چند مقاله به مناسبت ده سالگی‌جنبش‌سبز-۱

کلمه:چرا سالیان گذار از جنبشی سرکوب شده و رهبرانی همچنان محصور، در سرنوشت و روزگار ما موثر است و چرا باید به آن اندیشید و از اندیشیدن بدان چه مقصودی در پی است؟ این پرسش ها، مسائل اساسی نسل امروز در قبال پدیده ای تاریخی یا راهی پیموده شده یا رخدادی جاری و زنده همچون جنبش سبز است که بنا به هرکدام از معانی اش در انتظار پاسخ هایی است: در برابر این پرسش که چرا همچنان در ایران امروز با تمام تغییر و تحولات رخداده و سرنوشت هولناک و سخت ملت، از جنبش سبز سخن می‌گویید و برای آن اهمیت قائلید، چه پاسخی داریم؟

کلمه مسئله فوق را در قالب یک اقتراح با مخاطبان خود در میان گذارده و پاسخ نویسندگان و فعالان و صاحبنظران را در روزهای آتی که جملگی ایام موسوم به شکل گیری و ریشه دوانی جنبش سبز ملت ایران است، منتشر می کند. همچنین این باب گشوده است تا تمامی نویسندگانی که خود را مخاطب این پرسش ها می یابند و برای آن دغدغه یا مسئله ای دارند پاسخ خود را برای ما ارسال کنند تا رنگین کمان ملت که در خرداد ۸۸ برآمد و آن جنبش بیافرید، سهم خود و حق خود را در نقش آفرینی در تولید متون و ادبیات دهمین سالگرد جنبش سبز ادا کند.

متونی که در ایام آتی ذیل مسئله فوق در کلمه منتشر می شوند حاوی نکاتی سرنوشت ساز و تذکراتی بنیادین اند؛ برخی از نویسندگان بر شکل گیری مجمعی ملی برای نجات ایران از قید و بند استبداد سیاه حاکم بر آن تاکید کرده اند. دسته ای خواهان مشارکت زنده و موثر رهبران جنبش، بویژه مهندس میرحسین موسوی در قبال مسائل و رخدادهای حیاتی پیشاروی کشور و ملت شده اند و جمعی از اصلاح بنیادین قانون اساسی سخن رانده اند. در تمامی متون فوق آنچه به چشم می خورد دغدغه منافع کشور و حقوق ملت و رهایی ایران در کنار انتقادات اساسی به جنبش و نحوه پیش برد و سرکوب آن نهفته است و کلمه بی کم و کاست و ذره ای قضاوت یا دخالت به انتشار آنهمه دست می یازد. این مرام مهندس موسوی و مشی حیاتی و زندگی بخش حاکم بر جنبش سبز است که مبتنی بر فراهم آوردن امکان مشارکتی معنادار و واقعی می کوشد بخشی از تمامی آنچه نویسندگان وطن دوست ایرانی در ذهن می پرورند و بر قلم جاری می سازند را در صفحات خود منتشر کند و محملی باشد برای یافتن راه رهایی کشور و آزادای ملت و سعادت ایرانیان.

بدان امید

*****

جنبش سبز نوستالژی یا راهکار

منصوره شجاعی

در پاسخ به این پرسش که چرا همچنان درایران با تمام تغییر وتحولات رخداده و سرنوشت هولناک و سخت ملت از جنبش سبز سخن می گوییم و برای آن اهمیتی ویژه قائل هستیم ، شاید بهتر باشد باردیگر جنبش سبز را تعریف کنیم و شاخص های تداوم حیات این جنبش و تاثیرگذاری آن بر حرکت های اجتماعی دیگر را بررسی کنیم.

جنبش سبز به عنوان یک حرکت اجتماعی فراگیر دراعتراض به نتایج انتخابات بهار سال ۱۳۸۸ شکل گرفت. خیزش عمومی برآمده از این جنبش و أراده تسخیرخیابان از سوی شرکت کنندگان آن علیرغم سرکوب و دستگیری های گسترده، تازمستان ۱۳۸۹ وتا حصررهبران نمادین آن ادامه داشت. پس از آن دوران، هرچند این جنبش ظهورفیزیکی و مرئی در خیابان ها نداشت اما تاثیر رویکرد دموکراتیک ، نوع مطالبات و روش های به کار گرفته شده در این جنبش تاثیرات قابل مشاهده و قابل سنجشی بر سلوک فردی و اجتماعی اعضای جامعه در عرصه مبارزات سیاسی ، اجتماعی و حتی درزندگی روزمره آنان تا به امروز گذاشته است .

دراثبات این نظریه میتوان به چند نمونه ازویژگی های ماندگار جنبش سبز اشاره کرد:

1. فاصله گیری انتقادی از مفهوم خشونت . رویکرد مدنی و دوری گزینی از خشونت های برنامه ریزی شده فضیلتی چشمگیر در میان جنبش سبز بود که به حرکت های اجتماعی دیگرپس از آن نیز اشاعه یافت. هرچند این فضیلت پیش از شکل گیری جنبش سبزنیز از سوی حنبش های مدنی و به طور مشخص از سوی جنبش زنان ترویج میشد اما گستردگی وعمومیت جنبش سبز، این میراث را درمیان کنشگران حرکت های اجتماعی به نوعی نهادینه ساخت.

2. فردیت و اهمیت احترام به حقوق شهروندی . این ویژگی با همان شعار اولیه جنبش یعنی « رای من کجاست» به سرعت افکار عمومی را متوجه روح حاکم بر این مفهوم کرد. این شعار ابتدا به مقوله حق و حق رای شهروندی اشاره داشت وسپس اشاره به « من» یعنی اشاره به فردیتی داشت که فرای جریانات و تعلقات سیاسی و ایدئولوژیک درپی کسب حق خویش به عنوان یک شهروند پا به عرصه مبارزات اجتماع گذاشته بود. درواقع این شعار بشارت پدیداری انسان مدرن «خود بنیادی» را می داد که در عرصه مبارزات اجتماعی با عاملیت واراده مندی در پی رقم زدن سرنوشت سیاسی و اجتماعی خویش است. ردپای این شعار در نحوه نگرش و بیان مطالبات حرکت های اجتماعی پس از جنبش سبز تا به امروز نیز دیده می شود.

3. تکثر گرایی و احترام به دیگری. مشروعیت عمومی جنبش سبز مدیون حضور رنگارنگ و متکثر روشنفکران سکولار و کنشگران مدنی آن از نحله های مختلف فکر و اقشار گوناگون جامعه بود. تولید گفتمان دفاع از «دیگری» به ویژه دفاع از اقلیت بهایی و نیز دفاع از اقلیت های جنسی درجامعه حاصل این ویژگی بود. این نوع نگرش منشا حضور ائتلاف های متکثرو بیانیه های مشترکی شد که با توافق گروه ها و نحله های مختلف فکری منتشر می شد. نتایج نگرش دیگر پذیری به ویژه در میان کنشگران جنبش سبز که به تارگی از ایران خارج شده بودند به وضوح قابل مشاهده بود.

4. تاثیرگذاری بر جنبش های منطقه. آنچه تحت تاثیر جنبش سبز در اواخر زمستان ۱۳۸۹ تحت عنوان بهار عربی در کشورهایی چون تونس، سوریه ، مصر و .. واقع شد رخدادی به گستردگی جفرافیای خاورمیانه بود. این موج جدید از جنبش های اجتماعی، از یک سو افکار عمومی جهان را متوجه مدنیت ناظر بر برنامه و روش جنبش سبز و جنبش های مشابه در منطقه ساخت و از سوی دیگر واکنش های میلیتاریستی، مداخلات نظامی و سرکوبگری حکومت های منطقه را رسوا ساخت. درواقع گستردگی

جغرافیایی این مبارزه ظرفیتی فراملیتی را در جنبش های اجتماعی منطقه ایجاد کرده بود.

5. حضور فعال دیازپورای ایرانی. اعتراض های گسترده مردم به نتایج انتخابات سال ۸۸ُ ، تنها محدود به ایرانی های داخل کشور نبود ودر آن سوی مرزهای جغرافیای ایران نیز به طور مستقل شکل گرفت.

6. کنشگری مستقیم دیازپورای ایرانی . دیازپورای ایرانی در کشورهای غربی و نیز کشورهایی مثل مالزی که در انتخابات شرکت کرده بودند مستقیما و به طور فعال به این جنبش پیوستند و حرکت های اعتراضی این گروه ها در کشورهای مختلف حکایت از یک صدایی رای دهندگان معترض در داخل و خارج کشور بود. درواقع جنبشی شکل گرفته بود که کنشگران آن در هر گوشه جهان به دلیل اعتراض به تقلب انتخاباتی همصدا بودند واین همصدایی را با اعتراضات مدنی همسو با داخل کشورنشان میدادند . این هم صدایی تا به امروز زمینه ساز گفتگو و ائتلاف های متکثر و متشنوع در میان مهاجران نسل های پیشین و مهاجران جنبش سبز و پس از آن شد.

7. همراهی رهبران نمادین جنبش با کنشگران . هرچند رهبریت واقعی جنبش سبز در ابتدا یعنی در صبح روز ۲۳ خرداد ۱۳۸۸ به عهده کنشگران عمدتا جوانی بود که با شعار « رای من کجاست» خیابان را به تسخیر خویش در آوردند، اما پیوستن به هنگام کاندیداهای واقعی و محبوب مردم در قامت رهبران نمادین این جنبش به صفوف تظاهرات وهمپایی با کنشگران آن، ادامه شورمند این حرکت را تضمین کرد. ادامه حصرآنان تا به امروز ثبوت هم پیمانی هنوز و همچنان آنان با آرمان های جنبش سبز است .

جنبش سبز نوستالژی یا راهکار؟

دامنه وسیع سرکوب های حکومتی، دستگیری چهره های کلیدی این جنبش و دیگر جنبش های اجتماعی ، حصر رهبران نمادین حنبش سبز، مهاجرت گسترده جوانان منتسب به جنبش سبز، مهاجرت چهره های کلیدی این جنبش و دیگر جنبش های اجتماعی به ویژه جنبش زنان،… ازجمله عوامل فروکش کردن این جنبش در شکل فیزیکی و مرئی آن در آن دوران بود. هرچند با برآمدن « بهارعربی» هموندی و هم ذاتی فراملیتی درمیان جنبش های اجتماعی منطقه میتوانست همچون ابزاری در ایجاد پیونده های فراملی عمل کند اما این تاکتیک، همچون نکته ای مغفول از نگاه کنشگران جنبش سبزخواه در داخل کشور و خواه در دیازپورا دور ماند. پیوستن تدریجی چهره های کلیدی جنبش سبز و جنبش های اجتماعی دیگر به دیازپورای نسل پیشین نیز نه تنها موحب هم افزایی نیرو در جهت پیشبرد اهداف جنبش سبز نشد بلکه گاه با اختلاف نظرها و تفاوت در روش و بینش ، مانعی برای رویارویی و حل مسائل کلان جنبش و اهداف اصلی آن شد. از سوی دیگر جرم انگاری های امنیتی به ویژه درموضوع ارتباط مستقیم میان منتقدان حکومتی داخل و خارج از کشور مانعی بر سر ارتباطات و گفتمان سازی های منطبق بر شرایط کشور و منطقه شد. موانعی از این دست ظرفیت های جنبش سبز در ایجاد ائتلاف ، تکثرگرایی، جامعه محوری و پیوندهای فراملیتی را بی استفاده ساخت.

با گذشت ده سال از این جنبش، درس گیری از فرصت های سوخته میتواند رهیافتی روشن درمسیر تلافی مافات شود. بر آمدن نسلی دیگر برای ادامه راه و راه باز کردن نسل پیشین برای نسل جدید، استفاده از ظرفیت های هنوز موجود این جنبش را ممکن می سازد. پایداری رهبران نمادین این جنبش و مقاومت آنان در حصر به نوعی رهبریتی « فرهمند» را برای این جنبش تصویر می کند. خاطرات آموختنی وروش های مدنی این جنبش هنوز از ذهن کنشگران ده سال پیش و نسل جدید آن پاک نشده است. زندانیان جنبش سبز هنوز در حبس هستند و تعدادی نیز در آزادی های مشروط با وثیقه های سنگین به سر میبرند.خون تازه این جنبش هنوز دررگ زندانیان و حصریان و تبعیدیان آن جاری است. جغرافیای گسترده این جنبش با ظرفیت های فراملیتی هنوز در اختیار کنشگران دیازپورای این جنبش است. ایجاد شبکه های ترانسنشنال هنوزراهی است پیش پای کنشگران دیازپورا تا با حضور قدرتمند وقدرت گریز خویش ، سازمان های بین المللی و نهادهای تاثیر گذار حقوق بشری را برای پیشبرد اهداف جنبش دموکراسی خواهی ایران و منطقع متقاعد کنند.

آنچه تحت عنوان ویژگی و ظرفیت های جنبش سبز برشمرده شد، هنوز هم توان دمیدن حیاتی دوباره به این جنبش را دارد. اکنون، پس از گذشت ده سال و پیش ازآنکه بالاپوش دیگری از حسرت و افسوس بر تن نوستالژی های مبارزاتی دوخته شود، شاید بتوان با درس گیری از فرصت های مغفول، قابلیت های جبران پذیری این جنبش را تقویت کرد. ده سال از آخرین خرداد تاریخ سازایران می گذرد اما جرقه های آذرخش «خردادهای» ایران هنوز روشن کننده راه های زمستانی این سرزمین است.

*****

درس های جنبش سبز و راه تحول مثبت

علی رضا رجایی

ساختار قدرت در ایران بوضوح معیوب است و چنانچه کسی تصور کند با اتخاذ یک مشی سیاسیِ رفرمیستی و بدون حداقلی از اندیشه و ساز و کار مقاومت می‌توان از این مهلکه خلاصی یافت،لابد که جمع‌بندی روشنی از تاریخ چهل‌ساله‌ی اخیرِ ایران ندارد.اما این عنصر مقاومت در هیچ جریان سیاسی با رجزخوانی و خط و نشان کشیدنهای از راه دور خلق نخواهد شد.جنبش سبز این مقاومت را به شکلی عینی و بارز نشان داد و رهبران و پویندگان جنبش،صلاحیت خود را با پاپس‌نکشیدن از مواضع اصولی خود به اثبات رساندند.ما نمی‌توانیم آینده تاریخ را پیش‌بینی کنیم اما جمع‌بندی ما از ده سال گذشته و از سخت‌جانی استیلاگری حاکم،درستی انتخابهای جنبش سبز و مقاومت اصولی آن را به اثبات می‌رساند به گونه‌ای که هیچ شکل مثبتی از تحوّل،بدون‌ به کارگیری درسهای بزرگ این ‌جنبش به انجام نخواهد رسید.

تاریخ امروز ما در‌گیرودار تعارضها و منازعات عظیمی است و واضح است که در هر سوی این تعارضها یک نیروی اجتماعی وجود دارد که کوشش می‌کند سمت و سوی حرکت را به سمت منافع یا علائقِ خود سوق دهد.بنا به یک تعبیر قدیمی،کمّیتِ این تلاطمها در لحظات مشخصی بروز”کیفی”می‌یابند و در همین نقاط کیفی است که می‌توان جمع‌بندبهای استراتژیک داشت.جمع‌بندی استراتژیک تنها و صرفاً یک تحلیل یا یک دستگاه نظری نیست بلکه مجموعه‌ای از یک کل است که از دل آن سازماندهی،خط مشی و چشم‌انداز آینده نیز خلق می‌شود.

به طور خلاصه جنبش سبز از همه ویژگیهای گفته شده برخوردار است و درست به همین دلیلِ قرار گرفتن در نقطه‌ای تعیین کننده است که در معرض سنگین‌ترین سرکوبها نیز قرار گرفت.بیش از سیصد شهید و چند هزار زندانی و حصر رهبران این ‌جنبش،بخش مهمّی از کارنامه‌ی مقاومتِ این جنبش است که درباره تمامی ابعاد آن به طور کامل مستندسازی صورت نگرفته‌است.

جنبش سبز حاصل مواجه‌ی جامعه مدنی با استبداد و انسداد سیاسیِ حاکم است و به طور مشخص آن را باید در ذیلِ عنوان کلّیِ”بحران دموکراسی در ایران” تحلیل کرد.وقوع این جنبش نشان داد نهاد انتخابات ابزار کافی برای حلّ این بحران نیست زیرا این نهاد اولّاً فاقدِ آزادیِ کامل است،ثانیاً در عین محدودیتهای حقوقیِ فراوان از تعرّض و تجاوز مصون نیست و ثالثاً هیچ درجه‌ای از اختیار کامل را برای انتخاب‌شوندگان تامین نمی‌کند.اما بقای یک دستاورد سیاسی مستلزم آن است که در سازمان و تشکیلاتِ مشخصی تعیّن بیابد و در عین حال در قالب تئوری سیاسی صورتبندی شود و در نهایت به شکل برنامه،چشم‌انداز و استراتژی آن را پیگیری کرد.در غیر این صورت یک رخداد سیاسی با هر اندازه از اهمیت رفته‌رفته از خاطره‌ی جمعی محو خواهد شد و البته که سانسور و سرکوب با همدستی سازشکارانه‌ی گروه‌های”میانه‌باز”و”اپورتونیست”در این زمین‌گیر شدن نقشی اساسی ایفا خواهند کرد.

هرچند امروز جنبش سبز به معنای خیزش اعتراضیِ مردم که در سالهای ۸۸ و ۸۹ شاهد بودیم حضور ندارد اما طبیعتِ هر جنبش اجتماعی تا زمانی که به نتیجه قطعی نرسد،همین فراز و فرودهاست.آن واقعه،برچسبِ قطعیِ خصلت‌ِ جنبشی بودن را بر جامعه ایران زده‌است و می‌بینیم همه مانورهای به ظاهر رفرمیستی که می‌خواهند به‌گونه‌ای خود را آلترناتیو جنبش مطرح کنند ناکام‌می‌مانند.بدین معناست که می‌گوییم آن جنبشِ اعتراضی همچنان زنده است و این که امروز یا فردا به چه عنوانی یا با چه رنگی خود را معرفی کند،تفاوتی در واقعیت ماجرا نخواهد داشت.

جنبش سبز تنها یک حرکت سلبی و اعتراضِ موردی در قبال تجاوز به حقوق اساسی مردم نبود.بتدریج و از دل این اعتراض،چشم‌اندازهای یک راه حل خلق شد و همان بود که میرحسین را برآن داشت تا به رسانه و سازمان سیاسی به طور جدّی بیندیشد و ضرورت شکل‌دهی به یک ‌اپوزیسیونِ همه‌جانبه را مدّنظر قرار دهد.این یک تفاوتِ مشی آشکار از روندی بود که پس‌از خرداد ۷۶ پیگیری می‌شد و برخلاف آن،رهبران جنبش از ورود به خیابان بیم نداشتند،از حضور اعتراضی مردم حمایت می‌کردند،به مصلحت‌اندیشیهای سازشکارانه که حقوق اساسی مردم را نادیده می‌گرفت،تن ندادند و برای نرم کردن تیغ سرکوبِ اربابان قدرت،به مغاک مداهنه و مجیز گویی درنیفتادند.چنین اتفاق نادری را نمی‌توان با تمهیدات فریبکارانه نادیده گرفت و آن را از صفحات تاریخ ایران با دروغ و نیرنگ پاک کرد.این است که جنبش سبز بخش گریزناپذیری از تکاپوی فکری و عملی برای کشف حلّ بحرانِ دموکراسی در ایران است و از آنجا که میرحسین،دموکراسی اجتماعی را در این ‌جنبش نمایندگی می‌کرد،چشم‌انداز نهاییِ جنبش،بر دموکراسی اقتصادی و خلع ید از الیگارشی رانتیِ ایران و اعاده‌ی حقوقِ محرومان و حاشیه نشینان در کنار خلع ید از پیشواسالاریِ مزمن و ارتجاعی تاکید دارد.

ساختار قدرت در ایران بوضوح معیوب است و چنانچه کسی تصور کند با اتخاذ یک مشی سیاسیِ رفرمیستی و بدون حداقلی از اندیشه و ساز و کار مقاومت می‌توان از این مهلکه خلاصی یافت،لابد که جمع‌بندی روشنی از تاریخ چهل‌ساله‌ی اخیرِ ایران ندارد.اما این عنصر مقاومت در هیچ جریان سیاسی با رجزخوانی و خط و نشان کشیدنهای از راه دور خلق نخواهد شد.جنبش سبز این مقاومت را به شکلی عینی و بارز نشان داد و رهبران و پویندگان جنبش،صلاحیت خود را با پاپس‌نکشیدن از مواضع اصولی خود به اثبات رساندند.ما نمی‌توانیم آینده تاریخ را پیش‌بینی کنیم اما جمع‌بندی ما از ده سال گذشته و از سخت‌جانی استیلاگری حاکم،درستی انتخابهای جنبش سبز و مقاومت اصولی آن را به اثبات می‌رساند به گونه‌ای که هیچ شکل مثبتی از تحوّل،بدون‌ به کارگیری درسهای بزرگ این ‌جنبش به انجام نخواهد رسید.

سایت کله

*****

رهبر و راهبرد؛ دو نیاز فوری جنبش سبز

علی کشتگر

تداوم سکوت طولانی مهندس موسوی آن هم در این شرایط بحرانی نشانه چیست؟ آیا پیام کنشگرانی که او را به ایفای نقشی فعال‌تر فرا می‌خوانند به گوش او رسیده است؟ آیا او از کسی مشورت می‌گیرد؟ اگر جنبش سبز برای این‌گونه پرسش‌های مبرم کنونی جامعه ایران پاسخی ارائه ندهد و اگر رهبری و رهبران آن دستِ کم با ارسال پیام‌ها و رهنمودهای به موقع، در قبال مسائل مبتلابه جامعه با مردم تماس نگیرند تاریخ منتظر آنها نمی‌ماند

پروژه، گفتمان و روش‌های مدنی و مسالمت‌جویانه‌ای که محرک جنبش تاریخی سبز بودند ده‌سال پس از تولد آن صیقل یافته تر از هر زمان در جامعه ایران زنده و بالنده‌اند هر چند که سرکوب و اختناق، ظهور و بروزشان را مختل کرده است. جنبش سبز حامل پروژه تکامل یافته‌تر و به لحاظ اجتماعی ریشه‌دارترِ انقلاب مشروطه و نهضت ملی مصدق بود. این پروژه هنوز و همچنان تا تحقق آزادی و عدالت در ایران در دستور کار جنبش‌های دموکراسی‌خواهانه و عدالت جویانه است.

اگر در نهضت‌های مشروطه و جنبش ملی به رهبری دکتر محمد مصدق مطالبات دموکراسی‌خواهانه و عدالت‌جویانه را منور الفکرها و روشنفکران به اکثریت مردم القاء می‌کردند این بار در برآمد جنبش سبز خواسته‌های بنیادین این پروژه، از اعماق جامعه ایران برخاست و بر رهبران و روشنفکرانی که از بصیرت و آگاهی برخوردار بودند اثر گذاشت.

بیست میلیون دانش‌آموخته و دانشجو که با صدها رشته به همه طبقات جامعه ایران متصل‌اند مرجع و خواستگاه مطالبات و گفتمان جنبش سبز بودند و همچنان هستند. استبداد مذهبی حاکم و شخص ولی فقیه که از آغاز پاسخ پرسش‌ها و مطالبات حق‌طلبانه جنبش سبز را به سرنیزه و سرب مذاب و زندان و حصر واگذاشتند فقط هزینه دستیابی به اهداف عادلانه جنبش سبز بالا را بردند و زمان تحقق آن را به عقب انداختند و عِرض خود بردند. برای نابودی جنبش سبز باید طبقه متوسط فرهنگی ایران دست‌کم یعنی بیست میلیون شهروند آگاه ایرانی را در حبس و حصر نگه داشت؛ کاری که از دست هیچ نظام سرکوبگری ساخته نیست.

سرکوب سیستماتیک و ادامه حصر رهبران جنبش سبز البته توانسته است این جنبش را در نخستین نبرد تاریخی آن شکست دهد اما آن که نهایتا در سلسله نبردهای سیاسی و اجتماعی آینده پیروز می‌شود نیرویی است که حقانیت تاریخی دارد.

بگذار کارگزاران استبداد از صدا و سیما و تریبون‌های نماز جمعه و از قلم و زبان «آتش به اختیارها»یی امثال حسین شریعتمداری مرگ جنبش سبز و یا به قول خودشان «مرگ فتنه» را هر روز اعلام کنند و همراه آنان مداخله‌خواهان وطنی هم که این روزها به چاه جمکرانِ ترامپ و تحریم و جنگ دخیل بسته‌اند از مرگ جنبش درون‌زا و ملی سبز خوشحالی کنند؛ همه آنها در اعلام پایان جنبش سبز نقش بر آب می‌زنند.

راستی اگر جنبش سبز مرده است چرا «رهبر معظم» و گماشتگانش در هسته اصلی قدرت نه از دشمن خارجی و نه از اپوزیسیون برانداز و مداخله‌خواه بلکه هنوز هم از همین «فتنه سبز» می‌ترسند و حاضرند با قدرت‌های خارجی مذاکره و مصالحه کنند اما اهل آشتی و مصالحه با رهبران جنبشی که به ادعای آنها پایان یافته، نیستند و با آنکه ادامه حصر زهرا رهنورد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی هزینه سنگینی را بر نظام حاکم تحمیل می‌کند ظرفیت رفع حصر آنان را در خود نمی‌بینند.

در همه‌ی ده‌سال گذشته هسته اصلی قدرت و شخص آقای خامنه‌ای همه‌ی «بصیرت» و توانایی سیاسی خود را برای دو قطبی کردن فضا میان دشمن خارجی و اپوزیسیون برانداز از یکسو و حکومت از سوی دیگر به کار برده‌اند تا از این رهگذر جنبش اصیل دموکراسی‌خواهی در حاشیه قرار گیرد و فراموش شود.

از کارگزاران استبداد و شخص آقای خامنه‌ای باید مدام پرسید چرا از شعارهای طرفداران بازگشت سلطنت و یا هواداران تحریم و تهدید و جنگ نمی‌ترسید؛ اما از صدای دانشجویی که جنبش سبز و رهبران در حصر آن را فریاد می‌زند می‌ترسید؟

رمز مسئله در این حقیقت نهفته است که تحلیل‌های کاذب و استراتژی‌های متکی به قهر و خشونت و متمایل به قدرت‌های خارجی در زمین استبداد بازی می‌کنند و آب به آسیاب استبداد می‌ریزند و به نوبه خود بهانه سرکوب و اختناق به دست استبداد می‌دهند و نهایتا همه بی‌اعتبار می‌شوند.

برعکس جنبشی که پشتوانه آن، سرچشمه درون‌زا و پویای آزادیخواهی و عدالت‌جویی جامعه بیدار شده ایران است و می‌خواهد با رد قهر و خشونت و مداخله خارجی و صرفا از مسیر مبارزات بی‌خشونت مدنی به خودکامگی، تبعیض و فساد پایان دهد، همان نیرویی است که در چالش تاریخی میان مردم و استبداد، رسالت تحقق آزادی و عدالت را به دوش می‌کشد و سرانجام دیکتاتوری مذهبی را خلع سلاح می‌کند.

ده سال پیش جنبش سبز با شعارها و روش‌هایی که با هرگونه تبعیض و برتری‌جویی مذهبی عقیدتی قومی و جنسیتی مرزبندی داشت و همه دیوارها و مرزهای استبدادساخته‌ی میان شهروندان را فروریخت در جریان بزرگترین تظاهرات میلیونی مسالمت‌آمیز پس از انقلاب بهمن زاده شد؛ زایشی خونین زیر رگبار مسلسل‌هایی که می‌خواستند آن را در نطفه خفه کنند.

این جنبش در بدو تولد خود، «همه با همِ» مدنی که ضامن آشتی و همبستگی ملی در برابر دیکتاتوری است را در مقابل «همه با منِ» ولایت مطلقه فقیه گذاشت؛ جنبش سبز «رأی من کجاست» را در مطالبه و دفاع از مضمون نهادهای انتخابی تهی شده از گوهر ذاتی خود مطرح کرد و دوری گزیدن از هرگونه خشونت را به مثابه تنها مسیر مدرن پیکار منتهی به دموکراسی برگزید.

رهبران جنبش سبز پیش از آنکه خالق این حرکت تاریخی باشند خود به نوعی مخلوق آن هستند که البته در همراهی صمیمانه و شجاعانه‌شان با مردم نقشی تاریخی ایفا کردند.

در این ده‌ساله‌ی عمر جنبش سبز و نزدیک به ۹سال مقاومت شرافتمندانه‌ی سه رهبر جنبش سبز، استبداد هزینه دفاع از مطالبات و همبستگی با رهبران محصور آن را بالا برده است؛ با اینهمه مردم در آنجا که فرصت یافته‌اند نام آنها را فریاد کشیده‌اند.

اگر همین امروز رأی و داوری مردم میان کودتاگران ۸۸ و رهبران جنبش سبز حکم کند اکثریت بالای مردم به حقانیت رهبران جنبش سبز نظر می‌دهند و این را شخص خامنه‌ای که مسئول مستقیم سرکوب جنبش و حصر رهبران آن است بهتر از هر کسی می‌داند.

 فقدان استراتژی و رهبری

با این‌همه در سالگرد تولد جنبش سبز، در عین ستایش از پایداری رهبرانش باید به دو ضعف اساسی این جنبش توجه کنیم:

۱)فقدان رهبری فعال

سکوت طولانی مهندس موسوی و خودداری او از ارسال هرگونه پیامی به جامعه برای بسیاری از کنشگران، پرسش‌برانگیز و شگفت‌آور است؛ آیا او دیگر علاقه‌ای به ایفای نقش رهبری جنبش سبز ندارد؟ آیا فرصت‌طلبی‌های کسانی که از نردبان جنبش سبز برلی زسیدن به قدرت بالا رفتند و خلاف وعده‌های خود عمل کردند او را سرخورده و خسته کرده است؟ چه منطقی پشت سکوت ممتد میرحسین موسوی نهفته است؟ جنبش سبز به ویژه در دو سال اخیر از ضعف و فقدان رهبری زیان دیده و در خلائی که به خاطر این نقیصه ایجاد شده طرفداران دوگانه و دوقطبیِ «حفظ حاکمیت به هر قیمت» و «براندازی حاکمیت به هر وسیله» بهره‌برداری کرده‌اند.

۲)نبودِ راهبرد و خط مشی سیاسی

فقدان رهبری، لاجرم به بی‌برنامگی و ناروشنی در خط سیاسی و استراتژی در اجزاء تشکیل دهنده طیف جنبش سبز و ریزش و فرسایش آن انجامیده است.

جنبش سبز اگر قرار است در شرایط بحرانی کنونی ایران نقش ایفا کند ناچار است هر چه سریعتر دو نقیصه‌ی رهبری و راهبرد سیاسی را برطرف کند، تا بتواند به نیازهای سیاسی کنونی پاسخ صریح بدهد.

برای مثال، خط سیاسی جنبش سبز برای کاهش خطر جنگ کدام است؟ راهبرد سبزها برای احیای نهادهای انتخابی که شورای نگهبان و اختیارات ولایت مطلقه فقیه، همه آنها را از گوهر ذاتی‌شان تهی کرده چیست؟

آیا اگر هیچ اصلاحی در قانون انتخابات صورت نگیرد و همچنان شورای نگهبان یکه‌تاز میدان حذف و تصفیه نامزدها باشد باز هم سبزها در انتخابات شرکت می‌کنند؟

مهندس میرحسین موسوی و سایر رهبران جنبش سبز چه تحلیلی از شرایط کنونی و چه راههایی برای برون‌رفت از بحران‌ها در سر دارند؟ تداوم سکوت طولانی مهندس موسوی آن هم در این شرایط بحرانی نشانه چیست؟ آیا پیام کنشگرانی که او را به ایفای نقشی فعال‌تر فرا می‌خوانند به گوش او رسیده است؟ آیا او از کسی مشورت می‌گیرد؟

اگر جنبش سبز برای این‌گونه پرسش‌های مبرم کنونی جامعه ایران پاسخی ارائه ندهد و اگر رهبری و رهبران آن دستِ کم با ارسال پیام‌ها و رهنمودهای به موقع، در قبال مسائل مبتلابه جامعه با مردم تماس نگیرند تاریخ منتظر آنها نمی‌ماند.

*****

وجدان ملی -مدنی در ادامه جنبش سبز

تقی رحمانی

عزم ملی برای نجات و توسعه ایران، کانون و نهاد امید و بی طرفی می خواهد که بگوید ما برای خود پست و مقام و جاه نمی خواهیم؛ مسئله ما ایران است منتها ایرانی توسعه یافته و مدنی. بایسته است که رهبران جنبش سبز این پرچم را بلند کنند و کمیته وجدان ملی را برای حفظ ایران پایه گذاری کنند و صدای رساتر این کمیته یا جمع وجدان ملی شوند.

۱۰ سال از عمر حرکتی می گذرد که می توان آن را مدنی ترین حرکت سیاسی ایران نامید. جنبشی که از رای من کو به حقوق من کو رسید. با مطالبه محوری شروع کرد اما به حقوق مدنی و شهروندی توجه کرد. جنبشی که در میان مخاطبان خود اعتلا خلق کرد و آنان را به جلو کشید. در روز عاشورای ۱۳۸۸ مادران، کسانی را نجات دادند که به مردم حمله می کردند. این رفتار مدنی و انسانی بود و جلوه دیگری از رفتار عاشورائی را نشان می داد. جنبشی که هم ندا اقاسلطان و هاله سحابی دارد و هم مادری به نام پروین فهیمی و دیگر مادرانی غیور و صبور.

اما جنبش مزبور جنس جمهوری خواهی داشت و جمهوری خواهی در ایران جریان تعیین کننده نیست. در این جنبش، جریان تعیین کننده ای که ثروت و سازمان دارد حضور نیافت یعنی نه سازمان روحانیت در این جنبش نقش اصلی داشت نه نیروی خارجی و نه غیره. در نتیجه این جنبش تاثیر گذار شد اما تعیین کننده نبود.

با تمام نقدی که به رهبران جنبش در مورد کاستی در رهبری جنبش وارد است اما آنان می دانستند که نیروی اعتراضی و تاثیر گذار هستند نه تعیین کننده. این جنبش یا باید انتحار می کرد یا باید کنترل می شد و در خیابان جمع می شد. از طرفی نیروی انتحاری وجود نداشت و اقشار حامی جنبش مردمی مدنی بودند که می خواستند زندگی هم بکنند.

زمانی که جنبش در خیابان جمع شد و حصر آغاز گشت دوره جدیدی برای جامعه ما شروع شد که تجربه آن در گذشته تاریخی ما وجود نداشت.

در گذشته پس از سرکوب جنبش، روندی آغاز می گشت که دوره قبلی را پایان یافته می دانست؛ بعد ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ مبارزه در ایران دگر گشت. اما جنبش روحی داشت که اقشار جامعه را با خود می کشید. در سال ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ این روح خود را در شکست انتخاباتی جناح راست حکومت نشان داد. جنبش سبز فقط انتخاباتی نبود. بر جامعه مدنی ایران هم اثر گذار شده بود و این تاثیر همانا خود را در اعتراضات مدنی نشان می دهد. اعترضات مدنی ادامه دارد اگر چه متشکل نیست. صدای جامعه مدنی بلند است اگر چه تحت فشار است. اعتراضات مدنی ادامه دارد اگر چه تعیین کننده نیست.

اما سبزی جنبش نمی توانست تا ابد ادامه یابد پس جنبش به سوی زردی رفت و زردی گاه به پلاسیدن می رود؛ عده ای در جنبش با داخلی و خارجی معامله گر شدند و نام جنبش را برای خود خرج کردند که با انها کاری نیست اگر چه زمانی که موج طلائی بعد از زردی راه بیفتد ان وقت باز فرصت طلبان می آیند اما مسئله ما ایران و مردم و توسعه است.

امروز در شرایط سختی که جامعه ما به وجود آورنده اش نبوده قرار گرفته ایم. ما تلاش کردیم که سیاست های حکومت را رد کنیم. ما در انتخاب ترامپ نقش داشتیم تا پازل بحران در ایران و منطقه را کامل کند.اما با آسیب هر دو جریان داخلی و خارجی مواجه هستیم.

جنبش می تواند ادامه یابد منتها این بار با رنگ سبزی طلائی که با توجه به توان خود صدای مدنی وجدان ملی باشد و اعلام کند ایران باید بماند. این ایران باید با بردباری برای همه اقوام ایرانی بماند. این ایران باید توسعه یافته شود، این ایران باید ادامه یابد.

حال سوال این است که این جنبش کنترل شده چگونه می تواند در ادامه خود به ایران یاری برساند. رهبران جنبش و احزاب و روشنفکران و نهادهای مدنی صنفی را عزمی لازم است که این صدا را بلند کنند.

راه حل اول آن است که رهبران جنبش سبز با اعلام مواضع سیاسی مبنی بر اصلاح ساختاری چراغی برای آینده ایران روشن کنند.

نقد من بر عدم این اعلام به خصوص بر میرحسین موسوی است که در عین مقاومت سکوت کرده است. او و کروبی همراه با رهنورد می توانند ایده اصلاح ساختاری برای مرز گذاشتن با جریان های فرصت طلب را اعلام کنند و نیز با صراحت بگویند که چه می خواهند.

اما من ایده ی دیگری هم دارم که به نظرم جامعه ما به آن نیاز مبرم تر دارد. این ایده خلق کانون عزم ملی برای نجات ایران است .

عزم ملی برای نجات و توسعه ایران، کانون و نهاد امید و بی طرفی می خواهد که بگوید ما برای خود پست و مقام و جاه نمی خواهیم؛ مسئله ما ایران است منتها ایرانی توسعه یافته و مدنی. بایسته است که رهبران جنبش سبز این پرچم را بلند کنند و کمیته وجدان ملی را برای حفظ ایران پایه گذاری کنند و صدای رساتر این کمیته یا جمع وجدان ملی شوند.

اگر این ایده مقبول افتد ابزار خود را خواهد یافت. کمیته ای در جامعه مدنی ایران که تاثیر گذار بر جامعه و حکومت خواهد شد و راه گشایش فضای باز را عملی خواهد کرد.

نهادی که به جنگ و تحریم ، انحصارقدرت و ثروت و مقام نه بگوید.

*****

به مناسبت دهمین سالگرد ۲۲ خرداد: ارزیابی و داوری

فرخ نگهدار

۱- امروز ۲۲ خرداد، دهمین سالگرد پیدایش جنبش سبز، جنبشی است که عموم صاحب نظران، با هر تعلق سیاسی، آن را عظیم ترین جنبش اعتراضیِ مردمی از انقلاب تا امروز دانسته اند. اعتراضات مردمی در کشور ما در این ۴۰ ساله بسیار رخ داده اند. آنها از نظر وسعت، شعارها، شیوه ها و از نظر درجه موفقیت بسیار متنوع بوده اند. ولی هیچ یک از آنها، حتی از نگاه حامیان آن اعتراضات، از حمایت فعال اکثریت برخوردار نشدند. جنبش سبز در این میان واقعا یک استثناست. در طول تاریخ معاصر ایران، ما تنها انقلاب سال ۵۷ را داریم که از جنبش سبز فراگیرنده‌تر بوده است. جنبش سبز یگانه جنبشی است که عموم صاحب نظران مستقل از نظام آن را «حرکت اکثریت مردم علیه اقلیت حاکم» ارزیابی می کنند.

۲- انقلاب، با استقرار جمهوری اسلامی، مردم را به دوپاره «خودی»، پیروان آیت الله خمینی، و «غیرخودی»، بقیه مردم، تقسیم کرد. جنبش سبز این تقسیم بندی کاذب را در هم ریخت و همان رنگین کمان شکوهمندی را از نو احیا کرد که مردم ایران در انقلاب ۵۷ برپا ساخته بودند. جنبش سبز التیامی شد بر زخم های به جا مانده از سال های دهه دهشتناک ۶۰٫ جنبش سبز فعالین سیاسی و مدنی ایران را، جدا از تعلقات عقیدتی، پیشینه و خاستگاه سیاسی، بر اساس پایبندی به مبارزه مدنی و مسالمت آمیز، و با تکیه بر حقوق قانونی، برای تحقق آرمان های آزادیخواهانه و ضداستبدادی مندرج در روح انقلاب بهمن، در یک صف قرار داد. این که امروز طیف بسیار گسترده ای از فعالین سیاسی و مدنی کشور، اعم از مذهبی یا غیرمذهبی، با امضای بیانیه ها، با شرکت در میزگردها، مطالبات مشترک را پی می گیرند، خود دستآورد گرانقدر جنبش سبز است. در این تحول بزرگ ایستادگی، وسعت نظر و مردم دوستی چهره های شاخص این جنبش، آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد نقشی ویژه داشته است.

۳- بنا به اظهارات صریح آقای محمدعلی جعفری، فرمانده وقت سپاه، محاسبه «نظام» این بود که گرچه آقایان موسوی و کروبی تنور انتخابات را داغ می‌کنند، اما در هر حال آقای احمدی نژاد رئیس جمهور خواهد ماند. آقای جعفری به صراحت می گوید همین که دانستیم با بالا رفتن سطح مشارکت آقای موسوی برنده انتخابات می شود ایشان مامور شد نگذارد انتقال قدرت صورت گیرد. این تصمیم اشتباه بود. زیرا نه تنها سنگین ترین لطمات را به اعتماد مردم به نظام سیاسی و مشروعیت نظام وارد کرد، بلکه موجب شد ایران نتواند تحول بسیار مثبتی که با آمدن پرزیدنت اوباما در ایالات متحده امریکا رخ داده بود، در راستای دگرگونی مناسبات دو کشور و برون رفت از چنبره تحریم و تقابل، به موقع بهره گیری کند. در اثر این تاخیر تدابیر و امیدهایی که در سال ۹۲، با بازگشت مردم به پای صندوق رای و انتخاب آقای روحانی، پدید آمد و به برجام منتهی شد، فرصت گسترش و استقرار نیافت و در عمل سترون ماند. این تصمیم به غایت اشتباه بود زیرا دشمنان عادی سازی رابطه ایران و امریکا – یعنی حاکمان راستگرای اسرائیل و عربستان از یک سو و خیل گسترده فساد پرورانِ کاسبِ تحریم و تقابل از سوی دیگر – برندگان اصلی و واقعی بحران ۸۸ بودند. اکنون گرچه می دانیم که فرمانده وقت سپاه و مسوول حفاظت اطلاعات آن از طراحان، مشوقان و مجریان اصلی این تصمیم گیری غلط بوده اند، اما هنوز سوال های بسیار در باره منشاء بحران ۸۸ و مسببان آن مطرح است. اما خبرهای جسته گریخته در باره وجود عناصر خائن در این دستگاه ها واقعا نگران کننده است.

۴- بحران ۸۸ شکاف میان دولت-ملت را بشدت تعمیق برد و این مانع عمده ای شد برای بسط گفتگوها با قدرت های بزرگ و توافق بر سر برنامه هسته ای کشور. بحران ۸۸ راه گشود تا تحریم های فلج کننده تا ۴ سال دیگر بر کشور ما تحمیل شود. مسوولین اصلی سوق کشور به سمت این بحران تا امروز از پاسخ گویی گریخته اند. جوهره کار آنها خیانت به کشور و مردم است. متهم کردن آقایان موسوی و کروبی به فتنه خود فریبی است. ادامه حصر اکنون فقط برای فرار از قبول مسوولیت بحران سازی است. اگر سران سپاه و شاخه اطلاعاتی آن به فکر صلح، به فکر امنیت کشور و به فکر منافع ملی بودند، می بایست به جای ترس از انتقال قدرت به آقای موسوی، توجه می کردند که تیم آقای احمدی نژاد-جلیلی نه از پشتیبانی ملی کافی بهره مند بود و ظرفیت ها و مهارت های ضرور برای اعتماد سازی و توافق با قدرت های بزرگ را در چنته داشت.

۵- طی این دهسال رفتارها و واکنش های آقایان موسوی و کروبی بارها و بارها موضوع اظهار نظر، واکاوی و نقادی جناح های سیاسی گونه گون بوده است. قابل توجه است که در میان تمام این اظهار نظرها، هیچ کس ایشان را به مسامحه کاری، سازش بر سر اصول، عدم صداقت با مردم و مخاطبان، یا بی اعتنایی به منافع ملی و چشم دوختن به قدرت های خارجی متهم نکرده است. آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد هم چنان از شخصیت های مورد اعتماد و احترام در طیف نیروهای وفادار به حکومت قانون و منافع ملی به شمار می روند.

نقد طیف های معینی از اصلاح طلبان متوجه سرسختی و انعطاف ناپذیری ایشان در قبال دستگاه رهبری است. این نقد سست بنیاد است. چون سرچشمه سرسختی و انعطاف ناپذیری غیرمنطقی انصافا بیشتر در اطراف دستگاه رهبری است. آقایان کروبی و موسوی در مهم ترین مسایل، از جمله در انتخابات های ۹۲، ۹۴ و ۹۶ و در مذاکرات هسته ای بدون خودبینی و قهر واکنش مثبت داشته اند.

۶- نقد معطوف به سرسختی آقایان موسوی و کروبی زمانی مسموع بود که دستی که از سوی دستگاه رهبری برای دلجویی و عبور از گذشته به سوی ایشان گشوده بود پس زده می شد. و همه مطلعیم که نه تنها چنین دستی هرگز گشوده نشد، بلکه همه تلاش های واسطه گرانه و خیرخواهانه هم بی پاسخ ماند.

از حصر به این سو از آقای موسوی جز چند خبر کوتاه هیچ چیز به بیرون درز نکرده است. بخشی از این سکوت طبعا ناشی از حصر و محدودیت های آن است. اما بسیار ضرور بود که آقای موسوی در حساس ترین مسایل سرنوشت ساز کشور، مثل مذاکرات هسته ای یا ائتلاف طیف اعتدالی-اصلاحی، روشن تر و سریع تر اظهارنظر می کرد. این حد از خاموشی کمتر قابل انتظار و توجیه بود.

۷- مهم ترین تصمیم اشتباه در حساس ترین زمان ممکن، نه توسط رهبران جنبش سبز، بلکه در دستگاه رهبری جمهوری اسلامی اتخاذ شده است. تصمیمی که نقد گسترده ترین طیف نیروهای سیاسی کشور را پشتیبان خود دارد:

در شرایطی که تحولِ اوضاع و احوال در امریکا، از پی پیروزی پرزیدنت اوباما، میرفت که راه های بازگشت عزتمندانه ایران به عرصه بین المللی و دسترسی به بازارها هموار سازد، در شرایطی که موفقیت در سازمانگری این بازگشت بیش از همه در گرو کاهش شکاف دولت-ملت بود، دستگاه رهبری جمهوری اسلامی کسی را نزدیک تر به خود دید که نسبت به قانون، مردم و نظام سیاسی کمترین تعهد را داشت، کسی که انسجام در دستگاه تصمیم سازی برای کشور برایش کمترین اهمیت را داشت، کسی که مصالح کشور و حفظ اعتماد شهروندان برایش اولویت نبود، حفظ حلقه یاران اولویت بود.

۸- در فاصله ۲۲ خرداد ۸۸ تا ۲۵ بهم ۸۹ بدنه و نیروی محرکه اصلی جنبش سبز شهروندانی بودند که در انتخابات شرکت کرده بودند اما معترض بودند که آرای ایشان شمرده نشده است. شعار اصلی جنبش سبز «رای من کو» بود. اما علاوه بر این بدنه اصلی، شماری از هواداران گروه های برانداز و تحریم کننده انتخابات از همان روز اول در راهپیمایی ها و تظاهرات شرکت داشتند. اما آنها از اوایل پائیز ۸۸ از شعارهای رای دهندگان عبور کردند، سرنگونی کلیت نظام را پیش کشیدند و در مواردی، علیرغم تاکید اکید آقایان موسوی و کروبی، دست به خشونت زدند. این کارها دست نیروهای سرکوبگر در حکومت را بازتر کرد که خشونت را تشدید کنند و تظاهرات مسالمت آمیز مردم را مورد حمله قرار دهند.

در چنان شرایطی کاملا ضرور بود که رهبران جنبش سبز ضمن محکوم کردن اعمال خشونت از طرف نیروهای حکومتی، با صراحت حساب جنبش سبز را از تحرکات گروه های خشونت گرا انتقاد می کردند و بر عدم ارتباط ایشان با جنبش سبز تاکید می کردند.

۹- درست مثل دهسال پیش امروز هم کشور ما از یک سو با بحران و تشنج در رابطه ایران و امریکا و با گسترده ترین تحریم ها روبروست و از سوی دیگر اعتماد شهروندان به سلامت دستگاه حاکم و جناح های آن به پائین ترین سطح سقوط کرده است. و حاصلِ این دو فسادِ فراگیر و بیسابقه در تمام ارکان نظام است.

مسایل و مشکلاتی که امروز کشور ما با آن مواجه است همان است که دهسال پیش هم گریبانگیر ایران بود.

این حقیقت می گوید تحمیل خودسرانه آقای احمدی نژاد به کشور، نه تنها هیچ یک از مسایل کشور را حل نکرد، بلکه امکان اصلاح امور کشور – و در راس همه بهبود روابط بین الملل و جلب اعتماد و رضایت مردم – را با مانع سخت و تاخیری دوام دار مواجه ساخت.

گرچه مایه تاسف بسیار است که پس از گذشت دهسال بخش عمده ای از مسوولین کشور هنوز اصرار بر تداوم حصر دارند، اما یقین است که سرانجام روزی می رسد که تمام حقایق در باره تصمیم هایی که در ۲۲ خرداد ۸۸ از سوی دستگاه رهبری و رهبران جنبش سبز اتخاذ گردید، عیان خواهد شد و حقانیت و بطلانِ هر تصمیم بر لوح تاریخ ماندگار خواهد شد.

******

جنبش سبز: ایران، نهاد نمایندگى و سرمایه اجتماعى

امیر حسین گنج بخش

تمامی تحولات آن زمان تا به کنون، منجمله خود تجربه جنبش سبز که ما را اکنون با این واقعیت آشکار: تقلیل جمهوری اسلامی به شخص رهبر مسئولیت ناپذیر روبرو نموده است بما میگوید که این نظام و این نهاد رهبری ظرفیت تحمل سیاست بر مبنای ایران و نهاد نمایندگی واقعی و اعتماد ساز جامعه، و پذیرش نتیجه آرای مردم را ندارد و اگر بتواند به اذعان خود تا بسیج علنی هزاران اوباش چاقو کش و نیروهای غیر ایرانی برای سرکوب آن پیش میرود

پس از ده سال

اکنون در آستانه دهمین سالگرد رخدادى تاریخى بنام جنبش سبز قرار داریم. جنبشى که از متن و فرایند رقابت انتخاباتى دهمین دوره ریاست جمهورى آغاز گشته و در اعتراض به کودتای تقلب در شمارش و اعلام ارا با شعار “رای من کو” میلیونها نفر از مردم ایران شکل گرفت.

در طى این ده سال، و بخصوص از آغاز سال جاری، شرایط و صحنه سیاست ایران دچار تحولات و‌ دگرگونی های غیر قابل برگشت شده و بکلى تغییر یافته است. گزینه هاى ده سال پیش، حتى اگر به فرض در مقطع زمانى خود موضوعیتى میداشتند، امروز دیگر به وضوح حامل چنین پیام و چشم اندازى نیستند!

کشور در محاصره تحریم و در بستر بحران هاى در هم تنیده، هم افزا و روز افزون قرار دارد. تحریم هاى خود کرده و خود ساخته سیاست هاى حاکمان که با ناسیاست ‘مقاومت’ در بعد خارجی و ادامه حصر در بعد داخلی بر عدم عقب نشینی استراتژیک پافشاری مینماید.

ساختار سیاسى جمهورى اسلامى فرو ریخته است. و اکنون نهاد ولایت و‌ آقای خامنه ای یکه تاز مسئولیت ناپذیر صحنه گشته است. چنین تحولی، که از اغاز همین سال حالت رسمی و عیان بخود گرفته است، از جهت چشم انداز نظام، چه در چشم مردم و چه به لحاظ دیپلماتیک غیر قابل ترمیم و برگشت ناپذیر است. و اینکه اقایان روحانی و ظریف اکنون و به تاکید، چه برای مردم و چه رهبران سیاسی جهان، موقعیت و‌مسئولیت خود  را نه حاصل انتخاب و آرای مردم، بلکه همچون کارمندان و‌ کارگزاران دفتر رهبر معرفی کرده اند، و اینکه منتخبین لیست امید در مجلس نمایش سرداری سپاه بر پا مینمایند، و‌ اینکه همگی انان، اگر هم اختیاری برای خود قائلند آن را از بابت دستور رهبر میفهمند از این پس هر انتخاباتی در چارچوب قواعد گذشته و جاری را بلاموضوع نموده است.

در واقع ایران،‌ اکنون در بستر و در مسیر دو روند قرار گرفته است. فروریزی جمهوری اسلامی که گام به گام پیش چشمان ماست و خطر فروپاشى کشور که اکنون جلوگیرى از وقوع آن میبایست محور راهبردى و نقش افرینى تمامى اجزاء جامعه سیاسى ان باشد. راهبرد و نقش افرینى که طبعا اگر بخواهد موفق شود میباید خود را در متن فرایند استقرار دولت ملى و نظام سیاسى دموکراتیک تعریف نماید.

اما در چنین وضعیتی، شرایطی عجیب و‌ غیر طبیعی است  که نهاد حاکمیت و‌ قدرت  در یک کشور  مقوله ای بنام کشور را قبول نداشته و خود را دارای هیچ مسئولیتی از جنس ملی و اخیرا از جنس مدیریتی (سیل و زلزله)هم نداند. جامعه سیاسی مقابل ان نیز، کماکان با بحران نظری-گفتمانی و مهمتر از ان بحران نمایندگی مواجه است. (سوای‌ برخی نشانه های امیدوار کننده از چرخش بسوی سیاست ورزی ایجابی،‌با کیفیت و‌ پاسخ محور که در همین اواخر و عمدتا در میان بخش هایی از نیروهای خارج از نظام و میدیا مشاهده میگردد) .

شکل حاد این بحران نمایندگی را بطور مثال در جریان سیاسی و رفتار سردمداران “لیست امید” میتوان مشاهده نمود. ‌ رفتاری منفعت طلب و گروه محور که کاملا وارونه به انچه قرار است ‘سیاست در خدمت جامعه ‘ باشد عمل نموده و‌در حوزه سیاست به شکل یک حفره سیاه مکنده،‌ بخش اعظم سرمایه سیاسی که از بابت جنبش سبز و رفتار اعتماد ساز رهبران آن با جامعه بوجود امده بود را صرف موقعیت طلبی های تنگ و کوته نظرانه درون نظام خویش نمودند.

در اینجا و‌ در نوشته ای که در مورد جنبش سبز است، فقط چند نکته ای که از بابت ارزیابی این جنبش برای ادامه این بحث کمک میرساند را مطرح میکنم.

سرمایه سبز

تمامى پدیده هاى اجتماعى و سیاسى،‌ بخصوص در گستره، عمق و امتدادى که جنبش سبز بخود یافت، را میبایست از منظر دستگاه تحلیلى موسوم به “سیستم هاى پیچیده دینامیک ،‌غیر خطی و تطبیقى” و بدور از تمایلات و گرایش های سیاسى (که در جاى مناسب خود ضروری است) مورد بررسى قرار داد. در چنین رویکردی انچه بخصوص اهمیت می یابد، امر تفکیک میان وجوه سیاسی و‌ زود گذر این پدیده ها و جوانب ماندگار و عمیق تر آنها ست. بجز این انچه باید دیده و دانسته شود، نادیده و ندانسته باقى خواهد ماند. بخصوص‌ اینکه نهادهای کلان اجتماعی، یا بقولی نهادهای مادر، چه مطلوب و چه نا مطلوب، چه به روز و چه عقب گرا، در گوشه و‌ کنار فعالیت های اجتماعی و سیاسی ساخته و‌ پرداخته نمیگردند. نهاد های مادر نیازمند رخدادهای عظیم و‌ تاریخی هستند. رخدادهای موفق تاریخی که ماندگاری و‌ نقش ساماندهی اجتماعی انها را دستکم برای مدتی ماندگار تضمین و از این بابت “نهادیته نمایند.

آسیب بزرگ جامعه سیاسی معاصر ایرانی در همین یک نکته نهفته است. جنبش سبز به لحاظ سیاسی موفق نگشت. اما از درون این جنبش و تجربه مشترک میلیونی، دو نهاد اصلی سیاست ایران و‌ سنگ بنای ساختمان اینده سیاست ایران ( منظور اینده روشن که تنوع و انسجام، گشایش و‌ ثبات را با هم عجین کند) وجود و حضور خود را به ثبت رساند. جامعه سیاسى امروزى ایران، سوای گرایشات و تمایلات متعدد، نمیتواند هزینه نشنیدن این صدا و‌ندیدن این حضور را تقبل کند.

جنبش سبز  از این منظر پدیده اى غیر قابل پیشبینى و غیر قابل سفارشی میگردد که با ظهور خود از بابت در هم تنیدگى- امتزاج  خاص زمینه ها، واکنش جامعه، و عملکرد رهبرى، نقطه عطفى مهم و استراتژیکى را رقم زده است. نقطه عطفى که از بابت دو از سه عامل مبنایى، عامل ایران بعنوان سامانه فرادست و عامل نهاد نمایندگى که سر مشق درست ان در این جنبش به ظهور رسید، سر اغاز دورانى است که سرانجام آن اکنون بعنوان چالش کلیت جامعه سیاسى پیش روى ما قرار دارد.

جنبش سبز بازتاب و‌ نماد ترکیب دو وجه از ایران امروز بود. کشوری با جامعه جوان و تاریخی کهن که در تلفیق‌ با عنصر سوم، یعنی رفتار اعتماد ساز رهبران ،‌پدیده و تجربه تاریخی نوینی بنام جنبش‌سبز را به عرصه ظهور رساند. جامعه جوانی که به قامت رشید خود خواستار خوانده شدن ارای خود بود،‌تمدن کهنی‌ که انسجام و فرهنگ ان امکان اقامه جنبش و‌ نبردی مدنی را تامین نمود و رهبری که با سالم سازی رابطه میان وکیل و موکل (اولی در خدمت آمال دومی ) نشکستن عهد و قول و ایستادگی بر حقوق موکلین خود، در واقع امکان اجرای این نمایش و نتیجه یابی سر مشق نهاد نمایندگی به ان صورتی که جامعه بدان نیاز دارد را امکانپذیر نمود.‌

این طرح و‌ برنامه از پیش تعیین شده ی اقایان موسوی‌ و‌ کروبی نبود که اوای ایران ایران آن چنان طنین افکن شود که “دوران طلایی امام” را به چالش کشیده و‌کاملا به حاشیه براند. و‌یا دومی را تابع تعبیری از اولی نماید. اما یک چیز، عدم خیانت به آمال مردم، باعث گشت که جامعه جوان ایرانی ، ایرانیت خود را به نمایش بگذارد.

عامل سوم در شکل گیری این جنبش، که ریشه در رقابت رسمی و‌ پذیرفته شده مقام ریاست جمهوری نظام دارد، همان شراط اغازینى است که در ظهور تمامی سیستم های پیچیده به ان ارجاع داده شده و‌در مورد ما همان شرایطی است که امروزه، ده سال بعد از این جنبش، در عرصه سیاست ایران دگرگون شده است. اما اگر شرایط اغازین امروز  دیگر بکلى تغییر یافته است، مرجعیت و سر مشق دو عامل بنیادى دیگر، یعنى سیاست بر مبناى ایران، و سیاست ورزى یا نهاد نمایندگى بر مبناى اعتماد، قرار یافتن عنصر و رهبر سیاسی در اختیار امال و خواست های مردم (و نه عکس آن) و‌در نتیجه امادگی رهبران برای انچه چارلز تیلی به ان ‘شیفت’ و‌ همراهی رهبران با مردم مینامد، تامین گردیده است. و برای تمامی فعالین در حوزه سیاست امروز و اینده ایران، سوای پروژه های انها، امری صادق است. دینامیسمی که پیمودن فاصله این رهبران را از نقطه اغازین سیاسی (و‌ در نتیجه تایید صلاحیت) به نقطه بن بست خامنه ای (و قتل نزدیکان و حصر ) فراهم اورد ، نه نقطه نظرات سیاسی اختیاری بلکه رعایت اصل عدم خیانت به ارا مردم و صیانت از امر نمایندگی ارا و خواستهای انها بود. شعار خود جوش و طنین افکن ایران ایران زیر ساخت چنین رویکردی شد.

در جنبش سبز ارزش هاى عمیق و تاریخی ظاهر گشت. ارزش هایى که در شکل سرمایه اجتماعی و‌سیاسی ارزش های کشور سازند.‌ از شور و‌ شوق و تلاش و‌نبرد مدنی و‌ از جان گذشتگی جوانان و شرکت کنندگان این جنبش، تا تظاهرات سنگین سکوت، تا همراهی تقریبا تمامی نیروهای سیاسی ملی، ‌علیرغم خط کشی قاطع انها نسبت به نظام حاکم( که این اخری خود بیانگر لزوم نهادینه شدن عامل دیگری در عرصه اینده سیاست ماست).

درس های سبز

جنبش سبز را، در زمان وقوع، همه نیروهاى ملى و ایرانى خارج و مخالف نظام از جمهورى خواه تا پادشاهى مشروطه حمایت کرده و علیرغم پروژه و ‌تحلیل-ارزیابی ها مستقل و‌ متفاوت،‌ در کنار تلاش صادقانه و مصمم جنبش جوانان در بهتر کردن شرایط زندگی و اجتماع خود قرارگرفتند. و این امرى صحیح و درست بود.

اما، تمامی تحولات آنزمان تا به کنون، منجمله خود تجربه جنبش سبز که ما را اکنون با این واقعیت آشکار: تقلیل جمهوری اسلامی به شخص رهبر مسئولیت ناپذیر روبرو نموده است بما میگوید که این نظام و این نهاد رهبری ظرفیت تحمل سیاست بر مبنای ایران و نهاد نمایندگی واقعی و اعتماد ساز جامعه، و پذیرش نتیجه ارای مردم را ندارد و اگر بتواند به اذعان خود تا بسیج علنی هزاران اوباش چاقو کش و نیروهای غیر ایرانی برای سرکوب آن پیش میرود. اکنون دیگر به تجربه روشن گشته است که انتظار پیروزی یک جنبش دموکراتیک از درون فرایند و در درون ساختاری غیر دموکراتیک انتظار صحیحی نیست. به عبارت دیگر، پارادکسی که ظهور جنبش سبز با خود حمل کرده است، یعنی پیدایش جنبشی دمکراتیک از فرایندی غیر دمکراتیک بود دلیل شکست آنهم بود بعنی پارادکس انتظار پیروزی یک جنبش دمکراتیک در ساختاری غیر دمکراتیک.‌

در راستا و مسیر تلاش جامعه و جامعه سیاسی ایرانی در دستیابی به دولت ملی و دموکراتیک، جنبش سبز جایگاه ویژه و مهمی دارد. این جنبش را میتوان پل میان سیاست قدیم و جدید، گذشته و آینده ایران دانست. در این جنبش سامانه/هویت ایران در مقابل سامانه غیر ملی حاکمیت، آرا مردم در مقابل اراده غیر منتخب، و نهاد رهبری ولایت در مقابل نهاد نمایندگی ایران قرار گرفت.اما شعارها و هویت ایرانی جنبش سبز و‌ رفتار اعتماد ساز رهبران آن، دو نهاد و دو چارچوب رفتاری مهم در سیاست ورزی از خود بجای گذارده اند.

به این لحاظ نهاد نمایندگى که در جنبش سبز به شکل آنچه آنرا  شبکه ای مینامند ظاهر گشت (یعنى از همان جنس ولى فقط بخشى از خصوصیات نهاد و سیستم اصلى را بهمراه داشت) درسی شده است برای این ضرورت که اینک فقط و فقط در چارچوب انتخابات ازاد ‘همه یا هیچ ‘ میتوان سامان و سازماندهى سیاست را دید. بدون انتخابات همه یا هیچ و سالم در حد افراط، نهاد نمایندگى توان و ظرفیت تولید قدرت براى امر حکومت را نخواهد یافت. انتخابات ملى همه یا هیچ که از طرفداران پادشاهى مشروطه تا خود اقایان موسوى و کروبى و رقیب انها در همان زمان و تمامى شخصیت هاى بارز امکان حضور واقعى داشته و امر تامین امنیت، صیانت و شمارش ، همگى در اختیار و تحت مدیریت ساختارى ملى انجام پذیرد. کلید واژه در اینجا همان ‘افراط’ است. چرا که در سیاست امر انتخابات و نمایندگی بطور مستقیم مربوط به امر حکمرانى است. و حکمرانى نیازمند توان، اقتدار و قدرت است. قدرت مشروعی که بتواند نیازمندیهای مربوط به دولت جامعه و سازمان ها خشونت و‌ قوه قهریه کشور را تحت اقتدار ،‌کنترل کامل و مدیریت خود حفظ نماید. با توجه به شرایط کنونى و چشم انداز آن، محور توجه فعالین سیاسى نه به آرایش سلیقه اى و جایگاه تخیلى در فرداى نبود این نظام، بلکه به تامین نیازمندیهای مبرم حوزه سیاست میبایست جلب گردد. و از این منظر، ترتیب و ترکیب غیر منتظره و پارودکسیکالى در انتظار ما خواهد بود. اگر فرض بر عبور به سلامت ایران از این بحران و استقرار دولت ملی و‌ دمکراتیک مبنای عمل ما باشد.

******

ایران در آستانه تغییرات؛ جنبش سبز و امروز

مهدی فتاپور

عناصری که متمایز کننده جنبش سبز از حرکات قبل از انقلاب، سالهای پس از انقلاب و جریان دوم خرداد است، امروز مورد توجه بخش بزرگی از نیروهای خواهان تغییر در ایران است. تاکید بر تحولات با تکیه بر رای مردم، جامعه مدنی و اشکال مختلف مبارزه مسالمت آمیز کماکان وزن نیرومندی در مبارزات کنونی در کشور دارد. ایران در آستانه تحولات بزرگی است. تاکید بر خواسته ها و اشکال مبارزاتی جبنش سبز نه یک یادآوری تاریخی بلکه یک امر سیاسی روز است.

ده سال از شکل گیری جنبش سبز،  گسترده ترین حرکت توده ای در سالهای بعد از انقلاب میگذرد. بررسی جنبش سبز، ویژگیهای این جنبش و نقش آن در مبارزات جاری امروز ایران ضروریست.

برخی ویژگیهای جنبش سبز:

جنبش سبز با شعار رای من کو شکل گرفت و در پروسه خود به حرکتی برای گشایش فضای سیاسی، مشارکت شهروندان در اداره جامعه و کنار زدن موانع این مشارکت بدل گردید. این جنبش با شرکت وسیع افشار میانی، تحصیل کردگان جامعه شکل گرفت و حمایت گسترده دیگر اقشار جامعه را بخود جلب نمود.

جنبش سبز در جهت تغییرات در جامعه از طریق مبارزه سیاسی، فعالیت های مدنی و دوری جستن از درگیری های خونین تلاش نمود. متاسفانه این تلاش با سرکوب خشن مواجه گردید و مستولان کشور با مقاومت در برابر خواسته های این جنبش بزرگترین شانس کشور برای تحولات مدنی مسالمت آمیز کشور را مانع شدند.

در سالهای میانی دهه هفتاد جنبش اصلاحات که رهبری آن به جریان دوم خرداد شهرت یافت فضای سیاسی کشور را تحت تاثیر خود قرار داد. جریان دوم خرداد با تکیه بر انتخابات و امکانات درونی رژیم در جهت گشایش فضای سیاسی کشور کوشید. جنبش دوم خرداد باتلاش برای حفظ حضور در حاکمیت و با تاکید بر صندوق انتخابات و فشار از پایین و تعامل در بالا با رهبری نظام کوشید در جهت خواسته های خود عمل نماید. این تلاش بعد از چند سال با مقاومت نیروهای مخالف و موضع منفی ولی فقیه با سد مواجه شد که پیروزی آقای احمدی نژاد در سال ۸۴ نتیجه آن بود.

جنبش سبز بر خلاف جنبش دوم خرداد بر قوانین معلق قانون اساسی تکیه کرد. این جنبش ولی فقیه و دخالت وی در همه امور کشور را به چالش کشید. این جنبش علاوه بر صندوق انتخابات و جهت تضمین رای مردم بر اعتراضات و فقشار خیابانی تاکید نمود.

نیروهای امنیتی با وجود گستردگی وسیع توده ای شرکت کنندگان و حامیان این جنبش موفق به سرکوب خشن جنبش در یک پروسه یک ساله گردیدند. رهبران جنبش سبز هنوز در حصر خانگی هستند و بخش بزرگی از فعالین این حرکت سالها زندان بودند. نیروهای امنیتی موفق به سرکوب این جنبش گردیدند چرا که در زمان شکل گیری این جنبش شرایط کشور بگونه ای بود که جنبش قادر به جلب حمایت وسیع اقشار فقیرتر و حاشیه نشینان شهری نگردید. اقشاری که بخش عمده نیروی سرکوب رژیم به آنان متعلقند و این نیروها با آنان در تماسند. در نتیجه جنبش سبز قادر به تاثیر گذاری و تزلزل پایه های سرکوب رژیم نگردید

جنبش سبز و امروز:

ده سال بعد از جنبش سبز خواسته های این جنبش کماکان مطرح است. به بیانی دیگر هر جنبش سیاسی که برای تغییرات دمکراتیک و متکی به مردم ایران شکل گیرد از لحاظ مضمون خواسته ها تداوم این جنبش طبیعتا در سطحی مشخصتر خواهد بود. خواست مشارکت در فضای سیاسی و تغییرات بنیانی امروز کماکان خواست اقشار وسیع جامعه است

در چند سال گذشته نارضایتی توده ای ابعادی بمراتب گسترده تر از ده سال پیش دارد. اعتراضات دیماه دو سال قبل انعکاسی از این نارضایتی بود. مسئولان کشور واقفند که ادامه شرایط کنونی با توجه به مشکلات اقتصادی و فشار بین المللی و از همه مهمتر نارضایتی عمیق توده ای عملی نیست. مقاومت در برابر تغییر میتواند چنین نارضایتی را به اعتراض گسترده در برابر رژیم تبدیل نماید. در چنین حرکتی قطعا اعتراضات خیابانی نقشی پراهمیت خواهد داشت و زیر سوال بردن نقش ولایت فقیه یکی از اجزاء آن خواهد بود

محبوبیت رهبران جنبش سبز بدلیل مقاومت در برابر فشارها و ایستادگی بر اعتقادات خود تداوم یافته. آنان میتوانند در هر تحولی در آینده نقشی مهم ایفا نمایند.

عناصری که متمایز کننده جنبش سبز از حرکات قبل از انقلاب، سالهای پس از انقلاب و جریان دوم خرداد است، امروز مورد توجه بخش بزرگی از نیروهای خواهان تغییر در ایران است. تاکید بر تحولات با تکیه بر رای مردم، جامعه مدنی و اشکال مختلف  مبارزه مسالمت آمیز کماکان وزن نیرومندی در مبارزات کنونی در کشور دارد

ایران در آستانه تحولات بزرگی است. تاکید بر خواسته ها و اشکال مبارزاتی جبنش سبز نه یک یادآوری تاریخی بلکه یک امر سیاسی روز است.

******

مقالات بر گرفته از  سایت کلمه
Print Friendly, PDF & Email