کسری های پلاتفرم صلح
بخش بزرگی از اپوزسیون دموکراتیک ایران و طرفداران صلح استدلال می کنند که خطر بنیاد گرایی برای دموکراسی کمتر از خطر میلیتاریسم و جنگ نیست .بنابراین پلاتفرم صلح باید روی دو پایه استوار گردد و در برابر بنیاد گرایی و جنگ به یک اندازه موضع بگیرد. این پلاتفرم اما مادام که میان ضرورت حفظ صلح از طریق منع پیشرفت سلاح های هسته ای تاکید نکند و از سوی یک جنبش واقعی ضد سلاح های هسته ای حمایت نشود محتوای شعار ضد جنگ آن فقط شعاری است علیه جنگ و میلیتاریسم ، نه بنیاد گرای
کسری های پلاتفرم صلح
مخالفین جنگ بدرستی استدلال می کنند که کاربرد نیروی نظامی برای حل مساله هسته ای جمهوری اسلامی علاوه بر وارد آوردن خسارات عظیم اقتصادی و تلفات انسانی به سود بنیاد گرایی است و اسلام افراطی را نه فقط در ایران بلکه در تمام منطقه تقویت می کند . گفته می شود تهدید نظامی درمقابل خود ترکیب نیرومندی از بنیاد گرائی اسلامی و ناسیو نالیسم متعصب ایرانی را بر می انگیزد که به مراتب از بمب هستهای خطرناکتر است .این ترکیب از آن چنان قدرت مخرب و در عین حال غیر قابل کنترلی بر خوردار است که میتواند ایران و سراسر منطقه خاور میانه را در آتش خود بسوزاند، و اثرات مخرب آن زندگی مردم منطقه خاور میانه و فراتر از آن را دستخوش جنگ ها و خونریزی بی پایان کند. گفته می شود مسیر رشد بنیاد گرایی و اسلام افراطی از جنگ و تنش های تند نظامی و درگیری های خشن می گذرد و پدیده اسلام افراطی در فلسطین درمقابل سیاست متکی بر زور اسراییل و نیرومند شدن افراط گرایان اسلامی در جنوب و مرکز عراق موید این ارزیابی است .
استدلال می شود که مشکل اساسی غرب و بطور مشخص آمریکا با جمهوری اسلامی به چهارچوب فعالیتهای هسته ای جمهوری اسلامی محدود نمی شود ،بلکه افراط گرایی اسلامی است که با منافع و اهداف دراز مدت و استراتژیک آمریکا در منطقه نمی خواند . ویک چنین تضاد و تعارض منافعی از طریق جنگ حل نمی شود ؛ یک چنین جنگ مفروضی موقعیت جمهوری اسلامی و اسلام افراطی یااسلام بنیاد گرا را در منطقه و در تمام جهان اسلام تقویت می کندو وقوع بحران های بزرگ تری را در آینده مهیا می سازد.
روی دیگر « واقعیت» این است که تجهیز جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای به همان اندازه به قدرت مند شدن جمهوری اسلامی در منطقه و تقویت اسلام افراطی یاری می رساند. تردیدی نیست که سلاح اتمی در دست جمهوری اسلامی از جنبه نظامی فاقد ارزش و تهدید استراتژیک علیه منافع آمریکا است اما از لحاظ سیاسی به دوام و قوام جنبش اسلام افراطی یاری می رساند و کلیت آن را در موضع بسیار برتری قرار می دهد. انرژی هسته ای، جمهوری اسلامی را در بطن جنبش جهانی اسلامی در موضع هژمون قرار می دهد و اسلام افراطی را در برابر میانه روی اسلامی نیرومند تر می سازد . رویدادی که در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی و با روی کار آمدن احمدی نژاد و چرخش به راست در برابر اصلاح طلبی اتفاق افتاد. از این رو تسلیح هسته ای این نظام به چالش تاریخی میان جمهوری اسلامی و آمریکا درخاور میانه کیفیت تازه ای می بخشد.
به همین علت گروهای طرفدار راه حل های نظامی از جمله جناح های در حاکمیت آمریکا که از این زاویه به حفظ منافع ملی این کشور می نگرند، کار برد نیروی نظامی را اقدامی اجتناب ناپذیر در برابر رشد ناگذیر بنیاد گرایی ارزیابی می کنند. بنیاد گرایی نباید به هیچ قیمتی به سلاح اتمی مجهز شود. فرارویی جمهوری اسلامی به موضع یک کشور اتمی کار مبارزه با بنیاد گرایی و تروریسم را با دشواری غیر قابل پیش بینی مواجه می سازد . پذیرش هر نوع ریسکی در این رابطه مهار بنیاد گرایی را برای تاریخ نامعلومی به تعویق خواهد انداخت. رشد قهری اسلام افراطی را باید بطور مشخص و در مواضع معین متوقف کرد و بحران هسته ای درحال حاضر نقد ترین و بالفعل ترین حلقه جهش افراط گرایی به موضع تهاجمی تر است .افزون براین رقابت تسلیحاتی اجتناب ناپذیر در پی هسته ای شدن ایران،در منطقه ای چون خاور میانه چشم اندازهای بمراتب نگران کننده ای را تصویر می کند . یک جنگ کوچک پیشگیرانه برای اجتناب از جنگ های بزرگ تر آینده مشروعیت دارد.
میانه رو تر ها در آمریکا و غرب همین نقش را نه با جنگ بلکه با تاکتیک «تهدید جنگ» ،پیش می برند. از نظر آنها «تهدید جنگ» همچون سایه چماق نقش باز دارنده داردو در چارچوب اقدامات پیش گیرانه، تکمیل کننده پروژه فشار سیاسی و اقتصادی برای متوقف کردن سیاست اتمی جمهوری اسلامی است.به این اعتبار «تهدید جنگ» در خدمت هدف صلح است.
بخش بزرگی از اپوزسیون دموکراتیک ایران و طرفداران صلح استدلال می کنند که خطر بنیاد گرایی برای دموکراسی کمتر از خطر میلیتاریسم و جنگ نیست .بنابراین پلاتفرم صلح باید روی دو پایه استوار گردد و در برابر بنیاد گرایی و جنگ به یک اندازه موضع بگیرد. این پلاتفرم اما مادام که میان ضرورت حفظ صلح از طریق منع پیشرفت سلاح های هسته ای تاکید نکند و از سوی یک جنبش واقعی ضد سلاح های هسته ای حمایت نشود محتوای شعار ضد جنگ آن فقط شعاری است علیه جنگ و میلیتاریسم ، نه بنیاد گرایی؛ یعنی بر ضد استراتژی آن جناح های در غرب قرار می گیرد که از «تهدید جنگ» برای بازدارندگی جمهوری اسلامی حمایت می کنند. مخالفت با جنگ، بازدارنده استراتژی جنگ طلبان است و نه بنیاد گرایان ؛ به حکم شرایط عینی و اعتلای ناگذیر اسلام افراطی شرایط صلح به زیان بنیاد گرایی و فعالیت هسته ای جمهوری اسلامی نیست و آن را متوقف نمی سازد. بی دلیل نیست که جمهوری اسلامی از جنبش صلح بین الملی حمایت می کند و در داخل کشور نسبت به طرفداران و فعالین حقوق بشر و مخالفین انرژی هسته ای به مراتب سخت گیر تر است تا با فعالین چپ که روی جنگ طلبی آمریکا یا «آمپریالیسم» تاکید می کنند. جمهوری اسلامی خواهان صلح است زیرا صلح در عمل به معنای کاهش فشار سیاسی و هموار شدن راه آن به سوی تسلیح هسته ای و تولد یک نیروی بنیاد گرای اتمی است.
جنبش صلح اما اصولا نمی تواند با تاکتیک «تهدید جنگ» هم همسو بشود . زیرا تهدید جنگ پارادکسیال است ، تهدید جنگ تهدیدی علیه نیروهای دموکراتیک و صلح طلب هم هست . بعلاوه چه کسی سر نخ این تاکتیک را در دست دارد ؟ چه تضمینی وجود دارد که این تهدید عملی نشود؟ تهدید جنگ می تواند به وقوع جنگ منجر شود.؛ هم بواسطه وجود گرایشات جنگ طلبانه در طرفین درگیری و هم موقعیت غیر قابل کنترل در منطقه.
موقعیت جنبش صلح متناقض و معمایی است .ضعف مفرط آلترناتیو دموکراتیک در منطقه و بویژه فقدان جنبش ضد سلاح هسته ای در ایران بر این معما افزوده است . با این حال در شرایط مشخص ما برای آنکه یک پلاتفرم صلح طلبانه به سود بنیاد گرایی و جمهوری اسلامی نباشد و از یک محتوای صرفا پاسیفیستی فرا تر برود؛ و در چهارچوب شورای امنیت با ابتکارات حفظ صلح و امنیت جهانی هم سو باشد ، باید مخالفت با توسعه جنگ افزار های اتمی و بطور مشخص غنی سازی اتمی توسط جمهوری اسلامی را در مرکز فعالیت های خود قرار دهد و جمهوری اسلامی را از تعقیب این هدف باز دارد . مخالفت با وقوع جنگ یعنی کنار گذاشتن برنامه غنی سازی اتمی و باز داشتن جمهوری اسلامی از تعقیب این هدف .
مرتضی ملک محمدی8.11.07