پروکاریا و چالش طبقاتی – بخش 2 -1

 

guy_standing

دربطن تحولاتی که به سرعت در جریان است طبقه جدیدی در حال تولد می باشد. گای استندیگ ( Guy Standing) در مقاله پروکاریا و چالش طبقاتی از ظهور، عملکرد و رابطه طبقه ی جدید با پرولتاریای سنتی سخن می گوید. نویسنده براین نظر است که طبقه جدید که وی آن را «پروکاریا» می خواند جای پرولتاریا را می گیرد و این «پروکاریا» است که در کانون تحول آتی قراردارد. او می گوید «پروکاریا» هفت گروه مختلف را نمایندگی می کند گرچه نه همه انها در تعاریف مارکسی و یا وبری یک طبقه هستند اما بیشترشان به نحوی با تولید، توزیع و یا سیستم دولتی ارتباط دارند و در عین حال از جهان بینی و خودآگاهی ویژه بهره می برند. از نگاه نویسنده یکی از ویژگی های «پروکاریا» این است که حتی وقتی مزد نمی گیرد برای بقای خود کار می کند. بخش نخست مقاله ی «پروکاریا و چالش طبقاتی» به قلم گای استندینگ استاد مطالعات توسعه در دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن و دبیرکل سابق برنامه امنیت اجتماعی اقتصادی سازمان جهانی کار را می خوانید:

پیشگفتار

اقتصاد دنیا در میانه ی نوعی تغییرات جهانی قرار دارد که باخود ساختار طبقاتی جدیدی را در جهان پدید می اورد. طبقه توده ای جدیدی، پرکاریا، در حال شکل گیری است که با خصلت هایی از جمله بی اطمینانی و نا امنی مزمن تعریف شده است. گرچه پرکاریا هنوز طبقه ی در حال فرم گیری است، از درون اما منقسم است و در یک هدف متحد و آن نفی همه سنت های سیاسی در ساختار موجود است. برای انکه پرکاریا به صورت یک طبقه نمود یابد اما نیاز دارد از شکل یک انقلابی نوزاد متولد ۲۰۱۱، به طبقه ای برای خود رشد نماید که قدرت دگرگونی را داشته باشد. این رشد نیازمند گذر از چالش هایی برای توزیع توان و امکانات کلیدی برای یک زندگی مرفه در یک جامعه موفق در قرن بیست و یکم است، نه فقط ابزار تولید، بلکه امنیت اجتماعی اقتصادی، کنترل زمان، فضای مناسب، علم و دانش، معلومات تجاری و سرمایه مالی.
هر دگرگونی اجتماعی، ساختار طبقاتی خودش را هم اعمال می کند، حتی اگر به صورت رونمایی بر طبقه قدیمی باشد. در حال حاضر ما در میانه دگرگونی گلوبال هستیم که به روایت کارل پولانیی دگردیسی بزرگ نام گرفته بود. همزمان اما از میان سازندگی دردناک سیستم بازار چهانی هم در میگذریم که پولانیی از پدید امدن اقتصاد بازار ملی و جاسازیش در ساختار اجتماعی سخن می گفت.
در حالی که در قرن بیستم پرولتاریا، منبع مرکزی طبقه کار در حال رشد آن زمان و پیشگام تحولات سیاسی و اجتماعی هم بود، و اما در دهه ٨۰ میلادی اندازه، توان و نگاه مترقی برای دستیابی به آن هدف متعالی را دیگر از دست داده بود. پرولتاریا نیروی بهینه برای دهه های بسیار بود ولی سرانجام به خاطر تمهیدات کارگری خود از حرکت باز افتاد، چرا که تا حدامکان به دنبال افزایش نیروی کار بود و ارتباط مستقیم حقوق اجتماعی و اقتصادی به آن. در دهه های میانی قرن بیستم، سرمایه، اتحادیه های صنفی، و احزاب کارگری و سوسیال دموکرات ها به توافق رسیده بودند که باید جامعه و رفاه دولتی به محوریت طبقه کارگر، با اکثریت پرولتاریایی که به دنبال ثبات وضعیت کارگران و منافع وابسته به آن ساخته شود. برای پرولترها وضعیت مشخص تر بود، عدالت برای کارگران نه فرار از کارگران. ساختار طبقاتی در چنان شرایطی به آسانی قابل توضیح و تعریف بود، درشرایط بورژوازی از نوع کارفرمایان، مدیران و کارکنان فنی و متخصصان حقوق بگیر که در مبارزه با پرولتاریایی بودند که درمیانشان ستون فقرات جامعه را تشکیل می داد.

پرکاریا از خاکستر ظهور می کند

امروزه ولی ساختار طبقاتی کاملا متغیری در حال شکل گیری است، که به طور خلاصه هفت گروه مختلف را نمایندگی می کند گرچه نه همه انها در تعاریف مارکسی و یا وبری یک طبقه هستند. بیشترشان به نحوی با تولید، توزیع، و یا سیستم دولتی ارتباط دارند و در عین حال از جهان بینی و خودآگاهی ویژه بهره می برند.
در سطح زیرین گروه هایی که خصلت و شکل قابل تعریف طبقاتی دارند زیرطبقه ای هم قابل شناسایی است، لمپن پرکاریا هایی که بطور غمگنانه ای در خیابان ها غوطه می خورند و با بینوایی می میرند کسانی که از جامعه اخراج شده اند، نماینده ای ندارند و در اقتصاد موجود هیچ نقشی ندارند به جز انکه به جان انها که در درون آن هستند وحشت ببارند. ما می توانیم انها را انکار کنیم و کنار بگذاریم، گرچه برخی شان این پتانسیل را دارند تا وقتی که بخواهیم ازآنان برای تظاهرات توده ای استفاده کنیم.
گروه های طبقاتی بالایی بر اساس درامدشان به تنهایی تعریف شدنی نیستند، اما براساس متوسط درامدشان قابل طبقه بندی هستند. در بالاترین سطح این سازه نوین پلوتوکرات ها هستند، تعداد محدودی ابر شهروندانی با درآمد های نجومی که بیشترشان غیرعادلانه به دست امده است و عموما دارای قدرت غیررسمی بیشمار که به مراکز و سرمایه های مالی مرتبطند. آنها منفک از سیستم دولت-ملت هستند، عمدتا با چندین گذرنامه از کشورهای مختلف؛ بیشتر قدرتشان اما از نفوذ در و دستکاری به درون سیستم سیاسی به دست امده است، از طریق نمایندگان و به دنبال لابی و کمک مالی به سیاستمداران و احزاب سیاسی همراه با تهدید به بیرون کشیدن سرمایه شان از بازار مالی میزبان مگر آنکه قوانین به سود منافعشان تغییر کنند.
در سطح پایین تر، یک بخش از خبرگان قرار دارند که بازهم در بسیاری موارد با طبقه بالاتر خصلت مشابه دارند، گرچه اینها عموما شهروندی همان کشور را دارند. این دو طبقه در عمل نقش طبقه حاکمه را بازی می کنند و از هژمونی در تمام امور برخوردارند. آنها در واقع دولت نئولیبرالی را مشترکا اداره می کنند و متکی به سیستم مالی و نمایندگان اداری خود برای تضمین حفظ شرایط موجود و هدایت قوانین در جهت منافع خویش تلاش می نمایند.
در زیر انها حقوق بگیران قرار دارند، قشری با امنیت کاری دراز مدت، گاها با حقوق بالا و منافع و پاداش و درآمد های غیررسمی کمپانی های بزرگ. بعضی از انان در بوروکراسی دولتی و در خدمت شرکتهای بزرگ اشتغال دارند. نکته اساسی در شناخت این گروه انست که بخش دائما در حال افزایشی از درامد و حقوق و امنیت مالیشان را به صورت سهم از مشارکت سازمانشان در سیستم بزرگتر دریافت می کنند. هم ازاینروست که از ثابت بودن و حتی کاهش دستمزد ها حمایت می کنند تا انجا که نتیجه اش افزایش بازده سهامشان از خارج باشد. همین نکته است که باعث می شود نتوان آنها را با قشرهای زیرینشان یکی دانست و در یک طبقه با هم مخلوط کرد.
با خصوصی سازی های بخش عمومی و ملی، و با برون سپاری و ارسال کار به ماوراء بحار وسیله شرکت های بزرگ چندملیتی و سازمان های دولتی طبقه حقوق بگیران دائما در حال آب رفتن است و بسیاری در درون آن نگرانند که سرانجام به پرکاریا سقوط خواهد کرد که به زودی به آن خواهیم پرداخت. قشر حقوق بگیران گرچه در بسیاری کشور ها از بین می روند و کوچکتر می شوند، اما این قشر مقاومت می کند و به نوعی به طبقه متوسط خواهد پیوست. بسیاری اما در ان امید و انتظار دارند که به قشر خبرگان در طبقه بالاتر صعود کنند.
گروه دیگر قشری است که من آنان را «پروفسیان» نام گذاشته ام، گروه درحال رشدی از حرفه ای ها و متخصصین که بیشتر به عنوان کنتراکتور، مشاور به خوداشتغالی و کارهای مشابه می پردازد. آنها گاهی درامد های بالا دارند ولی در حاشیه و مرز و لبه خطر زندگی می کنند و دائما در معرض بی اخلاقی ها و شکستن قانون و اخراج از حوزه امنیت جامعه قرار دارند. تعدادشان روبه افزایش است همانطور که منطقه نفوذشان و دستخطشان بر گفتمان اجتماعی و تصویر عمومی محسوس تر از پیش می شود. احمقانه است که آنها را عضوی از یک طبقه واحد بشناسیم، چرا که در عمل کارآفرین هم هستند که تولیدات خود را می فروشند و از این رو خصلتا قدرت کارگری را هم دارند.
در سطح زیرین، از نظر متوسط دستمزد همان طبقه سنتی پرولتاریاست که در همه جهان درحال ریزش و کوچکتر شدن است. وراث ان طبقه ادامه می دهند اما توان سابق را ندارند تا بتوانند خواسته های خود را به سپهر سیاسی موجود تحمیل نمایند و یا حتی باعث وحشت سرمایه داران شوند تا به خواست های ایشان تمکین کنند. دولت های رفاه اجتماعی و رژیم های برپایه ی به اصطلاح حقوق کارگران برای تامین انها ساخته شده بودند ولی نه برای طبقات زیرین ایشان در ساختار طبقاتی.
این اصل آخر تاثیرات غریبی بر طبیعت مبارزه طبقاتی و اختلافات در دوران اخیر داشته است. در قرن بیستم، پرلتاریا هرچه بیشتر شاهد ازدست دادن منابع قابل اعتماد بود، چرا که بخشی از درامدشان دائما به سود از سرمایه به صورت منافع غیر دستمزدی انتقال می یافت. مهمترین نشانه این اصل درامدی است که به کارگران باصطلاح پرولتاریا از حقوق تامین اجتماعی حاصل می گردد که در سهام موسسات مالی سرمایه گذاری شده است و قرار است سالها حقوق بازنشستگی آنها را پرداخت نماید. از این رو بسیار دشوار خواهد بود که پرولتاریا را همچنان طبقه انقلابی و خواستار تحول تصور کنیم وقتی که نمایندگان شان از همه مهمتر اتحادیه ها حق و حقوقشان را به منافع سیستم سرمایه داری سپرده اند.

پرکاریا تعریف می شود

در هر حال درست در قشر پایین تر از نظر متوسط درامد است که پرکاریا به سرعت در حال شکل گیری است. برخی از ناظران معتقدند که عدم ثبات نوعی شرایط اجتماعی است. گرچه این فرض درست است ولی شرط اجتماعی فاعلیت انسانی ندارد. پرکاریا طبقه ای در حال تولد است و ما می توانیم به مرور آن را بادقت هرچه بیشتری تعریف کنیم. چنانچه بزودی بحث خواهیم کرد یک خصوصیت ویژه دارد که آن را در مرحله تحول اجتماعی گلوبالیزاسیون و چالش هایی که پیش رو دارد، به یک طبقه محوری تبدیل کرده است.
پرکاریا رابطه متمایزی با امر تولید دارد و این خصلتی است که بیشتر ناظران بر آن تاکید می کنند. اساسا “کار” در این قشر ناپایدار است و ثابت و تمام وقت نیست. از این رو بیشتر گاه بگاه است و غیررسمی، قراردادی، نیمه وقت، خود-اشتغالی، و پدیده جدید رو برشد کارآفرینی شبکه ای معروف به کار جمعی است (نمونه اوبر و لیفت).
این شیوه کار های انعطاف پذیر یا باصطلاح «فلکسیبل» در سراسر دنیا در حال رشد و گسترش است. آنچه کمتر مورد توجه قرار می گیرد این است که پرکاریا باید هر چه بیشتر کار کند و درصد بیشتری از سهم تولید را بردوش بگیرد تا بتواند خود را قابل عرضه در بازار کار حفظ نماید. این امر باعث می شود که وی هرچه بیشتر استثمار شود چه در جریان کار و چه حتی وقتی که کار نمی کند و مزد نمی گیرد، و این اصلی است که پرکاریا را از پرولتاریای سنتی کاملا متمایز خواهد کرد.
سرمایه جهانی و سیستم اداری که به آن خدمت می کند پرکاریای هرچه بزرگتری را طلب می کنند و به همین دلیل آن را طبقه درحال تولد می نامیم و نه زیر مجموعه ای از یک طبقه. در حالیکه سرمایه صنعتی ملی بیشتر مایل است که پرولتاریای سنتی و جا افتاده را تقویت کند و طبقه کار ثابت و مستدامی را با زندگی امن و قابل پیشبینی داشته باشد، سرمایه گلوبال از وجود پرکاریا با همه بی ثباتی و نا امنی در زندگی بیشتر استفاده می برد. این تفاوت های عمده مابین پرولتاریا و پرکاریا باعث شده است که گروه بندی انها در کنار هم به صورت یک بلوک را، به دلایل تحلیلی، بیشتر به یک تصویر تخیلی تبدیل نماید.
پرکاریا همچنین دارای رابطه ویژه ای با تولید است، بدین منظور که اصولا و تماما بر مزد بگیری استوار است که معمولا دارای فراز و نشیب های زیادیست و هیچگاه امنیت شغلی و درامد مطمئنی را نوید نمی دهد. بازهم تکرار باید کرد که برخلاف پرولتاریای قرن بیستم که به دلیل نا امنی شغلی توانسته بود نوعی تامین اجتماعی را به سیستم تحمیل نماید، پرکاریا دائما در معرض بی ثباتی مزمن از منظر کار و درامد است و همراه با زندگی نا مشخص در برابر ناشناخته هاست.
پرکاریا همچنین رابطه ویژه ای با سیستم اداری دارد، چرا که از دیگران حقوق بسیار کمتری دارد، و بطور بنیادی با نا امنی در حقوق فردی هم روبروست. این شاید اولین بار در تاریخ است که دولت ها دائما و بطور سیستماتیک در حال انکارحقوق فردی شهروندان خود هستند. بیش از پیش و نه فقط مهاجرین بلکه مردم عادی به شهروندان درجه دو با حق و حقوق محدودتر در اعماق زندگی مدنی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی نزول می کنند. آنها با انکار حقوقی روبرو هستند که هانا آرنت آن را “حق به داشتن حقوق به مثابه جوهره مناسب شهروندی” تعبیر می کند.
یک موضوع کلیدی برای درک پرکاریا آن است که از خصوصیات عمده اش در سمت تقاضا و درخواست کردن است و به نوعی در انتظار دریافت کمک بودن چه به صورت اعانه از سوی دولت ها و یا کمک از سوی بنگاه های غیر انتفاعی و خیریه که اورا نمایندگی می کنند. برای فهمیدن پرکاریا و طبیعت وی در مبارزه طبقاتی این نکته مهمتر از شیوه کاریابی و رابطه بی ثبات او با کار است. و در نهایت ویژگی متمایز او آگاهی طبقاتی وی است، و آن احساس قوی نا امیدی از وضعیت موجود و محرومیت های نسبی است که با آن دست بگریبان است. این عواقب منفی دارد، و همزمان هم می تواند جنبه انقلابیِ تحول خواهانه هم داشته باشد که او را در میان کار و سرمایه قرار دهد. گرچه احتمال کم دارد که آگاهی کاذب به او در جریان کار لطمه بزند، چرا که در عمل از او نسبت به هیچ طرف احساس وفاداری و تابعیت بروز نمی کند. برای پرکاریا، کار وسیله است برای ادامه حیات و نه تعریف کننده مفهوم زندگی. گویی بیگانگی با کار بخشی از طبیعت است.
از ان مهمتر انکه این اولین طبقه در تاریخ است که برایش طبیعی است که دانش و تحصیلاتی بسیار والاتر از شغل و درامدی که در انتظار اوست داشته باشد و مجبور باشد به کار مادون خود تن دهد. گرچه این شرایط بیگانگی و عدم ثبات کار را راحت تر می کند و اما بدیهی است که عدم توازن وضعیت حقیقی و حقوقی باعث نا کامی و سرخوردگی عمیق و عدم امید به آینده می شود و درونی شدن خشم از اینکه جامعه و زندگی هیچ گاه به سمت بهبود شرایط پیش نخواهد رفت.
اما در ارتباط با آگاهی موضعی می توان دید که چرا بالفعل پرکاریا به طبقه خطرناک جدیدی تبدیل می شود، و شرایط سیاسی سنتی موجود را رد می کند، و همزمان ادعاهای کارگری را به همان شدت آرمان های نئولیبرالی تکذیب می نماید و احزاب سوسیال دموکرات را هم همراه با محافظه کاران دموکرات مسیحی در یک سبد دفع می کند. اما خطرناک هم هست چرا که یک طبقه نیست و ازدرون هم با خود در جنگ است و از سه سو با محرومیت های نسبی خویش که سه شکل پرکاریا را در سه مشخصه تعریف می نماید در تضاد است.

سه نمونه متفاوت پرکاریا

نمونه اول شامل خانواده هایی است که از طبقه کار سنتی بیرون افتاده اند، عمدتا با تحصیلات کم که سعی دارند دلیل ناکامی هاشان و تبعیض ها را ناشی از گذشته از دست رفته ببینند چه واقعی باشد و چه مجازی. در نتیجه انها گوش شنوایی برای پوپولیست های ارتجاعی و دست راستی دارند و آماده اند که بخش های دوم و سوم پرکاریا را هم مقصر اصلی گرفتاری های کنونی خود بدانند. آنها را گاهی “آتاویست” هم می نامند. یک خصلت ایشان آنست که به کاریزما عکس العمل نشان می دهند و از این رو همین بخش از پرکاریاست که بیشتر به سمت راست متمایل می شود، بعضا بدین دلیل که یک برنامه پیشرویی وجود ندارد که به سوی انها تمایل یافته و موثر بوده باشد، برنامه ای که به ایشان امید و شوق ارائه کند به جای انکه بر ترس و بیم و نا امنی اجتماعی انان سرمایه گذاری نماید.
نمونه دوم از مهاجرین و اقلیت هایی تشکیل می شود که همیشه با حس تبعیضات نسبی روبرو هستند چرا که در عمل حضور چندانی ندارند، ظاهرا بی خانمانند و حس تعلقی ندارند. آنها را می توان به عبارتی “نوستالژیک” نامید. از نظر سیاسی آنها عملا پاسیو هستند و در نزاع سیاسی خود را خارج از سیستم می بینند و این حالت ایزوله را هم حفظ می کنند تا زمانی که حس کنند خطری انها را تهدید می کند آن وقت عصبانیت گروهی شان فرصت ظهور می یابد. این اتفاق در باصطلاح حلبی اباد های اطراف استکهلم در آغاز ۲۰۱٣ و در تاتنهام لندن در ۲۰۱۱ و در سایر اغتشاشات در مناطق مهاجر نشین کشور های اروپایی بسیار دیده شده است.
سومین نمونه پرکاریا از تحصیل کرده هایی تشکیل می شود که همانگونه که قبلا گفته شد خارج از سطح شایسته تحصیلاتشان به کارهای غیر معمول می پردازند، درحالیکه فرصتی نمی یابند که برای زندگی سخت، تبعیض واقعا موجود نسبت به ایشان و ناامیدی نسبت به اینده روایت کاملی را تبیین نمایند. می توان انان را بوهیمی و غیر متعارف نامید، اما ازآنجا که بالقوه بخش تحول خواه و دگرگون ساز پرکاریا هستند، به عبارت دیگر پیشتاز، آنها از همه بیشتر اماده هستند که به بخش پیشرو و مترقی تبدیل شوند.
ملاحظه ای در درون سه نمونه می توان دید که بیشتر انها برنامه های سیاسی واقعا موجود در قرن بیستم را رد می کنند، نولیبرالیسم نفرت انگیز است، محافظه کاران دموکرات مسیحی اخلاق مدارند و فرصت طلب و دستشان به سمت بوروکرات ها برای گدایی دراز است. و سوسیال دموکرات ها و احزاب کارگری تنها در قالب بازمانده های پرولتاریای سنتی و اقشار پایینی مزد بگیران قابل تعریفند درحالیکه از سوی بخش اول پرکاریا رد شده اند، و با بخش های دوم سرجنگ دارند و بخش سوم هم برایشان طعمه مطلوبی نیست.
در تناقض و اما به درستی، در میان بحران ناشی از شکست پروژه نولیبرالی، سوسیال دموکرات های سنتی پایه اجتماعی خود را از دست داده اند و بیش از هر جریان دیگر سیاسی از رشد کمی پرکاریا لطمه دیده اند. سوسیال دموکرات ها به نظر میرسد به دنبال یافتن مسیری به گذشته برای بهبود شرایط هستند بی انکه درک کنند که پرکاریا از آن گذشته هم ناراضی است و از آن صدمه دیده است.
جامعه شناسان مانند ریچارد سِنِت از دست رفتن دوران طلایی کاپیتالیسم را تصویر می کنند و ظاهرا برآنند که گذشته مذکر محور جنبش کارگری را بازسازی کنند، در حالیکه واقعیات امروزی را به صورت اعضای زنگ زده آن تعریف می کنند، گویی که این وضعیت جزئی از خصلت های طبیعی سرمایه داری نبوده است. براین اساس همانگونه که طبقه خطرناک در پایان قرن نوزده بخش مقاومت کننده در برابر جنبش کارگری بود، پرکاریای امروز هم در واقع از نظر روانشناسی بخش ازاد شده از جنبش کارگری و لذا طبقه خطرناک است. این بخوبی در یک شعار دیواری در جریان جنبش ضد ریاضت اقتصادی تصویر شده است که می گفت: «بدترین چیز آن است که به وضعیت “نرمال” گذشته بازگردیم.»
نکته کلیدی آن است که به طرق مختلف زمینه های مشترک فراوانی در میان تمام بخش های سه گانه پرکاریا وجود دارد که توافق های سیاسی قدیمی و احزاب راست میانه و چپ میانه را رد کند. از این رو این استنباط هم وجود دارد که بحرانی در دموکراسی بوجود امده است. این به این دلیل است که پرکاریا خود را بخشی از سیستم سیاسی موجود نمی بیند و از مشارکت در جریانات موضوعه آن خودداری می نماید. وقتی که جنبش ضد ریاضت اقتصادی (ایندیگنادوس) فریاد می زند “دموکراسی دوستت میدارم، اما تو غایبی!” در واقع رد احزاب سیاسی و در عمل نمود به شدت سیاسی آن طبقه است.

ادامه دارد…

————————————-
بیوگرافی نویسنده: گای استندینگ استاد مطالعات توسعه در دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن و دبیرکل سابق برنامه امنیت اجتماعی اقتصادی سازمان جهانی کار است. از آثار منتشر شده وی می توان از اساسنامه برای پرکاریا، از خوش نشینی تا شهروندی (۲۰۱۴)، پرکاریا، طبقه خطرناک نوین (۲۰۱۱)، و کار پس از جهانی شدن: ساختار شهروندی از کار و حرفه (۲۰۰۹) نام برد.
Published as “O precariado e a luta de classes”, Revista Crítica de Ciências Sociais ۱۰٣, May ۲۰۱۴: ۹-۲۴. Copyright (English and Portugese versions) belongs to author.

 

*   *   *

پروکاریا و چالش طبقاتی – بخش 2

 

پروکاریا به مثابه طبقه تحول آفرین

و اما باید در نظر داشت که پروکاریا با وجود رد سیستم سیاسی موجود، اساسا ضد سیاست و یا غیر سیاسی نیست، چرا که اگر سیاسی نبود دلیلی نداشت که به آن لقب “طبقه خطرناک” اطلاق شود. وظیفه فوری پروکاریا آن است که از مرحله مقدماتی انقلابی بوجود آمدن خود در سال 2011 گذر کند و از مرحله ای که “فقط بداند برعلیه چیست” عبور کرده و به طبقه پرقدرتی با توان تغییر فرا روید.
در اینجا باید مواظب بود. یک موفقیت نولیبرالیسم در آن بود که توانست به درجه ای از هژمونی زبانی در گفتمان سیاسی، اجتماعی، اقتصادی دست یابد که به گستره فرهنگی هم امتداد می یافت. چالش کنونی اما آن است که آیا می توان زبان را دوباره تسخیر نمود تا در شکل دادن به آینده مورد نظر توفیق یافت. این چیزی کمتر از نوسازی فکر ایده آل در آینده نیست که در سقوط ناکجاآباد نولیبرالی، در مصرف زدگی بی پایان و در سیرک نان و زندگی در سپهر سایبری گم شده است. و از این روی شعله های مبارزه بسرعت در روزمرگی ها خاموش می شوند اگر مبارزه تنها در “برعلیه شرایط موجود بودن” تعریف شود.
این در واقع در تظاهرات های اعتراضی که از سال 2011 اتفاق افتاده بازتاب یافته، که بیشتر شبیه انفجارات یک آتشبازی بزرگ و با عظمت است که سروصدای زیاد دارد ولی درپایان با دود فراوان با رنگ های متنوع پایان می یابد. و اما شاید اعتراضات توده ای پروکاریایی به نتیجه ای استراتژیک فرا روید.
تا وقتی که زبان تازه ای با تمایلات پیشرو حول کنش های جمعی شکل بگیرد، پروکاریا باید از سقوط در دام ظاهر انقلابی که تصویر مکدری از قرن بیستم را تداعی می کند پرهیز نماید. همچنین ضروریست که بشکل بی خاصیت اصلاح طلبی هم نزول پیدا نکند که دولت حاکمه بیشترتمایل دارد و حاضر است آن را در این سطح تحمل کند. برای انکه پروکاریا به یک طبقه تبدیل شود باید خودرا همچنان تحول طلب نگه دارد.
پروکاریا باید تحول طلب باشد تا درک کند که برای تحقق عدالت گسترده در سیستم اقتصاد جهانی بازار، نیاز است که سیستم توزیع نوینی را هم پدید آورد. علاوه بر این باید از زبان و ترمینولوژی قرن نوزدهمی مارکسیسم کمتر استفاده کند بی انکه ارزش های استقلال طلبانه، برابری طلبانه، و عداتخواهانه ترقیخواهان حول مبارزه طبقاتی را ترک کند.
صد سال قبل سیستم توزیع سود و مزد بر اساس رابطه کار و سرمایه معنای خاص خود را داشت، با تعادل بین نیروهای اجتماعی که سهمی از درآمد به کارگران می رسید، با میانجیگری دولت از طریق مالیات، یارانه ها و منافع از طریق مجموعه قوانینی که توان چانه زنی بین طبقات متخاصم را نسبتا کنترل می کرد.
اما در اقتصاد گلوبال بازار آزاد تنها یک برنده در مدل سنتی توزیع وجود دارد. به هر گوشه جهان که بنگریم سهم مزدبگیران از درآمد سرانه کاهش سهمگین یافته است و کاملا هم بعید است که افزایش یابد. گرچه به کاهش دستمزد ها در آمریکا و اتحادیه اروپا توجه بیشتری شده، واقعیت آن است که در کشورهای با اقتصاد در حال ظهور مانند چین و هند این نزول چشمگیرتر بوده است.
در حالیکه کاهش سهم مزدبگیران از درامد سرانه ادامه می یابد و پروکاریا بدترین استفاده را از شرایط برده است، نخبگان و سالاریات(حقوق بگیران ارشد) و هسته قدیمی یا منافع اجتماعی شان بهبود یافته و یا فقط بطور محدود ضرر دیده اند، زیرا که کسری منافعشان از افزایش سرمایه، سود سهام، پاداش های کاری و حتی درامد از املاک جبران شده است. بطور کلی در کشورهای سرمایه داری پیشرفته اقتصاد عمومی تعادل بیشتری نشان میدهد.
پیام باید شفاف باشد: پروکاریا نمی تواند در انتظار بهبود دستمزد ها باشد. دستمزد ها در کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) بازهم کاهش خواهد یافت حتی اگر، در پاره ای از نقاط هم رشد دستمزدها بطور موضعی دیده شود. برای جنبش کارگری همچنان پاسخ به تغییرات جهانی، کار بیشتر و افزایش حقوق و یا تثبیت حداقل دستمزد هاست و امید به دستمزد بخور و نمیر. و اما برای بیشتر پروکاریا دستمزد مدتهاست که دیگر برای تامین زندگی مناسب کفایت نمی کند و ازاین رو مبارزه باید بر نکات مهمتری متمرکز گردد.
در یک دنیای با کار فصلی و غیر دائم دیگر مطالبه ی افزایش کار و دستمزد یک شعار بیشتر نیست و به داستان پادشاه وایکینگ می ماند که تاج و تختش به دریا ریخته شده و او بر سنگی نشسته و از امواج می خواهد که عقب بروند. به ظاهر او شاید فقط می خواسته ناتوانی اش را به درباریان نشان دهد و نوع مردمی تر داستان هم مدعی است که خواهش پادشاه از امواج درواقع برای آن است که خود او هم غرق شود. این اکنون حکایت پروکاریا هم هست، او با خواهش برای افزایش کار در واقع باید خود را برای استقراض بیشتر هم آماده کند.
در نوامیر 2012 اتحادیه های کارگری اروپایی خواستار یک اعتصاب عمومی در سراسر اروپا شدند، در نمایشی که آن را روز اروپایی همبستگی و کنش برای کار و برضد ریاضت اقتصادی نامیدند. برگزارکنندگان باید می دانستند که از این حرکت هیچ تاثیر فوری بر سیاست ها یی که در حال اجرایی شدن بود، نمی شد انتظار داشت. شاید هم انها امید داشتند که نمایش شان سیاستمداران را عصبی کند و مجبورشان نماید که بعدا تغییراتی به مقررات و سیاست ها بدهند. و یا اینکه به صحنه آوردن توده ها فقط برای نشان دادن زور بازو بود. دلیل این حرکت هرچه بود، در واقع چیزی بیش از نمایش گدایی لطف و مرحمت در مقابل قدرتمداران و از سوی اعضایشان نبود. به ما کار بیشتر برای بیگاری بدهید تا جبران بیچارگی مان باشد! بیشتر کسانی که در این نمایش باصطلاح قدرت شرکت کردند باید حس می کردند که انرژی و وقتشان را صرف چیزی کردند که هیچ تهدیدی برای نیروهایی که با آن مخالف بودند نداشت. در خیابان ها فریاد زدن برای انکه کاری در همبرگر فروشی پیدا کنند و یا در سوپرمارکت کالاها را در قفسه بچینند به دشواری عملی برای ائتلای طبقاتی و یا تهدیدی برای صاحبان سرمایه جهانی و منافعشان بود. اعتصابی از مغلوبان بود و نه اعتصابی برای پیش روی بسوی یک جامعه بهینه.
در جریان درک و تحلیل از موج حرکت به پیش، پروکاریا باید برای یک سیستم توزیع نوین مبارزه کند با این درک که افزایش درآمد ها همراه با سرازیر شدن منافع به سوی سرمایه مالی، سرمایه جهانی، پلوتوکراسی واقشار نخبگان و تاحدودی هم حقوق بگیران سالاریات(حقوق بگیران ارشد)، تا جایی که بتواند به اتحادشان با پروکاریا لطمه بزند، ادامه خواهد یافت.
کشورهای ثروتمند بویژه بطور دم افزون به سوی اقتصاد رانتی حرکت می کنند، و بیشتر درامدشان را از بازار بین المللی دریافت خواهند کرد. از این رو پروکاریا باید تلاش خود را بر این متمرکز کند که درامد ها بیشتر بسوی توده مردم از جمله به پروکاریا و اقشار پایینی و فعالین اصلی طبقه توزیع شود تا بطرف نخبگان، پلوتوکراسی و سالاریات(حقوق بگیران ارشد).
در این مبارزه برای استقرار سیستم نوین توزیع، سمت کنونی روند جهانی باید بسوی ایجاد صندوق های مالی ملی و مستقل از سیستم مالی جهانی رشد نماید و باید تحت کنترل و اداره دموکراتیک دراید. امروزه بیش از شصت کشور دارای صندوق مالی ملی هستند. ولی فقط سه صندوق از آن میان مکانیزم هایی با سمت و سوی پیشرو برای توزیع منافع دارند- صندوق دائمی آلاسکا، صندوق ذخیره نروژ، و در کمال تعجب سیستم ایرانی. تقریبا تمام سایر صندوق های مالی موجود عملا مکانیزم هایی در خدمت فربه سازی بازهم بیشتر نخبگان و پلوتوکراسی هستند. پروکاریا باید برای تحول انها بسوی موسسات مالی دموکراتیک برای توزیع مبارزه نماید.
به کلمات توجه کنید. پروکاریا باید از کلمات استفاده هوشمندانه کند. انها نباید از بدیل های تقلبی مانند “پیش-توزیع”، ترمی که محبوبیت موقتی در سیاست بریتانیا پیدا کرد، با تعریفی از لیدر سابق حزب کارگر بی انکه معنی خاصی داشته باشد فقط برای انکه از کلمه “بازتوزیع” استفاده نکند.
سیستم سنتی توزیع دیگر با ترمینولوژی سابق کار نمی کند، مانند سرمایه گذاری برای ایجاد کار با مشوق های سنتی آن. امکان سقوط به قعر هم زیاد است، مانند تله فقر (رفتن از نیمچه مزایای دولتی به کاری با حداقل دستمزد لازمه اش 80% افزایش مالیات است) و تله پِروِکاری (پذیرفتن کار با حداقل دستمزد به معنای کاهش درامد در درازمدت است). پروکاریا می تواند همه این شرایط را درک کند، در حالیکه درک آن برای پرولتاریای سنتی دشوار است و به همین علت اتحادیه های کارگری به ندرت می توانند با پروکاریا ارتباط برقرار کنند و انان را جذب نمایند، مشکلی که دوسویه است و از طرف پروکاریا هم درک درستی برای همکاری با اتحادیه ها وجود ندارد.
برای سوسیال دموکرات ها و سایر فعالین کارگری و اتحادیه ها تنها نقشه راه درخواست افزایش حقوق و امنیت شغلی است. اما افزایش عددی کار پاسخ مناسبی برای مشکل توزیع ثروت نیست و پروکاریا به پذیرش این نتیجه رسیده است حتی اگر فقط برای اسودگی خاطر باشد. کارهایی که انان ممکن است بدست آورند، فقط برای گذران زندگی است نه برای تامین زندگی، و یا حرفه پایدار به مفهوم سنتی، چه برسد به زندگی با امنیت و استقلال اقتصادی.

مبارزه برای بازتوزیع ثروت

مبارزه برای توزیع مجدد و نه سیستم نوین توزیع باید بازتعریف شود بطوریکه احزاب سیاسی را در یک چالش روشنفکری درگیر کند. دارایی های بنیانی که برسر آن مبارزه طبقاتی صورت می گیرد چیست؟ آنها نه وسایل و ابزار تولید هستند، و نه فراز کنترل کننده سیستم توزیع، که شکل دهنده سوسیالیسم و مبارزه طبقاتی قرن نوزدهم و بیستم بود. صحبت از اشغال کارخانه ها و معادن در یک اجتماع پروکاریا بیشتر باعث پوزخند و تمسخر خواهد بود تا برخورد جدی.
نه، امروزه دارایی های کلیدی برای زندگی مناسب در یک جامعه خوب ضروری است، جامعه ای که در آن جمعیت های دم افزونی بتوانند به آرزوهای خود برسند، در آن احساس تعلق بکنند و در جریان آن، کار، استراحت، و بازتولید با انعطاف و تنوع شکل گیرد. پیش از انکه این دارایی های بنیانی را تعریف کنیم پروکاریا لازم است به یک نکته بنیادی برای درک مبارزه ای که در پیش دارد توجه کند. و این همانطور که قبلا گفته شد آن است که پروکاریا باید به یک طبقه فراروید و یا جمع بزرگی از آن با نکات اشتراک خصلتی انقدر توان داشته باشد که بتواند خصلت بی ثباتی، به روایتی خصلت وجودی خود را ملغی کند. و آن پروکاریا را عمیقا و حقیقتا به یک پدیده تحول طلب و طبقه خطرناک تبدیل خواهد کرد. طبقات دیگر در پادآرمانشهر کنونی منفعت طلب هستند، و خواستار گدایی از ساختار موجود برای جاودانگی خویش. آنها همه محافظه کارند، و یا ارتجاعی، چرا که مخالف تغییرات و تحولات ساختاری هستند. تنها پروکاریای تحول طلب در موقعیتی ست که قادر به سازندگی بر روی پایه ای باشد که بقول هانا ارنت میتواند برای “حق برای داشتن حق” مبارزه کند.
دارایی هایی که پروکاریا بر روی آن باید مبارزه کند چیست؟ آنها بطور خلاصه امنیت اقتصادی-اجتماعی، اختیار و کنترل زمان، فضای باکیفیت، دانش و آگاهی، آگاهی مالی، و سرمایه مالی هستند. و بدیهی است که اینها همه بطور ناعادلانه توزیع شده اند و اختیار و کنترل انها بطور دم افزون غیرعادلانه باقی مانده است. و می توان حتی ادعا کرد که انها از خود سرمایه هم گاها بیشتر ناعادلانه توزیع شده اند.
بطور مثال در حالیکه اقشار پلوتوکراسی، نخبگان، سالاریات(حقوق بگیران ارشد) و تا حدودی پروفسیان ها(متخصصین) از امکانات نسبی برای تامین امنیت اقتصادی برخوردارند، پروکاریا با ریسک بالا و عدم احتمال خروج از شرایط بحرانی مربوطه روبروست. و از همه مهمتر، با عدم قطعیت مزمن شرایط کار و زندگی در نبرد است و بطور خلاصه انطور که در گزارش 2004 سازمان جهانی کار هم امده، امنیت اقتصادی ناعادلانه تر از خود سرمایه در بین اقشار اجتماعی توزیع شده است.
حداقل برای خودی ها پرولتاریا از امنیت شغلی برخوردار بود، چرا که بیمه های اجتماعی می توانست تا حدودی ریسک بیکاری، بیماری، حوادث، و بازنشستگی و سن بالا را پوشش دهد. گرچه نوعی امنیت کنترل شده بود که از طریق دولت عرضه می شد و تا زمانی که کارگران در چارچوب های معین به ان تسلیم می شدند معتبر بود. در نهایت اما توسعه و حدود امنیت آن در کنترل تشکل های کارگری بود و کارگران و خانواده هایشان مرجعی برای تظلم و دریافت مابه ازای تخلف از ان(که البته به اشتباه حقوق کارگری نام گرفته بود) در اختیار داشتند. این امکان در همه جا برای اعضای اتحادیه ها معمول بود و انتظار میرفت به سایر اقشار فعال در محیط کار هم امتداد یابد و حتی در صورت توسعه عمومی اقتصاد همه اقشار جامعه را هم شامل شود، امیدی که البته در مورد آخر سالهاست ناپدید شده است.
در مقابل، پروکاریا با بی اطمینانی روبروست، زندگیِ پر از “ناشناخته های ناشناس”، که برایشان هیچ سیستم تامین اجتماعی محتمل نیست. چرا که سیستمی وجود ندارد که بتواند احتمال وقوع اتفاقات ناگوار را محاسبه کند، و وقتی که اتفاق نامطلوبی می افتد شبکه مطمئنی برای حمایت وجود ندارد. هر گوشه ی زندگی در این شرایط نامطمئن است و ناشناخته. از اینرو زندگی در لبه ی بدهی های غیرقابل اصلاح و مزمن نرم طبیعی زندگی پروکاریاست. در این شرایط بازنگری در توزیع امنیت یک بخش بنیادی از مبارزه خواهد بود.
مبارزه برای امنیت اقتصادی امکان ائتلاف هایی ورای طبقات را هم نوید می دهد، چرا که بیش از پیش افرادی از اقشار و طبقات دیگر هم نیاز به امنیت مالی بنیانی را احساس می کنند و به ان خوشامد می گویند. از اینرو سیاست هایی برای تامین امنیت اقتصادی لایه های فرودست از طبقه میانی را هم بسوی خود جلب می کند که هر لحظه از سقوط خودشان و یا حتی فرزندانشان به گستره ی پروکاریا نگرانند.
سپس، از منظر وقت و زمان به عنوان یکی از سرمایه های زندگی، پروکاریا هیچ کنترلی بر وقت فردی خود ندارد. اعضایش در لیست انتظارند، در انتظار کار، در میان فعالیت های دیگر زندگی و بیگاری های مزمن به امید احضار هرلحظه به کار، درنتیجه آنان از تقسیم بندی بهینه وقت و زمان خودشان عاجز می مانند. از اینروست که آنان را می توان بیمار ذهنیت مزمن پروکاریایی هم نامید، ناتوان از تمرکز و نشانه گیری بسوی اهداف قابل دسترس. پروکاریا به برنامه هایی نیاز دارد که به او امکان کنترل وقت خودش را بدهد. به عبارت دیگر ما نیازمند اعمال سیاست در وقت هستیم.
در مرحله بعد، مبارزه برای بازتوزیع “مکان باکیفییت” در شکل مبارزه برای بازسازی “کومون” ظاهر می شود. این البته نوعی استعاره است چرا که مفهومی بیش از بازیافت فضای عمومی برای تجمع و تشکل دارد و در واقع شامل کمون های اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی هم می شود.
دموکراسی های مشورتی نیازمند فضای عمومی هستند که درآن تظلم های مردم بتوانند تبیین و به اشتراک گذاشته شده و در نهایت به شکل پیشنهادهای سیاسی درآمده و به بازتولید کنش های جمعی فراروید به جای انکه فقط در شکل مقاومت و نارضایتی سطحی باقی بمانند. از این منظر پروکاریا نیازمند فضای عمومی تپنده ای   ست که نه فقط کاستی های ناعادلانه توزیع درآمد را جبران کند بلکه امکان ان را فراهم نماید که در آن برعلیه گفتمان موجودِ برساخته از مدیا و وسایل ارتباط جمعی تحت کنترل پلوتوکراسی قیام کند.
قدم بعدی، مبارزه برای توزیع عادلانه آموزش یکی از گام های تعیین کننده برای مفهوم زندگی پروکاریاست. در اینجا باید بر بینش تحمیلی نئولیبرال و شعار آن بر “ارزش انسانی” آموزش غلبه کند. در ظاهر بیش از هرزمان دیگری در تاریخ افراد برای تحصیلات عالیه اموزش می بینند. و اما در اصل آموزش واقعی بسیار ناعادلانه توزیع می شود، و بیشتر آنچه بعنوان آموزش بفروش میرسد در عمل بی ارزش و تقلبی است. درحالی که فرزندان طبقات بالا به آموزش برای آزادی اندیشه، کارآفرینی و نوآوری دسترسی دارند، پروکاریا به آموزش بسته بندی شده ای دسترسی می یابد تا او را برای کار و زندگی در شرایط نا مطمئن و بیگاری جسمی و ذهنی اماده سازد.
چالش در آن ست که آموزش را از بسته بندی خارج نموده و پروکاریا را برای خلاقیت، هنر، آزادیخواهی، و بالاخره سیاست و ارزش های اخلاقی پرورش دهیم. مجددا باید تذکرداد که پروکاریا باید به ائتلاف با بخش هایی از سالاریات(حقوق بگیران ارشد) و متخصصین دست یزند، که دسته ی اخیر باطنا زیر بار تحکم نمی روند.
مبارزه برای آموزش اقتصادی و آگاهی مالی برای آن است که پروکاریا را برای درک سیستم مالی و رسیدن به نوعی خودباوری و حداکثر بهره وری در دارایی و مدیریت مالی اماده نماید. سیستم مالی حاکم بر بازار تجارت آزاد بسیار پیچیده است و فقط به کسانی که از سیستم مالیاتی آگاهی دارند اجازه میدهد از آن حداکثر استفاده را ببرند و بازهم بر سرمایه مالی خود بیافزایند، در حالیکه “کوچکتر ها” همچنان مالیات بیشتری از آنچه باید می پردازند. حق دسترسی به آگاهی مالی و خدمات مالی عمومی اهمیت بیشتری از آن دارد که بسیاری می پندارند. پروکاریا باید به بسیج حول درخواست برای آموزش و آگاهی مالی در سراسر جهان دست بزند. در گستره بدهی های مزمن فردی، د ر اثر وجود “افسونگران کوسه صفت مصاعده های کوتاه قبل از دریافت حقوق” و استقراض برای وام های دانشجویی که گاها تا آخر عمر با دانشجو می ماند، این دیگر موضوع کوچک و ساده ای نیست.
بالاخره بالاتر از هرچیز، مبارزه برای سهم عادلانه ای از سرمایه های مالی از طریق درآمد پایه و ساختار دموکراتیک صندوق های مستقل مالی، اهمیت حیاتی خواهد داشت. واما تمام مبارزات و چالش هایی که تابحال در اینجا ذکر شده باید در یک استراتژی تحول خواهانه تلفیق شود. هر یک از این چالش ها البته می تواند به ائتلاف هایی بیانجامد که از طبقه ای به طبقه دیگر امتداد می یابد و گروه های اجتماعی متنوعی را شامل می گردد. در نهایت مجموعه دم افزونی از سالاریات(حقوق بگیران ارشد)، پروفسیان ها(متخصصین) ، و کارگران پایه با دلهره همزاد شده اند، ترس از شکست، و ترس از دست دادن همه چیز. اما چنانچه هملت میگوید در جایی ترس ما را از “جمع ترسو ها” به “جمع شیران خشمگین” تبدیل خواهد کرد.
در بسیاری از کشورها پروکاریا به وسیله ریاضت های اقتصادی بلعیده شده است، اما در عین حال به پختگی هم رسیده است. در هر تحول بزرگ سه مرحله مبارزه قابل شناسایی است: فاز اول دوران مقدماتی انقلابیگری است، که در آن عوامل طبقه نوظهور به دنبال کسب شناسایی است، یک هویت مشترک. تا حد قابل توجهی این فاز از سال 2011 درجریان وقوع بوده است، بطوریکه میلیونها نفر در حال حاضر به شناسایی مشترک از خویش رسیده اند و خود را با هویت پروکاریا تعریف می نمایند، بی انکه از آن شرم داشته باشند و حتی به آن افتخار هم می کنند. این شرایط امکان اتحاد برای کنش مشترک پروکاریا را فراهم آورده است که شرط لازمی است اما کافی نیست.
مرحله بعدی، فاز مبارزه برای نمایندگی است، برای داشتن یک صدای جمعی و واحد در مقابل تمام آژانس های دولت، و پتانسیل برامد سروصدا در ارگان های دولتی، در وسایل ارتباط جمعی، شبکه های اجتماعی، و به عنوان بخشی از گفتمان عمومی. این مرحله در حال شکل گیری است. ذهنیت پروکاریا باید هدف دار و موکد باشد، تا بوروکراسی بیش از این نتواند اعضای آن را به عنوان عناصر ضعیف و شکست خورده تلقی کند که باید اصلاح شوند و بپذیرند که یا باید کار کنند و یا مجازات را بپذیرند.
آگاهی دم افزون پروکاریا از شناسایی جمعی، و ادامه خصلت های انقلابی اولیه و مقاومت های اعتراضی مرتبط با آن، و مبارزه برای انتخاب نمایندگان، سپس باید راه را برای تمهیدات لازم برای و مشارکت در پروژه سیاسی هموار نماید. این فاز هم اکنون بشکل های متنوع در حال ظهور است، اگرچه بدون هماهنگی اما با اهداف مشترک در نمونه پودموس در اسپانیا، سیریزا در یونان، و M5S در ایتالیا می توان ان را نظاره کرد. در نهایت این مرحله باید به صورت بازسازی سیاسیِ سیاست نمود یابد، در میدان عمومی، در حالیکه پروکاریا خواستار شناسایی خود بعنوان فاعل(سوبژه) بجای مفعول(ابژه) است.
تا حدودی، بطور مثال، تظاهرات اعتراضی در پارک قزی استانبول و شورش های اعتراضی در شهرهای برزیل در 2013 همه را می توان بخشی از درخواست گسترده برای پذیرش در دموکراسی مشارکتی بشمار آورد، که در آن پروکاریا باید نمایندگی جمعی، موثرِ و واحد داشته باشد.
در حالی که کم کم مبارزه برای شناسایی و نمایندگی به ثمر میرسد، مبارزات برای سیستم توزیع نوین و بازتوزیع دسترسی به آن دارایی های کلیدی پیشگفته تمام انرژی جمعی پروکاریا و سایر اقشار ائتلاف را جذب خواهد کرد. صندوق های سرمایه مستقل، درامد پایه برای همه، مجامع تخصصی و حرفه ای، سازمان های نوین با خصلت اتحادیه ای و بنیاد های مشابه دیگر ضرورت خواهند یافت. پروکاریا شکل می گیرد و به مرحله ای می رسد که به توان خود باور کند و بپذیرد که می تواند..
چنانچه پرسی بیس شلی در “نقاب آنارشی” درباره شورش های دویست سال پیش منچستر در باارزش ترین شعراعتراضی که از سرکوب خشونت بارطبقه در حال ظهور کارگران در میدان عمومی تاثیر می گرفت نوشت “شما بیشمارانید – آن ها بسیار اندکند.”

بخش نخست « پروکاریا و چالش طبقاتی www.akhbar-rooz.com
————————
بیوگرافی نویسنده: گای استندینگ استاد مطالعات توسعه در دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن و دبیرکل سابق برنامه امنیت اجتماعی اقتصادی سازمان جهانی کار است. از آثار منتشر شده وی میتوان از اساسنامه برای پروکاریا از خوش نشینی تا شهروندی (2014)، پروکاریا، طبقه خطرناک نوین (2011)، و کار پس از جهانی شدن: ساختار شهروندی از کار و حرفه (2009) نام برد.
Published as “O precariado e a luta de classes”, Revista Crítica de Ciências Sociais 103, May 2014: 9-24. Copyright (English and Portugese versions) belongs to author.

 

بر گرفته از سلیت اخبار روز

 

 

Print Friendly, PDF & Email