گذاربه دموکراسی، انقلاب قهر آمیز، براندازی با نیروی بیگانه، کدام سناریو؟

پیشگفتار

قبل از وارد شدن به جزئیات، تیپولوژی تغییر سیستم در جدول زیر طبقه بندی شده است و برای این مقصود چهار مشخصه که تاثیر تعیین کننده ای درایجاد این تیپ ها را دارند درنظر گرفته شده است. “شروع”، “روند”، “کنشگران”، “رابطه با جامعه”.

در چارچوب مشخصه های نامبرده می توان تیپ های مختلف را از هم  تفکیک نمود که عبارتند از “اصلاحات”، “کودتا”، “استحا له”،  “جا بجائی قدرت”، “برکناری”، “انقلاب خشونت آمیز یا سرنگونی”.

از مطالعه تیپولوژی مذکور می توان دریافت که تنها سه نوع تغییر قدرت در چارچوب دوران گذار تعریف میشوند، که عبارتند از: “استحاله”، “جا بجائی قدرت”، “برکناری”.

بحث در رابطه با کنشگران

 تردیدی در این نیست که کنشگران نقش مهمی در آغاز و دوره گذار دموکراتیک در ایران را دارند. در ادبیات سیاسی گذار به دموکراسی، سه رویکرد مهم را میتوان از هم تفکیک نمود. در کنار رویکرد نوسازی، دو رویکرد ساختارگرا و کنش گرا  نظریه های مهم تبیین کننده هستند.  تجربیات سه موج دموکراسی، نشانگر این موضوع است که: اولا تلفیقی از این دو ریکرد و ثانیا  کنشگرایی معطوف به جامعه مدنی و سیاسی، رل مهمی در دوران گذار دموکراتیک و تحکیم دموکراسی دارند.

 دررابطه با  سه سناریوی گذار به دموکراسی، انقلاب قهرآمیز، براندازی با نیروی بیگانه، تنها در سناریوی گذار به دموکراسی در ایران، امکان ائتلاف گسترده دموکراسی خواهان یعنی اصلاح طلبان، اپوزیسیون رقیب و اپوزیسیون مخالف، با رویکرد کنشگرایی معطوف به جامعه مدنی و سیاسی ممکن است.

طرفداران انقلاب قهرآمیز و همچنین برندازان متکی به نیروی بیگانه، درهیچ شرایطی قادر به  ایجاد یک ائتلاف گسترده دموکراسی خواهی در ایران نیستند.

 در شرایط کنونی، کنشگرانی که می توانند مولفه های یک ائتلاف گسترده دموکراسی خواهی در ایران باشند عبارتند از: شبه اپوزیسیون “تغییر در رژیم” (اصلاح طلبان دوم خردادی)، اپوزیسیون رقیب  و اپوزیسیون مخالف.

الف- شبه اپوزیسیون “تغییر در رژیم” (اصلاح طلبان دوم خردادی)

تردیدی در این نیست که با راهبرد “تغییر در رژیم”، ممکن است رژیم جمهوری اسلامی در اثر فشار خیابان دست به تغییراتی بزند و یا اصلاحات اقتصادی را به پیش برد، و یا اینکه این رژیم رفتار عاقلانه تری داشته و از سرکوب خش مردم صرفنظر کند، زیرا به این نتیجه رسیده است که می تواند نتایج معکوسی به بار آورد. اما تا زمانی که این تغییرات ناشی از رفتار خیرخواهانه حاکمان سیاسی است و نه به رسمیت شناختن حقوق مدنی و سیاسی و اجتماعی شهروندان، هیچ گونه تغییر در قدرت سیاسی ایجاد نخواهد شد.

ب- اپوزیسیون رقیب 

اپوزیسون رقیب مجموعه گسترده ای از نحبگان سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هستند، که در این  بیش از چهل سال حیات جمهوری اسلامی، از رژیم فاصله گرفته و به مبارزه با رژیم روی آورده اند. گروه رقیب در داخل کشوربه صورت نیمه قانونی فعالیت می کند. آنها حاضر به مشارکت سیاسی در رژیم نیستند، زیرا خود را نیروی جایگزین رژیم تلقی می کنند. این گروه سعی در بسیج شهروندان ناراضی در ایران دارد. نخبگان سیاسی رقیب، مدام در معرض سرکوب و دستگیری و زندان قرار دارند. به مشروعیت سیاسی این گروه هر روز افزوده شده و این مسئله  در ادامه مبارزه این گروه با رژیم، سرمایه اجتماعی مهمی برای آنها و کل اپوزیسیون خواهدبود.

ب- اپوزیسیون مخالف

فعالیت این گروه از از جانب رژیم، غیرقانونی تلقی می شود. هدف این گروه از اپوزیسیون تغییر فرم قدرت سیاسی در ایران به شیوه مسالمت آمیز و بدون خشونت است. گسترش  پایگاه اپوزیسیون رقیب و شکاف میان اصلاح طلبان دوم خردادی و سمت گیری تحول طلبانه بخشی از آنها می تواند موقعیت بهتری را برای اهداف اپوزیسیون مخالف، یعنی گذار مسالمت آمیز فراهم کند.

اپوزیسیون دشمن

هدف این گروه از اپوزیسیون، سرنگونی رژیم با شیوه های خشو نت زا است. آنها سعی در رادیکالیزه کردن اعتراضات شهروندان دارند. برای بخشی از این اپوزیسیون، جنگ افروزی و بهره گیری از حمایت جنگ افروزان در دولت های بیگانه نیز، برای رسیدن به هدف مجاز است.

اهداف این بخش از این اپوزیسیون با مشخصه رادیکالیسم فراگیر، فاقد عقلانیت زمانشناسانه است و نتجه غلبه این اپوزیسیون در میان دموکراسی خواهان در ایران، در بهترین حالت یک اتوکراسی خوش خیم است.

سه سناریو گذار به دموکراسی

با توجه به بحران های فراگیر در رژیم اقتدارگرای جمهوری اسلامی، موضوع گذار به دموکراسی، مهمترین گفتمان در لحظه کنونی، در سپهر سیاسی ایران است.

گذار پروسه بسیار پیچیده ای است که تنها بخشی از منشاء، روند و نتایج آن را می توان تجزیه و تحلیل نمود. گذار به دموکراسی یک رویداد نیست، بلکه به احتمال زیاد فرآیندی طولانی و مسیری پر پیچ و خم است، که با اتفاقات غیرمنتظره، انتخاب های شتابزده، آشفتگی در انگیزه ها و منافع و مهمتر ازهمه با عدم قطعیت و نامطمئن بودن، همراه است.

فاکت های تجربی گذار به دموکراسی در کشورهای مختلف این موضوع را اثبات می‌کند، که مدل‌های گذار از یک حکومت اقتدارگرا به دولتی دموکراتیک، متنوع است و گذار از اقتدارگرایی حتما سرانجام مطمئنی ندارد. به دلیل فاکتورهای متعدد مانند محدودیت شناخت، حوادث غیرمترقبه، مطالبات و درخواست های نو، انعطاف ناپذیری یا سرسختی قدرت حاکم، امکان پیش بینی مدل معینی در رابطه با گذار در عمل غیرممکن و یا در بهترین حالت بسیار دشوار است.

تعریف مفهوم گذار، در ادبیات گذار بسیار متنوع است، اما در رابطه با سناریوهای احتمالی اشتراک نظر وجود دارد.

سناریوها ابزار هایی برای تجزیه و تحلیل اتفاقات آینده هستند، که در وضعیت پیچیده و عدم قطعیت به کار تصمیم گیرندگان می آیند. آنها پی آمدهای احتمالی را نشان می دهند که می تواند، به تصمیم گیرندگان در تعیین الگوها و تشخیص عواقب انجام این اقدام یا دست نزدن به اقدام دیگر و تدارک راه حل هایی برای آینده، کمک کنند.

بر مبنای مدل های ایده الی و سناریوهای احتمالی، تغییر فرم قدرت سیاسی در ایران را می توان در سه فرم متفاوت امکان پذیر دانست. مهمترین مشخصه تعیین کننده این مدل ها، توازن قدرت میان طرف داران نظم قدیم و جدید است. این سه فرم عبارتند از:

الف – گذار هدایت شده با کنترل و نظارت بخشی ازنخبگان حاکم (استحاله یا جابجایی)

ب – گذار با دست یابی به یک “پیمان دموکراتیک” از طریق مذاکره (گذار داد وستد شده، کئوپراسیون)
ج – گذار تحمیل شده  (برکناری)

گذار هدایت شده با کنترل و نظارت بخشی ازنخبگان حاکم (استحاله)

سناریوی گذار با کنترل و نظارت بخشی از نخبگان حاکم (اصلاح طلبان دوم خردادی) در شرایط کنونی در ایران از یکسو به دلیل جامعه مدنی ضعیف، و از سوی دیگر با توجه به قدرت فائقه ولی فقیه و برخورداری او از حق  وتو و مهمتر از همه ناتوانی و استیصال و تشتت حاکم در اصلاح طلبان دوم خردادی غیرممکن  به نظرمی آید. اصلاح طلبان دوم خردادی هرگز قادر نخواهند بود که هسته سخت قدرت را پس بزنند و  تناسب قوا را به نفع خویش تغییر دهند. ناکامی دوره اصلاحات وشکست جنبش سبز موید این نظر می باشد.

گذار با دست یابی به یک “پیمان دموکراتیک” از طریق مذاکره ( گذار با داد و ستد شده، جابجایی)

پایه های استدلالی این راهبرد بر این نکته استوار است که اعتراضات و مبارزات خیابانی مردم در ایران، به خودی خود تغییردهنده قدرت سیاسی نیستند، لذا در مرحله کنونی از یک سو تنها با ائتلافی رهبری کننده می توان اعتراضات پراکنده را به جنبش جمعی سازماندهی شده تبدیل کرد و از سوی دیگر به میانجیانی مصالحه جو در پیرامون رژیم نیاز است، که با اهرم خواست های معترضان و حداکثر فشار از پایین، تندروها را مجبور به عقب نشینی و پذیرش فضای سیاسی باز نمایند.

در این فرآیند است که برگزاری انتخابات آزاد، به عنوان مکانیزمی برای تعیین سهم قدرت سیاسی، با شرط وجود فضای سیاسی آزاد ممکن می شود. تضمین سلامت این انتخابات باید با نظارت سازمان ملل متحد باشد.

اولویت بعدی تشکیل دولت موقت با مشروعیت قانونی یعنی از طریق اتنخابات آزاد است. این دولت در کنار وظایف عملی و اجرائی عاجلی مانند: تامین امنیت، رساندن خدمات اساسی به مردم، وظیفه  تشکیل مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی جدید را به عهده دارد. با تشکیل مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی جدید، مرحله دموکراتیک سازی آغار می شود.

گذار تحمیل شده (برکناری)

رژیم های اقتدارگرا به طروق گوناکون فرو می پاشند. در خیلی از موارد، سرنوشت این رژیم ها به زندگی و مرگ رهبران آن وابسته است. مرگ چینکای چک، گذار به  دموکراسی در تایوان را هموار نمود. پروسه دموکراتیک سازی در کره جنوبی با قتل پارک چون هی شدت گرفت. شکست در آرژانتین  باعث برچیدن بساط دیکتاتوری در آن کشور شد.

منازعات قومی نیز می تواند به دلیل ایجاد بحران اقتدار در رژیم های اقتدارگرا، دلیل دیگری برای فروپاشی این رژیم ها باشند.

   بحران هایی که شاخص های فروپاشی هستند، در ایران وجود دارند: بحران رهبری و جانشین رهبری، بحران اقتصادی، بحران اجتماعی و فرهنگی  و بحران منطقه ای و بین المللی.

درحال حاضر اما در ایران ما شاهد فروپاشی سیاسی حکومت جمهوری اسلامی بدان معنی که اقتدار حکومتی در مناطقی عمل نمی کند و جامعه با بی دولتی و ناامنی روبروست و هرج و مرج حاکم است، نیستیم، در نتیجه محتمل ترین سناریو “گذار تحمیل شده” نیست.

 در ثانی تجربه گذارهای دموکراتیک موفق، حاکی از آن است که آنچه باعث بی ثباتی سیاسی بیشتر رژیم های اقتدارگرا می شود، حضور یک بدیل یا جایگزین مطلوب است، جنبش دموکراسی خواهی در ایران تا رسیدن به یک ائتلاف همگانی و ایجاد یک بدیل، راه درازی در پیش دارد، در نتیجه در لحظه فعلی مبنای استراتژی گذار را بر “گذار تحمیل شده” قرار دادن اراده گرایی محض است.

بحث در رابطه با گذار با دست یابی به یک “پیمان دموکراتیک” از طریق مذاکره (گذار داد وستد شده، کئوپراسیون)  در دوره گذار، رژیم اقتدارگرا و دموکراسی خواهان در مقابل هم قرار دارند و بسته به دلایل مختلف، اینک آیا دو طرف حاضر به مذاکره باشند یا نباشند، می تواند چهار حالت اتفاق بیفتد.

حالت اول: به رغم همه خصومت های شدید متقابل میان اپوزیسیون و جمهوری اسلامی، میتوان تصور نمود که در شرایط معینی دو طرف توافق کنند، که رژیم درجه تحمل و پذیرا بودن اپوزیسیون را بالا ببرد (آزاد سازی سیاسی) و در عین حال هر دو طرف از انتقام جویی ناشی از خشونت پرهیز کنند. در این شرایط راه برای گذار با داد و ستد فراهم می شود، این سناریو با کنار گذاشتن ولی فقیه  در ایران ممکن است. گواتمالا، السالوادور و سودان نمونه های هستند که  با پذیرش بن بست، دو طرف به مصالحه رسیدند.

 حالت دوم: در شرایط تمایل اپوزیسون به مذاکره و امتناع رژیم جمهوری اسلامی از مذاکره این امکان که روند به فروپاشی و یا به پیروزی رژیم منجر گردد، وجود دارد.

 حالت سوم: در شرایط تمایل رژیم جمهوری اسلامی به مذاکره و امتناع اپوزیسون از مذاکره در صورت برتری موازنه نیرو به نفع  دموکراسی خواهان، این امکان که دموکراسی خواهان پیروز شوند، قابل تصور است.

حالت چهارم: امتناع اپوزیسون  و رژیم جمهوری اسلامی به مذاکره، می تواند باعث وخامت غیر قابل کنترل، خشونت سازمان یافته و فروپاشی سرزمینی شود و نتیجه آن یا انقلاب خشونت آمیز و یا برندازی با نیروی بیگانه  است، که در هر دو حالت می تواند منجر به اتو کراسی جدید شود.


گذار دموکراتیک در ایران، اهداف، برنامه، راهکار و دور باطل رفرم یا انقلاب چپ تاریخی

مقاله بعدی: منتشر شده در ۱۳ ژانویه

انقلاب قهرآمیز و انقلاب

این نوشته متمرکز براین اصل است که میان دو کلمه “انقلاب قهرآمیز” و “انقلاب”  تفاوت اساسی وجود دارد. در دوران کنونی انقلاب قهرآمیز مقطعی و مربوط به جغرافیای خاص است، اما انقلاب از ابتدای زندگی انسانها در این کره خاکی، بدون توجه به مرز جقرافیایی، قومی و نژادی وجود داشته و خواهد داشت.

دیدگاه ناظر در این مقاله  بین دو کلمه “غیر خشونت (قهر) آمیز” و “خشونت پرهیز” تفاوت قائل است. غیرخشونت آمیز به معنی دوری از هرگونه خشونت نیست، در حالی که خشونت پرهیزی به معنی دوری از هرگونه خشونت است.

ورونیکا دودو درتعریف انقلاب غیرخشونت آمیز می نویسد:

“مقاومت مدنی یک استراتژی منازعه برانگیز سازمانی است، که درآن جنبش های مردمی سازمان یافته از تاکتیک های عدم خشونت، مانند اعتصاب، بایکوت، راهپیمایی، عدم همکاری، خود گردانی و مقاومت سازنده برای مبارزه با بی عدالتی شایع، بدون تهدید یا استفاده از خشونت استفاده می کنند.”

نکته مهم دیگر این است که انقلاب ها رخ می دهند و یا به بیان دیگر می آیند، برعکس انقلاب ها، هیچ وقت ساخته و تدارک دیده نمی شوند.

چهار نسل انقلاب 

 تعریف و مفهوم سازی انقلاب در گذر زمان و با وقوع اتفاقات گوناگون در جهان تغییر کرده است. گفته می شود که هم اکنون در دهه دوم قرن بیست و یکم، در آستانه نسل چهارم انقلابات بسر می بریم. از انقلاب های کلاسیک به عنوان نسل اول نامبرده می شود. انقلاباتی که در سال های ۱۹۷۵ -۱۹۴۰ رخ داده اند، در چارچوب نسل دوم ارزیابی می شوند. ازاواسط  دهه ۱۹۷۰، نسل سوم انقلابات شکل گرفت. مشکل تحلیل انقلابات دموکراتیک (رنگی)  با نظریه های نسل سوم، راه را برای نظریه های نسل چهارم انقلاب باز نمود.

رفرم، انقلاب و انقلاب دموکراتیک (رنگی)

دو مقوله رفرم و انقلاب در ادبیات سیاسی، در برخورد با حکومت و نظام سیاسی مطرح هستند. به طور کلی رفرم در مقابل انقلاب قرار دارد. انقلاب ها عموما دگرگونی های بنیادین و چند وجهی هستند که درفرم بسیج توده ای و کمترسازمان یافته ظاهر می شوند. انقلاب ها معمولا با شیوه قهرآمیز برای تخریب و تسخیر یک نظام سیاسی صورت می پذیرند. برعکس مفهوم رفرم، تغییرات جزئی در نظام سیاسی – اجتماعی است و بسیج توده ای، الزاما در آن نقش چندانی بازی نمی کند.

انقلاب های دموکراتیک (رنگی) گونه جدیدی از دگرگونی های اجتماعی هستند که با برداشت های سنتی از انقلاب متفاوت بوده و یکی از شاخص های اساسی آن فقدان عنصر خشونت است.

در چند دهه اخیر پدیده جهانی شدن و گسترش فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی و وجود شفافیت قابل ملاحظه درفضاهای داخلی و بین المللی منجر به این شده است، که تا عملکرد های دولت های اقتدارگرا بیشتر زیر نظر افکار عمومی جهان باشد و این تغییر موجب شده است که دولت های اقتدارگرا تا حدی برای سرکوب معترضان دچار محدویت شوند. از سوی دیگر در چند دهه گذشته دموکراسی خواهی نیزبه خواست و هنجاری اساسی درمیان شهروندان در دولت های اقتدارگرا برآمد نموده است.

در دهه هشتاد ما شاهد ظهورانقلاب های دموکراتیک بوده ایم: انقلاب زرد در فلیپین، انقلاب بنفش در چکسلواکی، انقلاب نارنجی در اوکراین، انقلاب صورتی در گرجستان، انقلاب سدری در لبنان، انقلاب گل لاله در قرقیزستان. تفاوت مهم این انقلابات با نسل های قبلی جایگزین شدن قهر با شیوه های مسالمت آمیز و انتقال نسبتا آرام و دموکراتیک قدرت بود.

جک گلدستون در مقاله “باز اندیشی در مورد انقلاب ها: ترکیب سر چشمه  ها، فرآیند ها و برآیند ها” می نویسد:

“آنچه  این انقلاب های رنگی را ازانقلاب های انفجار آمیز خشونت بارتر و خودگامگی آورتر متمایز می کند، نباید تفاوتی بنیادین در علت ها باشد، بلکه چیزی مهم در فرآیندهایی که این انقلاب ها از طریق آن به منصه ظهور می رسند و شرایط و کنش هایی وجود دارد که برآیندهای متمایز آن ها به شکل ظهور دولت های ضغیف لیبرال باعث می شود.”

تجربه های تاریخی حاکی از آن است که در یک بررسی عمیق، پدیده های اجتماعی را نمی توان  به راحتی به دوطیف متضاد و یا سیاه و سفید تقسیم بندی نمود. پدیده انقلاب دموکراتیک، نمونه مشخصی است که در آن ترکیبی از هر دو روش انقلابی و رفرمیستی به کار رفته است و به این دلیل است که به “رفلوسیون” یعنی (انقلا ب- اصلاح) معروف شده است.

از این بحث، این نتیجه حاصل می شود که رهیافت نظری گذار به دموکراسی از یک سو در دور باطل رفرم و انقلاب در جا نمی زند و از سوی دیگر همانطور که چک گلدستون می گوید “فرآیندهایی که این انقلاب ها از طریق آن به منصه ظهور می رسند” را توضیح می دهد.

فرایند گذار و سه مدل “استحاله”، “پیمان دموکراتیک” و “انقلاب دموکراتیک”

فرآیند گذار به معنی انتقال از یک حکومت اقتدارگرا به حکومت دموکراتیک است. این فرایند شامل سه فاز، فروپاشی رژیم غیردموکراتیک (آزاد سازی سیاسی)، گذار دموکراتیک و تثبیت دموکراتیک است.

 در رهیافت نظری گذار با اتکا به تجربه های چند دهه اخیر می توان گفت، که تغییر فرم قدرت سیاسی از یک حکومت اقتدارگرا به دولتی دموکراتیک از طریق  سه مدل (سناریو) “استحاله”، “پیمان دموکراتیک” و “انقلاب دموکراتیک” ممکن است.

 در رابطه با گذار دموکراتیک در ایران، مدل “استحاله” تنها در صورت برتری قدرت اصلاح طلبان در حکومت و حذف ولی فقیه ممکن بود، با حذف اصلاح طلبان از قدرت، این مدل در ایران منتفی است.

مدل “پیمان دموکراتیک”، مدلی محتمل و ممکن در ایران است، وقوع و امکان آن، وابسته به وجود اپوزیسیونی منسجم با ائتلافی رهبری کننده، تکوین نوعی از بن بست منازعات سیاسی میان رژیم و اپوزیسیون و همچنین وجود میانجیانی مصالحه جو در پیرامون رژیم است.

درشرایط وجود یک اپوزیسیونی منسجم با ائتلافی رهبری کننده، و برآمد رهبری سراسری در جنبش های مدنی، صنفی و اتحادیه ای و همچنین در جنبش های متعلق به طبقات متوسط، همراه با رادیکالیزه شدن بسترهای اجتماعی، که منجربه برتری اپوزیسیون گردد، وقوع یک انقلاب دموکراتیک درایران با سقوط رژیم و پیروزی دموکراسی خواهان، ممکن است.

انقلاب دموکراتیک (انقلاب رنگی) همان گذار تحمیل شده (برکناری) است. تردیدی در این نیست که بروز یک انقلاب دموکراتیک، راه حل ایده الی گذار دموکراتیک در ایران است، زیرا دراین سناریو تعادل دو نیروی حکمرانی (دولت موقت) و دموکراتیزاسیون درسطح ایده ال خواهد بود، لذا امکان نهادینه شدن دموکراسی در ایران، در این سناریو بسیار بالا است.

وضعیت گذار در لحظه کنونی، اهداف، برنامه و شعار راهبردی

گذار دموکراتیک در ایران درمرحله پیشاگذار قرار دارد. جنبش ژینا در نیمه راه متوقف شده است. با وجود اینکه جنبش ژینا با مقاومت مدنی در عمق جامعه جا باز کرده و در تلاش برای تسخیر فضاهای عمومی در ایران است، با این حال روند گذار در ایران بلوکه شده و نوعی برزخ سیاسی بین رژیم اصلاح ناپذیر جمهوری اسلامی و اپوزیسیون در داخل و خارج برقرار است.

در ادبیات مدیریت و علوم سیاسی، اهداف، نتایج مورد انتظار را تعیین می کنند، برنامه راه رسیدن به اهداف را روشن می کند و شعار راهبردی راهنمای عمل بوده، اولویت ها، بایدها و نبایدها را مشخص می کند.

 در شرایط کنون هدف مقدم اپوزیسیون در داخل و خارج، باید آزاد سازی سیاسی یعنی غلبه براستبداد، و در یک کلام برکناری ولی فقیه  باشد. آزاد سازی سیاسی در ایران، بدون گشایش فضای باز سیاسی در ایران ممکن نیست، اینکه فضای باز سیاسی چگونه و کی در ایران اتفاق خواهد افتاد، نمی توان از قبل مشخص نمود.

برنامه ریزی و مدیریت سیاسی در این مسیر، باید بر چهار رکن مهم استوار باشد: ایجاد یک رهبری سیاسی، تدوین برنامه حداقلی، سازماندهی و اتخاذ شیوه مبارزه و عمل جمعی به روز و مناسب.

رهبری: وظیفه رهبری سیاسی، هم در جنبه‌های فردی و کاریسماتیک و هم در جنبه‌های جمعی، مدیریت سیاسی جنبش دموکراسی خواهی در ایران است.

برنامه حداقلی: برنامه حداقلی پل بسیار حساسی میان نارضایتی ها و اقدامات برقرار می کند. و از این رو یکی از مهمترین منابع بسیج سیاسی است. برنامه  حداقلی نقش تعیین کننده ای در ایجاد ائتلاف های گسترده میان طرفداران دموکراسی دارد.

سازماندهی: شبکه های کوچک و بزرگ، کم و بیش، همواره و همه جا حضور دارند، اما مهم این است که چگونه و در چه زمانی و به چه شکلی گسترش می یابند، سازماندهی می کنند و دست به بسیج می زنند. ارتباطات و تشکیلات دو عنصر مهم در فرایند فعالیت های سیاسی هستند. بدون ارتباطات، هیچ جنبشی نمی تواند از فضای گفتمانی به فضای مادی وارد گردد.

اتخاذ شیوه مبارزه و عمل جمعی به روز و مناسب: اتخاذ روش های نوین مبارزه و شیوه های مدرن عمل جمعی، متغیری است که در فرآیند مبارزات نقش بسیار تاثیرگذار و تعیین کننده دارد و می تواند در فراگیر شدن بسیج و یا محدود کردن آن موثر باشد.

شیوه عمل غیرخشونت پرهیز در زندگی عادی مردم اخلال ایجاد نمی کند و جامعه می تواند در متن اعتراضات جمعی به زندگی خود ادامه دهد و کمک می کند که بسیج سیاسی به امری همگانی و فراگیر تبدیل شود. فراگیر شدن جنبش اعتراضی تا حدودی  امکان و مشروعیت سرکوب را محدود می کند.

شعار راهبردی در این مرحله، آزاد سازی سیاسی در ایران با برکناری ولی فقیه و از طریق  انتخابات آزاد و عادلانه با نظارت سازمان ملل متحد است.

راه رفرمیستی  و راه انقلابی در سوسیال دموکراسی

با درگذشت انکلس، مسئله رفرم یا انقلاب، موضوع مرکزی در میان سوسیال دموکرات های آلمان شد. بحث بر سر این مسئله به سرعت به موضوع مبارزه ایدئولوژیک بین “رویزیونیست های سوسیال دموکرات” و “ارتدکس های مارکسیست” تبدیل گشت. این بحث  در پراتیک اجتماعی جنبش کارکری  و سوسیالیستی تحت عنوان راه رفرمیستی و راه انقلابی بازتاب یافت.

با نگاهی به تجارب تاریخی چپ، اکنون بدون هیچ تردیدی می توان گفت که مطلق سازی راه رفرمیستی و مطلق گرائی راه انقلاب، یکی از دلایل شکست تاریخی چپ تا کنون بوده است.

تجربه  سال های اولیه جنبش کارگری و سوسیال دموکراسی با وجود دو خط مشی متفاوت، اما بدون مطلق گرایی و همراه با واقع بینی، نتایج درخشانی برای جنبش کارگری و سوسیال دموکراسی داشته است:

 مثال: با برآمد سرمایه داری، اقتصاد در مرکز ثقل بحث های نظری – سیاسی چپ قرار گرفت.
نتیجه بحث های نظری – سیاسی در این دوره تکوین دو خط مشی متفاوت در جنبش کارگری و سوسیال دموکراسی بود. با بیان ساده می توان این دو خط مشی را به مدل سوسیالیستی لاسال و مدل سوسیالیستی مارکس تقسیم نمود.
در چهارچوب مدل لاسال دولت نقش مرکزی را بازی می کند. دولت باید دموکراسی، آزادی های اجتماعی و برابر حقوقی شهروندان را تامین نماید. دولت موظف است سیستم اجتماعی عادلانه ای را ایجاد کند که در آن سیستم، انتخابات همگانی، تعلیم و تربیت برابر و همچنین زندگی شرافتمندانه برای همه شهروندان تضمیین گردد.
در مدل مارکس اقتصاد نقش مرکزی دارد، براساس این مدل تنظیم و ایجاد یک سیستم عادلانه اجتماعی، کافی نیست بلکه باید اقتصاد خود عادلانه و دموکراتیک گردد و این امر وقتی عملی است که مالکیت شخصی بر ابزار تولید ممنوع گردد.
هرچند مارکس تاثیر متقابل دیالکتیکی تغییرات تدریجی در اقتصاد را تایید می نمود، اما معتقد بود که در نهایت اقتصاد تعیین کننده می باشد.
بیش از نیم قرن ترکیب دو مدل لاسالی و مارکس مبنای عمل سوسیال دموکراسی بود، در این نیم قرن سوسیال دموکراسی در اوج خود قرار داشت و در آستانه قرن بیستم قدرتمند ترین حزب زمان خود بود.

برآمد دور باطل رفرم یا انقلاب در چپ تاریخی

آغاز پیامدهای منفی اقتصادی و اجتماعی ناشی از انقلابات صنعتی، در سییستم سرمایه داری در نیمه دوم  قرن نوزدهم منجر به جنبش کارگری قدرتمندی در اروپا شد.

با آغاز جنبش کارگری در قرن نوزدهم، جنبش اجتماعی سر برآورد که به یک نیروی سیاسی ترقی خواه با نفوذی تبدیل شد. در یک نبرد طولانی پرتلاش، این جنبش توانست قانون ۸ ساعت کار و حقوق دموکراتیک معینی را کسب کند.

 جنبش سوسیالیستی نیز محصول قرن نوزدهم است. این جنبش در چالش با محافطه کاری و لیبرالیسم به عنوان بدیلی سیاسی و روشنفکری به جای سرمایه داری بود.

 با وحدت جنبش کارگری و سوسیالیستی و اقدام در راستای دگرکونی های رفرمیستی و جهت گیری برای حذف سرمایه داری “سوسیالیسم” به یک مقوله تاریخی تبدیل شد.

 در جریان جنگ جهانی اول با رای سوسیال دموکراسی آلمان برای تامین اعتبار مالی برای جنگ، اولین شکاف در سوسیال دموکراسی بروز نمود. کارل لیبکنشت تنها نماینده ای بود که به این لایحه رای نداد. از این زمان شکاف بین چپ انترناسیونال شروع شد. و چپ به دو جریان کمونیستی و سوسیال دموکراسی تقسیم شد.

انقلاب اکتبر و انحلال مجلس موسسان توسط بلشویک ها و همچنین ایجاد مجلس ملی یا دولت شورایی، شکاف میان سوسیال دموکرات ها را در روسیه و آلمان گسترده تر نمود.

بحث های نظری – سیاسی در این دوره نه تنها در رابطه با اثبات برتری یک راه بر راه دیگر در اوج گرفت، بلکه بر سر نمای ساختاری دولت نیز بحث گسترده ای میان  روزا لوکزامبورگ و ادوارد انشتاین آغاز شد. مرکز ثقل این بحث بر سر دموکراسی پارلمانی یا دیکتاتوری پرولتاریا بود.

در رابطه با رفرم یا انقلاب نیز در هر دو سو، نظرات دیگری نیز وجود داشت که آن ها نیز هیچوقت موفق به کسب اکثریت نشدند و در عمل نیز بکار گرفته نشدند: به عنوان مثال “رئال پلیتیک انقلابی” روزا لوکزامبورک تحت عنوان “رفرم اجتماعی برای یک دوره انتقالی و گذرا و همچنین انتقاد او  به درک “ماهیت قدرت” و “انباشت قدرت” توسط بلشویک های روسی.

مارکسیست های اتریشی (اتو بائر، ماکس آدلر، ردولف هیلفردینگ) نیز راه رفرمیستی و انقلابی را مطلق نمی دانستند و هم چنین آنتونیو گرامشی نیز با نظریه “هژمونی” با دگماتیست های راه رفرمیستی و انقلابی همگام نبود.

با بحران اقتصاد جهانی در سال های ۱۹۲۰و ۱۹۳۰، و در هم شکستنن اتوپی بازار لیبرالی، مسئله یافتن بدیلی به جای سرمایه داری در ابعاد  تازه ای مطرح شد. راه حل “ترانسفورماسیون دوره ای اقتصاد” توسط نیکلای بوخارین، ” طرح تحول تدریجی سرمایه داری” یوزف شمپیتر، “برنامه مالیاتی” یوهان کینز و در آخر “برنامه ترانسفورماسیون” کارل پولانی، به دلیلدر جا زدن دردور باطل راه رفرمیستی و راه انقلابی چپ تاریخی، مورد بی اعتنایی کامل قرار گرفت.

دور باطل رفرم یا انقلاب و نتایج آن

 درتجارب تاریخی چهار نسل انقلاب، می توان از انقلابات خشونت آمیز الگویی را مجسم نمود، که جوامع را تا حد زیادی دگرگون می کند، اما به دموکراسی ختم نمی شود.

مشخصه  دیگر این الگو این است که انقلابیون منتظر شرایطی هستند، که با رادیکالیزه شدن بسترهای اجتماعی، قیام  خودجوش مردم آغاز گردد و درگیری میان معترضین و ماموران دولتی اوج گیرد و خشونت بی حد و حصر حاکم می شود و در این روندد دیکتاتور سرنگون می شود.

در این الگو مرکز ثقل، سرنگونی دیکتاتورها است و طراحی و تبیین یک سیستم حکومتی جایگزین در اینجا نقش چندانی ندارد. انقلاب ایران  نمونه ای از این الگو بود.

تردیدی در این نیست که انقلاب ایران الگوی معتبر برای چپ تاریخی نیست. اما با نگاهی به انفلاب اکتبر که الگوی معتبر چپ تاریخی است، می توان گفت، که انقلاب فوریه رخ داد و آمد، حتی کسی مثل لنین که معروف به معمار و مهندس انقلاب اکتبر است و چارچوب فکری مشخص و منسجمی داشت، در برآمد این انقلاب نقشی نداشت.

واقعیت این است، که انقلاب فوریه به هیچ وجه به دست حزب پیشتاز و انقلابیون حرفه ای، یعنی بلشویک ها پیروز نشد، در ادامه اما لنین به خوبی توانست این انقلاب را به نفع خود مصادره کند. در این باره هانا آرنت به اختصار چنین می گوید “بلشویک ها قدرت را که سهل و آسان کف خیابان افتاده بود، دیدند و برداشتند”.

انقلاب ایران نیز مسیری دیگری را طی نکرد. چپ های ایران، به هدفی به جز سرنگونی رضایت نمی دادند، جبهه ملی ایران و نهضت آزادی نیز  سرگردان و دچار سرگیجه سیاسی بودند. این دو جریان نه تنها طرح جایگزینی در اختیار نداشند، بلکه با ناتوانی محض از فرصت سیاسی موجود یعنی مذاکره نیز نتوانستند، بهره ای برند. خمینی و یارانش  دارای طرح جایگزین بوند، آنها نیز مانند لنین و بلشویک ها “قدرت را که سهل و آسان کف خیابان افتاده بود، دیدند و برداشتند”.

 نتیجه این بحث این سئوال است، که آیا می خواهیم از اشتباهات تاریخی مان درس بگیریم، یا همچنان در دور باطل رفرم یا انقلاب در جا زنیم و یکبار دیگر “قدرت سهل و آسان کف خیابان” را به نیروی اقتدارگرای دیگری واگذار کنیم.

ahmad.haschemi@gmx.at

اخبارروز

Print Friendly, PDF & Email

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *