براي ائتلاف با همه گروه‌‏هاي مخالف استبداد و خودكامگي آماده‌‏ايم


بيانيه پاياني کنگره نهم سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي صادر شد

براي ائتلاف با همه گروه‌‏هاي مخالف استبداد و خودكامگي آماده‌‏ايم

مقابله با خودكامگي و شفاف‌‏سازي عرصه قدرت ضرورتي مبرم است

با انتخابات رياست‌‏جمهوري نهم، عرصه سياسي جامعه دستخوش تحولات جديدي شده است. برخي گرايش‌‏ها و نيروهاي اجتماعي در حال هويت‌‏يابي سياسي و سازمان‌‏يابي و حضور تأثيرگذار در عرصه سياسي كشور هستند. صورتبندي و آرايش نيروهاي سياسي موجود نيز در حال دگرگوني است. در دوره جديد مبارزه با اقتدارگرايي و خطر استبداد، محور چالش‌‏هاي سياسي است و اشكال ائتلاف‌‏هاي پيش از انتخابات، در هر دو جناح اصلاح‌‏طلب و مخالف اصلاحات با توجه به اين چالش اصلي در حال تغيير و ائتلاف‌‏هاي جديدي در حال سربرآوردن است

خبرگزاري كار ايران

بيانيه كنگره نهم (فوق العاده) سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي كه در روز ششم مرداد ماه امسال برگزار شد، صادر شد.

به گزارش "ايلنا"، متن كامل اين بيانيه به اين شرح است:

مقدمه:

انتخابات نهم رياست‌‏جمهوري نقطه عطفي در تحولات سياسي- اجتماعي و سرآغاز دوراني جديد در عرصه سياست داخلي و خارجي به شمار مي‌‏آيد. تحليل چگونگي فرايند و نتيجه اين حادثه مهم و موشكافي ابعاد مثبت و منفي آن، درك روشن‌‏تري از وضعيت كنوني و سمت و سوي اهداف آينده به دست خواهد داد. تحليل نتايج انتخابات، تبيين وضع موجود كشور، آرايش جديد نيروهاي سياسي، پيش‌‏بيني آينده و چه بايد كرد، محورهاي اساسي مطالبي است كه در اين بيانيه مورد بررسي قرار گرفته‌‏اند.

نتايج انتخابات:

سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران پس از انتخابات مجلس هفتم، در بيانيه‌‏ها و تحليل‌‏هاي خود همواره نسبت به ظهور اراده‌‏اي فائقه براي تمركز قدرت و يكدست كردن حاكميت در كشور هشدار داده و تأكيد كرده است كه مخالفان جمهوريت نظام درصدد تقليل شأن رياست جمهوري از دومين مقام رسمي كشور به رئيس دفتر و تداركاتچي برآمده‌‏اند. بر اين اساس در آستانه انتخابات نهم رياست‌‏جمهوري و از يك سال پيش استراتژي محدود و پاسخگو كردن قدرت و حضور جدي در صحنه انتخابات در دستور كار سازمان قرار گرفت. ما از آنجا كه حضور شخصيت‌‏هاي مستقل و در نتيجه رقابت جدي ميان آنها را تنها راه جلوگيري از پيروزي سناريوي انتخاب رئيس دفتر به جاي رئيس جمهور و در عين حال ممانعت از برگزاري انتخاباتي ناسالم و با نتايج از پيش‌‏تعيين‌‏شده مي‌‏دانستيم، تمامي كساني را كه خود را واجد شرايط فوق مي‌‏دانستند، به حضور در عرصه رقابت انتخاباتي دعوت كرديم. ما بر اين باور بوديم اجراي پروژه تبديل رئيس جمهور به رئيس دفتر مآلاً به هدم اساس جمهوريت نظام مي‌‏انجامد و تنها راه خنثي كردن اين پروژه و ناكام گذاردن طرح جايگزيني حكومت اسلامي به جاي جمهوري اسلامي را در انتخاب يك رئيس‌‏جمهور اصلاح‌‏طلب در چارچوب شعار "اصلاحات يك گام به پيش" يا حداقل انتخاب يك رئيس‌‏جمهور مستقل ديديم. لذا به همراه احزاب همفكر و با عنايت به تجربياتي كه از ردصلاحيت‌‏هاي گسترده، غيرقانوني و جناحي مجلس هفتم به دست آمده بود و نيز با تأكيد بر ضرورت اجماع اصلاح‌‏طلبان حول كانديداي واحد، كوشيديم از ميان رجال سياسي كشور شخصيتي ملي را به كانديداتوري برگزينيم كه داراي مقبوليت اجتماعي و مورد اجماع اصلاح‌‏طلبان بوده در عين حال رد صلاحيت وي براي شوراي نگهبان غيرممكن يا حداقل دشوار باشد. با اين نگاه تلاش خود را براي قانع كردن مهندس ميرحسين موسوي آغاز كرديم. مجموعه‌‏اي از شرايط و عوامل دست در دست هم داده و مانع حضور ايشان در انتخابات شد. در ادامه اين رويكرد تلاش ما براي حضور آقاي موسوي خوئيني‌‏ها نيز به نتيجه نرسيد. لذا عليرغم اعتقاد به اجماع اصلاح‌‏طلبان بر يك فرد مورد تائيد همه و عدم پذيرش مكانيسم نظرسنجي از سوي برخي از اصلاح‌‏طلبان براي اجماع، ما را از دستيابي به كانديدايي واحد در سطح نيروهاي اصلاح‌‏طلب نااميد مي‌‏ساخت. معرفي نامزد حزبي نيز با توجه به محدوديت‌‏هاي تحميلي و كاملاً سياسي از سوي مرجع ناظر بر انتخابات، عملاً با خط مشي انتخاباتي سازمان مبني بر مشاركت جدي و واقعي مغايرت داشت. مضافاً اينكه با توجه به موضع سياسي شوراي نگهبان و قطعي بودن ردصلاحيت نامزدهاي حزبي اصلاح‌‏طلب، معرفي چنين نامزدي مي‌‏توانست در سطح افكار عمومي نشانه عدم عزم جدي ما براي مشاركت و شاهدي بر قصد پيشيني ما براي انصراف از رقابت‌‏هاي انتخاباتي تبليغ شود. از اين رو تنها راه براي حضور در اين رقابت غيرعادلانه اما اجتناب‌‏ناپذير معرفي نامزدي غير حزبي بود كه ضمن دارا بودن شايستگي‌‏هاي لازم، احتمال تأييد صلاحيت او وجود داشته باشد. آقاي دكتر معين با توجه به دارا بودن وجهه علمي، پيشينه انقلابي، تجربه اجرايي و مقبوليت ميان نخبگان، از مناسب‌‏ترين گزينه‌‏هايي بود كه با توجه به معيارها و محدوديت‌‏هاي پيش گفته مي‌‏توانست انتخاب ما و دوستان همفكر ما باشد. نتايج نظرسنجي‌‏هاي مستمر نيز از روند رشد تدريجي موقعيت نامزد مورد حمايت ما خبر مي‌‏داد. اين روند در ماه پاياني تا ارتقاء موقعيت دكتر معين به رده دوم و سوم ادامه يافت.

علي‌‏رغم اينكه اجماع اصلاح‌‏طلبان را بر يك نامزد امري مطلوب مي‌‏دانستيم، به علت اختلاف شديد ميان جبهه مخالف اصلاحات و عدم اجماع بر كانديداي واحد، از تعدد كانديداها در ميان اصلاح‌‏طلبان چندان نگران نبوديم. گذشت زمان صحت اين عدم نگراني ما را به اثبات رسانيد. با گذشت زمان شانس اقتدارگرايان براي پيروزي در انتخابات كمتر مي‌‏نمود، تا بدانجا كه چهره‌‏هاي سياسي و رهبران اين جريان از اينكه عدم توانايي ايشان در اجماع، شانس موفقيت در انتخابات را به شدت كاهش داده است، از هواداران خود عذر خواستند و بعضاً نشريات طرفدار ايشان به دليل احتمال شكست، كناره‌‏گيري از انتخابات را خواستار شدند. به اين ترتيب تصور مي‌‏شد حتي اگر به اجماع نرسيم، هدف حداقلي از شركت در انتخابات، يعني جلوگيري از اجراي پروژه تبديل رئيس‌‏جمهور به رئيس دفتر، پيش از برگزاري انتخابات قطعاً قابل تأمين است و با هر نتيجه‌‏اي از انتخابات، جامعه و خود را شكست خورده نمي ديديم.

علي‌‏رغم اين كه تنها يكي از نامزدهاي منتسب به اقتدارگرايان با توجه به پروژه انتخاب رئيس دفتر، ايده‌‏ال تلقي مي‌‏شد و اجماع در مورد وي ضروري به نظر مي‌‏رسيد، اما نگراني از احتمال حضور نامزدهاي مستقل با احتمال رأي‌‏آوري بالا، در عرصه رقابت و روشن نبودن تكليف نهايي، آنها را بر آن داشت تا آخرين روزها از تأكيد بر نامزد دلخواه، خودداري ورد و تصميم‌‏گيري نهايي به روزهاي پاياني و ارزيابي شرايط و امكانات و مقدورات محول شد. نهايتاً در روزهاي پاياني و پس از بررسي‌‏ها و محاسبات لازم، اراده فائقه به همان كانديدا تعلق گرفت و عزم خود را براي بر صدر نشاندن كانديداي مطلوب خويش آشكار ساخت. ورود حزب پادگاني با اتكاء به تشكيلات سراسري و امكانات برخي نهادها، روند انتخابات را دگرگون كرد. تصميم روزهاي پاياني مبني بر مداخله سازمان‌‏يافته و وسيع نهادها و كانون‌‏هاي وابسته و مرتبط با حاكميت، به سود نامزدي كه تا روزهاي آخر در تمام نظرسنجي‌‏هاي سراسري نفر آخر يا ماقبل آخر بود، عملاً نهادهاي حكومتي مزبور را در قالب احزاب سياسي وارد عرصه انتخابات كرد. رفتن نامزد مورد نظر به دور دوم، هدف اوليه اين جريان بود. ارتقاء ناگهاني وي و تنزل آقاي كروبي از رده دوم به سوم، نشان از پايان موفقيت‌‏آميز اين طرح بود. سرانجام علي‌‏رغم اعتراض‌‏هاي شديد آقايان كروبي و معين و ديگر نامزدها، با تائيد انتخابات، آقاي احمدي‌‏نژاد به دور دوم برده شد.

تكليف مرحله دوم از پيش روشن بود. به وضوح پيش‌‏بيني مي‌‏شد كه عوامل و نيروهاي عمل كننده در مرحله اول، با جديت بيشتر و در سطحي گسترده‌‏تر در مرحله دوم نقش‌‏آفريني كنند. علي‌‏رغم اين پيش‌‏بيني، حمايت قاطع و صريح از آقاي هاشمي رفسنجاني را در مرحله دوم، اقدامي ضروري و اصولي مي‌‏دانستيم. در عين حال نظرات مشورتي خود را براي مقابله با اين وضعيت به اطلاع ايشان رسانديم و انصراف از انتخابات را در اعتراض به شرايط غيردموكراتيك و دخالت سازمان‌‏يافته برخي از نهادهاي وابسته به حاكميت در امر انتخابات، به ايشان پيشنهاد كرديم اما با وجود قبول تحليل‌‏ها و پيش‌‏بيني‌‏هاي ما، از انصراف خودداري كردند. بنابراين مرحله دوم نيز چنان پيش رفت كه اقتدارگرايان خواسته بودند و آقاي هاشمي علي‌‏رغم حمايت قاطبه نخبگان كشور، همانطور كه پيش‌‏بيني مي‌‏شد نتوانست برنده انتخابات باشد.

با اين همه نبايد علل و عوامل اين شكست را صرفاً به تخلفات سازمان‌‏يافته و ساختار معيوب انتخابات اين دوره محدود كرد. توقيف و تعطيلي روزنامه‌‏هاي اصلاح‌‏طلب و قطع كانال‌‏هاي ارتباطي اصلاح‌‏طلبان با بدنه جامعه و عدم تمهيد راه‌‏هاي جايگزين براي حفظ ارتباط با جامعه طي سال‌‏هاي گذشته، از يكسو اطلاع‌‏رساني و ارائه تحليل‌‏ها و اطلاعات ضروري به جامعه را به شدت محدود كرد و از سوي ديگر آنان را از تحولات اجتماعي و شكل‌‏گيري يا شدت يافتن مطالبات جديد، به ويژه در سطح طبقات محروم، غافل و در جريان انتخابات براي انتقال ديدگاه‌‏ها و برنامه‌‏هايشان به بدنه جامعه و اطلاع‌‏رساني درست به مردم با مشكل روبرو ساخت. بايد با شجاعت گفت اصلاح‌‏طلبان براي جبران اين كاستي‌‏ها و برقراري ارتباط با بخش‌‏هاي متوسط و محروم جامعه كوشش چشمگيري نكردند و تدابير مؤثري اتخاذ نكردند. آنان تمام توان و فعاليت انتخاباتي خود را بر جامعه نخبگان و دانشگاهيان متمركز كردند، بدان اميد كه اين قشر را به شركت در انتخابات و ايفاي نقش پل ارتباطي ميان اصلاح‌‏طلبان و جامعه و بسط آگاهي و جذب افكار توده‌‏ها به سوي اصلاح‌‏طلبان قانع كنند اما تنها توانستند صرفاً به شركت بخشي از نخبگان در انتخابات تحقق بخشند و از ايجاد تحرك و فعال ساختن ايشان ناتوان ماندند. در حالي كه رقيب برنامه‌‏هاي تبليغي خود را بر مشكلات ملموس بخش‌‏هاي محروم جامعه متمركز كرده بود و در اين مسير چنان به افراط گراييده بود كه از طرح شعارهاي غيرعملي پرهيز نداشت، اصلاح‌‏طلبان پيشرو علي‌‏رغم داشتن برنامه اقتصادي مناسب، به شعارهاي اقتصادي توجهي نشان ندادند و از سطح شعارهاي مطلوب نخبگان فراتر نرفتند.

طي سال‌‏هاي گذشته يكي از مهمترين محورهاي تبليغاتي عليه اصلاح‌‏طلبان در سطح تريبون‌‏هاي رسمي و عمومي، متهم ساختن آنان به عدم التزام به موازين مذهبي و اعتقادات ديني بوده است. اين امر علي‌‏القاعده بايد موجب مي‌‏شد اصلاح‌‏طلبان پيشرو كه بيشتر در مظان چنين اتهامي قرار داشتند، در جريان انتخابات بر ماهيت ديني خود تأكيد و با اقشار مذهبي‌‏تر جامعه ارتباط مؤثرتري برقرار كنند اما به دلايلي كه گذشت اين امر مغفول ماند و نهايتاً در مرحله اول به آراي آگاهانه چهار ميليوني عمدتاً از بخش نخبه كشور كه كانون خطر را به خوبي در يافته بودند، اكتفا كردند. از ميان دو مرحله اول و دوم، آراء مرحله اول به دليل رقابت متنوع و فشرده ميان نامزدها و حضور مستقل جريان‌‏هاي مختلف سياسي، تصوير روشن‌‏تري از مطالبات اجتماعي موجود - البته در ميان آن بخش از جامعه كه در انتخابات شركت كرده‌‏اند - به دست مي‌‏دهد اما با توجه به ساختار معيوب انتخابات و تخلفات فراوان، متأسفانه نمي‌‏توان از تعداد آراي نامزدها به و اجتماعي هر يك از اين مطالبات پي برد.

از تركيب آراي مرحله اول در شهرهاي بزرگ و كوچك و نيز روستاها و مناطق مرزي، مي‌‏توان دريافت چهار دسته نيازهاي سياسي، نيازهاي توسعه‌‏اي (در وجوه اقتصادي و اجتماعي) و نيازهاي معيشتي و رفاهي، مطالبات مردم به ويژه شركت‌‏كنندگان در انتخابات را شكل مي‌‏دهند. آراء صاحبان اين مطالبات به ترتيب به سوي شعارهاي آزادي و دموكراسي، اعتدال و شكوفايي اقتصادي، آزادي‌‏هاي اجتماعي، عدالت‏خواهي و رفاه كه برخي از آنها ميان نامزدهاي رقيب مشترك بود، گرايش يافت. البته قريب چهل درصد از واجدان شرايط نيز در انتخابات شركت نكردند و با عدم شركت خود مطالبات خويش را در پرده ابهام نگه‌‏داشتند.

تحليل آراي مرحله دوم و علت پيشي گرفتن آقاي احمدي‌‏نژاد از آقاي هاشمي با توجه به تداوم نقش‌‏آفريني عوامل عمل‌‏كننده در مرحله اول و نيز فضاي قطبي ويژه مرحله دوم، كار چندان دشواري نيست. همچنان كه پيش‌‏بيني مي‌‏شد جريان اقتدارگرا به كمك تشكيلات سراسري و پنهان حزب پادگاني، توانست عمليات تخريبي گسترده‌‏اي را عليه آقاي هاشمي رفسنجاني سامان دهد و در حالي كه مديريت حداقل ۱۶ سال گذشته را فاسد و ضدمردمي و هاشمي را به عنوان نماد حاكميت و سمبل تمامي نارسايي‌‏ها و مشكلات موجود معرفي مي‌‏كرد، با استفاده گسترده از امكانات دولتي، از نامزد خود چهره‌‏اي عدالت‌‏خواه، ساده‌‏زيست، مخالف فساد و فقر و دشمن بي‌‏عدالتي كه شهيد رجايي الگوي اوست، به جامعه ارائه مي‌‏داد. عدم حمايت علني اقتدارگرايان از آقاي احمدي‌‏نژاد و استفاده از امكانات حزب پادگاني به جاي امكانات مالي آنان، براي او يك امتياز محسوب مي‌‏شد و تظاهر به دوري از كانون قدرت و ادعاي از جنس مردم بودن را اموري پذيرفتني جلوه مي‌‏داد. اين در حالي بود كه هاشمي در حساس‌‏ترين شرايط رقابت انتخاباتي، در دفاع از سير حركت و كارنامه نظام از گذشته تاكنون ترديد نكرد، كه اگر هم مي‌‏كرد تغييري در فضاي تبليغاتي رواني انتخابات رخ نمي‌‏داد. در نتيجه اكثريت رأي‌‏دهندگان براي تغيير وضع موجود و به اميد تحول، آقاي احمدي‌‏نژاد را بر آقاي هاشمي ترجيح دادند.

تحليل وضع موجود:

هرچند به علت دخالت عوامل غيردموكراتيك و فعال بودن سازوكارهاي غيرانتخاباتي، نتايج انتخابات رياست‌‏جمهوري نمي‌‏تواند مبنا و شاخص دقيقي براي بررسي و تحليل وضعيت موجود اجتماعي به شمار آيد، اما با توجه به آگاهي‌‏ها و ارزيابي‌‏هاي موجود، از ميزان نقش عوامل و سازوكارهاي مذكور و توان و امكانات نيروهاي ويژه عمل‌‏كننده در انتخابات، مي‌‏توان با تقريبي قابل قبول، دلالت‌‏هاي نتايج انتخابات را بر چگونگي وضعيت اجتماعي- سياسي كشور كشف كرد و حداقل دريافت كه اين نتايج حامل كدام معاني نبوده‌‏اند.

با توجه به تحليلي كه از نتايج و تركيب آراء در دو مرحله انتخابات ارائه شد، اكنون مي‌‏توان درباره صحت برخي تحليل‌‏ها كه رأي ۱۷ ميليوني به كانديداي پيروز را نشانه تحول در ساختارهاي اجتماعي و بيانگر جنبشي اجتماعي ارزيابي مي‌‏كنند، قضاوت روشن‌‏تري داشت. در اين تحليل‌‏ها رأي كانديداي پيروز، عمدتاً رأي به شعارها و وعده‌‏هاي پوپوليستي، نظير آوردن دلارهاي نفتي بر سر سفره‌‏هاي مردم و رنگين كردن سفره محرومان و فراهم آمدن بستري براي جنبش فاشيستي ارزيابي مي‌‏شود اما واقعيت اين است كه برآمدن كانديداي پيروز، از رديف ماقبل آخر يا آخر به رديف دوم در مرحله اول، مرهون سازوكارها و عوامل غيردموكراتيك و غيرانتخاباتي از يك سو و برخي اشتباهات اصلاح‌‏طلبان در تحليل و عمل از سويي ديگر بود. فقدان هر يك از آن عوامل غيرطبيعي و تحميلي و عدم هر يك از آن اشتباهات اجتناب‌‏پذير، مي‌‏توانست نتيجه انتخابات را به گونه‌‏اي ديگر رقم بد و ما اكنون به جاي بررسي عوامل شكست و تحليل‌‏هايي نظير شكل‌‏گيري جنبش فاشيستي، علل پيروزي را تحليل مي‌‏كرديم. با احتساب پايگاه اجتماعي ۱۵ درصدي جريان حاكم كنوني كه رأيي ثابت و كاملاً آگاهانه و سياسي محسوب مي‌‏شود و فضاي قطبي حاكم بر دور دوم كه با عمليات گسترده تخريب توسط حزب پادگاني همراه شد و چند ميليون رأي را به ضرر آقاي هاشمي و به سود كانديداي رقيب هدايت كرد و نيز با احتساب آراي مخدوش ناشي از تقلبات و تخلفات سازمان‌‏يافته، ميزان آرايي كه صرفاً حاكي از احساس محروميت است و با شعارها و وعده‌‏هاي پوپوليستي جذب شده است، درصد بالايي به نظر نمي‌‏رسد و اين ميزان از رأي طبقات محروم را با توجه به تعداد افراد واجد شرايط رأي در كشور، به هيچ وجه نمي‌‏توان دال بر تحولات عميق در جامعه و نشانه شكل‌‏گيري جنبش اجتماعي مثلاَ فاشيستي دانست. اگرچه وجود افراد و گروه‌‏هاي داراي گرايش‌‏هاي فاشيستي در كشور قابل انكار نيست، اما عدم شكل‌‏گيري جنبش اجتماعي به معناي عدم هرگونه تغيير و تحول اجتماعي نيست. بدون شك نتايج انتخابات رياست‌‏جمهوري از واقعيات اجتماعي مهمي حكايت مي‌‏كند كه مهمترين آنها عبارتند از:

۱ - تقريباً تمامي رأي‌‏دهندگان اعم از آنها كه به آقاي احمدي‌‏نژاد و آقاي هاشمي رفسنجاني رأي دادند و نيز ۲۰ ميليون نفري كه در انتخابات شركت نكردند، از وضع موجود رضايتي ندارند و از خاستگاه ها و منظرهاي متفاوت و با انگيزه‌‏هاي گوناگون، خواهان تحقق شرايطي متفاوت با شرايط موجود هستند.

۲ - مطالبات معطوف به عدالت اقتصادي براي بخش قابل توجهي از جامعه جدي است. همچنانكه مطالبات معطوف به رونق اقتصادي، آزادي‌‏هاي اجتماعي، حقوق شهروندي و دموكراسي نيز براي اقشار متوسط و طبقه نخبه كشور مهم و جدي است.

۳ - واقعيت اجتماعي ديگري كه نتايج انتخابات مرحله اول و مرحله دوم (با كسر تخلفات و تقلبات احزاب نظارتي و پادگاني) از آن حكايت مي‌‏كند، تنوع و تكثر همسنگ مطالبات اجتماعي است. بدين معنا كه نظام با مطالبات و خواسته‌‏هايي متنوع و در عين حال متضاد از سوي بخش‌‏هاي مختلف جامعه با و اجتماعي نزديك به يكديگر مواجه است. اين امر نشان‌‏دهنده حساسيت و خطير بودن شرايط جديد پس از انتخابات و دشواري‌‏هاي فراروي جريان حاكم در اداره امور جامعه است. آنچه بر پيچيدگي شرايط جديد مي‌‏افزايد عزم و پاي فشاري هر يك از بخش‌‏هاي اجتماعي مذكور در تحقق مطالبات خويش است.

با پيروزي نامزد جريان مقابل، اولاً حاكميت متمركز و ثانياً يكپارچه شده و ديدگاه واحد و هماهنگي نسبت به امور فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي در سطح حاكميت و قواي سه گانه حاكم شكل گرفته است. اكنون همه بخش‌‏هاي حاكميت كاملاً با رهبري هماهنگ و در خدمت اجراي منويات ايشان هستند. اين واقعيت، مسووليت رهبري را در هدايت امور به سوي شرايط مطلوب، آنگونه كه پاسخگوي مطالبات اجتماعي باشد، دو چندان ساخته است. زيرا اگر تا پيش از انتخابات، برخي از مشكلات ناشي از وجود ديدگاه‌‏ها و سلايق متعارض و ناهماهنگ در سطح حاكميت تحليل مي‌‏شد، امروز ديگر چنين مانعي وجود ندارد و حاكميت مي‌‏تواند بدون هرگونه تنش ناشي از تعارض آراء و سلايق، با تمام قوا در اجراي منويات رهبري بكوشد. اين وضعيت كه البته مي‌‏تواند مثبت و يك مزيت تلقي شود، يك واقعيت را در پي خواهد داشت و آن اينكه قدرت حاكم واقعي از اين پس در قبال نارسايي‌‏ها، ضعف‌‏ها و سوء‌‏تدبيرها، مسووليت مستقيم خواهد داشت.

آنچه بر ضرورت تحقق مطالبات جامعه به ويژه مطالبات اقتصادي مي‌‏افزايد، اين است كه جناح پيروز در انتخابات، در شرايطي قدرت مطلق را به دست مي‌‏گيرد كه ذخاير ارزي در بالاترين و بدهي‌‏هاي خارجي در پايين‌‏ترين سطح طي سال‌‏هاي گذشته است و در آينده نيز با احتمال بالا رفتن قيمت نفت، درآمد هنگفتي نصيب كشور خواهد شد. اين شرايط درست برعكس شرايطي است كه خاتمي و اصلاح‌‏طلبان قدرت اجرايي را در دست گرفتند. در آن زمان اصلاح‌‏طلبان از مزيت هماهنگي در سطح حاكميت و رضايت رهبري برخوردار نبودند و در شرايطي به پيروزي رسيدند كه قيمت نفت به پايين‌‏ترين ميزان ممكن يعني بشكه‌‏اي ۹ دلار رسيده بود. با توجه به اين شرايط مساعد و آرماني، طبيعي است كه افكار عمومي از حاكميت انتظار حل مشكلات و تأمين خواسته‌‏هاي رفاهي و عمل به وعده‌‏هاي انتخاباتي، نظير تك رقمي شدن نرخ تورم و نرخ سود بانكي، حل مشكل بيكاري، بردن دلارهاي نفتي بر سر سفره مردم و رنگين ساختن آن را داشته باشند. ما البته معتقديم اينها مشكلاتي نيستند كه با صرف دلارهاي نفتي براي رنگين كردن سفره مردم حل شوند اما اهداف مذكور و تأكيد بر آساني حل مشكلات از شعارها و وعده‌‏هاي اصلي رئيس‌‏جمهور منتخب و حاميانش بود. صميمانه آرزو مي‌‏كنيم آن وعده‌‏ها و برنامه‌‏ها به اجرا درآيد.

غيرمنصفانه خواهد بود اگر به موفقيت اصلاح‌‏طلبان در تغيير و تحرك فضاي سياسي كشور و افزايش حساسيت و همبستگي سياسي نخبگان، به عنوان يك دستاورد مهم اشاره نكنيم. اهميت اين دستاورد را كه در دوره جديد مي‌‏تواند پشتوانه تكاپوي سياسي اصلاح‌‏طلبان باشد و ظرفيت‌‏هاي سياسي جديدي براي مقابله با حاكميت استبداد ايجاد كند، در مقايسه ميان اين انتخابات با انتخابات شوراهاي شهر و روستا مي‌‏توان دريافت. در اين انتخابات نامزدهاي احزاب اصلاح‌‏طلب در مجموع آرايي بيش از رقيب به خود اختصاص دادند و در صورت اجماع يا برگزاري سالم انتخابات، مي‌‏توانستند پيروز ميدان باشند. در حالي‌‏كه در انتخابات شوراها علي‌‏رغم سلامت انتخابات، اصلاح‌‏طلبان با قهر و عدم مشاركت جامعه مواجه بودند.

از اين رو در عرصه عمل و فعاليت سياسي هر چند نگراني‌‏هاي جدي نسبت به جهت‌‏گيري‌‏ها و سياست‌‏هاي اقتدارگرايان وجود دارد، اما خوشبختانه نزديكي رقابت‌‏ها در اين انتخابات و دخالت تعيين كننده و مؤثر عوامل غيردموكراتيك و غيرانتخاباتي در شكل‌‏گيري نتايج انتخابات، موجب شده است طرفداران كانديداهاي اصلاح‌‏طلب و اعتدال‌‏گرا در عين احساس نگراني شديد از شرايط و روند موجود، احساس شكست و ناكامي نكنند. بنابراين اگر چه در سطح قدرت سياسي، وضعيت از شرايط ماقبل اصلاحات نامطلوب‌‏تر شده است و خطر اقتدارگرايي كاملاً جدي است اما در سطح سياسي و اجتماعي نشانه‌‏هاي آشكار سردگي و ميل به تكاپو و مقاومت در برابر اين خطر، مشاهده مي‌‏شود. همگرايي پديد آمده ميان طبقات متوسط شهري و به ويژه