ارابه خشونت


مرتضی ملک محمدی

2.3.2006

بحران آفرینی درسیاست خارجی به سرکوب داخلی خدمت می کند، اما بهانه ای برای آن نیست. این هر دو اجزاء ارگانیک یک سیاست واحد هستند. ازنگاه گروه مسلط حاکم درجمهوری اسلامی، دگراندیشان و ناراضیان داخلی دنباله های لیبرالها، دموکراتها و مادی گرایان تمدن الهادی غرب و هم کیشان آنهایند. اینها به زعم جمهوری اسلامی پایگاه سیاسی و ایدئولوژی غرب هستند. همانها که به گفته خمینی و خامنه ای توطئه و تهاجم فرهنگی را سازمان می دهند. اگر ما نگاه توطئه آمیزجمهوری اسلامی و اتهام دست نشاندگی و وابستگی را که برای فریب عوام مورد استفاده قرارمی گیرد کناربگذاریم، بواقع پیکار موجود پیکاری است در یک میدان بزرگ جهانی با محتوایی ایدئولوژیک؛ آزادی دربرابر انقیاد، و سکولاریسم درمقابله با حکومت مذهبی.

دراین روزها و هفته های اخیر درپشت گردوخاک بحران هسته ای، بحران کاریکاتورها، حمله به سفارت خانه ها، برگزاری همایش های "حماسه حماس" و بازبینی افسانه هولوکاست، موجی از بگیر و ببند و سرکوب فضای مختنق جامعه را سنگین تر کرد. تخریب وحشیانه حسینه درآویش در قم وضرب و شتم آنها اوج این برنامه را نشان داد. چرخهای روغن کاری شده ارابه سرکوب به همه عرصه ها هجوم میبرد. عرصه فرهنگ و فعالین اجتماعی، عرصه سیاسی و حوزه جامعه مدنی، مستقرشدن واحدهای ضد چشمچرانی در خیابانهای پایتخت، فيلتر شدن گسترده سایت های اینترنتی آزادآنديش و مستقل، توقف انتشارکتاب و نشریه، قطع کمک های دولتی به نهادهای مدنی، محاکمه و صدور حکم برای روزنامه نگاران و فعالین فرهنگی، احضار فعالان سیاسی اصلاح طلب به دادگاه، بازداشت دسته جمعی کارگران اعتصابی، صدوربیست و چهار مورد حکم اعدام دریک ماه گذشته، اعدام زندانیان سیاسی و...، همه طرازنامه کارفقط یک ماه تیم مسئول قتل های زنجیره ای در کابینه احمدی نژاد است.

برخی تحلیل گران، این بحران ها یا بحران سازی های خارجی را وسیله، یا پوششی برای سرکوب ها می دانند. مسلما میان این دو نوعی رابطه است. اما نه ازآن نوع که این تحلیل گران ارزیابی می کنند. بحران آفرینی درسیاست خارجی به سرکوب داخلی خدمت می کند، اما بهانه ای برای آن نیست. این هر دو اجزاء ارگانیک یک سیاست واحد هستند. ازنگاه گروه مسلط حاکم درجمهوری اسلامی، دگراندیشان و ناراضیان داخلی دنباله های لیبرالها، دموکراتها و مادی گرایان تمدن الهادی غرب و هم کیشان آنهایند. اینها به زعم جمهوری اسلامی پایگاه سیاسی و ایدئولوژی غرب هستند. همانها که به گفته خمینی و خامنه ای توطئه و تهاجم فرهنگی را سازمان می دهند. اگر ما نگاه توطئه آمیزجمهوری اسلامی و اتهام دست نشاندگی و وابستگی را که برای فریب عوام مورد استفاده قرارمی گیرد کناربگذاریم، بواقع پیکار موجود پیکاری است در یک میدان بزرگ جهانی با محتوایی ایدئولوژیک؛ آزادی دربرابر انقیاد، و سکولاریسم درمقابله با حکومت مذهبی.

قابل پیش بینی بود که با افتادن قوه اجرایی به دست جناح فاناتیک و بنیاد گرای جمهوری اسلامی در انتخابات ریاست جمهوری، سرکوب سیاسی و مدنی جامعه بطور گسترده از سر گرفته خواهد شد. سرکوب و سخت گیری سیاسی البته درآن دوره هم وجود داشت. منتها درهمان شرایط و به رغم فشارهای سیاسی، جامعه مدنی دامن می گستراند و به پیشروی خود ادامه می داد. به نظرمی رسید جامعه مدنی با حرکتی آرام و هوشمندانه قدرت سیاسی را ازحوزه های مربوط به خود عقب میراند. اکنون این حرکت متوقف یا حتا معکوس شده است. بنابراین آنهایی که صدای پای فاشیسم را شنیده بودند اشتباه نمی کردند. اشتباه آنها فقط این بود که فاشیسم را به یک سیاست سرکوب فرو می کاستند. یعنی حداکثر یک اشتباه تئوریک کردند. اما آنهایی که کنار رفتن اصلاح طلبان را آغاز پیش روی توده ها و گشایش دروازه های انقلاب می دانستند اشتباه سیاسی فاحشی مرتکب شدند.

برخلاف تصور رایج و بد آموزی های دوره اصلاحات، فرایند دموکراسی فرایندی بازگشت ناپذیرنبود. بازگشت همیشه به معنای باز سازی کامل یک دوره سپری شده نیست، بلکه بازسازی نیروهای عقب رانده شده در سطح و مقیاسی تازه است. دراین دوره حتا باتجربه ترین سیاست مداران ما خوش بینانه فراموش کردند که درشرایطی مثل کشورما هر دوره میانه روی سیاسی درعین حال مناسب ترین فرصت برای تجدید قوای ارتجاع و نیروهای راست افراطی است. این خوش بینی های زیان آور شاید به این سبب باشد که روشنفکران مدرن ما که با انواع آموزش های تاریخ گرایی لیبرالی و مارکسیستی تعلیم دیده اند نسبت به منابع گسترده فرهنگی، مادی و اجتماعی قدیم و جدید واپس گرایی بی توجه اند.

در هر حال فراسوی آن تحلیلهای خوش باورانه اکنون ائتلافی ازطالبان های وطنی و گروه های پرنفوذ نظامی امنیتی قدرت را درقبضه خود گرفته اند. آیا تخریب و سپس اسفالت کردن حسینه دراویش -این آرام ترین و مسالمت جوترین باورمندان مذهبی دسته کمی از منفجرکردن مجسمه های بودا درافغانستان دارد. این علامت خطرناک و هشدار دهنده ای است. جامعه سیاسی و مدنی ایران بار دیگر با آزمون و چالشی سخت رودررو قرارگرفته است.

ایستادگی در برابر این موج و بی اثر یا کم اثرکردن دامنه ویرانگری این ماشین سرکوب کاری است سخت و پیچیده، اما ممکن. این درست است که گروه مسلط با پیروزی که بدست آورده تازه نفس، متهاجم و انتقام جویانه وارد عمل شده ولی نقطه ضعف های فراوانی هم دارد. مهمترین نقطه ضعف آنها درهمان جاست که امروز به عنوان نقطه قوت شان نمودارشده است. یعنی پوپولیسم، و وعده های اصلاحات اقتصادی. اکثریت رای دهندگان جامعه ایران ظاهرا اصلاحات اقتصادی را بر اصلاحات سیاسی مقدم دانسته اند. اما سئوال این است که آیا این اصلاحات با توجه به سیاست ها و دیدگاهای عقب مانده گروه حاکم، آینده ای بهتر از اصلاحات سیاسی دارد. به دلایل مختلف جواب این سئوال منفی است وبه همین علت سیاست سرکوب فاقد پشتوانه های لازم است و یکی از خواص این نوع پوپولیسم این است که مانند آن موجی که کشتی را بالا میاورد ناگهان زیر آنرا هم خالی می کند. زیرا میان ماهیت این پوپولیسم و پوپولیسم آرمان گرا که مشخصه دوره انقلاب و دوره ای از جنگ هشت ساله بود تفاوت عمده ای وجود دارد. اینجا ما با یک پوپولیسم حساب گرانه و مادی گرا مواجه هستیم. پوپولیسمی برای آب و نان. بنابراین این پوپولیسم زود گذر و شکننده تر از آن است که برای همیشه در انحصار گروه حاکم و میدان یکه تازی آنها باشد. اگراین نیروها موفق شدند با بن بست هایی که برسر راه اصلاح طلبان ایجاد کنند پایه های خود را درمیان اقشار پایین جامعه که زیرفشارهای سخت معیشتی بودند تحکیم کنند، دلیلی ندارد که درصورت عدم موفقیت شان در براوردن مطالبات همین اقشار در دوره ای دیگر آنها را دربرابر خود نیابند. با این حال همه چیزبستگی دارد به اینکه نیروهای ضد بنیاد گرایی چه بازیی در این میدان و البته دیگرمیدان ها بخصوص میدان نیروهای اجتماعی آزادی خواه ارایه دهند. گردآوری مجدد نیروهای این جبهه مرکزی ترین کار فعالان سیاسی دموکرات و آزادی خواه است. این کار تنها راه تضمین پیش گیری از پیشروی ارابه سرکوب است.