در همايش «اميد اجتماعي در ايران»: نااميدي اجتماعي، مسبب زوال اجتماعي

 


روز نخست اولين همايش علمي دوروزه «اميد اجتماعي در ايران»، در دانشکده علوم

اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي تهران برگزار شد. در اين روز، مصطفي معين، مصطفي ملکيان، سارا شريعتي و حسين سليمي، رئيس دانشگاه علامه طباطبايي، به عنوان ميزبان محل برگزاري همايش در سخنراني خود از اميد و اميد اجتماعي سخن گفتند. در کاتالوگ معرفي اين همايش، آمده است: «اميد اجتماعي را مي توان اساس هويت يک اجتماع دانست؛ به اين معنا که جامعه اميدوار همواره در انتظار تحقق جامعه اي بهتر و انساني تر است. يکي از بنيادي ترين مسائل اجتماعي پيش روي ما، پايين بودن اميد اجتماعي در جامعه است که منجر به کاهش يا تخريب سرمايه اجتماعي، مشارکت اجتماعي و کنش اجتماعي مي شود». طبيعتا همين نکات کليدي ترين دلايل برگزاري چنين همايشي بوده است؛ به ويژه آنکه اين روزها بحث بر سر نااميدي از وضع موجود، در افکار عمومي، رسانه ها و بيشتر از همه شبکه هاي اجتماعي بيشتر از هميشه مطرح شده است. همايش روز گذشته از ساعت ١٠ صبح آغاز و تا امروز ساعت ١٩ ادامه دارد. سخنران اول اين همايش حسين سليمي، رياست دانشگاه علامه طباطبايي و ميزبان همايش اميد اجتماعي بود

. او با تشريح اهميت مفهوم اعتماد و اميد در جامعه، کوبيدن بر طبل نااميدي و بي اعتمادي را از بزرگ ترين مشکلات جامعه ايران دانست. سليمي گفت: اگر اعتماد در جامعه از ميان برود، ديگر نمي توان انتظار اصلاح و تغيير رو به جلو را در آن جامعه داشت؛ چراکه به اعتقاد بسياري از جامعه شناسان، جامعه بر پايه اعتماد استوار است و در صورت فقدان اعتماد، کنش هاي اجتماعي محقق نخواهد شد. به گفته او، وجه غالب تاريخ تفکر اجتماعي مدرن در بدانگاري به دولت به عنوان يک شر ناگزير، مورد توجه بوده است. بر همين اساس، با منفي انگاري نسبت به دولت (در معناي کلي حاکميتي آن)، زمينه فروريزي بنيادهاي اجتماعي فراهم شده است. سليمي از سخنرانان و شرکت کنندگان در اين همايش درخواست ارائه راهکارهاي بازگشت اميد اجتماعي به بدنه جامعه را داشت و تاکيد کرد از ارائه آمارهاي نگران کننده و کوبيدن بر طبل نااميدي و بي اعتمادي دوري کنند. سخنران بعدي مراسم، دکتر هادي خانيکي، دبير علمي اولين همايش اميد اجتماعي در ايران بود. خانيکي گفت: در اين همايش با کنارزدن چارچوب هاي معمول برگزاري چنين مراسمي، تلاش شده است هدف گيري اجتماعي در اولويت قرار گيرد. او پرداختن به آنچه را که مسئله دشوار اميد اجتماعي نام گذاري کرده بود، صرفا براي گفتاردرماني با علم به وجود مشکلات زيادي که امروز جامعه ايران دچار آن است، ندانست. هادي خانيکي نااميدي اجتماعي را مسبب زوال اجتماعي دانست و مدعي شد: با برگزاري اين همايش به جاي تسليم شدن در برابر نااميدي، قصد داريم به آن بپردازيم.

دکتر مصطفي ملکيان نيز در همايش اميد اجتماعي با بررسي نسبت ميان اميد و عقلانيت و با برشمردن ويژگي هاي اميدورزي گفت: سوي ديگر اميد عقلاني، مي تواند اميد ابلهانه باشد که تشويق و ترغيب به آن، نوعي فريب خواهد بود. به اعتقاد ملکيان، داشتن اميد به سياست مداران مي تواند مصداق اميدواري ابلهانه باشد. در بخشي از سخنراني واضع نظريه عقلانيت و معنويت، او تشريح کرد: قصد دارم طرحي درباره عقلانيت و اميدورزي ارائه کنم. اميد را از دو جنبه مي توان بررسي کرد؛ يک جنبه اخلاقي بودن اميدورزي است و اينکه آيا مي توان به لحاظ اخلاقي و معنوي از اميدورزي دفاع کرد؟ جنبه دوم از منظر عقلانيت مطرح است و نسبت ميان اميدورزي با تعقل. در اين جلسه بر جنبه دوم تاکيد خواهم کرد. در بُعد معنوي، برخي از اديان شرق آسيا به خصوص بودائيسم تاکيد دارند اميدورزي به هيچ وجه اخلاقي نيست. بودا شخصا اميدروزي را به شدت تقبيح مي کرد. اميد در ميان شعراي قديم هندو تخطئه مي شد. از سوي ديگر، در يونان و رم باستان نيز اميد در ميان بيشتر متفکران تحقير مي شد. بر اين اساس، چنين نبوده است که همه فرهنگ ها اميد را يک امر مثبت اخلاقي به حساب بياورند. فقط در اديان ابراهيمي، اسلام، يهوديت و مسيحت است که اميد فضليتي اخلاقي به شمار مي رود و اينکه در روزگار ما اميد معمولا فضليت به حساب مي آيد و عموما پديده رواني و اجتماعي مثبتي تلقي مي شود، از جنبه اخلاقي و معنوي از سوي بسياري از اديان مورد نکوهش است.

ملکيان در بخش ديگري افزود: «واژه اميد عموما در معناي احساس و گاهي نيز به معناي عقيده بيان مي شود. در حالت اول، مراد از اميد، اين احساس است که در آينده اتفاق مطلوبي رخ بدهد يا احتمال رخ دادنش برود. طبيعتا درباره احساس نمي شود به صورت عقلاني سخن گفت؛ چون نمي توان آن را اندازه گيري کرد و در گروهي پديد مي آيد و در گروهي ديگر بدون دليلي روشن پديد نمي آيد. اما اگر اميد در معناي عقيده به کار برده شود، شرايط متفاوت است. در اينجا اين عقيده وجود دارد که در آينده رويداد مطلوبي رخ مي دهد يا مي تواند رخ بدهد. پس از منظر عقلاني مي شود اين اميد را بررسي کرد. اما درباره اينکه آيا اين عقيده را مي توان از نظر عقلاني موجه نشان داد يا خير، نياز به يک سلسله پيش زمينه است که در ادامه

درباره آنها بحث خواهم کرد».
اين فيلسوف ايراني با اشاره به اينکه مفهوم اميد همواره فردي است، خاطرنشان کرد: به اين معنا که همواره افرادي هستند که شخصا اميدوارند. به عبارتي اميد صرفا جايش در روان و ذهن و ضمير فردفرد اعضاي جامعه است. از اين منظر

اميد همواره جنبه فردي و روان شناختي دارد. پس چرا صحبت از اميد اجتماعي مي شود؟ اينجاست که بايد اولين تفکيکي در باب عقلانيت اميد صورت بگيرد. دو حالت را مي توان متصور شد. اميد اجتماعي يا به اين معنا هست که اکثر افراد جامعه اميد دارند. از اين منظر فرضا چون بيش از ٥٠ درصد جامعه به چيزي اميد دارند؛ پس مي توان به آن عنوان اميد اجتماعي را اطلاق کرد؛ اما گاهي عنوان اميد اجتماعي به لحاظ متعلق اين اميد به کار مي رود. اينکه فرد اميد به چه چيزي دارد، در اينجا موثر هست؟ اگر فرد اميد به اتفاق رويدادي که فايده آن براي همه جامعه است، داشته باشد؛ پس به آن اميد اجتماعي گفته مي شود. اگر اين معنا را مورد توجه داشته باشيم، اميد اجتماعي صرفا چهار مصداق خواهد داشت: امنيت، رفاه، عدالت و آزادي. چراکه از بُعد اجتماعي تنها همين چهار مورد را مي توان به عنوان آرمان تعريف کرد. پس به صورت خلاصه اميد اجتماعي در معناي دومش يعني اميد به تحقق يکي از اين چهار رويداد مطلوب است.
بحث ديگر اين است که اگر بخواهيم نسبت عقلاني بودن اين اميدها را بسنجيم، بايد بحث دومي را مطرح کرد. آيا اين اميد فقط به تحقق چيزي هست يا اينکه اين اميد تحقق آن چيز را از قِبل فرد ديگري طلب مي کند؟ اميد از اين جنبه نيز دو وجه دارد. اميد گاهي «اميد به…» است بدون «از»؛ اما برخي اميدها «اميد به…» هستند، همراه با «از». گاهي ما اميد داريم به جامعه آزادي برسيم؛ اما کاري ندارم که از سوي چه فرد يا گروهي انجام مي شود؛ اما گاهي نيز اميد به عدالت اجتماعي از سياست مداران يا شهروندان داريم. تا گفته مي شود «از» بحث اينکه اميد عقلاني هست يا نيست، بحث ديگري مي شود. براي مثال عرض کنم در اديان ابراهيمي اگر گفته شود که اگر اميد به رويداد مطلوب را از خدا داشته باشي، موجه است؛ اما اگر از ديگري داشته باشي، ناموجه است. در واقع بحث اين است که فردي يا افرادي که تحقق اميد را از آنان توقع داري، در ميزان عقلانيت آن تاثير دارند. بر اساس اين مي توان پرسيد آيا از هرکسي مي توان هر اميدي را داشت؟
او در بخش ديگري از سخنان خود افزود: «يک بحث ديگر اين است که اميد هميشه ناظر به وقوع يک رويداد مطلوب است و هميشه اين اميد مي تواند از جانب کسي باشد؛ اما سوال اين است که آيا رويدادهاي مطلوب رويدادهايي هستند که خوشي زندگي ما را تامين کنند؟ يا موجب بهبودي آن شوند؟ يا در جهت بهروزي آن را طلب مي کنند؟ به عنوان مثال آيا اين تعداد بي سوادان جامعه کم بشود، موجب خوشي جامعه ما خواهد ش

د يا موجب خوبي آن يا بهروزي جامعه؟».
ملکيان با اشاره به اينکه موضوع ديگر در باب نسبت عقلانيت با اميد اين است که اميد هميشه يک اميدوار دارد، گفت: حال سوال اين است که اميدوار چه کسي بايد باشد؟! آيا هر فردي به لحاظ عقلاني حق اميدواري دارد؟ به لحاظ افراد هم عقلانيت اميد متفاوت است. افراد اميدوار بايد ويژگي هاي خاصي داشته باشند. فرضا من اهل مطالعه نباشم؛ اما اميد به پذيرش در کنکور پزشکي داشته باشم، عقلاني نيست؛ اما ممکن است براي برادر يا خواهرم دقيقا همين اميد عقلاني باشد. اگر از اميدواربودن مراد معناي عقيده آن است، در اين صورت برخي از ما اميدواران، اميدمان غيرعقلاني است و برخي عقلاني. بحث ديگر اين است که حالا فرضا من با سلسله استدلالات فلسفي و روان شناختي نشان دادم اميدي غيرعقلاني وجود دارد. آيا در اين صورت آن اميد از درون فرد ريشه کن خواهد شد؟ به تعبير ديگر آيا اميد از آن دست اموري است که در صورت اثبات عقلاني نبودن آن، خودش راه خودش را مي گيرد و از ميان مي رود. در اينجا روان شناسان معتقدند اميد زوال پذير نيست. الکساندر پوف مي گويد اميد تا ابد باقي خواهد ماند.
او در پايان خاطرنشان کرد: «به عنوان جمع بندي بايد عرض کنم بعيد نيست در ميان ما افراد بسياري با وجود آنکه اثبات شده است اميدمان غيرعقلاني است، همچنان اميدوار باشند. به عبارتي مي شود اميد ابلهانه و اميد احمقانه هم داشت؛ بنابراين روي احمقانه و ابلهانه بودن اميد هم بايد بحث کرد. اينکه افراد را به داشتن چنين اميدهايي ترغيب کنيم، خود نوعي فريب است. مفهوم اميد في نفسه مسئله مطلوبي نيست؛ بلکه ويژگي هايي که درباره فرد اميدوار و موضوع مورد اميدواري و همچنين وسيله اي که براي برآورده شدن اميد مد نظر است، مي تواند در عقلاني بودن يا نبودنش موثر باشد. در پايان لازم مي دانم تاکيد کنم به عنوان مصداق يک اميد ابلهانه، اميد به فعالان سياسي و کنشگران سياسي و قدرت مداران نداشته باشيد. اين توصيه فقط و فقط در جامعه ما و اين برهه تاريخي نيست.

 افزايش انسجام ا

جتماعي کليد مبارزه با آسيب هاي جامعه
دکتر مصطفي معين، رئيس همايش علمي اميد اجتماعي، نيز پس از قرارگرفتن در جايگاه سخنران با برشمردن برخي از شاخص هاي منفي اجتماعي ايران، از جمله اعتراضات اخير، افزايش طلاق، شمار پرونده هاي قضائي، تعداد کودکان کار، افزايش مصرف دخانيات، کالايي شدن فرهنگ، انسان و …، مسئله آمار پايين شادي، نشاط و اميد اجتماعي را هم از جمله آسيب هاي اجتماعي امروز جامعه ايران دانست.
معين ضمن گلايه از عدم امکان حضور ١٠ساله خودش در دانشگاه علامه طباطبايي، در ادامه صحبت هايش به بررسي شاخص هاي اجتماعي جامعه ايران و مقايسه آن با شاخص هاي جهاني بر مبناي تحقيقات موسسات بين المللي پرداخت.
وي با بررسي شاخص هاي متعددي مانند فقر شهري و فقر روستايي، تبعيض، بي عدالتي اجتماعي، بي کاري اقشار فعال اجتماعي، گسل هاي اجتماعي، نابرابري اجتماعي، تخريب محيط زيست و… مدعي شد در تمامي اين شاخص ها وضعيت ايران نسبت به ميانگين جهاني مناسب نيست. به اعتقاد وي، در دهه هاي اخير گويا ايرانيان مديريت مناسبي بر آسيب هاي اجتماعي خود نداشته اند و در اين مسئله اتهام فقط به حاکمان و دولتمردان وارد نيست و گويي شهروندان و روشنفکران نيز دچار غفلتي عميق بوده اند. 
 سرانجام روزي فراخواهد رسيد… 
دکتر سارا شريعتي، عضو هيئت علمي دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران، نيز ديگر سخنران اولين همايش علمي اميد اجتماعي بود. شريعتي در سخنراني خود به دفاع از اميد اتوپيک پرداخت و با اشاره به اينکه خود را نماينده نسل اميدوار گذشته مي داند، گفت: نسل ما امروز از سوي نسل جديد مورد سوالات جدي واقع شده است. جامعه خيال پرداز است، آرمان خواه است و به همين دليل مي تواند در حال ساخت واقعيت موجود باشد. واقعيت را ما هر روز و هر لحظه بر اساس تخيل، آرمان و آزمون و خطاي خود مي سازيم. واقع گرايي به ما حکم مي کند که براي تغيير واقعيت از خيال پردازي و آرمان گرايي خود استفاده کنيم. اين اميدي است که امروز به آن نياز داريم».
شريعتي تاکيد کرد: «اميد احمقانه و اميد عاقلانه دکتر ملکيان نيز با بحث من بي ارتباط نيست. ما به نسل اميدوار گذشته تعلق داريم که اميد عاشقانه خوش بينانه اي داشت که خيلي هم به فکر عاقبتش نبود. امروز نيز وقتي به اميد بازمي گرديم، با همين وجه آرمان خواهي و خيال پردازانه اش است. من معتقدم ادبيات و علوم اجتماعي به ما حکم مي کند که خيال پرداز باشيم. من مي خواهم اميد اجتماعي را از ديد جامعه شناسي مي خواهم به بحث بگذارم با اين سوال محوري که آيا جامعه شناسي دانشي اميدوار است يا نااميد؟ جامعه شناسان موضوع کارشان واقعيت اجتماعي، ساخت و نهادهاي اجتماعي است. ساخت و نهادهايي که گاه مانند يک تخته سنگ بر عامليت ما آوار مي شوند و چنان سنگين هستند که ما به سختي مي توانيم فقط با تکيه بر عامليت خودمان تغييرشان دهيم. عموما افراد پس از يک دوره تحصيل جامعه شناسي، نااميد يا منفعل مي شوند، چون فکر مي کنند در مقابل اين برساخته ها هيچ کاري از آنها ساخته نيست. در نتيجه معمولا دليل اين بدبيني برمي گردد به موضوعي که مورد مطالعه جامعه شناسي است».
او با طرح اين سوال که چه زماني به سراغ جامعه شناسان مي روند؟ افزود: «زماني که مي خواهند درباره فقر، اعتياد و گسل هاي اجتماعي و… صحبت کنند. مطالعه اين مسائل باعث نااميدي مي شوند. جامعه شناسان گاه متهم به سياه نمايي هستند، اما آنها در حقيقت در حال واقع نمايي هستند، اما اين واقع نمايي يک تبعات فردي هم دارد. اين واقعيت هاي تلخ در خود جامعه شناس هم تاثيرات منفي دارد و او را دچار بدبيني و ياس مي کند. پس اميدها و آن وجه رهايي بخش جامعه شناسي چه شده است؟ گويي امروز جامعه شناسي صرفا به علم تشريح آناتومي جامعه تبديل شده است. پس آن وجه پويا کجاست که از آرمان هاي رهايي بخش حمايت کند؟ فرض من اين است که يک سري باورها در جامعه وجود دارند که بر ما تحميل شده و تبديل مي شوند به طبيعت دوم ما. در جامعه شناسي اين باورها کدامند؟ از جمله اين باورهاي رايج در اين رشته، تفکيک دانشمند و سياست مدار است که توسط ماکس وبر ارائه شده است؛ تفکيکي که مي گويد جامعه شناس دانشمند است و سياست مدار مرد عمل. پس هرچه جامعه شناس بيشتر با جامعه در ارتباط باشد به اين متهم مي شود که کمتر دانشمند است. اين نتيجه تفکيک وبري است از دانشمند و سياست مدار».
شريعتي در بخش ديگري از صحبت هايش گفت: «دومين تفکيک مفهوم خنثي سازي ارزشي است. طبق اين تعريف، دانشمند کسي است که ارزش ها را به کناري گذاشته. نزد دورکيم با اين خوانش مواجه هستيم؛ از نظر او واقعيت يک شيء صلب و لايتغير است. به عبارتي تفکيک بين امر ارزشي و امر واقع نوع ديگري از تفکيک است. به صورت خلاصه بر سه دوگانه در اين صحبت تاکيد دارم؛ تفکيک علم و عمل، تفکيک توصيف و تجويز و تفکيک تفسير و تغيير. اين باور ها باعث شده است کسي که تحصيل جامعه شناسي مي کند، اين علم را بدون عمل بداند و آن را علمي بدون ارزش فرض کند که به دنبال تغيير نخواهد بود. بااين اوصاف نقش جامعه شناس مي شود فقط توصيف گر سلطه و اين چنين نه چشم انداز رهايي بخش دارد و نه قرار است چيزي را تغيير دهد. بنابراين تعريف جامعه شناسي، علمي است بي عمل که مدام از سوي جامعه از آنها پرسيده مي شود، مشروعيت شما کجاست؟ اين خوانش از جامعه شناسي که آن را به صورت خنثي نشان مي دهد با آن چيزي که مي تواند اميدهاي رهايي بخش اين رشته ناميد در تناقض است. چنين تعريفي با تعاريف متفکران کلاسيک اين علم در تناقض است. امروز نمي خواهم بگويم به خاطر بدفهمي يا استفاده اشتباه چنين خوانشي رخ داده است. اين مفاهيم همه تخصصي اند و بحث هاي علمي فراواني در مورد آنها انجام گرفته است».
شريعتي با اشاره به اينکه در جامعه ما هم ضرورت دارد جامعه شناسان اين پرسش را مطرح کنند و به تابوي عمل و تعهد در جامعه شناسي فکر کنند، خاطرنشان کرد: «امروز اگر بخواهيم يک فراخوان اميد در اين رشته داشته باشيم و اميدهاي جامعه شناسي را دوباره به آن برگردانيم، چه بايد کرد؟ البته که در ابتدا بايد اصل اين بيماري را بپذيريم و بعد به دنبال پاسخ باشيم. در اينجا تنها به چند سرتيتر اشاره مي کنم. مي خواهيم فراخوان بدهيم به اميد. همان طور که در ابتدا گفتم ما نسل اميدواري هستيم و به همين دليل امروز متهم هستيم. در قرن ٢١ اميد در صورت اتوپيک و ايدئولوژيک و انقلابي خودش متهم شده است به بي مسئوليتي. برخي مي گويند قرن ٢١ قرن اميد نيست و قرن مسئوليت است. بنابراين اميد متهم است که در خدمت خودش بود و نه جامعه. اميد متهم است در واقعيت دستکاري کرد تا جامعه اي بهتر بسازد، اما آن را تبديل کرد به جهنم! به همين دليل امروز نسل جديد، اميدواران ديروز را به پرسش مي گيرند که با چه عقلانيتي اميدوار بوديد؟ اميد امروز، اميد عقلاني و واقعي است. اميدهايي مشخص که با برنامه ريزي مشخص مي توان به آن رسيد. در نتيجه اگر امروز با علم به تاريخچه اميد در قرن ٢٠ که شکست و بدبيني است، اگر بخواهيم از همين اميد فراخواني دهيم، بايد متوجه باشيم که اين مفهوم نياز به صورت بندي مجدد دارد. اگر نقدي که امروز به اميد وارد شده است، از منظر مسئوليت است، فراخوان ما به اميد بايد به اميد مسئولانه و پاسخ گو باشد».
وي افزود: «ماکس وبر از اخلاق اعتقادي و اخلاق مسئوليت صحبت مي کند. اولي اخلاق اميد است و دومي اخلاق اکنون و اينجا. به همين خاطر اميدواران اصولا به دگماتيسم متهم هستند. اما امروز بايد دوگانه ها را کنار گذاشت. بايد از ديالکتيزه کردن اين دوگانه ها صحبت کرد. آنها را بايد در تعامل و رفت وآمد با يکديگر بخواهيم. ما در شرايط انتخاب يکي در برابر ديگري نيستيم، چراکه اين مفاهيم بکر نيستند و هر کدام تاريخ مخصوص به خود را دارند. اولين شرط بازگرداندن اميد بازگرداندن ديالکتيک اميد و مسئوليت است.
شرط ديگر بررسي مفهوم آگاهي است. آگاهي دانش جامعه شناختي با آگاهي هاي ديگر متفاوت است. اين آگاهي خصلت و طبع رهايي بخش دارد. بورديو مي گويد ما متهم مي شويم به جبرگرايي، اما بايد بدانيد براي اينکه بتوانيم هواپيما بسازيم، اول بايد جاذبه را بشناسيم، تا بتوانيم بر آن غلبه کنيم. تفسير براي تغيير و شرط آن است. بنابراين مي توان گفت دانش جامعه شناسي نيز براي رهايي است. قانوني که ما نمي شناسيم يک جبر است. اما قانوني که آن را مي شناسيم و آگاهيم خودمان ايجادش کرده ايم آغازي است براي رهايي… .
جامعه شناسي ممکن است که تجربه شکست را داشته باشد، اما به تجربه قدرتش را براي تغيير نظم اجتماعي نيز نشان داده است. جامعه شناسي نشان داده است که مي تواند نظمي ديگر دراندازد. بنابر تلاش هاي جامعه شناسان است که جامعه به قدرت خودش پي مي برد. اين تاکيد ديگري است ميان آگاهي و عمل. اين تلاش ها تفسيري است معطوف به تغيير».
اين استاد جامعه شناسي با اشاره به نظريه هاي بورديو افزود: من وام مي گيرم از بورديو به عنوان يکي از جامعه شناسان شاخص چون اگر اين کار را نکنم متهم مي شوم به داشتن رويکرد ايدئولوژيک. بورديو از دوگانه اي شوم نام مي برد به نام دانش و تعهد؛ چراکه راه فرار دانشمند به دانش محض است. اين بحث مي گويد جامعه شناسي مدام دارد نتايج و تبعات يک سري سياست ها را بررسي مي کند. بورديو سوال مي پرسد اگر يک دانشمند خطرات اجتماعي را ببيند و تحت عنوان عدم تعهد، فعال نشود و به ياري جامعه اش نشتابد، آيا اين مصداق کمک به مجرم نيست؟ عدم تعهد آکادميک آيا دانش آکادميک را به دانش عقيم مبتلا نخواهد کرد؟ بورديو مي گويد دانشمند رهبر فکري نيست، پيامبر نيست، اما دانشمند بايد براي خودش نقش اجتماعي تعريف کند. بايد مسائل اجتماعي را فهم کند و به جامعه در خطر ياري برساند. امروز در جامعه شناسي الزام تجويزي، يک الزام روشي است. از دهه ٩٠ به بعد جنبش هاي اجتماعي شکل گرفتند و جامعه شناسان در برابر اين خواسته قرار گرفتند که به مطالبات اجتماعي تا چه حد مجاز به پاسخ گويي هستيد؟ بورديو مي گويد خود را خنثي نکنيد».
وي در پايان خاطرنشان کرد: عنوان بحث را گذاشته ام «سرانجام روزي فراخواهد رسيد…» اين جمله دورکيم است که اين روزها بحث بازگشت به او مطرح است. دورکيم در دوره آخر زندگي خود لحن نااميدکننده اي دارد، اما در همين دوران مي گويد؛ سرانجام روزي فراخواهد رسيد که جامعه ما لحظه آفرينشگري خود را فراخواهد گرفت… .
او دارد يک اميد مي دهد… روزي فراخواهد رسيد. اين لحني پيامبرانه و اميدي اتوپيک است. اين چه اميد عقلاني اي مي تواند باشد؟ ولي آن را يک جامعه شناس مي گويد، با آنکه لحني خيال پردازانه دارد. من امروز که از اميد واقعي و معقول صحبت مي شود، از اميد مسئولانه بحث مي شود، مي خواهم از اميد اتوپيک دفاع کنم. جامعه شناسي سنتي، تخيل جامعه را در خود تعريف کرده است. طبق اين تعريف جامعه خيال پرداز است، آرمان خواه است و به همين دليل مي تواند در حال ساخت واقعيت موجود باشد. ما واقعيت را هر روز و هر لحظه براساس تخيل، آرمان و آزمون و خطاي خود مي سازيم. واقع گرايي به ما حکم مي کند که براي تغيير واقعيت از خيال پردازي و آرمان گرايي خود استفاده کنيم. اين اميدي است که امروز به آن نياز داريم… .

 روزنامه شرق ، شماره 3096 به تاريخ 8/12/96

Print Friendly, PDF & Email