وین و رد شدن توافق ایران با ترکیه و برزیل از سوی آمریکا، مطرح شده و اوباما ادعا می کند که پیشرفت حاصل شده است. اینها البته حدسیات من است.
ایران در برابر حمله متجاوزانه بسیار سرسخت خواهد بود، تجربه تاریخی گواه است
سئوال بعدی من در باره بالاگرفتن بحث حمله نظامی از یک سو و افزایش احتمال گفت وگو در سخنان مقامات امریکایی و ایرانی است. این روزها شاهدیم که مقامات امریکایی و برخی نظامیان امریکایی از حمله به ایران یا برنامه ریزی برای حمله به ایران صحبت می کنند و در عین حال برخی از سناتور ها از جمله جان کری ـ رقیب بوش در دور دوم ریاست جمهوری ـ صحبت از لزوم گفتگوی مستقیم با ایران به میان آورده است. در ایران هم همین روند جریان دارد؛ آقاي احمدی نژاد از تمایلش برای گفت و گو با امریکا حرف می زند و از سوی دیگر یکی از مقامات رسمی سپاه پاسداران می گوید که اگر به ایران حمله شود، خلیج فارس را برای همه نا امن می کنیم. نظر شما درباره این گونه صحبت ها چیست؟
این لفاظی ها به یک معنا بسیار ساده است. باز هم قضیه تفاوت بوش و اوباماست. مولن رئیس ستاد مشترک ارتش امریکا اعلام کرده بود که هنوز همه گزینه ها مطرح است که معنای آن این است که گزینه نظامی هنوزپابرجاست و اگر راه حل های دیگر کارساز نشد،این گزینه می تواند مورد استفاده قرار گیرد.چندی پیش یک مقاله طولانی در باره عواقب حمله نظامی به ایران در واشنگتن پست چاپ شد که من در نوشتن آن به ری تکیه و دیگرنویسنده آن کمک کردم. بحث محوری آن مقاله این بود که حمله نظامی به ایران عواقب سنگینی از لحاظ ملی برای آمریکا دارد و همینطور در بردارنده عواقبی برای ایران و کل منطقه است.
از سوی دیگر مشخص نیست که آیا استفاده از نیروی نظامی برای ممانعت از دستیابی ایران به فن آوری هسته ای است ویا در صورتی تحقق خواهد یافت که ایران به سلاح هسته ای دست پیدا کرده باشد و یا به آن نقطه واقعا نزدیک شده باشد. اما در واشنگتن گفتگو هایی در جریان است و صدای طبل جنگ به گوش می رسد؛ کسانی می گویند که هیچ توافقی صورت نگرفته است، برخی می گویند آنها عضو ان پی تی هستند اما با قوانین الحاقی آن موافقت نمی کنند و مسائلی از این دست.
اولین موردی که در این رابطه باید مورد توجه قرار داد آنست که آقای خاتمی در زمان ریاست جمهوری خود در سال 2003 از بازرسان آژانس بین الملللی انرژی اتمی دعوت کرد که به ایران بروند . در آن زمان وجود سایت نطنز به تازگی توسط مجاهدین خلق افشا شده بود. از آن زمان به بعد هر گزارشی که از سوی آژانس بین المللی انرژی اتمی در مورد ایران منتشر شده حاکی از عدم همکاری ایران بوده است. آنها از بازرسان دعوت می کردند اما اجازه نمی دادند که از همه مکان ها بازدید کنند. مورد دوم این است که سئوالات زیادی پیرامون این مساله وجود دارد که آیا برنامه های اتمی ایران برای تولید سلاح اتمی است یا برای استفاده صلح آمیز؟ آنها سند محکمه پسندی مبنی بر اینکه ایران در حال ساختن سلاح اتمی است در دست ندارند اما شک زیادی در مورد هدف ایران از این برنامه ها وجود دارد.
با توجه به همه دلایل و جوانب می توان چنین نتیجه گیری کرد که تنها راه حل برای این مساله، ادامه گفتگو با ایران است. مطرح کردن گزینه نظامی در سیاست خارجی همه کشورها وجود دارد، حتی خود ایران هم از آن به عنوان یک عامل تلافی جویانه استفاده می کند. تحلیلگران آمریکایی و تحلیلگران غربی هم می دانند که منظور ایران از این اظهارات چیست؛ اقدامات تلافی جویانه با استفاده از متحدان خود علیه آمریکا و اسرائیل نظیر حزب الله و یا حماس و بهره بردن از موقعیت چغرافیایی ایران و نزدیک بودن به منابع نفتی خلیج فارس و دسترسی آسان به دو کشور عراق و افغانستان که نظامیان امریکایی در آن حضور دارند. طبیعی است که ایران در برابر حمله به خود، دست روی دست نخواهد گذاشت. اما از لحاظ فرهنگی و بر اساس تجربه تاریخی می توانم بگویم ایران در مواجهه با دخالت و حمله متجاوزانه کشورهای دیگر بسیار مقاوم و سرسخت خواهد بود که آخرین نمونه آن را در دهه هشتاد و مقاومت در هشت سال جنگ خونین در برابر تجاوز صدام حسین شاهد بودیم. اما من باور ندارم که ایران هرگز دست به حمله نظامی بزند. ایران همواره از خود دفاع کرده است. ایران بعد از دوره ناصر الدین شاه، تنها وقتی به واکنش نظامی روی آورده که مورد حمله، دخالت یا تصرف دیگر کشور ها قرار گرفته باشد.در قانون اساسی جمهوری اسلامی هم درباره نفی سلطه جویی و سلطه پذیری صحبت شده است .
امریکا باید به فکر یک برنامه فراگیر آموزشی برای خاورمیانه باشد
شما در مقاله ی اخیرتان که با عنوان "فقر فرهنگی در واشنگتن" منتشر شده نوشته اید که "آمریکا نمی داند چرا نمی تواند ایران را از ادامه برنامه های اتمي اش بازدارد" و در توضیح دلیل این ندانستن نوشته اید که " دلیل آن، موضعگیری از بالا و نسنجیده در مقابل ایران است". توصیه شما به آمریکا برای اینکه موضع بهتری در قبال ایران اتخاذ کند چیست؟
من در حدود سی سال است که در این زمینه کار می کنم و می گویم که سیاست خارجی آمریکا در کل، رابطه خود را با کارشناسان دانشگاهی ازدست داده است. این شامل خود من هم می شود. من در زمان گروگانگیری مشاور جیمی کارتر، رئیس جمهوری وقت امریکا بودم. با برژینسکی،مشاور امنیت ملی وی و گری سیک، که در فاصله سالهای 1976 تا 1981 مسئول امور خلیج فارس در کاخ سفید بود، کارکردم . می توانم بر اساس تجربه شخصی بگویم که مثلا وزارت امورخارجه انگلیس از اساتید دانشگاه که خارج از وزارت امورخارجه بودند، برای تصمیم گیری و سیاستگذاری بیشتر بهره می برد. واقعیت آنست که این فقدان ارتباط، در سیاست خارجی آمریکا وجود دارد. من با همه دولت ها ی امریکا به غیر از جورج بوش، بنا به درخواست خودشان از طریق مصاحبه و یا دیدار شخصی کار کرده ام .اما به دلیل وجود نیروهای مختلف، این مشورت ها خنثی می ماند. ایجاد ارتباط بین کارشناسان و جامعه سیاسی کار دشواری است و مهمترین توصیه ای که به امریکا می توانم بکنم تقویت رابطه با دانشگاهها و استفاده بیشتر از کارشناسان دانشگاهی است. در همین رابطه جادارد اعلام کنم که من با همکاری آکادمی سیاست خارجی امریکا برگزاری کنفرانسی را در شهر "مانتی سلو"، زادگاه تاماس جفرسون از بنیانگذاران امریکا و نویسنده ی بیانیه استقلال این کشور، ترتیب داده ام که قرار است به مساله تعلیم و تربیت و دیپلماسی بپردازد. این کنفرانس در 11 ژوئن سال 2011 برگزار خواهد شد.
به هر حال من، هم به طور عملی و هم از طریق نگارش مقاله و کتاب روی این موضوع کار می کنم. من با مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه امریکا در دوره بیل کلینتون، موافقم که می گوید:" دانستن درباره فرهنگ و جامعه ای که قراراست با آن روبرو شویم، برای توفیق سیاست خارجی آمریکا حیاتی است ".
باید این نکته را نیز اضافه کنم که البته این ضعف دوجانبه است. ایران هم درزمینه شناخت امریکا موفق عمل نکرده است. تحلیل هایی که در ایران در مورد آمریکا وجود دارد ازعمق و درک تهی است و من این نظر را بر اساس تجربه های شصت ساله ام می گویم. تحلیلگران آمریکایی وقتی در باره ایران می گویند و یا می نویسند، سیاست خارجی ایران را از منظر مسائل و دسته بندی های داخل ایران نگاه می کنند که به نظر من نگاه غلطی است. به همین دلایل است که من توصیه می کنم ایالات متحده امریکا به جای حمله نظامی، یک برنامه فراگیر آموزشی برای کل منطقه خاورمیانه تاسیس و راه اندازی کند.
تفسیر اشتباه از مفهوم استقلال، یک معضل تاریخی در ایران
شما به سیاست خارجی جمهوری اسلامی اشاره کردید. نظرتان درباره سیاست خارجی ایران چیست؟ آیا جمهوری اسلامی جا پای کره شمالی می گذارد و به دنبال انزوای کامل سیاسی در جهان است و یا آنطور که برخی معتقدند این بهایی است که ایران برای مستقل بودن می پردازد؟
سئوال بسیار خوبی است. جا دارد که در ادامه توضیحاتم اضافه کنم که نباید دچار سو تفاهم شویم. سیاست خارجی ایران بعد از پایان ریاست جمهوری آقای خاتمی و روی کار آمدن احمدی نژاد، تغییرات اساسی کرد اما بعضي از مسائل بنیادین آن بدون تغییر باقی ماند. وقتی من از آگاهی و دانش نسبت به سیاست خارجی ایران سخن می گویم، منظورم دستیابی به شناخت عمیق تر ازعوامل تاریخی و فرهنگی است که سیاست خارجی ایران را ـ بدون در نظر گرفتن اینکه چه کسی بر سر قدرت است ـ شکل می دهد. شما به یکی از این عوامل اشاره کردید؛ استقلال. این یکی از سه هدف مهم انقلاب ایران بود که آیت الله خمینی در شعار" استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" مطرح کرد. این فقط لفاظی نیست بلکه نشات گرفته از تجربیات ایران در تاریخ است؛ از زمان حمله اسکندر مقدونی به ایران در زمان خشایار شاه در قبل از اسلام تا زمان حمله صدام حسین به ایران. این ها موارد و تجربیات تلخی برای ایران بود که حق حاکمیت و استقلال ایرانیان را پایمال کرد. در این مورد هیچ سئوالی وجود ندارد. این موضوع بدون در نظر گرفتن اینکه کدام جناح در ایران بر سر کار است، احمدی نژاد، خاتمی یا خمینی همواره مطرح بوده و هست.
مساله استقلال، به خصوص در قرن نوزدهم و با مطرح شدن مقوله "حب الوطن من الایمان" و آشنایی با مفهوم وطن در فرهنگ سیاسی و آنچه من فرهنگ دیپلماسی می نامم، همواره یک مولفه ی مهم بوده است. فرهنگ سیاسی مربوط به سیاست داخلی ایران می شود ومنظورمن از فرهنگ دیپلماسی شامل عادات و قواعدی است که ایران را طی قرن ها حفظ کرده است و این همان چیزی است که من به آن فرهنگ مقاومت می گویم. این در فرهنگ سیاسی و فرهنگ دیپلماسی ایران، هردو، با قوت و قدرت وجود دارد. آگاهی از این مفاهیم و فرهنگ، به ما کمک می کند تا بتوانیم سیاست اتمی ایران را بهتر درک کنیم. ایران الان به مرحله ای رسیده است که هیچ کس، جنبش سبز یا دیگری، حق مسلم ایران برای رسیدن به فن آوری هسته ای را زیرسئوال نمی برد. این به آن دلیل نیست که ایران ان پی تی را امضا کرده است بلکه به این خاطر است که ایران از اواخر دوره شاه تا کنون این حق را حفظ کرده است؛ حالا اینکه هدف ایران دستیابی به سلاح اتمی است یا نه، موضوع دیگری است. در ایران عادت های سیاسی دیرینه ای وجود دارد که نباید نسبت به آن بی اعتنا بود. من بارها به امریکا گفته ام که درمورد کشوری که اززمان های بسیار دور با فرهنگ مقاومت درمقابل کشورهای خارجی،ازجمله آمریکا وکودتای سال1953 ، خوکرده و زندگی کرده، فشار و تحریم تاثیری ندارد.
وقتی به تاریخ ایران نگاه کنیم، به خصوص از قرن نوزدهم تا به امروز، به این نتیجه می رسیم که معضلی در ایران وجود دارد که صرفا متعلق به دوره احمدی نژاد نسیت بلکه در دوره فروغی و قوام و دیگران هم وجود داشته است و آن تفسیر اشتباه از مفهوم استقلال و قرار دادن این تفسیر غلط در بنیان سیاست خارجی است.
آزادی؛ کمبود دیرینه ایران
یک مساله بغرنج دیگر هم در طول تاریخ و به طور موازی در کنار این مساله وجود داشته و آن مقوله "آزادی" است. من در کتاب " از خاتمی تا احمدی نژاد" که یکی دو سال پیش چاپ شد در این باره نوشتم و گفتم که ایران دچار یک کمبود دیرینه درمقوله آزادی است. مشکل اینجاست. در رفتار سیاسی ایران ـ به خصوص زمانی که یک جناح سوپرمحافظه کار بر سر قدرت است ـ آن قدر در موضوع "استقلال" اغراق می شود که "آزادی" تحت الشعاع آن قرار می گیرد. این اتفاقی است که در ایران امروز افتاده است. تعادل بین این دو از بین رفته و فشار بر جامعه سایه افکنده است. من نمی خواهم وارد جزئیات شرایط امروز ایران شوم اما همین حد بگویم که در ژوئن سال 2009 حکومت با موفقیت تظاهرات را سرکوب کرد اما هر کس گمان کند که این پایان آزادیخواهی مردم ایران است، دراشتباه است. من در این باره بعد از بحران های بعد ازانتخابات نوشتم. درباره مفهوم تظاهرات های آزادیخواهانه در ایران نوشتم که آغاز این ماجرا در سال 1891 و در قضیه تنباکو و علیه انگلستان بود که فشار مردم منجر به لغو امتیاز تنباکو توسط ناصر الدین شاه شد. درآن واقعه هم دو مقوله استقلال و آزادی مطرح بود. بعد، در زمان مصدق نیز همین مساله را شاهد بودیم. مصدق به خصوص در سال های اول که من از نزدیک شاهد آن بودم و قبل از سقوط دولتش گفته بود که انتخاب ایران بین دو مقوله ی استقلال و بردگی است. بعد از آن، ما با انقلاب اسلامی روبرو شدیم که با نتایجی همراه بود. منظورم این است که طرح دو مقوله استقلال و آزادی در شعارهای انقلاب، تصادفی یا مختص به آیت الله خمینی نبود که از استقلال و آزادی صحبت کند. بلکه این دو مقوله، بخشی از فرهنگ دیپلماسی ایران بوده و ما امروز هم با این مشکل مواجه هستیم. زمانی که در سال 2000 در سازمان ملل با آقای خاتمی صحبت می کردم -این گفتگوها بعدا در مجله میدل ایست پالیسی چاپ شد- خاطر نشان کردم که جهان گلوبالیزه شده است و اظهارات اغراق آمیز درباره استقلال، همواره به بهای آزادی، آزادی مدنی و آزادی مطبوعات و تمام مواردی که زیر چتر آزادی قرار می گیرند، تمام خواهد شد. این دوران، دوران "دات کام" است. دوران اتکای متقابل است نه استقلال مطلق. به نظر من این چالشی است که ایران، امروز با آن مواجه است. امروز ایران از مساله اتمی برای نجات حکومت استفاده می کند و ما به عنوان یک فرهنگ و یک ملت نتوانسته ایم این مشکل را حل کنیم. این معضل به ما ضربه می زند. البته باید بگویم که ایران در این مورد تنها نیست، آمریکا هم با همین معضل روبروست. در آمریکا از این مساله به عنوان تنش بین "اصول" و " قدرت" و یا تنش بین "امنیت ملی" و "آزادی های مدنی" یاد می کنند.
جورج بوش نمونه خوبی برای نشان دادن این تنش بین امنیت ملی و آزادی های مدنی بود. او در مورد امنیت ملی صحبت می کرد و مردم علیه او فریاد می زدند زیرا که آزادی های مدنی را سرکوب می کرد. همانطور که می بینید امنیت ملی وجه دیگری از همان اصول است. پس چگونه می توان قدرت جهانی آمریکا را با منافع منطقه ای آمریکا که در جهت دو مقوله نفت و امنیت اسرائیل است، آشتی داد. هیچ شکی وجود ندارد که آمریکا دیگر آن قدرت تضعیف شده نیست که بعد از انقلاب علیه انگلستان و تولد کشور جدید آمریکا از میان سیزده مستعمره متولد شد. امریکا در قرن هجدهم که دوران قدرت امپراطوری ها بود، کشوری جهان سومی بود که اعلام استقلال کرد و به مرور زمان تغییر کرد و در قرن نوزدهم قدرت صنعتی شد و بعد در دوران جنگ سرد، یکی از ابرقدرت ها شد و حالا به تنها ابرقدرت جهان تبدیل شده است. اما همیشه این بحث مطرح است که آیا آمریکا باید نقش قلدر و سلطه گر را بازی کند یا نه. اما اوباما سعی کرد با جهان عرب رابطه دیگری برقرار کند و به خصوص با سخنرانی خوبی که در قاهره انجام داد تلاش کرد تا چهره امریکا را بهتر کند. اما چهره آمریکا در جهان همچنان یک چهره بد است و این صرفا به دوران جورج بوش محدود نمی شود بلکه موضوع، عمیقتر از آن است. با تبدیل شدن آمریکا به ابرقدرت در قرن نوزدهم، دخالت های این کشور در آمریکای لاتین و سایر نقاط جهان هم افزایش پیدا کرد. داشتن قدرت و حفظ کردن آن و بعد محدود کردن آن چیزی است که ما در آمریکا بلد نیستیم. اغلب ما معتقدیم که اگر چیزی را بخواهیم آن را بدست خواهیم آورد، ما گرد جهان می گردیم و کار ها را درست می کنیم و این یک مشکل بزرگ است و بر آزادی های مدنی یا آنچه در امریکا به "آزادی" تعبیرمی شود، تاثیر می گذارد. تنش،همواره بد است. به یاد می آورم که جیمی کارتر یک آرمانگرا محسوب می شد و به همین دلیل واقعگراها او را نقد می کردند و نیکسون که یک واقعگرا بود همیشه مورد نقد آرمانگرایان بود.
سیاست "دشمن محور" آیت الله خامنه ای همان "تاکتیک ترس" جورج بوش است
در پایان مصاحبه مایلم سئوالی را از شما بپرسم که همیشه می خواسته ام آن را از یک کارشناس مسائل سیاست خارجی بپرسم وآن این است که سیاست های خارجی و داخلی ایران حول هسته ای مرکزی شکل گرفته به نام "دشمن". به نظر می رسد که مقامات ایرانی نمی توانند بدون وجود دشمن، سیاست های خود را در داخل و یا خارج پیش ببرند. نظر شما درمورد سیاست یا دکترین دشمن محور چیست؟
باید بدانیم که ایران نسبت به مقوله مداخله خارجی و اشغال، به شدت حساس است.