اسم رمز «ژانر هیچکاکی» در قتل مهرجویی و وحیده محمدی

وقتی جماعتی از خودی و نیمه‌خودی برای تماشای قتلگاه داریوش مهرجویی و وحیده محمدی گردآمده بودند، وقتی به جای کارشناسی علمی در محل حادثه، آن محل به صحنه‌ی یک فیلم جنایی هیجان‌انگیز با شرکت چند هنرپیشه افغانستانی و انبوهی تماشاگر بدل شده بود، در گوشه‌‌ای از نمایش، بهروز افخمی کارگردان سینما، در جریان گفتگویی در این باره، با لبخند گفت:

«شاید یک فیلم جنایی در ژانر هیچکاکی از این حادثه بسازم»

مدتی بعد، همان فرد گفت:

«من فکر می‌کنم که ممکن است قتل داریوش مهرجویی کار سرویس امنیتی اسرائیل باشد و آنها به کریم دستور این کار را دادند»

این گفته در ظاهر بسیار پرت می‌آید. اما اینگونه نیست. این میتواند یک طنز و دهن کجی آن کارگردان به عاملان ماجرا باشد. یعنی، مثل موارد مشابه، انداختن جرم و جنایت به گردن عامل خارجی.

دو چیز در هر دو گفته‌ی این کارگردان قابل ردگیری است:

اول این که، کشیدن پای اسرائیل وسط ماجرا یک طنز است که در واقع اشاره دارد به وجود عامل سری پشت سر کریم و دسته‌ی او. یک عامل سری که به قول او:

« به کریم دستور این کار را داد»

دوم این که، لبخند وی موقع مصاحبه مکمل دو کلمه‌ی «ژانر هیچکاکی» است. مخصوصاً وقتی یک کارگردان می‌گوید «ژانر هیچکاکی» بهتر از هر کسی میداند چه میگوید. مگر نه این که یک کارپایه‌‌ در آثار هیچکاک حرکت دو لایه بین یک داستان گاه معمولی و یک معمای پیچیده جنایی نهان شده در پشت آن است؟ هیچکاک یک قتل یا یک حادثه‌ی تکاندهنده را در قوطی می‌گذارد و چند لایه بسته‌بندی می‌کند. فیلم گام به گام بسته‌بندی را باز می‌کند تا در آخر جنایت یا گره نهان شده از قوطی بیرون می‌آید. فیلم ربه‌کا بهترین نمونه است. در فیلم «سرگیجه» مهمترین اثر هیچکاک داستان  چنان با هیجان و شور پیش میرود که تماشگر مسحور می‌شود. در آخر معلوم میشود که یک نقشه‌ی پیچیده‌ی جنایی پشت این داستان است و آن زیبای مسحور کننده طبق نقشه‌ از ارتفاع پرتاب ‌میشود و تمام. آیا منظور آن کارگردان این نبود که داستان تکاندهنده قتل مهرجویی و همسرش نیز همینگونه است و در یک «ژانر هیچکاکی» اتفاق افتاد؟ براستی این همه ولع برای ساختن و پرداختن صحنه‌ی قتلگاه با کدام انگیزه بود. آیا میان کشف حجاب همسر مهرجویی در آن فیلم کوتاه با کشتن این‌دو هیچ رابطه‌ای نیست؟ آیا تعصب، از جمله تعصب نوع افغانستانی، می‌توانست به آسانی از آن کشف حجاب بگذرد تا سرمشق دیگران شود؟ آیا آنگونه کشتن بی‌رحمانه بیش از هر چیز به کافر‌کشی معمول و رایج همانند نیست؟

نشریات داخلی، از آن جمله نشریه اعتماد، پرده از جوانب بسیاری برداشتند و مسایل گوناگونی را روشن کردند. این که کریم میگوید یک پلیس به او گفت که چه بگوید و حرفهای او حرف آن پلیس است. این که کریم گفت اگر دوربین‌های آنجا را بررسی کنند می‌بینند که او در آن لحظه در باغ همسایه کار می‌کرد، این که به هیچ وجه حاظر نشدند حوادث ثبت شده در دوربین‌ها را بررسی کنند و غیره.

آیا می‌توان به این آسانی از قتل یکی از آفریننده‌‌‌ترین بزرگان فرهنگ مدرن این سرزمین گذشت؟ این همه افغانستانی و عرب مکتبی و متعصب وارد شده به کشور که برای حکومت خودی عقیدتی و آرمانی هستند در ایران چه نقشی دارند؟ از این دو تا سه میلیون افغانستانی چند هزار نفر داعشی و طالبی و  تروریست و سپاه مزدور و «دسته‌ی واگنری» مراکز قدرت هستند؟ خشونت آنها کدام سمت را دارد، جز همان سمتی که هسته‌ی سخت حکومت می‌طلبد؟ آیا استفاده‌ی ابزاری از اینان حدی و حدودی دارد؟

فکر و فرهنگی که برای خواننده‌ی معصوم توماج در روز روشن حکم اعدام صادر می‌کند، نیکا را آنگونه فجیع خرد و خمیر می‌کند و صدها نفر را تنها به خاطر روسری از دم تیغ میگذراند،  اگر بخواهد و بتواند هزار حکم اعدام برای هزاران مهرجویی صادر می‌کند. آیا می‌شود از کسی پرسید برای چه؟ آیا هیچ پاسخگویی در این دولت و حکومت هست؟

کشور غرق فساد و جنایت شده است. ایران صحنه‌ی تروریسم برای ده‌ها جور دسته ی مافیایی منافعی عقدیدتی شده است. مردم ما دیگر با یک تلاش و نبرد داخلی برای آزادی روبرو نیستند. تلاش آنها برای آزادی، به صورت نهان یا عیان، با نیروهای تروریست خودی شده‌ی خارجی، هم در کشور و هم در اقمار، روبرو است. اگر حکومت بپذیرد آزادی پوشاک را حزب‌الله و حشدالشعبی و افاغنه‌ی جهادی نمی‌پذیرند. خارجی‌های خودی شده در داخل و خارج، به دلیل فرهنگ پایین‌تر خود، حافظان خشن‌تر تحمیلات مذهبی و استبدادی هستند. مسئله تنها صدور تعصب از ایران به همسایگان نیست. مسئله‌ی گسترش یابنده حالا صدور تعصب و خشونت توسط این دستجات از خارج به داخل ایران هم هست. در این روند، ممکن است که برخی حکم و حکومت‌داران و نهادهای قدرت با اجیر کردن خارجی‌های سرکوبگر خودی شده در  کشور دستجات سرکوب خصوصی برای خود سازمان بدهند و آنها را به دستکش جنایات خود بدل کنند. ایران بسوی وضعیتی فاجعه‌بارتر از فاجعه‌ی کنونی سیر می‌کند.

ما در یک «ژانر هیچکاکی» دچار «سرگیجه» هستیم.

Print Friendly, PDF & Email

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *