سينماي فرهنگي ما مقابل ابتذال ايستاد

 

dariush_mehrjuei

گفت وگو با داريوش مهرجويي

مدتي است که از تاثيرات سينماي آمريکا و فرانسه بر سينماي ايران صحبت مي شود. بعد از موفقيت هاي بين المللي سينماي ايران، اين صحبت ها به مراتب بيشتر هم شده و تعابير متفاوتي از نوع نگاه جشنواره ها يا مخاطبان خارجي به فيلم هاي ايراني نقل شده است. نسبت دادن شيوه روايت يا کارگرداني برخي از فيلم سازان ايراني به سينمايي که در غرب تجربه شده است، از جمله همين نقل قول هاست. فريدون جيراني اخيرا در گفت وگويي، از تاثير سينماي فرانسه بر سينماي ايران ياد کرده و در بخشي از صحبت هايش با اشاره به تاريخچه برخي جشنواره هاي خارجي گفته: کن هم سمبل جشنواره روشنفکران بود. برلين و ونيز به خاطر تحولات زياد سياسي در کشورشان، هيچ وقت مانند جشنواره اي مثل کن نبودند که شده بود معبود روشنفکران در دهه ۷۰ و اوايل دهه ۸۰ . در کن سعي کردند به کشف سينمايي روي بياورند که عليه هاليوود باشد. کيارستمي از دل اين تفکر بيرون آمد. کن در آن مقطع مي خواست يک سينماي ضدآمريکايي و ضدهاليوودي را تبليغ کند. قبلاهم همين کار را مي کرد. مردم ما و فرهنگ ما شبيه فرانسوي ها نيست. به آمريکايي ها شبيه تريم. علت اينکه آمريکايي ها از فيلم هاي مجيدي خوششان مي آيد اين است که آنها يک جورهايي به اخلاقيات سينمايي ايران نزديک ترند. به زعم برخي، بسياري از تحولات سينماي ايران متاثر از سينماي آمريکا يا فرانسه است و برخي ديگر ادبيات، شعر يا فرهنگ ايراني را پشتوانه سينماي موج نو ايران مي دانند. يکي از چهره هايي که فرهنگ غني ايراني را پشتوانه سينماي ايران از سال ها پيش تاکنون مي داند، داريوش مهرجويي است که خود از سينماگران شاخص جريان موج نو سينماي ايران محسوب مي شود. مهرجويي در گفت وگويي کوتاه با ما، از فرهنگ ايراني و تاثيراتش بر سينماي ما مي گويد.

اين روزها بسياري، از تاثير سينماي آمريکا يا فرانسه بر سينماي ايران صحبت مي کنند. نگاه شما به حرکت و مسير سينماي ايران چيست؟
با دوپاره کردن سينما به سينماي آمريکا و فرانسه موافق نيستم. به جاي فرانسه بايد بگوييم اروپا، اروپاي شرقي، آسيا، روسيه، شوروي، ژاپن، چين، هند و…. حقيقت آن است که در چند دهه اخير سينماي آمريکا بر تمام اين سينماهاي غيرآمريکايي تاثير بزرگي داشته و باعث شده که رفته رفته سينماي فرهنگي- هنري که تاريخ سينما به وجود آنها مي بالد و اصلاسينما از طريق توليد و حضور اين نوع فيلم هاي هنري در طول تاريخ سينما باقي مانده است. ولي درحال حاضر با اين سينماي فرهنگي -هنري يا به عبارت ديگر سينماي واقعي از توليد اين سينماي غيرآمريکايي روزبه روز کمتر شده و در حال اضمحلال است.

يعني ديگر از سينماي اروپاي شرقي، لهستان، مجارستان، يوگسلاوي و چکسلواکي که در دهه هاي ٦٠ و٧٠ سينماي درخشاني را به جهانيان معرفي کردند، خبري نيست و همچنين از سينماي هنري هند، ژاپن، چين و ساير کشورها که زماني با فيلم هاي درخشاني در زمينه سينما خود را و فرهنگ کشور خود را به جهانيان شناسانده بودند خبري نيست.
چرا؟ براي اينکه سينماي آمريکا به خاطر نيروي جذب تماشاچي عامه و به علت استفاده از روش هاي تحميق و سرگرم کردن عوام بسيار موفق بوده است و اين موفقيت باعث شده آن سينماي متعالي که بيانگر وجه عقلاني و شناختي هنري سينماست، رفته رفته از ميان برداشته شود. در همه کشورها در نتيجه آن گونه سينمايي که مي توانست معناي واقعي سينما را به عنوان يک مديوم فرهنگي-هنري غني و متعالي بشناساند را از ميان برداشتند. الان با نگاه به کانال هاي سينمايي دنيا متوجه مي شويد که ٩٠ درصد از فيلم ها، همه آمريکايي هستند و به همان شيوه آمريکايي مبتذل و پوک و تحميق کننده ذهنيت و تعقل انساني اند. زيرا به مسائلي مي پردازند که نه با ذهنيت بلکه با غرايز انساني بازي مي کنند و آنها را به هيجان مي آورند. در نتيجه مي بينيم که آن سينماي غني و سرشار از معنا که در دهه هاي ٥٠، ٦٠ و ٧٠ جهانيان شاهد آن بوده اند و از آن استقبال مي کردند رفته رفته از ميان رفته است. ولي در ايران وضعيت فرق مي کند، چراکه سياست سينماي ما ايجاب کرده است که جلو اين فيلم هاي مبتذل آمريکايي را که فقط باعث مي شوند ذهنيت فرد مختل شود و سلايق او را براي کار خوب و متعالي کاهش دهد، بگيريم.
ولي متاسفانه اين موج تحميق کننده و مبتذل و موردپسند تماشاگر که سينماي آمريکا پايه گذار آن بوده است، توانسته به سينماي ايران يعني به اصطلاح سينماي بدنه ايران و همچنين به تلويزيون نفوذ کند. اين موج مبتذل منبع اشاعه و نمايش فيلم هاي مبتذل، بي محتوا، تحميق کننده و توهين آميز به شخصيت فرهيخته شاعرانه و عقلاني فرد ايراني شده است. خوشبختانه ايران تنها کشوري است که توانسته هنوز آن وجه فرهنگي و هنري سينما را زنده و موثر نگه دارد. يکي از دلايل موفقيت سينماي فرهنگي و هنري ايران به خاطر آن است که جلو پخش فيلم هاي مبتذل آمريکايي گرفته شده است.

البته تصور مي کنم بخشي از اين اتفاق به دليل نوع روايت در سينماي ايران است که همچنان اصالتش را حفظ کرده است… .
سينما به انسان ها مي پردازد و انسان ها در هرکجاي دنيا شبيه به هم هستند. از منظر روان شناسي، همه انسان ها کم وبيش داراي مشخصات مشابهي هستند، وقتي اثري درباره انسان صحبت مي کند، به ديگر کشورها هم نفوذ پيدا مي کند و موثر واقع مي شود. ايراني ها پشتوانه تاريخي و علمي بي نظيري دارند. ايراني ها نخستين کساني هستند که فلسفه يوناني را ترجمه کردند و به جهانيان شناساندند. تاريخ غني ادبي و فلسفي ما نمونه خوبي از ريشه هايي است که براي خلق آثار هنري به آنها مراجعه مي کنيم. داشتن شعراي بزرگي مثل رودکي، عطار، حافظ، سعدي، مولانا و خيام و نيز فلاسفه اي نظير فارابي، زکرياي رازي، ابن سينا، غزالي، سهروردي و… نشان مي دهد که ما وارث تفکر و فلسفه و ادبياتي غني هستيم و تاثيرات آن به دنياي مدرن امروزي هم رسيده است. از طرف ديگر نويسنده هاي نامداري مثل صادق هدايت، صادق چوبک، بزرگ علوي، جمالزاده و نيز در نسل بعدي دولت آبادي، احمد محمود، آل احمد، سيمين دانشور و… توانسته اند آثار درخشاني خلق کنند که خواه ناخواه به سينماي ما هم رخنه کرده است؛ سينمايي که اساسا آبشخورش ادبيات است و مدام با قصه و روايت سروکار دارد و طبعا به پشتوانه همين ادبيات غني است که سينماي ايران در برابر هجوم بيگانه هنوز دوام آورده است. پيش از انقلاب موجي از فيلم سازان مثل ابراهيم گلستان يا فرخ غفاري و… نسبت به جريان غالب سينماي مبتذل و تجارتي طغيان کردند که موج آن به موج نو سينماي ايران هم رسيد و سينماگراني نظير مسعود کيميايي، ناصر تقوايي، من، بهمن فرمان آرا، عباس کيارستمي، شهيدثالث، بهرام بيضايي، امير نادري و ديگراني که در اين زمينه فعاليت مي کردند، خوشبختانه اين موج را تا به امروز ادامه داده اند و اينک از طريق کارهاي آقاي اصغر فرهادي شاهديم که چگونه اين سينما هنوز سرپاست و مايه حيرت جهانيان شده است. به طوري که يکي از مورخان و منتقدان سينماي انگليس به من مي گفت که بسيار مايه حيرت است که آن موج قوي سينماي هنري اروپاي شرقي، ژاپن، روسيه و… رفته رفته توسط سينماي آمريکا بلعيده شدند و از ميان رفتند ولي سينماي ايران هنوز همچنان مي تازد و به موفقيت هاي چشمگيري دست پيدا مي کند.

نويسنده: بهناز شيرباني

 روزنامه شرق ، شماره 2607

Print Friendly, PDF & Email