تحلیل و بررسی جنبش سبز بعد از 25 بهمن 1389


مصاحبه دانشجو نیوز با محسن سازگارا

16.04.2011

تحلیل شما از حرکت مردم در 25 بهمن ماه چیست؟ چگونه جنبش سبز که برای مدت بیش از یک سال رکود را تجربه می‌کرد دوباره در شکل حضور خیابانی ظاهر شد؟ قوت، قدرت و گسترش خیزش اخیر جنبش سبز را تا چه حد می‌دانید؟

محسن سازگارا: ممکن است جنبش سبز فراز و فرود داشته باشد اما مادامی‌که عوامل به وجود آورنده آن در جامعه حضور دارد، این جنبش مثل آتش زیر خاکستر است و اگر منفذها و موقعیت‌های مناسبی جهت بروز پیدا کند، بروز و نمود پیدا خواهد کرد. آن چه که تحت عنوان جنبش سبز مطرح است چیزی نیست جز یک جنبش گذار به دموکراسی. جنبش گذار به دموکراسی در ایران مختصاتی دارد و ریشه‌های عمیقی هم دارد. غیر از ناکارآمدی نظام جمهوری اسلامی‌خیلی عوامل دیگر هم هست که این جنبش را تقویت کرده و می‌کند. مانند بیش از دو دهه کار فکری که پشتوانه دموکراسی خواهی مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر در ایران شده است. یا شکاف‌ها و گسل‌هایی که در بخش‌های مختلف جامعه ایران هست و... اطلاعیه آقایان موسوی و کروبی برای 25 بهمن حرکت هوشیارانه ای بود و آکسیون سیاسی خیلی به موقع و به جایی انجام شد. بنده هیچ تعجبی نمی‌کنم که این آتش زیر خاکستر در مدت زمان کوتاهی دوباره ققنوس وار از خاکستر خودش سر بلند کرد و دوباره به خیابان‌ها آمد و بروز پیدا کرد.
اتفاقات اخیری که در خصوص رهبری جنبش سبز پیش آمد مثل حصر آقایان موسوی و کروبی و تشکیل شورای هماهنگی راه سبز امید که به نوعی شاهد انتقال هدایتگری جنبش سبز از داخل به خارج کشور بودیم را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آن را واجد چه ویژگی‌های مثبت و منفی ای می‌دانید و آیا فکر می‌کنید تشکیلات راه سبز امید می‌تواند راهگشا باشد؟
سازگارا: در مورد رهبری جنبش سبز بنده هم با آقای حکمت موافقم. رهبری یک جنبش چیزی نیست که به صورت خودخوانده فردی، عده ای، حزب یا جریانی پیدا بشود و بخواهد ادعا کند که رهبر یک جریان است. رهبری در عمل نفوذ خود را نشان می‌دهد. از حق نباید گذشت. آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد در 20 ماه گذشته هم خیلی خوب حرکت کردند و خیلی خوب در میدان ایستادند. با مردم همراهی کردند و پای قول شان ایستادند. به دلیل رایی هم که بین مردم داشتند و حرکاتی که بعد از انتخابات کردند جایگاه ویژه و والایی بین مردم پیدا کردند و به حق مورد اعتماد مردم قرار گرفتند. علیرغم این که خودشان همیشه گفتند همراه کوچک جنبش سبز هستند، از این تعارفات که بگذریم مردم به آن‌ها جایگاه رهبری اعطا کردند و همچنان این موضع ادامه دارد. زندان رفتن پایان راه نیست بلکه همان طور که در هند و آفریقای جنوبی ما مشاهده کردیم با زندانی شدن گاندی و ماندلا نفوذ و نقش رهبری آن‌ها بین مردم کم که نشد، افزایش هم پیدا کرد. اما حالا به خاطر این که ارتباط رهبران جنبش با بدنه قطع شده اگر دیگرانی بخواهند پشت فرمان رهبری جنبش سبز بنشینند باید توجه کنند همان طور که در لهستان رهبران جنبش آزادیخواهی متوجه شدند که برای پیروزی باید کارگران، روشنفکران و کلیسا را با خود همراه کنند، در ایران به دلیل لایه‌بندی‌های مختلف اجتماعی و استراتژی محاصره مدنی، اقشاری که باید همراه جنبش آزادیخواهی بشوند بیشتر هم هستند. فقط کارگران، معلمان، دانشجویان و روزنامه نگاران نیستند که می‌توانند به عنوان موتورهای پیش برنده جنبش عمل کنند. درون مایه‌های زیاد دیگری نیز در جنبش وجود دارد. غیر از گرایشات مختلف سیاسی و احزاب، در این جنبش اقوام، اقلیت‌های دینی، سازمان‌های حقوق بشری، هنرمندان و ده‌ها فکر و گرایش دیگر هم هستند. بنابراین هر مدلی که برای رهبری جنبش در نظر می‌گیریم باید به نوعی تمام این گرایشات بتوانند با آن تعامل و در کار مشارکت داشته باشند. لذا نه یک فرد، نه یک حزب و نه یک شورا نمی‌تواند همه را راهبری کند و بتواند همه گرایش‌ها را پوشش دهد. شخصا فکر می‌کنم مدلی مثل مجلس ملی فلسطین، یعنی پارلمان مانندی که به نوعی انتخاباتی باشد با یک هیئت اجرایی منتخب که همه بتوانند رای بدهند. امروز با کامپیوتر و اینترنت تکنولوژی‌هایی در اختیار ماست که مسئله رای دادن عملی است. لذا مدل جنبش و جامعه ایران به ما تحمیل می‌کند که در سازماندهی مدلی انتخابی را شکل بدهیم مخلوطی از مجلس و هیئت اجرایی منتخب از تمام گرایشات و گروه‌ها داشته باشیم. البته وجود شخصیت‌هایی مثل آقایان موسوی و کروبی کمک می‌کند که این مدل‌ها قوام و دوام پیدا کند.
یک تحلیل بدبینانه در مورد سیر تحولات در ایران وجود دارد که می گوید قوت و قدرت جنبش سبز یا جنبش دموکراسی خواهی ایران به طور عام به صورتی نیست که بتواند حاکمیت را مجبور به پذیرش خواسته های دموکراتیک کند. سرکوب سیستماتیک و موثری نیز از طرف حاکمیت در حال اعمال شدن است و این بیم وجود دارد که بعد از مدتی مدلی مانند دیکتاتوری ای که در کره شمالی حاکم است در ایران نیز حاکم شود. نظرتان در این خصوص چیست؟

سازگارا: سرکوبی که از طرف حکومت‌های اتوریتین اعمال می‌شود امروزه در تئوری‌های علوم سیاسی جایگاه مهمی دارد و سویه بدبینانه را هم نگاه کردن به نظرم کمک می‌کند که دید ما به واقع گرایی نزدیک بشود و همیشه نیمه پر لیوان را نبینیم. همان طور که شما گفتید بله احتمال این هست که حکومت با حاکم کردن جو سرکوب شدید جامعه را به سکوت و رخوت بکشاند. راه حلش هم این است که فعالان عرصه‌های مختلف متداوما کار و تلاش کنند که بر این جو فایق آیند. اتفاقی که در مصر افتاد نباید ما را گول بزند که می‌توان خیلی راحت بر سیستم سرکوب جمهوری اسلامی پیروز شد. اتفاقاتی که در مصر و تونس افتاد که مردم با حضور چند هفته ای در خیابان توانستند به هدف خود که سرنگونی دیکتاتوری حاکم بود برسند، اگر چه برای جوانان و مردم ما انرژی‌زا و روحیه بخش است اما می‌تواند بدآموزی هم داشته باشد. باید این نکته را در نظر گرفت که ساختار حکومت و سیستم سرکوب در ایران با آن چه که در مصر و تونس بود متفاوت است. شاید اگر مدلی قابل درس آموزی برای ما باشد حرکت مردم در شیلی یا لهستان است که هر کدام نزدیک به یک دهه طول کشید. این به این معنا نیست که حرکت مردم ایران هم الزاما باید یک دهه طول بکشد. ولی مدل حرکتی است که باید بتواند آموزش عمومی بدهیم که تصور پیروزی برق آسا را کنار بگذاریم. تا آن جا که من فیلم‌های تجمعات در مصر را دیده ام نیروهای امنیتی و لباس شخصی در مصر در مقایسه با ایران بسیار ناشی و غیرسازمان یافته بودند. اما شما در این سو سپاه، بسیج، اطلاعات، اطلاعات سپاه، نیروی انتظامی‌و... را در نظر بگیرید که روزی مثل اول اسفند می‌تواند به یکباره صدهزار نیرو را برای سرکوب به خیابان‌ها بیاورند. این مسئله به هر حال قدرت مالی، تشکیلاتی و سازمانی گسترده ای می‌طلبد که این‌ها فراهم کرده اند. این را مقایسه کنید با نیروهای سرکوب در مصر که چند هزار نفر نیروی ناشی لباس شخصی داشتند و ارتشی که نه تنها به سمت مردم اسلحه نکشید، حتی از مردم حفاظت کرد. لذا صحبت من این است که با مشابه سازی‌های اشتباه نباید دچار ساده انگاری و اشتباه شویم.

با توجه به فضای فعلی و سرکوب ها چه راهکارهایی برای مبارزات موثرتر و کاراتر و برای این که جنبش سبز گسترش و قدرت بیشتری پیدا کند، پیشنهاد می کنید؟ همچنین برای پیوستن سایر اقشار اجتماعی به جنبش سبز چه راهکارهایی مشخصی می شود اتخاذ کرد؟

سازگارا: اگر اقدام به ترمیم و تداوم سازماندهی، رهبری، برنامه ریزی، آموزش‌ها و... نکنیم کاری از پیش نخواهیم برد. در کنار مشکلاتی مثل رهبری، سازماندهی و... که مطرح می‌شود به نظر من ما باید فعالان و افراد درگیر در جنبش سبز را قانع کنیم از 198 روش مبارزه مدنی که پیشنهاد شده، حضور خیابانی تنها یکی از آن روش‌هاست و ده‌ها روش دیگر وجود دارد که با توجه به سرکوب در ایران روش‌های دیگر کارآمدی بیشتری دارند. به عنوان مثال روش عاقلانه استفاده از تظاهرات خیابانی این است که ما آن را بکشانیم به تظاهرات پراکنده در محله‌ها و کوچه‌ها. به طوری که هر کس 2 تا محل آن طرف تر از محل خودش قرار بگذارد تا این هسته‌های محلی شکل بگیرید. نباید حرکت ها به شکل یک سری نقطه‌های جدا از هم باشد که افراد از ماهواره یا اینترنت چیزی را بشنوند و بعدبه صورت شخصی در خیابان حضور یابند. تشکیل شبکه های محله ای و خانوادگی در حضور جو سنگین سرکوب و خفقان راهکار مناسبی است که جنبش را از حالت نقطه ای بیرون می آورد. ایجاد این شبکه ها، غیر از تظاهرات پراکنده برای بخش‌های دیگر جنبش و آکسیون‌های دیگرهم به کار می آید. مثل همین نپرداختن پول گاز و محافظت از کنتورهای گاز با استفاده از همین شبکه‌های محلی که نتوانند آن را قطع کنند. همچنین بایستی تشکیلات و شبکه های اجتماعی که به انحاء مختلف بعد از انتخابات تضعیف شدند دوباره احیا و بازسازی شوند، شبکه هایی مثل تشکل های دانشجویی، زنان، احزاب و... باید ضرباتی که جنبش به دلیل از بین رفتن یا تضعیف شبکه‌های اجتماعی خورده، بازسازی شود و این شبکه‌های اجتماعی بتوانند ارتباط گیری کنند.
من هم تاکید می کنم که جنبش احتیاج به گفتگوی افقی در درون خودش دارد. یعنی بخش کارگری با دانشجویی، دانشجویی با معلمان، معلمان با وکلا، وکلا با روزنامه نگاران، روزنامه نگاران با زنان، زنان با اقلیت‌ها و... ما باید بتوانیم که این گفتگو بین بخش‌های مختلف را برقرار کنیم و در کلان جنبش هم حرکت کنیم. واقعا باید به کارگران این را قبولاند که نان بدون آزادی میسر نیست. همین طور جنبش سبز باید بتواند به زنان بفهماند که ما پشتیبان شما برای رسیدن به حقوق برابر هستیم اما شما هم باید بدانید که خواست شما بدون خواست کلان جنبش محقق نمی‌شود و همین طور به اقلیت‌های قومی، دینی، دانشجویان و... این گفتگوی افقی در جنبش خیلی خیلی واجب است.

سپاه به عنوان یکی از نیروهای فعال در عرصه سرکوب در ایران در مدت دو سال گذشته حضور مستمر داشته است. همیچنین در سیاست و اقتصاد ایران هم نقش گسترده‌ای دارد. چطور می شود ماشین سرکوب حاکمیت که بخش عمده آن سپاه است از کار انداخت یا از آن عبور کرد، کما این که بعضا به اختلافات داخلی سپاه هم اشاره می شود، این مسئله تا چه حد قابل اتکاست؟ همین مسایل در مورد روحانیت هم مطرح است.

سازگارا: در رابطه با سپاه من هیچ سازمانی دردنیا سراغ ندارم که در عین حال که هم حزب کمونیست است، ک.گ.ب هم باشد، کارتل و تراست هم باشد، ارتش کلاسیک هم باشد، سازمان تروریستی هم باشد، در قاچاق مواد مخدر و مشروبات الکلی و... هم دست داشته باشد. هم در مجلس باشد هم در دولت. این سازمان توانایی‌های خودش را هم نشان داده است. نظیر سازماندهی 230 هزار نیرو در تظاهرات 22 بهمن در تهران. بنابراین نمی‌شود ابتدا به ساکن و با دست خالی در خیابان با این نیرو مبارزه کرد. لذا ما همه هنرمان باید این باشد که حداقل خسارت را بدهیم و حداکثر راندمان را داشته باشیم. باید بتوانیم با برگزاری آکسیون های مختلف ابتدا به قدر کافی فرسایش و شکاف در سپاه ایجاد کنیم و سپس آن را شکست دهیم. این سازمان در شرایط حاضر تقریبا دارای سه گرایش است. بخش نظامی سپاه که به شدت به این شرایط معترض هستند. باید این فضا را تشدید کرد به گونه ای که این بخش که بیشترین امکانات سرکوب را در اختیار دارد نسبت به سرکوب مردم مسئله بیشتری پیدا کند. بخش دیگر بخش اقتصادی سپاه است که از کسوت نظامی بیرون آمده اند و دنبال امنیت برای فعالیت‌های اقتصادی شان هستند. این بخش بیشتر همراه احمدی نژاد هستند و او را تشویق می‌کنند برای برقراری ارتباط با غرب برای سود و تسهیلات اقتصادی بیشتر. بخش سوم و مهم تر که مسئله اصلی جنبش هم است سازمان امنیت سپاه است که امثال طائب و مجتبی خامنه‌ای در راس آن هستند و از امکانات سپاه هم استفاده می‌کنند. آن ها حتی با فرماندهی سپاه هم خیلی هماهنگی به عمل نمی‌آورند. این بخش با بسیج به فرماندهی نقدی یک ماشین سرکوب تمام عیار به وجود آورده است. ماشین سرکوب را باید بتوانیم در میدان عمل دور بزنیم شانس این که در این بخش بتوانیم شکاف ایجاد کنیم فعلا دور است. بایدابتدا بخش‌های دیگرسپاه را از آن جدا کرد.