محاسبات اشتباه در سياست اتمی ايران


حبيب پرزين

27 دی 1384

فرستادن پرونده هستهای ايران به شورای امنيت شروع روند پيچيده جلب متحد و آماده كردن افكار عمومی برای اتخاذ سياستهای شديدتر عليه ايران خواهد بود. دلخوش كردن به اينكه آمريكا در عراق در "باتلاق" فرو رفته، اشتباه محاسبه ديگری است كه می تواند عواقب وخيمی برای ايران داشته باشد.

تحولاتی كه در چند سال گذشته در خاورميانه بوجود آمده، حمله آمريكا به افغانستان و سقوط دولت طالبان، حمله به عراق و دستگيری صدام حسين، طرح خاورميانه بزرگ، وفشار به دولتهای عربی برای آغاز روند تغييرات دمكراتيك، تغييرات سياسی در لبنان و فشار سياسی بر رژيم بشار اسد در سوريه، رژيم ايران را به اين نتيجه رسانيده كه در مقابل پيشروی آمريكا در منطقه، ديگر نمی تواند با شيوههای گذشته مقاومت كند. ايران برای ترغيب دولت سوريه و جريانات راديكال در فلسطين برای مقاومت بيشتر، احتياج دارد از خود چهره قویتری نشان بدهد.
ايده و تلاش برای دست يافتن به سلاح اتمی بر اساس اين تصور است كه ايران با در اختيار داشتن اين سلاح، علاوه بر اينكه به قدرت بزرگ منطقه مبدل میشود، می تواند مانع حمله نظامی آمريكا هم بشود. آنچه که در مباحث استراتريک نظامی «اطمينان از تخريب متقابل» Mutual Assurance Destruction ناميده ميشود، و از "تئوری بازی" موسوم به «موازنه نش»Nash Equilibrium سرچشمه می گيرد. آنها الگوی تعادل اتمی ميان آمريكا و شوروی در دوران جنگ سرد را در نظر دارند كه هيچيك از طرفين از ترس سلاحهای طرف مقابل جرات آغاز جنگ را نداشت. اما آنچه كه زمامداران رژيم ايران در نظر نمی گيرند اين است كه تعادل نظامی ميان آمريكا و شوروی به اين خاطر بود كه هريك از آنها به چندين هزار كلاهك اتمی، موشكهای قارهپبما و سيستمهای پيچيده ماهوارهای مجهز بودند. در مقابل هر نوآوری نظامی يك طرف، طرف مقابل هم، شبيه يا معادل آن را می ساخت. ميان اين دو كشور رقابتی 30 ساله در توليد و ذخيره كردن سلاحهای كشتار جمعی بوجود آمد، كه بخش بزرگی از درآمد ملی آنها را میبلعيد. در واقع اساس کارکرد «اطمينان از تخريب متقابل» بر توازن حداکثری طرفين مخاصمه و امکان نابودی دو بازيگر در صورت "استفاده کامل" از همه امکانات موجود قرار دارد. مسابقه تسليحاتی پايان ناپذير خود نتيجه اين توازن است. همان مسابقه ای که اتحاد شوروی را واداشت تا نزديك به 30 درصد درآمد ملی خود را صرف امور نظامی کند، و همين امر يكی از دلايل از هم پاشيدن اين كشور شد. حتی اگر ايران موفق بشود يك يا چند بمب اتمی هم بسازد باز آن تعادل قدرتی كه مورد نظر آنان است بوجود نمی آيد.
ايران نمیتواند آمريكا را به خطر بياندازد. برای اينكار حداقل به موشكهای قاره پيما احتياج است كه ايران فاقد آن میباشد. ايران حتی به تعادل قدرت نظامی با اسرائيل هم نمیتواند دست يابد. زيرا اسرائيل به سيستم دفاع ضد موشكی پاتريوت مجهز است، كه میتواند موشكهای ايران را قبل از رسيدن به هدف منهدم كند، در جنگ خليج فارس رژيم صدام هم چند موشك به سوی اسرائيل شليك كرد اما همه آنها قبل از رسيدن به هدف نابود شدند. مجهز بودن به سيستم دفاع ضد موشكی تعادل قوا را به نفع اسرائيل بهم می زند. اسرائيل در آينده هم می تواند از آخرين دست آوردهای تكنولوژی آمريكا در زمينه دفاع ضد موشكی استفاده كند. اما ايران نمی تواند با خريدهای نظامی از كره شمالی و يا چين به چنين تكنولوژی دست پيدا كند.
سران جمهوری اسلامی تصور میكنند به خاطر دشواريهايی كه آمريكا و متحدان غربیاش با آن مواجهاند، اكنون بهترين موقع برای دستيابی به سلاح اتمی و ايجاد تعادل قوای مورد نظرشان می باشد. آنها در ارزيابی های خود از اوضاع منطقه، بارها اعلام کرده اند كه آمريكا در عراق، مانند ويتنام، در باتلاق فرو رفته است، بنابر اين امكان حمله به ايران را ندارد. اين ادعا درست نيست زيرا آمريكا در ويتنام با وجود تلفات سنگين انسانی نتوانست به اهداف خود دست يابد و شكست خورده منطقه را ترك كرد، در حاليكه در عراق هم اكنون به هدف اصلی خود دست يافته است. جنگ ويتنام در حقيقت جنگ ميان دو ابرقدرت بود، ويتنام شمالی از كمكهای نظامی اتحاد شوروی استفاده میكرد. در حاليكه تروريستهای عراقی پشتوانه قوی ندارند و بخصوص با شکست های سياسی در آيتده عراق، موقعيت آنها بطور منظم ضعيف تر می شود. اين درست است كه در آمريكا، درصد مخالفان جنگ، افزايش يافته است. در اوايل سال 2005 وقتی تعداد تلفات آمريكا در عراق به 1500 نفر رسيد درصد مخالفت مردم با جنگ برابر بود با مخالفت مردم با جنگ ويتنام، درسال 1968 بعد از كشته شدن 20000 سرباز. اين شباهت در ميزان مخالفت مردمی با جنگ، به دليل تغيير در روحيه و فرهنگ مردم است و به هيچ وجه به معنی شباهت وضعيت آمريكا در عراق و ويتنام نيست. در آمريكا افكار عمومی مخالف در گيری اين كشور در يك جنگ جديد است. اما قرار هم نيست آمريكا همين امروز به ايران حمله كند. هم آمريكا و هم انگلستان اعلام كردهاند كه حمله نظامی به ايران در دستور كارشان قرار ندارد. اما اين شرايط می تواند تا دوسال آينده و حتی زودتر از آن تغيير كند. اگر به هر شكلی مسئله اتمی ايران به يك مسئله امنيت ملی آمريكا مبدل شود، افكار عمومی ممكن است دوباره موافق جنگ بشود، بخصوص كه ممكن است بر خلاف عراق، آمريكا در ايران نيرو پياده نكند. و فقط تاسيسات نظامی را بكوبد. با كاهش حملات تروريستی در عراق و با گسترش و آزمودگی بيشتر ارتش و نيروهای انتظامی عراق، امكان خروج تدريجی نيروهای آمريكايی از اين كشور فراهم می شود. قرار است تا پايان سال جاری 50 هزار نفر از آنان از عراق خارج شوند. تا دو سال آينده آمريكا قادر خواهد بود نيروهای خود را بطور محسوسی كاهش دهد. فرستادن پرونده هستهای ايران به شورای امنيت شروع روند پيچيده جلب متحد و آماده كردن افكار عمومی برای اتخاذ سياستهای شديدتر عليه ايران خواهد بود. دلخوش كردن به اينكه آمريكا در عراق در باتلاق فرو رفته اشتباه محاسبهای است كه می تواند عواقب وخيمی برای ايران داشته باشد.
تحليل گران رژيم ايران، افزايش قيمت نفت را هم عامل بازدارنده از حمله نظامی به ايران می دانند. خطر افزايش قيمت نفت قبل از حمله به عراق هم مطرح بود، در اثر اشغال عراق قيمت نفت افزايش هم يافت، اما نه در حدی كه اقتصاد غرب را فلج سازد. اگر حمله نظامی به ايران صورت بگيرد كوشش هر دو طرف اين خواهد بود كه به منابع نفتی آسيبی نرسد. كشورهای صنعتی افزايش ناگهانی قيمت نفت را بارها تجربه كردهاند. و هر بار توانستند از بحران ناشی ازآن خارج شوند. در طی هشت سال گذشته قيمت نفت 7 برابر شده است. در سال 1997 قيمت نفت بشگهای ده دلار بود، و سال گذشته قيمت يك بشگه نفت به هفتاد دلار هم رسيد. از سال 1973 تاكنون قيمت نفت، 32 برابر شده است. اگر صادرات نفت ايران برای مدتی قطع بشود افزايش قيمت بدون شك برای كشورهای صنعتی نامطلوب خواهد بود، اما برای خود ايران قطع صادرات نفت مرگبار است. با قطع درامد نفت، ايران قادر به پرداخت حقوق سربازان خود هم نخواهد بود. افزايش قيمت نفت برای غرب عامل نگران كننده هست اما عامل بازدارنده نيست.
فرماندهان نيروهای مسلح ايران بارها اعلام كردهاند كه اگر آمريكا به ايران حمله نظامی بكند منطقه را به آتش می كشند. خود احمدی نژاد گفت اگر پرونده ايران به شورای امنيت برود صلح جهانی به خطر خواهد افتاد. در هر جنگی امكان اينكه طرف ضعيفترهم بتواند ضرباتی به حريف وارد كند وجود دارد. ايران ممكن است موفق بشود به نيروی دريايی و يا تاسيسات نظامی آمريكا حملات موفقيت آميزی انجام دهد اما اين كار نتيجه جنگ را تغيير نخواهد داد. در جنگ ميان بريتانيا و آرژانتين بر سر جزاير فالكلند (1982) آرژانتين موفق شد ناو دريايی شفيلد و چند كشتی باری بريتانيايی را غرق كند اما اين عمل سرنوشت جنگ را تغيير نداد. حكومت ديكتاتوری نظاميان آرژانتين پس از اين شكست چنان بی اعتبار شد كه چند ماه بيشتر دوام نياورد. به نابودی كشاندن يك كشور، با دلخوشی اينكه ماهم ضرباتی بر دشمن خواهيم زد، مانند عمل تروريستهای انتحاری است كه خود را به كشتن می دهند تا چند نفر از دشمن را هم با خود نابود كنند.