نگاهی به رشد افراط گرایی در جهان

این روزها شاهد رشد هر چه بیشتر جریانهای افراطی اسلامی در مناطق مختلف جهان هستیم حتی در کشورهای آزادی چون جوامع اروپائی هم رشد میکنند و هر چه بیشتر از وسائل ارتباطی مدرن و اینترنت استفاده کرده و باین طریق خود را بهتر سازمان میدهند و حتی از آزادی بیان که خود در نهایت با آن مخالفند به بهترین شکلی استفاده میکنند.

رابطه کشورهای غربی با این پدیده قابل توجه و تامل بسیار است از یک طرف در بعضی موارد شاهدیم که از این جریانات به طور آشکار و پنهان حمایت شده و همسوئی با حرکات این جریانات افراطی علیرغم مخالفت ظاهری با آنها وجود دارد.

شاید بشود گفت که دنیای غرب توانسته دموکراسی را در عمل به اجرا گذارد و هرچه پیشتر میرود علیرغم مقاومت نیروهائی که از دموکراسی واقعی دل خوشی ندارند بتواند ارگان‌های کنترل بر حاکمان را به وجود آورد و این کشمکش بلاانقطاع در تمامی جنبه‌ها جاری است و در کل می‌توان آنرا بسمت استقرار هرچه بیشتر دموکراسی ازریابی کرد. ولی بحرانهائی که دنیای غرب و بالاخص سرمایه داری با آن درگیر است در چارچوب راه حلهای تاکنون ارائه شده جوابهای لازمه را نمییابند و حتی میتوان گفت که در مواردی باشتباه سعی دارند با روشهای مبتنی برخشونت و زور نظر خود را اعمال کنند که نه تنها مشکلی را حل نمیکند بلکه معضلی بر انبوه آنها میافزاید .

به استنباط من در کل میتوان صحبت از این کرد که رشد این جریانات افراطی بطور غیر مستقیم نتیجه سیاستهای نادرست جامعه مدنی کنونی و بالاخص غربیها در برخورد با بحرانهای مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و یا حتی منطقه‌ای می‌باشد.

نمونه‌هائی چند از این برخوردها را در اینجا مختصرا نقل میکنم.

مناقشه اسرائیل و فلسطین سالهاست که ادامه دارد و میتوان علت این بن بست را در نبود تمایل تندروها در اسرائیل و فلسطین برای برقراری صلح به نفع طرفین جستجو کرد. در نتیجه شاهدیم که در تمام دنیا در بین مسلمانان کینه ای نسبت باسرائیل رشد میکند که جوانها را بدون آنکه رابطه مستقیمی هم با جنبش فلسطین داشته باشند بسمت حمایت از مردم رنج دیده فلسطین سوق داده و حتی به نگرشهای افراطی اسلامی چون القاعده ویا سلفیستها و یا جنبش حرم در سودان گرایش پیدا میکنند.

در افغانستان آمریکائیها آشکارا از القاعده در مقابل روسها حمایت کامل کرده و هیچ در فکر این نبودند که در آینده چنین نگرشی چه ابعادی میتواند بخود بگیرد ودیدیم چگونه به ۱۱ سپتامبر انجامید و حمله امریکا و اشغال افغانستان .

به عنوان یک شهروند جهانی متمدن امروزی بسیاری آرزو داشتند و دارند که این دخالت آزادی و دموکراسی را در افغانستان به ارمغان بیاورد ولی نه تنها به عمق نرفت بلکه بیشتر باعث رشد دیدهای افراطی در افغانستان و پاکستان در عمق جامعه گردید.

شاید بشود گفت که رشد این تمایلات ریشه در قرائتهای عقب مانده و ارتجاعی از اسلام دارد ویا اسلام بخودی خود حاوی چنین تناقضاتیست و یا اینکه از اختلافات بین شیعه وسنی و دعواهای بین این دو نگرش سرچشمه میگیرد. این استدلال بجا و درست بنظر میاید ولی زمانیکه در اکثر اوقات بروشنی شاهدیم که این حرکات کاملا از طرف دولی چون عربستان و قطر حمایت مالی میشوند و این دوکشور هیچ مشکلی با غرب و به خصوص آمریکا ندارند مساله پیچیده تر میگردد.

این همسوئی بین منافع غرب با عربستان وقطروهمصدا شدن آشکار و پنهان آنها با جریانهای افراطی به اشکال مختلف و پیچیده ریشه در کجادارد؟

کمی از آنچه در لیبی گذشت سخن بگوئیم شواهد نشان دهنده آنست که تغییر قذافی از قبل برنامه ریزی شده بود و تصویب اعلامیه ۱۹۷۳ برای پیشگیری از حمله هوائی گوئی دست تمام کسانی راکه چنین قصدی داشتند باز گذاشت و در راس آنها آقای سارکوزی همراه با فیلسوف جنگجویش آقای هانری لوی با تمام تلاش با اگاهی کامل از ماهیت بعضی از این نیروها مبنی بر طرفداری از القاعده هیچ تلاشی در جهت مذاکره نه با قذافی ونه با پسرش را حتی از موضع قدرت نپذیرفتند و هرچه بمب میشد برسر مردم لیبی خراب کردند تا اینکه قذافی به آن شکل فجیع به قتل رسید ودر گزارشهائی که در تلویزیون فرانسه پخش شد بعد از یکسال جز ویرانی و دیکتاتوری آنهم بشکل پراکنده و ملوک الطوایفی و یا حتی تخریب شهرها ویا دهاتی که طرفدار قذافی بودند و حتی بعد از مرگ قذافی مانع از بازگشت انها به خانه هایشان شده اند هیچ عنصر دیگری را نمیشد دید .

کار باینجا ختم نمیشود اسلحه در همه جای کشور پخش شده و گروههای مختلف خواستار حفظ موقعیت و منافع خودشان میباشند ودر غیبت حکومت مرکزی هیچ افقی برای حل این مشکلات نه تنها دیده نمیشود بلکه زمزمه جدی جدائی بخشی از لیبی هم سرزبانهاست.

به علاوه گوئی نتیجه کار برای بعضیها در جهت اغتشاش در منطقه و فروش بیشتر اسلحه سودمند بوده است و این تلاشهای نیروهای وابسته به القاعده به مالی کشور همسایه لیبی هم کشیده میشود و بسرعت در حال رشد است.

گفته میشود که مواضع رسمی دول غربی وآمریکا در شورای امنیت مبنی بر مذاکره بین طرفین و یافتن راه حل سیاسی میباشد. ولی متاسفانه آنچه در لیبی پیش آمد و آنچه در سوریه پیش میرود ویا نتیجه سالها حضور کامل در افغانستان و عراق جای خوشبینی بسیاری را برای باور عمیق باین مصوبات باقی نمیگذارد.

حتی درپروسه تحولات تونس ویا مصر که امید فراوانی را با نام بهار عربی در ذهنها برانگیخته بود وقتیکه پای فعالیت احزاب و رای دادن بمیان میآید نتیجه بسیار قابل تامل است. از یکطرف جریانات سلفیست از حمایت مالی عربستان و قطر متحدین غرب در منطقه برخوردارند واز طرف دیگر بخاطر اشتباهات اسرائیل و حامیان او چنان کینه ای در ذهنها بوجود آمده که مردم ترجیح میدهند به گذشته های دور اجدادشان بیشتر اعتماد کنند تا کسانیکه از مدرنیت فقط کسب سودهای کوتاه مدت را میفهمند و از اینهمه ظلم بر مردم فلسطین حتی حاضرند برای انتقام خون برادرانشان از جان و حتی مال خود بگذرند. در این میانه وظیفه ای که بر عهده دموکراتها و صلح طلبان واقعیست بسیار دشوار میباشد و تلاشهای انها ستودنیست ولی با سدهای مختلف در تمام سطوح مواجه هستند.

بیائیم به فجایع اخیر که در فرانسه پیش آمد بپردازیم در سالهای اخیر تبلیغات بر علیه خارجیها ودر راس آنها مسلمانان به اوج رسیده است و آقای سارکوزی و وزیر داخلیش از یکطرف و از طرف دیگر خانم لوپن هرکدام قصد دارند از دیگری گوی سبقت رادر این زمینه از هم ربوده و حتی مساله گوشت حلال را به یکی از مسائل مهم دوره انتخاباتی اخیر بدل میکنند و وقتی ممد مرات جوان ۲۳ ساله که تحت تاثیر آنچه در فلسطین میگذرد ویا هرروزدرفرانسه ازطرفی شاهد بیکاری و بحران و فقربوده واز طرف دیگرافشای روزمره پرونده دزدی ها و جنایات حاکمان میباشد، طبیعی است که تبلیغات جعلی حاکمان هم کار را بجائی میرساند که او جز کینه و خشم هیچ عنصرو راه دیگری را نمیبیند و دست به چنین کشتارهای دردناک و غیر قابل توصیف میزند.

اوو برادرش در فرانسه بدنیا آمده بودند و پدرو مادرشان با رنج فراوان ومشقتهای بیحساب مهاجرت تمام تلاششان براین بودکه فرزندانشان سرانجامی داشته باشند . ممد در تمام زمینه ها گویا توانسته بود بخوبی آنچه را که میبایست بیاموزد و کسی ایرادی در رفتار او نداشت ولی او از همه چیز دست شست وراهی نادرست وحتی میشود همچنانکه آقای سارکوزی بلاانقطاع تکرار میکند هیولائی در پیش گرفت . ولی کمتر کسی میگوید که حتی اگر در انتها بمثابه یک هیولا عمل کرد ولی ساخته این سیستم و بحران فراگیر جامعه فرانسه ودورتر از آن در منطقه ایکه پیوندهای دور اورا بآنجا وصل میکرد بود و این سیستم در کلیتش نه تنها نتوانست راهی ویا جوابی معقول و معتدلانه پیش پای او بگذارد ومتاسفانه تنها راه حلی که برای او قابل درک بود راهی بود که افراطیون مطرح میکنند و دیدیم به چه فاجعه ای ختم شد.

بسی مایه تاسف است که بعد از کشته شدنش هم به شهید بدل میشود و چه بحثهائی حول محل دفن اودربالاترین سطح مقامات دولتی فرانسه و حتی با مقامات الجزایری در میگیرد و در نهایت تصمیم این میشود که محل دفن اودر فرانسه بوده و گمنام باشد تا به امامزاده ای بدل نشود. آدم را به تشابه برخورد حاکمان جمهوری اسلامی در رابطه با خاوران جائی که عزیزان ما در آن خفته اند میاندازد.

حاکمان هرکجا که باشند اگر به عمق فاجعه پی نبرند راهی بجزپنهان کردن مرده ها برایشان باقی نمیماند. انها از مرده ها بیشتر از زنده ها میترسند.

قصد من از طرح این جزئیات اینست که بهتر ببینیم چگونه این نظرات افراطی در اثر اشتباهات ویا در پشت پرده تلاش برای کسب منفعت ویا رسیدن بقدرت آنهم در کوتاه مدت بدون در نظر گرفتن انسانهائیکه با این سیاستها پایمال میشوند رشد پیدا میکنند . استنباط من اینستکه در بین نزدیکان ودوستان ممد شاید کسانی نه تنها قانع نخواهند شد بلکه تکرار وتاکید بر اینکه او هیولا بود بدون توضیح دادن آنچه واقعا پیش آمده آنهارا در این راه برای انتقامگیری و کینه ورزی مصممتر خواهد کرد.

درست است و میشود گفت او بازیچه دست عوامل خارجی شده بود وباین راه رانده شد . بیائیم کمی به عمق برویم و پشتوانه های مالی امثال ممد مرات را بررسی کنیم . جای پای عربستان و قطر درنهایت پیداست.

این جوانان که باین راه خشونت بی حد و مرز کشیده میشوند پرورده این جامعه میباشند و از صمیم قلب برایم دردناک وبسی تاسف بار است که بگویم در مهد دموکراسی غربی بدنیا آمده و در خانواده ای سنتی و زحمتکش بزرگ شده اند.

شاید بعضی بگویند اینها استثنائات جامعه هستند. درست است در صد کمی را تشکیل میدهند ولی در افراطشان بیانگر مسائل حل نشده عمیق در این جوامع هستند که روز بروز نه تنها تخفیفی در آن نمیبینیم بلکه رشد مییابند و حاکمان هم در وجه غالب تنها سرکوب و زندان و از آنها هیولا ساختن را میفهمند .

در سوریه صف آرائی چگونه است از یکطرف بشار اسد قدمی عقب نمینشیند وازطرف دیگر دول غربی با حمایت فعال عربستان و قطرو با پشتیبانی بخشی از اپوزیسیون راه را تنها در برخورد مسلحانه و رفتن اسد میبینند .البته گفته خواهدشد که مواضع رسمی سازمان ملل ودر راس آن کوفی عنان پافشاری بر راه حل سیاسیست ولی برداشتم اینست که اگر در خفا کشورهای عضو شورای امنیت عمیقا باین راه حل پایبند بودند شاید میشد مسیری دیگر در پیش گرفت وبرخوردها این چنین با شدت روزافزونی حاد نمیشد. در حالیکه روند حوادث ونتایج چنین درگیریهائی هر چه بیشتر نگران کننده تر بنظر میآید.

شاید بنظر برسد که سقوط بشار اسد جمهوری اسلامی را بیشتر در فشار قرار داده و کمی از این برخوردهائیکه بحران در منطقه راافزایش میدهد دست برداشته ویا در مورد برنامه اتمی کوتاه بیاید ویا در داخل از محدودیتها بکاهد.

چنین نتیجه ای در صورت برکناری بشار اسد با زور چندان محتمل نیست و برعکس فکر میکنم حتی اگر دول غربی بتوانند بازور بشار اسد را برکنار کنند حاصل کار بهتر از آنچه در افغانستان ویا عراق پیش آمد نخواهد بود و مشکلات نه تنها در این منطقه کاهش نمییابند بلکه ابعاد وسیع دیگری بخود گرفته و حتی بگونه ای غیر قابل کنترل تر خواهند شد.

در باره موضعگیریهای روسیه وچین مساله ساده بنظر میرسد وبیشتر از هر پارامتر دیگری منافعشان در منطقه برایشان اهمیت پیدا میکند و حتی باعتقاد من خودشان هم ادعائی در زمینه حل عمیق مسائل و مشکلات منطقه راندارند و فقط از متحدین قدیمیشان ومنافع سهل الوصولشان حمایت میکنند. بنظر میرسد در نهایت در این زمینه هم موفق نخواهند شد.

درست است که در موارد بسیاری میتوان همسوئی بسیاری بین سیاستهای تشنج آمیز جمهوری اسلامی با نیروهای افراطی در منطقه را شاهد بود و مخصوصا شعار نابودی اسرائیل که نشان از عقب ماندگی ذهنیت حاکمان دارد مساله را بغرنجتر میکند ولی نمیتوان غافل از این بود که هر برخورد غلطی در رابطه با فلسطین و فلسطینیها و یا بطور عمومی برخوردهای تند با اسلام به هر عنوانی و یا برخوردی چون راستهای فرانسه که آنرا پائینتر از تمدن غربی میدانند حاکمان جمهوری اسلامی را در بکار بردن این شعار و عدم تمایل به مذاکره با آمریکا مصرتر میکند و هرچه غرب ودر راس آن آمریکا بیشتر از زاویه زور و قدرت با جمهوری اسلامی حرف میزند انها بیشتردرراهی که انتخاب کرده اند با ایمانی عمیقتر و پافشارانه تربرخورد میکنند.

در اینجاست که تفاوت برخورد ضد دینی با برخوردی محترمانه همراه با انتقاد روشن شده و صدماتی که برخورد تند بدون در نظر گرفتن اعتقادات عمیق انسانها میتواند بدنبال داشته باشد آشکار میشود .

با اعتقادات عمیق انسانها که مخلوطی از ارزشهای پایدار انسانی و اخلاقی از یک طرف واز طرف دیگر ذهنیتهای عقب مانده که به دوران قدیم ظهور این ادیان تعلق دارند ساده نمیتوان برخورد کرد. مخصوصا اگرنقش این ارزشهای اخلاقی و انسانی دراین باورها در قلب و مغزوروابط نزدیک آنها ریشه دار شده و دین را بیشتر از این زاویه عاملی برای تعادل و ارتباط انسانها با هم در جامعه میبینند تا ریشه کینه و نفرت پراکنی.

اکثریت قریب باتفاق معتقدان باین ادیان از زاویه ای انسانی به آن مینگرند واز جنگ و تنفر از دیگری هرکه باشد کاملا بدورند و تنها اقلیتی محدود که متاسفانه در مملکت ما حاکمند راه را تنهادر تقابل ونابود کردن طرف مقابل میبینند و در این زمینه با سیاستهای زورگویانه کشورهای دیگرهم همسوئی کامل پیدا میکنند ودر خدمت نیروهای جنگ طلب عمل میکنند.

بعضی از دوستان این برخورد زورگویانه دول غربی را با برخوردهای امپریالیستی از طرف این قدرتمندان مثل گذشته های دور توضیح میدهند ولی بیشتر بر این اعتقادم که واژه امپریالیسم ومبارزه با آن قادر نیست بدرستی پیچیدگی دوران کنونی را بیان کند.

در دوران اخیر با هجوم سرمایه های مالی و بالاخص تسلیحاتی مواجهیم که برای کسب منفعت و آنهم کوتاه مدت نه تنها حد و مرزی نمیشناسند بلکه انسانها و دموکراسی را تا بآنجا قابل تحمل میدانند که حافظ این منافع باشند. همچنانکه اخیرا خانم مرکل در مصاحبه ای گفت دموکراسی تا آنجا مفید است که مانعی در مقابل پیشرفت اقتصاد ایجاد نکند. در حالیکه منهم مثل نویسنده ناقل این خبر عمیقا معتقدم که اقتصاد باید در خدمت انسانها باشد و زمانیکه راه به بیراهه میرود فقط با دموکراسی میتوان این راه را به مسیری درست در خدمت بهروزی انسانها برگرداند.

در دنیای امروزی سرمایه های مالی داخلی و خارجی با چنان دقت و بیان فریبکارانه ای با هم پیوند میخورند و تمام الزامات انسانی و محیط زیستی را زیر پا میگذارند که درک و تحلیل پیچیدگی چنین عملکردی کار تحلیلی مفصلی را میطلبد.

در دنیای امروزی سرمایه ها در صدد تامین منافع بیشتر به همه جا راه مییابند و حتی مسئولین داخلی از حضور چنین سرمایه گذارانی در مملکتشان حمایت هم میکنند تا آنجائیکه معامله بصورت برد- برد با رعایت موازین مختلف انسانی و محیط زیستی پیش میرود و کمک به رشد صنعت داخلی و حتی در مواردی فرهنگی میکند جای انتقاد زیادی باقی نمیگذارد .

ولی وقتی که با منافع حاکمان مستبد داخلی گره میخورد ومخصوصا در شرایط نبود دموکراسی و صدای اعتراض به صدور منافع داخلی به نفع خارجیان میانجامد وظیفه دموکراتها و صلح طلبان برآنستکه در بررسی پدیده به ساده طلبی و یکجانبه نگری نغلطند.

سرمایه های مالی خارجی درراه کسب منافع کوتاه مدت حتی از پایمال کردن منافع متخصصینی که تمام این پیشرفتها نتیجه تلاش شبانه روزی آنهاست هیچ ابائی ندارند و مشکلات بیکاری در کشورهای اروپائی حتی در بین بالاترین سطوح هم از اینجا یعنی فروپاشی صنایع داخلی ریشه میگیرد.

واژه امپریالیسم براحتی قادر نیست پیچیدگی حرکت سیال سرمایه های مالی را توضیح دهد درحالیکه حتی در بسیاری از کشورهای عقب مانده از حضورسرمایه های خارجی استقبال هم میکنند و در این زمینه اگر قدرت محلی دموکراتیک بوده و کنترلهای لازمه را در جهت گسترش منافع تولیدکنندگان داخلی کشور اعمال کند نه تنها هیچ اشکالی بر آن نمیتوان وارد دانست بلکه باید از آن استقبال هم کرد.

در دنیای امروز سرمایه های مالی و مخصوصا نظامی برخلاف چهره خشن امپریالیسم با چهره یک نیروی خارجی برای کسب منفعت از هیچ فریبکاری و دوروئی دریغی ندارند و حتی در موارد بسیاری با چهره ای بشردوستانه و یا با طرح مسئولیت حفاظت وارد میدان میشوند برماست که علیرغم پیچیدگیها راه خودرا از طریق برد برد به نفع طرفین بیابیم .

در این کلاف سردر گم برای پیشبرد مبارزه با دیکتاتوری وآزادی مملکتمان از دست این مستبدان و رابطه ای مبتنی برروابط برابر ودوستانه با سایر ملتها چه باید کرد ؟

در ضمن مبارزه بی انقطاع با استبداد جمهوری اسلامی باید با تمام توان از مخدوش شدن مواضع مان با نیروهای جنگ طلب و افراطی اجتناب کرد و باید مطمئن بود که هرچند بظاهر تبلیغ روی سیاستهای بشردوستانه بودن آنها می‌شود ولی چنین تلاشهائی نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند بلکه مشکلات دراز مدت که انتهای آنها روشن نیست در منطقه بوجود خواهد آورد.

مطمئن باشیم که منافع جنگ طلبان ایجاب میکرده و میکند که در مناطق مختلف آشوب‌های هرچه درازمدت تری مدتی پا بگیرد و در این زمینه ازهر تلاشی در این جهت مخصوصا در مناطق مرزی دریغ نمیکنند ولی خوشبختانه تاکنون اکثریت نیروهای اپوزیسیون مملکتمان صف خودشان را از این نیروهای جنگ طلب جدا کرده اند. فقط برماست که همیشه هشیار ومراقب باشیم و در این زمینه از آگاهی دادن غافل نمانیم.

هرچه رژیم بر استبداد و انسداد حاکمیت بیشتر پافشاری میکند ودر این جهت پیش می‌رود احتمال فشار خارجی و پیش آمدن درگیریهای منطقه ای حول مسائل غیر عمده و انحرافی افزایش می‌یابد.

لحظه ای از خواستهای برحقمان مبنی بر آزادی زندانیان سیاسی و آزادی مطبوعات و برگزاری انتخابات آزاد عقب نمی نشینیم ولی در این راه چک سفید به هیچ طرفی نباید داد و مخصوصا راه را برمداخله خارجی و تامین منافع گروههای جنگ طلب و افراطی با تمام توان باید سد کرد.

در رابطه نیروهای مختلف با هم میشود از همسوئی، همراهی و یا همکاری صحبت بمیان آورد ولی در رابطه با نیروهای جنگ طلب و افراطی حتی صحبت از همسوئی هم میتواند به نتایج فاجعه بار بیانجامد وظیفه داریم در این زمینه لحظه ای از هشدار دادن غافل نمانیم.

با آرزوی ایرانی آزاد و آباد بدور از دخالت خارجی

Print Friendly, PDF & Email