«انتخابات»؛ «آری» و «نه» در مسیر آزادی
در انتخابات پیش رو، در قلمرو جنبش آزادیخواه، مثل همیشه شرکت یا عدم شرکت یک موضوع مرکزی است. علت اصلی شدید و تند شدن اختلاف نظر میان آزادیخواهان در رابطه با انتخابات نتیجهی چند عامل عمده است:
یک: فرهنگ نادموکرات توده، درآمیختگی آگاهی سیاسی توده با تعلقات جامعهی سنتی، ناچاری و ترس آن از پیامدهای جمعی و شخصی، سبب میشود که توده نتواند آن واکنشی را به محدود شدن آزادیهای سیاسی نشان دهد که مردم در یک جامعهی پیشرفته دموکراتیک نشان میدهند. این وضعیت مردم را به نوعی مبارزهی حقطلبانه در محدودهی تعیین شده توسط ارتجاع ناچار میکند. این کنش تودهی مردم میدان را برای برخورد آزادانه و مناسب آزادیخواهان به شدت تنگ میکند.
دوم: نامنطبق بودن انتخابات رایج در جمهوری اسلامی با موازین دموکراتیک جامعهی مدرن و تنگتر شدن مداوم امکانات و دایرهی رقابتها.
سه: بغرنج شدن مجموع شرایط داخلی و خارجی و پیچیده شدن شکل تأثیرگذاری بر روندهای سیاسی به سود دموکراسی.
چهار: پراکندگی، تنوع غیراستاندارد ایدئولوژیک و سیاسی، سرکوب و شرایط نابرابر واحدهای جنبش آزادیخواه.
این عوامل، در کنار برخی عوامل فرعی دیگر، در یک کلیت همجوشیده، جنبش آزادایخواهی را برای رهیابی در مبارزه با دشواری شدید رو برو میکنند. از یک سو بی توده نشدن حکومت دیکتاتوری و از سوی دیگر بی توده بودن آزادی راستین جنبش پیشروان را زیر فشار میگذارد.
چنانچه از شیوهی رایج در ایران، یعنی میل به اعلام اتهام و جرم بر پایه ارزیابی تاریخی و ایدئولوژیک نیروهای سیاسی، پرهیز کنیم و به جای آن کوششها و سیاستهای متغیر را در نظر بگیریم، آن گاه میبینیم که اکثریت جنبش آزادیخواه، ضمن تلاش برای تأثیر آزادیخواهانه بر روندها، در گزینش شیوه و روش با دشواری شدید رو برو است. در چنین شرایطی، آزادیخواهان به دو موضع متفاوت «آری» و «نه» به انتخابات روی میآورند. گروهی دلیل میآورند که دیگر بس است و باید پا را از دایرهی تعیین شدهی حکومت بیرون گذاشت و به این انتخابات مبتنی بر حذف نه گفت. و گروهی دلیل میآورند که راه دیگری برای تأثیرگذاری نیست و عدم شرکت سبب جدا شدن از مردم میشود و در همین محدوده هم میتوان تأثیرات مهمی بر جای گذاشت. در برخورد با این صفآرایی نیز دوگونه برخورد وجود دارد:
برخورد اول:
در این برخورد، هر طرف حریف خود را متهم و محکوم و گاه مجرم اعلام میکنند. موضع «نه» میگوید که طرف دیگر نیروی حکومت یا متحد حکومت یا سازشکار و سوداگر و غیره است. موضع «آری» میگوید که طرف دیگر سرنگونی طلب، طرفدار جنگ، مجاهد، سلطنت طلب، کمونیست و غیره است. این نوع برخورد:
اولا”، در عمل حق داشتن نظر و موضع متفاوت برای نیروی آزادیخواه دیگر را نادیده میگیرد و موضعگیری متفاوت آن را ناشی از ذات تغییرناپذیر فردی یا گروهی یا جریانی آن معرفی میکند.
ثانیا”، به جای آن که به آن نیرو به عنوان یک خودی جنبش آزادی نگاه کند میل دارد و سعی میکند که عکس آن را مدلل کند و آن نیرو را به خارج از دایرهی خودیهای دموکراسی هل بدهد و نسبت به آن احساسات دشمنانه دامن بزند و از طریق قربانی کردن آن موضع خود را از آن چه حقیقت میداند طعام بدهد و سیر و فربه کند.
برخورد دوم:
این برخورد، مستقل از ارزیابی خود نسبت به جریانهای تاریخی سیاسی و مبرا از موضعگیری بر آن اساس، در مسألهی شرکت یا عدم شرکت در انتخابات مبنا را بر سیاستها و تلاشهای جریانها میگذارد. از این رو بحث بر سر شرکت یا عدم شرکت را به گونهی یک بحث راه یابی در دایرهی نیروهای گوناگون جنبش آزادی در نظر میگیرد. پس، این بحث میتواند نزد گروهی به نه بیانجامد و نزد گروهی به آری، بدون این که این نه و آری الزاما” ربطی به هویت تاریخی آنها داشته باشد و یا یک موضعگیری سرشتی و ثابت باشد. روش آن گفتگوی سازنده است و تلاش برای نزدیکی فکری در جنبش دموکراسی و مهمتر از همه تلاش برای جلوگیری از ایجاد توهم و احساسات منفی نسبت به آن نیروهایی است که موضع دیگری دارند.
یک پدیده این است که برخی مایلند پاسخ «نه» به انتخابات را انقلابیگری بنامند و برخی مایلند پاسخ «آری» به انتخابات را اصلاح طلبی تلقی کنند. اما آنها نمیتوانند صحت این فکر را ثابت کنند. اصلاح طلب میتواند در شرایطی به انتخابات تحمیلی «نه» بگوید و انقلابی میتواند در شرایطی به شرکت در این انتخابات «آری» بگوید. نیروهای راست حکومت دارای ماهیت اصلاح طلبانه نیستند بلکه طرفداران حرکت و اعمال انقلابی تند و خشن از نوع سیاه آن هستند. آنها هیچ باور راستینی به اصل انتخاب از سوی مردم ندارند، اما در انتخابات شرکت میکنند و آنرا تبلیغ هم میکنند. در مقابل، اکثریت نیروی روشنفکری ایران تحمل این انتخابات تحمیلی برایش دشوار است، در حالی که خود نیرویی مخالف رفتار منقلب اجتماعی است. دیگر این که، اصلاحطلبی نمیتواند به صورت یک خطی به معنی خواست دموکراسی تعریف شود. اصلاحطلبی میتواند همان مصلحتطلبی باشد و یا اصلا هدفش پایدار کردن اساس ارتجاع از طریق میزان محدودی اصلاحت درون ساختاری و یا تعقیب شیوهی تأمین منافع فردی و خانوادگی و گروهی خود باشد.
از اینجا میپردازم به مسألهی جاری انتخابات. روشن است که این بار نیز مردم ایران دانش و آمادگی و امکان لازم برای امتناع از شرکت جهت وادار کردن حکومت به رعایت قوانین دموکراتیک ناظر بر انتخابات را ندارند. مردم به دلایلی که گفته شد در این انتخابات شرکت میکنند. این تنها راه عملی آنها در این لحظه برای تأثیرگذاری بر روندها است. نیروی پیشرو جامعه تا کنون نتوانست تودهی مردم را قانع کند که به شکل تودهای علیه محدود کردن حق خود برای برگزاری انتخابات آزاد اعتراض کند. راه جبران این ناتوانی این است که مردم را در مسیر حرکتی که خود انتخاب کردند کمک کنیم و این حرکت را در حد توان سمت بدهیم. کمک به بهسازی موضع مردم در انتخابات هم در آگاه سازی مردم، هم در بهسازی شرایط کشور و هم در بهبود موقعیت نیروهای آزادیخواه پیشرو تأثیر مثبت دارد. شرکت در انتخابات یک شکل عمدهی مبارزه است. هیچ آزادیخواهی نباید به مردم بگوید که این کار تو اشتباه است، چرا که میل مردم به اعمال نیرو از طریق انتخابات محکمترین پایه برای رشد خواست مردم و دفاع آنها از گستردهتر شدن میدان انتخابات و برگزاری کاملا آزاد آن است. مشی موازی مبارزه برای دموکراسی بر دو رکن استوار است، مشارکت همواره در تلاشهای مردمی و بهره گیری از هر ذره اصلاحات برای بهسازی کشور و تأمین امنیت ملی و مردمی، و کمک به رشد خواستهای دموکراتیک مردم و آگاه کردن آنان نسبت به این امر که حفظ حرمت دین و تأمین حرمت دولت یک راه اساسی دارد و آن هم جدا شدن متمدنانه دین از دولت است.
بدون جداشدن نهادهای دین و دولت از هم دموکراسی واقعی به دست نخواهد آمد و ایران آیندهای نخواهد داشت. همهی ایرانیان از رأس حکومت تا قاعدهی ملت در یک کشتی نشستهاند و ناچارند با هم در بارهی اساسیترین مسایل گفتگو کنند. حاصل عملی این فکر در جریان این انتخابات تلاش برای کنار رفتن آن کسانی است که نمایندهی بیشترین تحجر در یکیسازی دین و دولت هستند. کسانی که با تندرویهای ماجراجویانه ممکن است کشور را به خاک و خون بکشند.
من فکر میکنم صحنهی انتخابات تغییر چندانی نکرده است و حتی شرایط برای اعلام حکم مردم علیه استوانههای استبداد بیشتر فراهم شده است. مگر قبل از این چگونه بود؟ همین خودیها بودند و همین شعارها و حرفهای اغلب پوک و خرافاتی. اینبار رقابت بر سر آری و نه گفتن به سیاست برجامی و ضد برجامی است. اینبار نیز مثل بارها پیش از آن مسأله تقسیم سهم حکومت و دولت مسأله مرکزی است. و اینبار هم مثل همیشه کاستن از سهم ولایت فقیه و دوایر آن به سود دولت، کاستن از سهم سیاست مبتنی بر ایدئولوژی پرخاشگر به سود سیاست واقعنگر، کاستن از سهم تنش و ستیز به سود آرامش و مسالمت، کاستن از سهم جنگ به سود صلح مسأله مرکزی است. روشن است که آقایان مهار را دارند و با سرنیزه ایستادهاند تا نتیجهی این انتخابات را نیز به سود خود کنند. اما، یک نتیجه را نمیتوانند باطل کنند. ندادن رأی به استوانههای تندرو ولایت. این خود یک رأی گیری جدی است.
میدانم که بخشی از نیروهای شرافتمند آزادیخواه درطیف اصلاحطلبان آزادهی مسلمان و چپها و ملیون و آزادیخواهان هوادار پادشاهی و دیگران، استدلال دیگری دارند و مایل به گفتن «نه» به این انتخابات به شدت محدود شده هستند. این حق آنهاست که نظر خود را داشته باشند و طرح این «نه» از ضروریات روند مبارزه است. اما فکر مایل به شرکت هم حق دارد که پیشنهاد و استدلال خود را با دیگران در میان بگذارد و با آنها به بحث بپردازد. به هرگونه، آروزی اتحاد همهی جریانهای خواهان اصلاحات و آزادی در این کشور نمیتواند قابل انتقاد باشد. آرزوی خیریست، حتی اگر دوران جوانی هم پای این آرزو سپری شده باشد.